مفهوم مدیریت عملکرد

مویینهان بر این باور است که با آغاز قرن بیست و یکم، ما خود را در عصر «حمکرانی بر مبنای مدیریت عملکرد» می­بینیم. تأکید بر پیامدها و عملکرد، ریشه این نام­گذاری است. در دهه­های اخیر، مفهوم مدیریت عملکرد در مرکز تحولات مدیریت دولتی قرار گرفته و به هدف­محوری آن تبدیل شده است. بیشترین و گسترده­ترین تحولات ربع قرن اخیر بر مفاهیم و عملکرد و اثربخشی متمرکز بوده که بهبود عملکرد بخش دولتی را به عنوان هدف نهایی خود ذکر  کرده­اند. می­توان گفت در طول 20 سال گذشته، انقلابی در سنجش و مدیریت عملکرد رخ داده و علاقه­مندی بسیار زیادی به این دو حوزه در انتشارات و همایش­ها منعکس شده است. البته با این­که تصور می­شود مدیریت عملکرد، ابداع مدرنی است و عبارت مدیریت عملکرد نیز تا دهه 1970 استفاده نشده، اما سوابق نشان می­دهد که در برخی موارد، تجزیه و تحلیلی اطلاعات و هدف­گذاری به منظور گزارش عملکرد گذشته و گاه، پیش­بینی عملکرد آینده وجود داشته است.

بوکارت و هلیگان معتقدند که مدیریت عملکرد، هسته مرکزی مدیریت دولتی را تشکیل می­دهد و علی­رغم داشتن سابقه­ای طولانی، خاستگاه متأخر آن، مدیریت دولتی جدید است؛ و با وجود بحث­های دامنه­دار درباره آن، هنوز مدیریت عملکرد به سان معما باقی مانده و فاقد فراتحلیل­های منسجم است. مدیرت عملکرد را می­توان مجموعه یکپارچه­ای از روش­های برنامه­ریزی و بازنگری دانست که سازمان به منظور برقراری ارتباط میان هر فرد و راهبرد کلی سازمان به جریان می­اندازد. مدیریت عملکرد از راهبردها و فعالیت­های مرتبط با یکدیگر برای بهبود عملکرد افراد، تیم­ها و سازمان­ها و نیز دستیابی به اهداف و پیامدها استفاده می­کند. مار مدیریت عملکرد را به مثابه رویکردی سازمانی به شفاف­سازی، ارزیابی، اجرا و بهبود مستمر راهبردهای سازمان معرفی می­کند. بنابراین، مدیریت عملکرد از تعاریف محدودی همچون جمع­آوری اطلاعات و گزارش­دهی، فراتر می­رود و چیزی بیشتر از مدیریت افراد است. مدیریت عملکرد عبارت است از شناخت، سنجش و سپس مدیریت آن­چه به منظور بهبود اثربخشی، کارایی و عملکرد کلی سازمان اهمیت دارد .

مدیریت عملکرد را می­توان مجموعه­ای از اقدامات و اطلاعات تلقی کرد که به منظور افزایش سطح استفاده بهینه از امکانات و منابع در جهت دستیابی به هدف­ها به شیوه­ای اقتصادی توأم با کارایی و اثربخشی صورت می­گیرد. مدیریت عملکرد ضمن بهبود شایستگی فعلی افراد و کل سیستم، ایجاد ارتباط بین شایستگی فرد با کارکرد واقعی­شان را مورد توجه قرار داده و به دنبال بهبود و توسعه شایستگی­های جدید افراد برای هماهنگی با فناوری­های مدرن و دنیای متحول فرد است.مدیریت عملکرد، در مفهوم جدید خود چرخه­ای است که به مدیران کمک می­کند پس از هدف­گذاری و برنامه­ریزی در مورد عملکرد و رفتار کارکنان تحت سرپرستی خود در ابتدای دوره ارزیابی، به میزان و کیفیت اجرای برنامه­ها و تحقق اهداف در پایان دوره ارزیابی بپردازند و از طریق ریشه­یابی و تحلیل رفتارها و عملکردهای رضایت بخش و غیر رضایت بخش و به کارگیری مستمر این چرخه، زمینه را برای بهبود عملکرد و ارتقاء رفتار کارکنان فراهم آورند.

به عبارت دیگر، مدیریت عملکرد یک فرآیند منظم و مبتنی بر اطلاعات است که کمک می­کند تا مدیران بتوانند کارکنانشان را در مسیر تحقق اهداف و اجرای برنامه­ها و ایفای موفق و مطلوب مأموریت­ها و مسئولیت­های محوله به خوبی مدیریت کنند. مدیریت عملکرد مستلزم آن است که رفتارها تحلیل شود، عملکردها سنجیده شود، به کارکنان بازخورد داده شود و کارکنان برای عملکردها و رفتارهای مطلوب­تر تقویت و تشویق شوند. در حقیقت فرآیند مدیریت عملکرد یک چرخه مستمر است. مدل ساده­ای از این چرخه در شکل زیر نشان داده شده است.

مدیریت عملکرد بخشی از مدیریت منابع انسانی است که وظیفه آن ایجاد ارتباط بین مدیریت و کارکنان بوده و در فرآیند ارزیابی عملکرد، ابتکارات و خلاقیت­های افراد را نیز در نظر دارد. مدیریت عملکرد ضمن بهبود شایستگی فعلی افراد و کل سیستم، ایجاد ارتباط بین شایستگی فرد با کارکرد واقعی­شان (هماهنگ سازی شایستگی بالقوه با عملکرد و توانایی بالفعل) به دنبال بهبود و توسعه شایستگی­های جدید افراد برای هماهنگی با تکنولوژی­های مدرن و دنیای متحول فرد است. مدیریت عملکرد، عبارت است از ایجاد نظامی برای به کارگیری اطلاعات مربوط به اندازه­گیری عملکرد سازمان، از طریق به کارگیری نتایج ارزیابی عملکرد در تعیین اهداف، تخصیص منابع و آگاهی دادن به مدیران برای حفظ یا تغییر خطی مشی فعلی به منظور دستیابی به اهداف.مدیریت عملکرد از طریق بهبود جو سازمانی و ایجاد همدلی بین کارکنان و همسوئی بین اهداف کارکنان و اهداف سازمان می­کوشد از شیوه­های پرداخت تشویقی، بهره­وری نیروی انسانی و بالطبع بهره­وری کل سازمان را افزایش دهد.

مؤلفه­های مدیریت عملکرد

مدیریت عملکرد فرآیندی مبتنی بر یک سری از فعالیت­های سازمانی است، در مدیریت عملکرد لازم است بهبود مستمر عملکرد افراد و گروه­ها در جهت اثربخشی سازمانی طراحی شود. مدیریت عملکرد بخشی از مدیریت منابع انسانی است که وظیفه آن ایجاد ارتباط بین مؤلفه­های مدیریت بوده و در قالب فرآیند ارزیابی عملکرد، ابتکارات و خلاقیت­های افراد را نیز در نظر دارد.

مدیریت عملکرد ضمن بهبود شایستگی فعلی افراد و کل سیستم ایجاد ارتباط بین شایستگی فرد با کارکرد واقعی­شان را مورد توجه قرار داده و (هماهنگ­سازی شایستگی بالقوه با عملکرد و توانائی بالفعل) به دنبال بهبود و توسعه شایستگی­های جدید افراد برای هماهنگی با تکنولوژی­های مدرن و دنیای متحول فرد است. استفاده از مدل بهبود سازمان برای ارزیابی اثربخشی سازمانی زمینه­های پیاده­سازی مدیریت عملکرد را بهتر فراهم می­کند زیرا مدل فوق بر مواردی همچون رفتار سرپرستان نسبت به زیردستان، روحیه جمعی، اعتماد متقابل و آزادای مدیریت در هدف­گذاری تأکید دارد برای ترکیب و هماهنگی اهداف و نیازهای سازمان به منظور رشد سازمان و بهبود سیستم باید دانش و تکنیک­های علوم رفتاری به کار گرفته شود تا سازمانی به وجود آید که در آن توانائی­های هر یک از اعضاء به طور کامل مورد استفاده قرار گیرد. مدیریت عملکرد دارای مفهوم پیچیده و مشکلی است که تبیین آن کار ساده­ای نیست و لازم است از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد. ابعاد چهارگانه مفهوم مدیریت عملکرد را می­توان در شکل زیر نشان داد.

مدیریت عملکرد به عنوان یک سیستم تجاری

وسیله­ای است برای ایجاد انگیزه در منابع انسانی جهت دستیابی به نتایج مطلوب و به دنبال برقراری ارتباطات منطقی بین عوامل تولید است و علاوه بر لحاظ کردن گذشته متمرکز بر آینده می­باشد.

مدیریت عملکرد به عنوان یک فرهنگ و سبک رهبری

از  نقطه نظر فرهنگ و سبک رهبری مدیریت عملکرد مجموعه­ای از نیروهای به هم پیوسته است که رفتار گروهی را به وجود می­آورد. در مدیریت عملکرد افراد با هر یک از فرهنگ­های درون سازمان منطبق شده و با توسعه نوعی سبک رهبری به اندازه کافی همنواختی در فرهنگ سازمان ایجاد می­شود به یک مفهوم، عملکرد اداره کردن در فرهنگ و رهبری به معنای حفظ تعادل میان بخش­های مختلف یک سازمان است و این کار آسانی نیست که همیشه موفق و روشن باشد.

 مدیریت عملکرد، نظام فرهنگ­ساز سازمانی است. فرهنگ سازمانی پس از مدتی تحت تأثیر عوامل مختلف ضعیف شده و این ضعف فرهنگی عملکرد کارکنان و سازمان را تحت تأثیر قرار داده و آن را کاهش می­دهد. لذا فرهنگ هر سازمانی نیازمند بهبود و بازنگری است و باید آن دسته از مؤلفه­های فرهنگی که مطلوبیت خود را از دست داده­اند حذف و مؤلفه­های جدید جایگزین شود. از طریق مدیریت عملکرد می­توان این حذف و جایگزینی فرهنگی را انجام داد. رهبری اثربخش همانند عشق و زیبایی مقوله­ای است که هر کسی وجود آن را می­شناسد. رهبران اثربخش چهار نوع مهارت انسانی را ایجاد می­کنند:

  • مدیریت تمرکز و توجه بر چشم­انداز
  • مدیریت معنابخشی و جهت­دهی به چشم­انداز
  • مدیریت اعتماد و اعتماد سازی
  • مدیریت خویشتن و جستجو برای خودآگاهی و غزت نف

مدیریت عملکرد با سازوکارهایی که دارد موجب ترویج رهبری اثربخش می­شود و این به خاطر آن است که مدیریت عملکرد قادر به خلق چشم­انداز، شکل­دهی به بازخورد و تعامل بوده و انتظارات رهبری و زیردستان را در سازمان روشن می­نماید. مدیریت عملکرد قادر است همه کارکنان را حول یک چشم­انداز جمع و آنان را وفادار به چشم­انداز نماید. رهبران با مکانیزم مدیریت عملکرد قادر خواهند شد چشم­انداز کامل بیافرینند و از این طریق نقش پشتیبانی، ایجاد نظم و به حرکت در آوردن افراد نخبه و شکوفا ساختن نخبگان را بازی نمایند.

مدیریت عملکرد به عنوان بخشی از پیمان روان­شناختی

پیمان روان­شناختی مجموعه­ای از انتظارات است که به ندرت به حساب می­آید و هر کارفرمائی آن را از کارکنان خود می­خواهد. عملکرد کارکنان از پیمان روان­شناختی آنان با سازمان و نیز از شرایط وابسته به شغل تأثیر می­پذیرند و هر چقدر پیمان روان­شناختی کارکنان با سازمان قوی­تر باشد عملکرد قوی­تر خواهد بود. مدیریت عملکرد فرآیند ایجاد پیمان روان­شناختی بین مدیر و کارکنان است که نتیجه آن شکل­گیری مربی­گری است، مربی­گری یعنی این که مدیران با کارکنان زندگی شغلی داشته باشند، مسائل و مشکلات آنان را از نزدیک درک کنند، راهکارهای عملی و غیرمستقیم به آنان ارائه نمایند. چنان­چه مربی­گری بر پایه نظم و برنامه­ریزی صحیح باشد می­توان تا حدود زیادی اطمینان حاصل کرد که تشکیلات به سمت اهداف خود در حرکت است.

مدیریت عملکرد به عنوان بازخورد شخصی و فرآیند یادگیری

در این چشم­انداز مدیریت عملکرد را می­توان از نقطه نظر فرد ملاحظه کرد. در این سطح عملکرد در درون فرآیند ارزیابی یا فرآیند بازبینی ظاهر می­شود. مدیریت عملکرد در اینجا، یعنی مرور دوره­ای این­که افراد و گروه­ها چگونه کار می­کنند، دادن بازخورد به آن­ها و به حرکت درآوردن آن­ها از طریق توسعه خود، مشوق­ها و یا چیزهای دیگر. موضوع مهم عبارت است از رابطه بین آن­چه که شخص انجام و تحویل می­دهد و این­که تا چه حد به خوبی آن­ها را منصفانه تلقی می­کند. بازخورد در مدیریت عملکرد بایستی بر توسعه متمرکز شود و لازم است دامنه یادگیری سازمانی و فردی را به حساب آورده و به غنی­سازی توانایی در سطح فردی و نهایتاً سازمانی منجر شود. یادگیری سازمانی به مفهوم یادگیری افراد و گروه­های درون سازمانی و سازمان یادگیرنده به معنی یادگیری سازمان به عنوان سیستمی کلی است. به عقیده گاروین سازمان یادگیرنده دارای توانایی ایجاد، کسب و انتقال دانش است و رفتار خود را طوری تعدیل می­کند که منعکس کننده دانش و دیدگاه­های جدید باشد.

به طور کلی مدیریت عملکرد در ابعاد زیر به شکل­گیری سازمان یادگیرنده کمک می­کند:

  • شکل­گیری فرآیند بازخورد بین مدیر و کارکنان
  • انتقال تجارب و دانش بین مدیر و کارکنان
  • بهبود بالندگی دو طرفه بین مدیران و کارکنان
  • مدیریت استعدادهای سازمان به وسیله مدیریت عملکرد
  • شناسایی توانمندی­ها و استعدادهای بالقوه کارکنان
  • جذب استعدادهای شکوفا شده کارکنان در سازمان .

عناصر مدیریت عملکرد

به طور کلی عناصر مدیریت عملکرد را می­توان به شرح زیر برشمرد:

  1. تعیین اهداف کیفیت، در راستای اهداف سازمان:

یکی از عناصر مدیریت عملکرد تعیین اهداف کیفیت است که طی آن چهارچوب نتایج مورد انتظار کیفیت از عملکرد سازمان بیان می­شود.برای تعیین اهداف کیفیت، طی مراحل زیر لازم است:

  • تعیین دیدگاه و رسالت کلی سازمان در زمینه کیفیت
  • شناسائی مؤلفه­ها و عوامل کلیدی مؤثر در کیفیت
  • در میان گذاشتن عناصر کلیدی کیفیت با کارکنان
  • تدوین اهداف اصلی و نهائی
  • اولویت­بندی اهداف کیفی
  • برقراری ارتباط بین اهداف و دیدگاه کلی کیفی سازمان
  • تعیین اهداف عملیاتی کیفی
  1. تعیین قابلیت­های سازمان

مدیریت عملکرد فرآیندی است که در یک چارچوب کلی و فراگیر کلیه امکانات سازمان را ترکیب نموده و به کار می­گیرد. بنابراین اول بایستی امکاناتی وجود داشته باشد تا بتوان آن را به کار گرفت. یکی از عناصر و مؤلفه­های مدیریت عملکرد تعیین قابلیت­های سازمان است. هر سازمانی دارای دو دسته قابلیت می­باشد: یک دسته قابلیت­های بالفعل است که مدیریت عملکرد از آن­ها به صورت بهینه استفاده می­نماید و یک دسته قابلیت­های بالقوه است که در سازمان وجود دارد ولی مورد استفاده قرار نمی­گیرد. بخش اعظم کار مدیریت عملکرد شناسائی و تعیین قابلیت­های بالقوه سازمان است که می­توان به وسیله آن­ها کیفیت تولید نمود. به طور کلی الزامات و پیش­نیازهای تعیین قابلیت سازمان را می­توان به شرح زیر و به صورت فهرست­وار بیان نمود:

  • طراحی ابزار مناسب اندازه­گیری سطح قابلیت­ها
  • طراحی مکانیزم شناسائی قابلیت­های بالقوه
  • حاکم کردن نگرش دائمی برای تعیین قابلیت­های سازمان
  • اولویت دادن به تعیین قابلیت­های منابع انسانی
  • استفاده مؤثر از قابلیت­های شناسائی شده
  1. ارزیابی عملکرد

ارزیابی عملکرد برآوردی انتقادی و کاوشگرانه از فعالیت­های مختلف یک سازمان است. ارزیابی عملکرد هم پیشگیری کننده و هم تشخیص دهنده است. در ارزیابی عملکرد کارکنان، منظور از عملکرد هم نتایج به دست آمده و هم فرآیند کاری است یعنی در ارزیابی چگونگی انجام کار و به تعبیری فرآیند انجام کار با نتیجه حاصل شده از فرآیند توأماً عملکرد به حساب می­آید (سلطانی، 1378). در دل مدیریت عملکرد ارزیابی عملکرد نقش بررسی، بازیابی، قضاوت و تعیین نقاط قوت و ضعف را دارد که طی فرایند علمی نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل می­کند.

ارزیابی عملکرد عبارت است از تعیین درجه کفایت و لیاقت کارکنان از لحاظ انجام وظایف محوله و قبول مسئولیت­ها در سازمان که این ارزیابی به طور عینی و سیستماتیک انجام گیرد. به عبارت دیگر ارزیابی عملکرد برآوری انتقادی و کاوشگرانه از فعالیت­های مختلف یک سازمان است. هر سازمانی برای به دست آوردن نتایج کاری خوب باید ارزیابی دوره­ای از عملکرد خود داشته باشد.  ارزیابی عملکرد هم پیشگیری کننده و هم تشخیص دهنده است. نظام ارزیابی عملکرد به صورت بازخوردی از عملکرد فرد برای خود است و به بهبود عملکرد هر فرد منجر می­شود. به طور کلی مؤلفه­های ارزیابی عملکرد را می­توان به شرح زیر نام برد:

  • ایجاد انگیزه برقراری ارتباط
  • برقراری ارتباط
  • قضاوت
  • شاخص­سازی
  •  بررسی
  • تعیین توان
  •  توسعه شغلی
  • مربی­گری
  • بهبود عملکرد
  1. تولید کیفیت

مدیریت عملکرد سازمان­ها را از حالت کنترل کیفیت عبور داده و به سمت تولید و ایجاد کیفیت سوق می­دهد. زیرا کنترل کیفی زمانی مصداق می­یابد که کیفیت تولید شود. بنابراین رسالت اصلی مدیریت عملکرد ایجاد و تولید کیفیت است. مدیریت عملکرد از طریق تشکیل حلقه­های کیفیت می­تواند به تولید کیفیت برسد همین که در حلقه­های کیفیت افراد با همدیگر تبادل نظر می­کنند و راجع به مسائل مختلف تولید، ابزار کار، روش­ها و فرآیندها بحث می­کنند و به راه­حل­های جدید و تازه­ای دست یافته و آن را به کار می­گیرند به کیفیت دسترسی می­یابند. به طور کلی عنصر تولید کیفیت در مقوله مدیریت عملکرد با قدم­های عملی زیر موفق خواهد شد:

  1. تعیین وضعیت موجود کیفیت
  2. طراحی گروه تولید کیفیت
  3. طراحی مکانیزم­های کیفیت­ساز در سازمان
  4. فرآیندی نمودن تولید کیفیت
  5. جاری کردن کیفیت در کار و محصول

سیستم­های مدیریت عملکرد بر انتقال اطلاعات مالی و غیرمالی­ای که در تصمیم­گیری و اقدامات مدیریت مؤثر هستند، تمرکز دارند. در سال­های اخیر شمار فزاینده­ای از سازمان­ها به استقرار سیستم­های مدیریت عملکرد بر پایه عوامل حیاتی موفقیت (CSF) و شاخص­های کلیدی عملکرد (KPI) مبادرت نموده­اند. قالبی که عمدتاً در این زمینه استفاده شده است کارت امتیاز متوازن (BSC) می­باشد. اما به رغم افزایش تجارب به دست آمده در استفاده از این سیستم­ها، سازمان­ها هنوز دانش کافی را در مورد چگونگی بهبود عواملی که بر رفتار عملکرد تأثیرگذار هستند، کسب نکرده­اند. سیستم­های مدیریت عملکرد بدون ملاحظه رفتار انسانی نمی­توانند به نحوی اثربخش طراحی و پیاده­سازی شوند. یکی از ابزارهایی که اخیراً برای سنجش و تحلیل مدیریت عملکرد مورد استفاده قرار می­گیرد، روش تحلیل مدیریت عملکرد (PMA) می­باشد.

جدول: ابعاد 9 گانه برای تحلیل مدیریت عملکرد (PMA)

ابعاد ساختاری مدیریت عملکرد
ساختار مسئولیت سازمانسبک تربیتی مشخصی در سازمان وجود دارد؛ کارها و مسئولیت­ها به طور دقیق تعریف شده­اند و همه سطوح مدیریتی این قواعد را رعایت می­نمایند.
محتوای اطلاعات عملکرداطلاعات مالی و غیرمالی که اعضای سازمان مورد استفاده قرار می­دهند، بر عوامل حیاتی موفقی (CSF) و شاخص­های کلیدی عملکرد (KPI) تمرکزی استراتژیک دارند.
انسجام اطلاعات عملکرداطلاعات عملکرد دقیق، قابل اعتماد و به موقع بوده و بین آن­ها ناسازگاری وجود ندارد
مدیریت پذیری اطلاعات عملکرداستفاده از گزارش­های سازمانی و سیستم­های مدیریت عملکرد آسان بوده و اطلاعات عملکرد تفصیلی و مبسوط از طریق سیستم­های ICT به سهولت در دسترس قرار دارند
ابعاد رفتاری مدیریت عملکرد
احساس مسئولیتاعضای سازمان در قبال شاخص­های کلیدی عملکرد (KPI) خود و سازمان به منزله یک کل احساس مسئولیت می­کنند.
سبک مدیریتمدیریت ارشد آشکارا چگونگی عملکرد اعضای سازمان را دنبال کرده، فرهنگ بهبود و ابتکار را ترویج داده و اعضای سازمان را در جریان نتایج معوقه قرار می­دهد.
جهت­گیری عملی سازماناطلاعات حاصل از سیستم مدیریت عملکرد در فعالیت­های روزمره اعضای سازمان به گونه­ای ادغام و یکپارچه می­گردد که مسایل بلافاصله مورد توجه قرار گرفته اقدامات لازم (اصلاحی یا پیشگیرانه) انجام می­گیرد.
ارتباطاتارتباط (بالا به پایین و پایین به بالا) در خصوص نتایج در فواصل منظم برقرار می­گردد، همچنین تسهیم دانش و اطلاعات عملکرد بین واحدهای سازمانی صورت می­گیرد.
همسویی
سایر سیستم­های مدیریتی سازمان مانند سیستم مدیریت منابع انسانی به طرز مطلوب با سیستم مدیریت عملکرد هم­جهت می­باشند، همچنین امور مهم سازمان دائماً ارزیابی شده و از تلاش‌های صورت گرفته تقدیر به عمل می­آید.

جدول بالا ابعاد ساختاری و ابعاد رفتاری در بررسی و تحلیل سیستم­های مدیریت عملکرد را نشان می­دهد. ابعاد ساختاری با محتوای مدیریت عملکرد و روش سازماندهی آن ارتباط دارد و ابعاد رفتاری با روشی که اعضای سازمان مدیریت عملکرد را به کار می­برند، مرتبط می­گردد. PMA بر پایه این اصل قرار دارد که برای بنیان نهادن یک سازمان عملکرد مدار می­بایست همزمان به هر دو جنبه ساختاری و رفتاری مدیریت عملکرد توجه نمود.

اهداف مدیریت عملکرد

  1. توسعه منابع انسانی و ایجاد اصلاحات لازم برای بهسازی منابع انسانی
  2. تعیین میزان فاصله بین اهداف و فعالیت­های سازمان و واحدها و افراد
  3. مشخص نمودن انتظارات آینده سازمان از افراد. تجربه ثابت کرده است که درصد زیادی از سوء تفاهمات، تیرگی روابط و اختلافات و تضادهای سازمانی در این است که انتظارات کارکنان از همدیگر و از سازمان و برعکس مشخص و واضح نیست.
  4. به دست آوردن معیارها و مبانی برای اصلاح فرآیندهای کاری و سازمانی در آینده سازمان
  5. ایجاد انگیزه بیشتر در منابع انسانی با توجه به دو بعد، بدین معنی که کارکنانی که از نظر حرفه­ای و رفتاری پرورش یافته باشند به لحاظ تسلط کافی کارشان را بدون عیب و نقص و به موقع انجام داده، فرد موفقیت را احساس می­کند. چون کارکنان با احساس موفقیت و تجربه موفقیت لذت و شعف بیشتری کسب می­کنند و بیشتر کار خواهند کرد. در نتیجه انگیزه کار تقویت می­شود. عکس آن نیز صادق است، یعنی کارکنانی که از نظر حرفه­ای و رفتاری به رشد کافی نرسیده­اند به لحاظ عدم تسلط کافی کار خود را با عدم موفقیت انجام می­دهند. در نتیجه تجربه عدم موفقیت برای آن­ها نامیدی، سستی و افت انگیزه را به دنبال دارد. بنابراین مدیریت عملکرد به دنبال این است که از طریق شناسایی نقاط ضعف تخصصی و رفتاری و پرورش دادن استعدادهای کارکنان تقویت شود و بعد دیگر آن به این معنی که در شرایط معمولی وقتی افراد کار می­کنند و نظام ارزشیابی وجود داشته باشد و افراد احساس کنند بین آن­که کار می­کند و آن­که کار نمی­کند تفاوت وجود دارد و آثار خوب کار کردن تقویت می­شود و احتمالاً کسانی هم که خوب کار نکرده­اند انگیزه کار کردن در آن­ها تقویت می­شود.
  6. ایجاد کار گروهی: در مدیریت عملکرد به لحاظ این­که فرد، واحدی که فرد در آن کار می­کند و کل سازمان مورد ارزیابی قرار می­گیرد، کار گروهی شکل می­گیرد. اساساً مدیریت عملکرد به دنبال به وجود آوردن سینرژی در کل سازمان است که برای رسیدن به سینرژی کل، اول ارزیابی فرد انجام می­گیرد تا افراد بتوانند انجام و هماهنگی خوبی بین توانمندی­ها و خصایص فردی، فرآیندی و نتیجه کار خود ایجاد کنند و به اصطلاح به سینرژی فردی برسند. وقتی افراد تک­تک به هم افزایی فردی رسیدند در واحدی که کار می­کنند خوب با همدیگر همکاری می­کنند. وقتی افراد خوب با همدیگر هماهنگ بودند واحد، خوب کار خواهد کرد و هم افزایی واحد حاصل می­شود. وقتی هم افزایی واحدی حاصل شد از کار هماهنگ واحدهای مختلف هم افزایی کل سازمان به وجود می­آید. بنابراین در مدیریت عملکرد ارزیابی فردی برای ایجاد سینرژی فردی، ارزیابی واحدی برای ایجاد سینرژی کل سازمان انجام و بدین صورت کار گروهی در سازمان شکل می­گیرد.
  7. تعیین نیازهای آموزشی کارکنان و ایجاد و اصلاح استانداردهای آموزشی مورد نیاز. برای تعیین نیازهای آموزشی سازمان، مکانیسم­های مختلفی وجود دارد، یکی از آن­ها که می­تواند کاربردی­تر باشد و نظام آموزشی سازمان­ها را هدفمند سازد مدیریت عملکرد است. در مدیریت عملکرد تعیین نیازهای آموزشی با این پیش­فرض انجام می­شود که وقتی کارکنان مدتی در مشاغل خود فعالیت کردند، توان انجام کارهای بیشتر و کیفی­تری را پیدا می­کنند. مدیریت عملکرد که دائماً توان، فرآیند کاری و عملکرد کارکنان را بررسی می­کند به راحتی می­تواند در تعیین نیازهای آموزشی و تدارک آموزش­های جدید به نظام­های آموزشی سازمان­ها کمک­های کاربردی کند.
  8. ایجاد توانمندی­های جدید در نیروی انسانی مدیریت عملکرد علاوه بر توجه به استعدادهای شکوفا شده کارکنان به دنبال این می­باشد تا استعدادهای پنهان کارکنان را شناسائی و در جهت پرورش و شکوفا کردن آن­ها گام بردارد.
  9. شناخت باورها و ارزش­های ضعیف و هنجارهای ناخواسته و نیز تقویت باورها و ارزش­ها و هنجارهای ناخواسته و نیز تقویت باورها و ارزش­ها و هنجارهای مطلوب و تثبیت فرهنگ مناسب و مؤثر از اهداف مدیریت عملکرد می­باشد. کنترل، هدایت و تغییر رفتارها از طریق تغییر نگرش و باورهای افراد از جمله اهداف این مدیریت است.

مزایای مدیریت عملکرد

رویکرد مدیریت عملکرد دارای مزایای فراوانی می­باشد که برخی از آن­ها عبارتند از:

  • بهبود عملکرد فردی و کارتیمی
  • شناسایی عملکردهای برتر جهت ارتقاء
  • توسعه و بهبود ارتباطات و روابط کاری با کارکنان
  • ابزاری هوشمند جهت اثربخش نمودن مدیریت منابع انسانی و دستیابی به کارایی بیشتر و ارتقاء اثربخشی و خلق فرصت­های جدید می­باشد.
  • شناسایی زمینه­هایی که به توسعه و بهبود نیاز دارند
  • ارزش­های سازمانی تقویت می­شود
  • دشمنی و خطر خشونت در محل کار کاهش می­یابد
  • کارهای ارزشیابی برای سرپرستان آسان­تر می­شود
  • با ساختار سنتی حقوق و دستمزدها مقابله می­شود
  • ادراکی مشترک در مدیر و کارمند درباره کاری که باید انجام شود و این­که چگونه می­شود آن کار را انجام داد، ایجاد می­کند که این خود موجب افزایش احتمال موفقیت در کار می­شود.

منبع

میهن خواه، عبدالغنی(1394)، ارتباط مدیریت عملکرد با اهداف استراتژیک، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت دولتی، دانشگاه سیستان بلوچستان

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0