مفهوم هویت

در فلسفه ،هویت به حقیقت جزئیه تعریف شده است یعنی هرگاه ماهیت باتشخیص لحاظ ومعتبر شود.:هویت به معنی وجود خارجی است و مواد تشخیص وبالعرض است.

 بهزادفر در کتاب هویت مي‌ نویسد: در لغتنامه دهخدا نیز در بیان و اصل کلمه هویت،لفظ(هو) آورده شده است.هویت گاه بر وجود خارجی و گاه بر ماهیت با تشخیص اطلاق مي‌ شود که عبارت است از حقیقت جزئیه (بهزادفر به نقل از دهخدا) جرجانی در کتاب التعریفات هویت را روی عقلانی از حیث امتیازی از دیگران مي‌ داند، منظور از امتیاز در اینجا تفاوت و تعداد داشتن است و به معنی برتر بودن نیست.

واژه هویت ریشه در زبان لاتین دنتیتاس دارد واز دم یعنی مشابه و یکسان مشتق شده که دارای  دو معانی اصلی است، اولین معنی آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق است،معنای دوم آن به معنی تمایز است که با مرور زمان سازگاری و تداوم را فرض میگیرد. به این ترتیب هویت به مفهوم شباهت از دو زاویه مختلف قابل بررسی است و به طور همزمان میان افرادو اشیاء دو نسبت  محتمل بر قرار مي‌ سازد.شباهت و تفاوت .

هویت در نگاه دیگران

مقوله هویت برای پاسخگویی به پرسش چیستی و کیستی در همه علوم قدمتی هم پای تمدن بشر دارد مولوی مي‌ سرآید :

  • روزها فکر من اینست و همه شب سخنم ، که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.
  • از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود، به کجا میروم آخر تنهایی وطنم
  • ملا صدرا در کتاب اسفاراربعه به ریشه یابی معانی هویت مي‌ پردازد و وجود متفاوتی را برای آن قائل است.
  • هویت به معنای وجود واقعی شی ،هویت به معنای ماهیت ،هویت به معنای وجود وهویت به معنای مصداق.

هویت اصطلاحآ مجموعه ای از علایم،آثار مادی،زیستی،فرهنگی و روانی است که موجب شناسایی فرد از فرد،گروه از گروه،اهلیتی از اهلیتی دیگر و فرهنگی از فرهنگ دیگر مي‌ شود که محتوا و مظروف این ظرف به متقاضی هر جامعه و ملت متفاوت و بیانگر نوعی وحدت،اتحاد،هم شکلی، تداوم، استمرار، یکپارچگی و عدم تفرقه است  مفهوم هویت مانند بسیاری از مفاهیم فلسفی،اجتماعی و انسانی،انتزاعی،سهل و ممتنع  مي‌ باشد و از سوی دیگر در حال شدن دائمي‌ است.لذا همواره باید از طیفی یاد کرد که در یک سوی آن،هویت،صرف نظر از پسوند‌هاي که بدان افزوده مي‌ شود بر روی این طیف معانی بی پایان هویت قرار دارد و تمامي‌ بحث‌هاي هویت صرف نظر از پسوند هایی که به آن افزوده مي‌ شود بر روی این طیف قرار دارند.

گیدنز در کتاب جامعه شناسی مي‌ نویسد هویت همان چیزی است که فرد بر آن آگاهی دارد،به عبارت دیگر هویت شخص چیزی نیست که در ادامه کنش‌هاي اجتماعی به او تعویض شده باشد بلکه چیزی است که فرد باید آن را به طور مداوم و روزمره ایجاد مي‌ کند و در فعالیت‌هاي بازتابی خویش مورد حفاظت و پشتیبانی قرار دهد. در مقابل عده ای همچون افروغ اعتقاد دارند که هویت امری است اجتماعی، هویت تلاشی است که جمعی از انسان ها به منظور تداوم و تمایز حیات مادی و معنوی خود بروز مي‌ دهند، و بر معیارهای گوناگونی از قبیل خانواده،خویشاوندی و مقولات انتزاعی چون دین مشترک قومي‌ و دیدگاه‌هاي سیاسی استوار است.هویت ملی و قومي‌ و دینی بر اساس همین تعریف شکل مي‌‌گیرد .

لذا هویت بر وجود مختلفی دلالت دارد وجودی که هر یک در جامعه ظهور مي‌ کند و رشد مي‌ یابد هویت را مي‌ توان به مشابه تغییروتحدد و  دانست چرا که یک امر اتصالی،تدریجی و منتشر  ودر زمان است و هر آنچه در زمان جاری باشد پویاست.از طرفی هویت غیر قابل اشتراک با دیگران است ،به عبارت دیگر این مفهوم پویا و جاری در زمان به ماهیت‌هاي مستقل از هم تعلق دارد .

 هویت ونوجوانی

زین دو هزاران من وما ای عجبا من چه منم ؟

واژه نوجوانی همان طور که از خواستگاهش بر میآید به معنای رشد کردن است ومفاهیمي‌ مانند بلوغ و رشد عاطفی اجتماعی،ذهنی واخلاقی را در برمي‌ گیرد دوره نوجوانی مرحله پیچیده ای از رشد انسان است که در آن نوجوان بلوغی  را تجربه مي‌ کنند که بر رشد جسمانی،فیزیولوژی وروانشناختی آن تاثیر مي‌ گذارد تغییرات قابل ملاحظه ای در مفهوم خود صورت مي‌ گیرد و بحران هویت تجربه مي‌ کنند مسائل ومشکلات عاطفی آنها افزایش مي‌ یابد از نظر هوشی به مرحله تفکر انتزاعی مي‌ رسند وارتباط آنها با گروه‌هاي همسالان افزایش مي‌ یابد .

پدیده نوجوانی با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود مي‌ پرسد من کیستم ؟ پاسخ این پرسش اساسی که چند سال ادامه خواهد یافت منجر به آگاهی وشناختی حیاتی مي‌ شود (هویت یابی )در این دوره انسان با انرژی وحساسیت در برابر بازتاب‌هاي محیط و مسولیت پذیری فردی به دنبال کسب هویت است وباید فقط اتکایی برای پیوند خود با جنس متفاوت وارزش‌هاي فرهنگی واجتماعی اطراف بیابد. در واقع مشکل این است که چه مي‌ شود که هیچ فردی نه مانند کسی مي‌ شود که قبل از او در این جهان مي‌ زیسته ونه مانند کسی خواهد شد که پس از او به این جهان خواهد آمد، نوجوانی که با این پرسش اساسی روبرو است، مي‌ داند که به زودی باید مسولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرد واز خود مي‌ پرسد باید چگونه زندگی کنم ؟  چه حرفه ای انتخاب کنم ؟ در ارتباط با جنس مخالف وزندگی عادی چه خواهم کرد ؟باید با کدام باورها وارزش ها زندگی کنم ؟ پاسخ به این سوالات آسان نیست وبا مقداری تشویش همراه است برک در سال 2007 دوره نوجوانی را به سه مرحله متمایز تقسیم مي‌ کند:

اوایل نوجوانی : این دوره 11تا14 سالگی را شامل مي‌ شود ودر آن  فرد از نظر جنسی به رشد مي‌ رسد وسرعت رشد جسمانی زیاد است .

اواسط نوجوانی : این دوره 14تا18 سالگی را شامل مي‌ شود ودر آن تغییرات بلوغی کامل مي‌ شود .

 اواخر نوجوانی : این دوره 18تا 21 سالگی را شامل مي‌ شود ودر آن فرد نه تنها ازنظر ظواهر بلکه از نظر پذیرش نقش‌هاي بزرگسال وضعیتی مشابه  به آنان پیدا مي‌ کنند.

در طول این دوره از 11تا21سالگی نوجوانی همواره حول محور هویت یابی از سردر گمي‌ هویت به دستیابی هویت و از بحران زندگی به ثبات وآرامش در سیلان وتعلیق است لازم به ذکر است اگر چه رشد هویت در مراحل انتهایی نوجوانی ایجاد مي‌ شود اما در طول دوره زندگی هم چنان ادامه مي‌ یابد .

این دوره به دو دلیل مهمترین مرحله در تئوری رشد محسوب مي‌ شود اول به دلیل این که دوره گذر بین دوره کودکی وبزرگسالی است . این زمان یک دوره ساختار شخصیتی است مثل هویت که به ساختارهای قبل من ،خود ،وفراخود اضافه مي‌ شود بنابراین در طول دوره نوجوانی اصول و نقشه‌هاي کوچکی باید دوباره فرمول بندی شوند و نوجوانی اولین ساختار شخصیت وجود دارد . مانند رشد جنسی ،فیزیکی ، شناختی ورشد همه اصول اخلاقی یکی از مهمترین تئوری‌هاي رشد متعلق به اریکسون است. اریکسون یکی از روانکاوان است که معمولا به روانشناسی خود معروفند روانشناسان خود برای فعالیت وکارکرد EGO  که در فارسی به خود ترجمه شده است اهمیت زیادی قائل اند، اریکسون دوره رشد انسانی را به هشت مرحله تقسیم میکند، ودوره پنجم آن  نوجوانی است وبحران اصلی این دوره را هویت در برابر سردرگمي‌ نقش مي‌ داند (مفهوم هویت در حوزه رونشناسی اولین بار توسط یک روانشناس سویسی مورد بحث قرار گرفت )از جمله خصوصیات بارز نظریه اریکسون توجه به حساسیت و اهمیت هویت در خود انسان ها است .(شاملو ) از نظر اریکسون حل بهینه این بحران هویت معنادار فردی را ایجاد مي‌ کند واحساس (این همانی ) وپیوستگی را به شخص به وجود میآورد این امر دستاوردی است مهم که با آن شخص نوجوان گامي‌ ارزشمند به سوی تبدیل شدن به فردی ثمر بخش وخشنود بر مي‌ دارد .اریکسون معتقد است برای انسجام بخشی فرد پیش از این که مسولیت‌هاي زندگی بزرگسالی را بپذیرد به یک دوره برای تامل وتفکر نیاز دارد که اگر صورت نگیرد نوجوان نمي‌ تواند هویتی منسجم ویکپارچه پیدا کند ودر نتیجه نمي‌ تواند به شغل و مسلکی دست یابد و وارد اجتماع شود.

هویت وهویت یابی (نظریه ها وتعاریف )

اهمیت دوره نوجوانی در طول رشد شخصیت فردی بارز و مسلم استوار از سوی دیگراهمیت نقش هویت یابی در این دوره به عنوان اساسی ترین  اصل غیر قابل انکار مي‌ نماید در تایید اهمیت هویت یابی مي‌ توان موضوع هویت را از این منظر نگریست که آیا اهمیت آن در حدی است که بتوان به عنوان یک نیاز اساسی بدان پرداخت (اریک فروم ) جامعه شناس و روانکاو آلمانی معتقد است فرق انسان و حیوان ابتدا در نیازهای اختصاصی اوست از این رو شناخت او بدون آشنایی به این نیازه ی اختصاصی اوست از این رو شناخت او بدون آشنایی به این نیازها میسر نخواهد شد این نیازها از نظر (فروم ) به قرار زیر است :نیاز به تعالی ،وابستگی،هویت،رجوع به اصل وسایل راهیابی . اومي‌ گوید هر انسان تمایل دارد تا هویت خاصی داشته باشد از این رو مي‌ کوشد که خویشتن را در یابد وبشناسد ودر عین حال مي‌ خواهد فردی ممتاز باشد و برای رسیدن به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتا ممتاز مرتبط مي‌ کند و یا به اصطلاح خویشتن را با آنها همانند مي‌ سازد تا به واسطه ی امتیاز شخصی که آن فرد یا آن گروه ها دارند تا حدی صاحب تشخیص وامتیاز گردد . در حقیقت منظور فروم این است که هر انسان با احساس خاص ومنحصر به فرد بودن نیاز دارد از این روست که احراز هویت در دوران نوجوانی ضرورتی اساسی به حساب مي‌ آید .

انسان باید خود رابشناسد جمله ای معروف از (سقراط )که بیانگر زمینه‌هاي تاریخی فلسفی مقوله هویت است .مواجهه با چنین جمله ای در یونان باستان گویای مسائل مهمي‌ است . اولین نکته ای که این جمله را روشن مي‌ کند حیات فرا تاریخی مفهومي‌ مانند هویت است که به علت ماهیت مستقل آن از زمان وتاریخ توانسته است دارای وجودی مستمر در اعصار باشد .در فرهنگ (عمید )هویت چنین تعریف شده است :هویت یعنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهر او باشد .هویت در لغت به معنای شخصیت ذات هستی وجود ومنسوب به (هو ) است .

از نظر لغوی واژه هویت به در معنی ظاهرا متناقض به کار مي‌ روند:

1. همسانی ویک نواختی مطلق

2. تمایز  اگر چه این دو معنا متضادند، ولی به دوجنبه اصلی هویت جنبه اجتماعی وجنبه شخصی وفردی معطوف هستند. بیشتر روانشناسان و نظریه پردازان شخصیت پیش از اریکسون هویت را در ابتدا امری فردی و شخصی مي‌دانستند (هرچند ایشان هویت اجتماعی را هم انکار نمي‌ کردند ) از دیدگاه این نظریه پردازان هویت احساسی تمایز ،تداوم و استقلال شخصی نامیده مي‌ شود .

اریکسون به عنوان اولین نظریه پرداز مهم هویت آن را به صورت یک احساس نسبتآ پایدار از یگانگی خود تعریف مي‌ کند بعضی علی رغم تغیر رفتارها،افکار و احساسات برداشت یک فرد از خود همواره مشابه است.علاوه بر این او مي‌ گوید این احساس که ما چه کسی هستیم باید با نگرشی که دیگران نسبت به ما دارند نسبتآ همخوان باشد این مسآله بر اعتقاد داریکسون در اهمیت رابطه بین فرد و جامعه تآکید دارد در اینجاست که نخستین تفاوت‌هاي نظریه ای اریکسون با دیگران که هویت را امری فردی مي‌ دانستند آغاز مي‌ گردد.از نظر اریکسون آنچه هویت من نامیده مي‌ شود آن جنبه از (من) است که پس از ایجاد بحران  –روانی اجتماعی گذر از کودکی به بزرگسالی به بررسی انتخاب و وحدت بخشیدن به تصاویر خود با توجه به فضای عقیدتی خاص دوره جوانی مي‌ پردازد.اریکسون  م.(هویت من)را مبنی بر چند چیز تعریف کرد.

الف: هویت بر تلفیق بین گذشته و آینده جهت تقویت حس یکپارچگی دلالت دارد.

ج: پاسخ به سوال هویت با ارزیابی منطقی ازخود داده مي‌ شود که این ارزیابی با ملاحضه ی فرهنگ به ویژه عقاید و انتظاراتی که جامعه از فرد دارد صورت مي‌ گیرد.

د: هویت فرایند یک پارچه سازی در مورد پرسش قرار دادن پیرامون حوزه‌هاي اساسی به خصوص حرفه آتی جنسیت عقاید سیاسی و مذهبی است که در نتیجه آن تعهدی قابل انعطاف اما دیر پا در حوزه‌هاي یادشده به وجود مي‌ آید.این تعهد از جنبه عینی تعامل مؤثر فرد با جامعه و از جنبه ها ذهنی حس اساسی وظیفه شناسی و وفاداری را ضمانت مي‌ کند.

از دیدگاه اریکسون نوجوانان برای ساختن هویت خود در یک زمان با دو گروه از امور درگیر است از سوی باید با تغییرات فیزیولوژیکی و شناختی خود سازگار شود و از سوی دیگر ناگزیر از سازگاری با نظام‌هاي بیرونی است از این رو تشکیل هویت در نوجوان شامل سه امر اساسی است.

  • نوجوان احساس ثبات و تداوم کند یعنی درک کند که در طول زمان همان شخصی است که قبلآ بوده است
  • افراد جامعه و دیگران او را شخصی با ثبات بشناسند یعنی نوجوان باید بتواند تصویر با ثباتی از خود به محیط ارائه دهد.
  •  او باید بر اساس شواهد عینی و اطلاعات ملموسی که از محیط دریافت مي‌ کند به ثبات شخصیت خود و تداوم آن اطمینان پیدا کند .
  • پس از اریکسون طرح عقلانی کردن شکل گیری هویت اریکسون را از طریق فرآیند مصاحبه قابل بهره برداری نمود این فرآیند بر دو چیز متمرکز بود.
  • بحرانی که در آن فرد امکانات و انتخاب‌هاي دیگر را کشف مي‌ کند .

-تعهدی که در آن افراد یک هویت بخصوص را سرمایه گذاری مي‌ کنند. وی با انطباق بر دو معیار کاوشگری و تعهد و با سه حوزه عملکرد کلی یعنی شغل ایدئولوژی و ارزش‌هاي بین شخصی روشی را برای سنجش منزلت‌هاي هویتی من به وجود آورده(مارسیا) منزلت‌هاي هویتی را اینطور نام گذاری کرد .هویت دنباله رو،هویت سردرگم،هویت بحران زد و هویت یافتگی.افراد هویت یافته بحران اکتشاف را تجربه کرد.آن دو از این طریق تعهدات راسخ و محکمي‌ برایشان پدید آمده است.افراد دارای هویت بحران زده در حال تجربه کردن بحران هویت و اکتشاف هستند ولی تعهدی از آن برایشان حاصل نشده است فرد دارای هویت دنباله دار و به هویتی متعهد است که حاصل تجربه بحران ها و اکتشافات همراه است که حاصل تجربه بحران ها و اکتشافات همراه آن است و همواره در پی الگوست و نهایتآ افراد دارای هویت سردرگم که تعهدات مستحکم هویتی ندارند به گونه ای فعال در حال کشت و درک چنین تعهداتی نیستند به این ترتیب از میان این چهار منزلت هویتی،منزلت سردرگم و دنباله رو در کمترین سطح توسعه یافتگی قرار دارند و نسبتآ نابالغ اند و هویت بحران زده شرایط میانه ای دارد و نشانگر حرکت‌هاي به سمت منزلت‌هاي پخته تری مانند هویت یافتگی است. ساختارگرایان نظریه پردازان دیگری بودند که هویت را به عنوان ساختار خود عبارت از یک سازمان پویا خود ساخته و درونی از توانایی ها،باورها و تاریخچه فردی در نظر گرفتتند.تحول این ساختار زمانی است که افراد نسبت به یگانگی شان و شباهتشان به دیگران و نقاط قوت و ضعف خود در روش هایی که در جهان اتخاذ مي‌ کنند آگاه تر باشند و رشد کمتر آن زمانی است که افراد درباره تمایزشان از دیگران دچار اغتشاش باشند و برای ارزشیابی خودشان بیشتر بر منابع بیرونی تکیه نمایند ساختار گرایان ویژگی‌هاي رفتاری فردی را که هویت روشنی دارند شامل : خودپنداره قوی –روشنی اهداف–آسیب پذیری اندک–پذیرش خود–قدرت تصمیم گیری بدون تزلزل–احساس مسولیت در برابر زندگی مي‌ باشد از سوی دیگر دیدگاهای غیر ساختاری نیز مانند پست مدرنیسم وسازه گرایی اجتماعی وجود دارد که بر خلاف دیدگاهای ساختگرا هویت را مفهوم ثابتی نمي‌ دانند بلکه معتقدند که هویت نشان دهنده کثرت وپیچیدگی طبیعی انسان است از نظر ایشان افراد هویت واحدی ندارند بلکه دارای هویت‌هاي چند گانه هستند وهویتشان در تعاملات اجتماعی شکل مي‌ گیرد وهمواره در حال شکل گیری مجدد است بنابراین هویت افراد در تعاملات اجتماعی وهم چنین در فرایند درمان قابلیت تغییر دارد.

 منبع

شاهی وند ،مجتبی (1394) ،بررسی رابطه بین ادراک از خداو هویت اجتماعی در سبک زندگی دانشجویان و کارکنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد دره شهر ،پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی ،دانشگاه آزاد اسلامی ایلام

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0