نظرياتی در مورد زمينه شكل گيري هويت و بحران هويت جوانان و نوجوانان

نظريه كور تينيز

وي يك ديدگاه ساختار مشترك را عنوان نمود . كورتينيز، ديدگاه خود را از اگزيستانسياليسم فرانسوي ژان پل سارتر كه به تدريج كنار گذاشته مي شد بيرون كشيد . وي به اين دليل نظريه خود را ساختار مشترك نام گذاشت كه هويت را در تركيبي از رشد اخلاقي ، ديدگاه اگزيستانسياليستي ، كنترل خود و تلفيق خصوصيات شخصي در نظر گرفت همچنين رشد هويت را به عنوان يك پروسه مشترك بين افراد و محيط فرهنگي و اجتماعي آنان مي دانست  .

بر اساس نظريه وي جامعه فرصتهايي را براي رشد ظرفيتهاي شناختي ، رواني اجتماعي مانند: مهارتهاي اجتماعي ، اعتبارات آموزشي و . . .  افرادش فراهم مي كند . بر اين اساس افراد مسئول توسعه ، رشد و تكامل جامعه هستند . از ديدگاه ساختار مشترك كورتينيز افراد به عنوان يك عامل فعال خود جهت دهنده در نظر گرفته مي شوند كه مي توانند از بين متغيرهاي مختلف در دسترس انتخاب كرد و بالطبع در مقابل اين انتخابها و نتايج آن مسئول مي باشند انتخابهاي زندگي به روشي است كه به صورت موثر كاوش و نياز به استفاده از مهارتهاي حل مسئله و يا استفاده از تفكر بحراني را تسهيل مي كند .

كورتينيز، سه پروسه حل مسئله را جهت تسهيل در شكل گيري هويت عنوان نمود :

  1. خلاقيت : ميزاني كه فرد قادر به نوآوري و اختراع براي ايجاد متغيرهاي مختلف در انتخابهاي زندگي و در طي پروسه كاوش مي باشد .
  2. قضاوت : بيانگر ميزان توانايي فرد در توجه به جنبه هاي سازگارانه مختلف با توجه به جنبه هاي مثبت و منفي انتخابهاي زندگي براي هر متغير مزايا و معايب مي باشند .
  3. ارزشيابي بحراني : بيانگر درجه اي است كه فرد قادر به بررسي و يا مجادله كردن در مورد متغيرهاي مختلف بود و تمايل به تغيير انتخاب اصلي خود دارد .

نظريه آدافر :

وي ديدگاه روانشناسي اجتماعي رشد را در رابطه با هويت مطرح نمود كه يك مدل توسعه يافته با تمركز چند بعدي بر ديدگاه رشد زمينه اجتماعي است .در حالي كه كورتينيز، از زمينه اجتماعي به عنوان يك پديده اساسي وسع ياد مي كند آدافر زمينه اجتماعي را به دو سطح كوچك و بزرگ تقسيم مي نمايد . زمينه هاي كوچك به تغييرات بين فردي و روابطي كه در آن هويت فردي مستقيما بر روي آن تاثير دارد مانند مفهوم محاورات و يا فرمهايي از تماسهاي مستقيم اشاره دارد در حالي كه زمينه هاي بزرگ اشاره به زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي دارد كه هويت اجتماعي را بر اساس درخواستها ، هنجارها باورها و رفتارهاي فرهنگي شكل مي دهد تاثيرات زمينه هاي بزرگ در هنجارهاي فرهنگي توسط والدين به كودكان آموخته مي شود .

نظريه كوته :

وي مدل عالي هويت را مطرح مي كند در واقع كوته ، به يك ديدگاه اجتماعي از هويت اشاره دارد كه تحليلي در سطح ساختاري ـ اجتماعي است در اين نظريه هويت شخصي از يك ديدگاه بزرگ بررسي مي شود هر چند كه كوته اين مكانيسم را بر اساس آنچه كه هويت را شكل مي دهد  مانند : گفتگو با همسالان با موسسات اجتماعي ، اعضاي خانواده و ديگر منابع اجتماعي  توجيه مي نمايد .

تئوري وي متمركز بر نتايج پروسه شكل گيري هويت است كه آن را داراي فرد در زمينه مهارتهاي ويژه باورها و نگرشها مي داند . او اين دارائي ها را به عنوان منابعي در نظر مي گيرد كه افراد مي توانند براي ارتباط و عضويت هاي اجتماعي از آن استفاده كنند منابع محسوس شامل دارائي هاي مالي ، عضويت كلوپها و . . . مي باشد در حالي كه منابع نامحسوس دلالت بر اسناد شخصي از توانايي هاي خود براي تغيير دارائي هاي اجتماعي از طريق ديگران و موسسات اجتماعي نظير مدرسه ، كلوپها و . . ..

در بيشتر تحقيقات مربوط به هويت معمولا محتواي هويت بر اساس يك تعريف عملياتي در حوزه هايي نظير مذهب ، شغل ، نقشهاي جنسيتي و غيره به وسيله پرسشنامه و يا مصاحبه سنجيده مي شود . هويت نوجوانان درون ابعاد محتوايي مشابه نيز ممكن است تاكيد بر عناصر متفاوت داشته باشد به طور مثال درون حوزه مذهب بعضي از نوجوانان شايد تاكيد بر عناصر متفاوت داشته باشد به طور مثال درون حوزه مذهب ، بعضي از نوجوانان شايد تاكيد بر انتظارات مذهبي والدين و اعضاي خانواده خود داشته و بعضي ديگر تاكيد بر باورهاي شخصي و احساسات معنوي و عده اي متمركز موقعيت ها و پرستيژهاي اجتماعي كه از برنامه هاي مذهبي عمومي و باورها و ادعا هايشان به دست مي آورند داشته باشند آنچه كه آلپورت ،به عنوان مذهب بيروني از آن نام مي برد .

يك ديدگاه ديگر از محتوي هويت تاكيد بر طبيعت اسنادها يا عناصر در مفهومي از آنچه كه هويت فرد بر آن اساس تعريف شده است دارد به طور مثال چيك و بريگز، تاكيد بر سه محتواي هويت دانشجو كه شامل : اجتماعي ، شخصي و جمعي مي باشد هويت اجتمايي ريشه در عناصر شخصي عمومي مانند اعتبار آبروي شخص وجهه عمومي و تاثير داشتن بر عقايد ديگران دارد هويت شخصي يك اسناد شخصي شامل ارزشها ، اهداف دانش شخص و يك موقعيت رواني منحصر به فرد مي باشد هويت جمعي متمركز بر انتظارات و استانداردهاي هنجار افراد مهم گروههاي مرجع ؛ جامعه ، كشور و مذهب مي باشد .

در مطالعه ماركستروم ـ آدافر و اسمیت ، بر روي آزمودنيهاي مورمون و غير مورمون نشان داده شد كه نمرات نوجوانان با جهت گيري مذهبي بيروني بطور معناداري در وضعيت نامتمايز بالاتر و با جهت گيري مذهبي دروني به طور معناداري در اين وضعيت پايين تر بود . هر دو گروه بي تفاوت و مذهب بيروني به طور معناداري نمرات بالاتري از گروه مذهب دروني در وضعيت تعويض اختيار به دست آوردند . همچنين ماركستروم ، آدافر هوفستارا  و دوگهر.

ارتباط بين شكل گيري هويت و مذهب را در نوجوانان مورمون و غير مورمون بررسي كردند آنها كشف كردند كه آزمودنيهاي مورمون به طور معنادار نمرات بالاتري از نمونه نوجوانان غير مورمون در مقياس ايدئولوژيك و بين فردي وضعيت تفويض اختيار داشتند زماني كه حضور در كليسا نيز به عنوان يك متغير مورد توجه قرار گرفت نتايج نشان دادند كه افرادي كه به صورت هفتگي به كليسا مي رفتند نمرات بالاتري از لحاظ هويت بين فردي در وضعيت تفويض اختيار و از لحاظ هويت ايدئولوژيكي در وضعيت كسب شده به دست آوردند .اين افراد نمرات پاييني از لحاظ هويت ايدئولوژيكي در وضعيتهاي نامتمايز و مهلت خواه داشتند در حالي كه براي غير مورمون ها حضور كمتر در كليسا با هويت كسب شده رابطه بالايي داشت .دانشمندان معتقدند كه مذهب يك منبع حمايتي براي افراد است كه در رويارويي با مشكلات كمتر آسيب ببيند،مقابله هاي مذهبي نظير دعا و نيايش،توسل و توكل به خداوند و . . .كه متكي بر باورها و فعاليتهايي مذهبي است در سلامت رواني جوانان و نوجوانان كمك مي كند.

نظريه استانلي هال:

به عقيده مال رشد و تكامل آدمي از تغييرات عوامل فيزيولوژيكي متاثر مي شود اين روانشناس مرحله نوجواني را به عنوان چهارمين دوره رشد و تكامل طبقه بندي نمود كه از 13 سالگي تا حدود 22 تا 25 سالگي را شامل مي شودوآنرا دوران فشار و طوفان نيز دوران توانايي فوق العاده جسماني،عقلي و عاطفي مي دانست و آن را تولدي تازه مي خواند .

نظريه اتورانك:

به نظر رانك در نوجواني اراده شخصي استقلال و قدرت بيشتري مي يابد و آن قدر نفوذ پيدا مي كند كه با هر قدرت ديگري كه خلاف آن عمل كند مخالفت مي ورزد رانك نوجواني را مهمترين مرحله آزادي از فشارهاي بيروني و دروني مي داند و به ضرورت رعايت اين خاصيت روان شناختي در دوره نوجوانی تاكيد مي ورزد .

نظريه بلوزا :

تبيين او در مورد فرآيند ثانويه فرديت به نظريات ماهلر متكي است كه فرآيندهاي جدايي و تفرد نوزاد را تشريح كرده بود و بلوغ نوجواني را به عنوان تجربه ثابت فرديت در نظر گرفت وي نوجواني را به صورت زماني مي بيند كه صرف تجزيه و تحليل آن چيزي مي شود كه به عنوان خود، درون فكني هاي والدين  در نظر گرفته شده است به اين منظور كه سازماندهي ديگري ايجاد شود او افكار و اعمال بازگشتي لازم براي رشد بيشتر را پديده شايع همراه با از دست دادن من كودكي مي داند .

نظريه والون :

بنظر والون در دوره نوجواني دوباره انتظارات و شخصيت و نيازهاي من در درجه اول اهميت قرار مي گيرند اما رفتارهاي متضاد نيز امكان بروز دارند كليه تعارض ها ، ابهام ها و دگرگوني ها منشا پيشرفتهاي تكويني اند و در نهايت هسته و خمير مايه وحدت شخص را مهيا مي كند والون در توضيح اين معنا مي گويد : با گذشت سالها و از ميان تمامي تغيير شكلها او همان موجود واحد است با اينكه وحدت او از تعارضها و تضادها شكل گرفته است با اين حال اين امر مانع رشد وحدت تازگي و بديع بودن آن نخواهد شد .

نظريه اشبرانگر :

از ديدگاه او نوجواني تنها يك انتقال ساده از كودكي به بزرگسالي نيست بلكه مهمتر از ان شكل گيري تركيب ذهني ساخت رواني و كمال رشد است اين روان شناسي ملاك بلوغ و اثبات نسبي هماهنگ را خود پذيري و وحدت شخصيت مي داند از نظر او نوجوان خود را يك واحد جامع در حال رشد مي نگرد كه تجارب در او جذب مي شود و جزئي از واحد كل وجود منحصر به فرد او مي گردد نوجوان فعالانه مي كوشد تا در نتيجه هويت شكوفا و شخصيت شكل يافته و استقلال جوي فردي نظامي از ارزشهاي شخصي را درباره زيبايي ، دين ، عشق ، حقيقت ، قدرت و ثروت به دست آورد .

نظريه مارسيا :

رويكرد مارسیا ، كوششي براي ايجاد روايي سازه براي بحران مرحله 5 رشد رواني ـ اجتماعي اريكسون بود . او با كار كردن بر روي نوشته هاي در تحليل خود اريكسون دو بعد كاوش و تعهد را در فرآيند شكل گيري و هويت تعيين كرد و بر پايه اين دو بعد پايگاه هويت را مشتق كرد كه هر يك هم كناري سطوحي از كاوش و تعهد را نشان ميدهد .

مارسيا  ، با تحقيق بر روي 300 دانشجو در سنين قبل از 25 سالگي و با انجام مصاحبه هاي نيمه سازمان يافته و مطالعه آن وجود 4 پايگاه هويت را در جريان هويت يابي نوجوانان تاييد نمود . بدنه گسترده اي از ادبيات تحقيق وجود دارد كه اعتبار افتراقي پايگاه هاي هويت مارسيا اثبات مي كند .در نظريه مارسيا، كاوش شامل تاملات فعال روي راه حل هاي ممكن عناصر هويت براي يك احساس كاملتر شدن خود است و تعهد نزديك شدن به مجموعه اي اختصاصي از اهداف ارزشها و عقايد است .

چه خود انگيخته و چه برگرفته از ديگران باشد  كاوش در نظريه مارسيا با بحران در نظريه اريكسون مساوي است ) بر پايه اين دو بعد ؛ تعهد و كاوش . مارسيا، 4 پايگاه هويت را به شرح زير مجزا كرد :

  1. دستيابي به هويت ؛ هويت موفق
  2. هويت مهلت خواه ؛ وقفه هويت يابي
  3. هويت زود هنگام ؛ ضبط هويت
  4. هویت سردرگم ؛ پخش هويت

نظريه اريكسون :

اريكسون، در كتاب هويت جواني و بحران يك چارچوب نظري در زمينه شكل گيري هويت و سنجش آن ارائه نمود . او نوجواني را مرحله اي از رشد مي بيند كه در آن احساس هويت به دست مي آيد به نظر وي ، نوجواني خلائي بين كودكي و بزرگسالي است وقفه رواني لازمي است كه زمان و انرژي را به نوجوان براي آزمايش نقش و تصور آن ميدهد . افرادي كه با احساس هويت خود نيرومندي از اين مرحله بيرون مي آيند براي رو به رو شدن با بزرگسالي به اطمينان و قطعيت مجهز هستند و آنهايي كه در رسيدن به هويت منسجم ناكامي مانند دچار سردرگمي نقش مي شوند .از ديدگاه اريكسون ، هويت وحدتي است كه بين سه سيستم زيستي ، اجتماعي و رواني به وجود مي آيد و بدان وسيله نوجوان مي داند كه كيست چه مي خواهد و به جه جامعه و فرهنگي تعلق دارد اهداف آينده اش را به خوبي مي شناسد در صورتي كه چنين وحدتي حاصل نشود نوجوان دچار پريشاني مي گردد و به اختلالات رفتاري و رواني گوناگون گرفتار مي آيد .

اريكسون، به اهميت متن اجتماعي به خاطر ارائه چيزي براي جستجو و چيزي كه مي تواند حقيقت باشد تاكيد مي كند و نسل والدين را مسئول ارائه يك چارچوب ايدئولوژيك به نوجوانان مي داند حتي اگر اين ارائه فقط به منظور فراهم ساختن در برابر نوجوانان باشد كه از آن سرپيچي كنند و به ارزشهاي خود ساخته روي آورند  .

اريکسون ،اصطلاح بحران هويت را براي فرآيند فعال توصيف خود به كار برد و از نظر او بحران يك مرحله تغيير يك لحظه قطعي در هنگامي است كه رشد بايد از يك راه يا راهي ديگر پيش برود يكپارچگي منابع رشد براي بهبود و تمايز بخشي بيشتر است .

اريكسون ،معتقد است شكل گيري موفقيت آميز هويت به خصوصيت وفاداري منجر مي شود كه عبارت از توانايي زيستن بر طبق وظيفه شناسي و ثبات قدم است علي رغم تضادهايي كه ناگزير در بين ارزشها اتفاق خواهد افتاد .

طبق نظر اريكسون ،رشد احساس هويت حداقل 2 معنا در پي دارد :

  1. ما يك معنا بنيادي از اينكه چه كسي هستيم داريم كه در طول زمان نسبتا ثابت است .
  2. بين ديدگاه ما از خودمان و نظر ديگران راجع به ما تقريبا همخواني وجود دارد.

منبع

مونسان،زهرا(1389)، نقش دانشگاه در شکل گیری هویت دانشجویان سال آخر دانشگاه آزاد،پایان نامه

کارشناسی ارشد،مدیریت آموزشی،دانشگاه گرمسار

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0