مفهوم عدالت سازمانی چیست؟
درطول تاریخ یکی از آرزوهاي اساسی انسان اجراي عدالت و تحقق آن در جامعه بوده است . دراین خصوص مکتبها و اندیشههاي گوناگون بشري و الهی راه حلهاي متفاوتی را براي تبین و استقرار آن پیشنهاد کردهاند و برخی از صاحبنظران، نظریۀ برابري را نظریۀ گسترش عدالت نام نهادهاند، زیرا بر توزیع عادلانه درآمدها درمیان انسانها براي دستیابی به سطح بالایی از انگیزش تمرکز دارد. نظریۀ برابري تأکید میکند که افراد همواره خود را در متن جامعه و در مقایسه با دیگران ارزیابی میکنند، اگر افراد احساس کنند با آنها ناعادلانه برخورد شده است، برانگیخته میشوند تا عدالت را درمیان خودشان برقرار سازند در نظریۀ برابري گفته میشود، کارکنان و اعضاي سازمان خود را با دیگران مقایسه میکنند. کارکنان میزان داده (برونداد) خود را با بازدهی نسبت به دیگران مقایسه میکنند. اگر آنان چنین بپندارند که نسبت متعلق به آنها با نسبت افراد مشابه خود برابر است درآن صورت میگویند مساوات رعایت میشود و اگر این نسبتها نابرابر باشد در آنصورت در سازمان اجحاف میشود. بهبیان دیگر عدل و انصاف رعایت نمیشود. گسترش نقش نظریه برابري در تشریح نگرشها و رفتارهاي کارکنان در دهه منجر شد . عدالت در سازمان »به قلمرویی از پژوهش به نام عدالت در سازمان بیانگر ادراك کارکنان از برخوردهاي منصفانه در کار است که خود به شناسایی سه جزء متفاوت از عدالت در سازمان یعنی عدالت توزیعی، عدالت رویهاي و عدالت مراودهاي منجر گردید» عدالت توزیعی که بر درجه انصاف درك شده درخصوص توزیع و تخصیص پیامدها و ستادههاي سازمان در تعداد زیادي از مقایسه با عملکرد و آوردههاي کارکنان اشاره دارد تحقیقات درمورد عدالت سازمانی بهطور تاریخی برتوزیع پرداختها یا پاداشهاي مرتبط با کار تمرکز مینماید که از نظریه برابري و مبادلۀ اجتماعی آدامز منتج شده است.
در ادبيات سازمان و مديريت، واژه عدالت سازماني ابتدا توسط گرين برگ بهكارگرفته شده است و بهنظر گرين برگ عدالت سازماني با ادراك كاركنان از انصافكاري در سازمان مرتبط است؛ وي اين اصطلاح را براي تشريح و تفسير نقش انصاف در محيط كاري بهكار ميبرد.
انواع عدالت سازمانی:
در تقسيمبندي انواع عدالت سازماني، سه مفهوم عدالت توزيعي، عدالت رويهاي، و عدالت مراودهاي مطرح شده است.
عدالت توزيعي:عدالت توزيعي كه به نگرشها و تفكرات كاركنان درخصوص مناسب بودن ستادهها و دريافتيهايشان اشاره دارد. تعداد زيادي از تحقيقات در مورد عدالت سازماني بهطور تاريخي بر توزيع پرداختها و يا پاداشهاي مرتبط با كار تمركز مينمايد. اما عدالت توزيعي صرفاً محدود به عادلانه بودن پرداختها نيست، بلكه مجموعه گستردهاي از پيامدهاي سازماني ارتقا، پاداشها، تنبيهها، برنامههاي كاري، مزايا و ارزيابيهاي عملكرد را در برميگيرد؛ به بياني ديگر، عدالت توزيعي به طيف گستردهاي از نگرشها و انصاف ادراك شده درباره توزيع و تخصيص پيامدها و ستادههاي سازمان، درمقايسه با عملكرد و آوردههاي كاركنان اشاره دارد.
عدالت رويهاي:عدالت رویهای درپی اثبات عدم توانایی نظریۀ برابري دیگر مدلهاي توزیعی در شرح عکسالعملهاي افراد به ادراکات آنها در زمینۀ رعایت عدالت مطرح شد. فلاگر و گرینبرگ، اولین محققانی بودند که بحث عدالت رویهاي را براي محیطهاي کاري این نوع از عدالت با برداشت استفاده کردند افراد از عادلانه بودن رویههاي جاري در تصمیمگیري براي جبران خدماتشان نه با توزیع واقعی درآمدها سروکار دارد. به عبارتی عدالت رویهاي به انصاف ادراك شده از رویهها و فرایندهایی که توسط آنها پیامدها تخصیص مییابند، کشف مربوط میشود کردند که انصاف دركشده از رویههاي ارزیابی کارمندان، فارغ ازاینکه آیا نتیجه ارزیابی آنها مثبت بوده یا منفی، براي آنها بسیار مهم است.زیرا نهتنها نتیجه انجام کار براي کارمندان مهم میباشد بلکه آنها همچنین دربارة چگونگی انجام آن نیز حساس بوده و به آن توجه مینمایند. بهعبارتی، عدالت رویهاي بیان میکند که فراگرد نیل افراد به نتایج عادلانه، باید عادلانه باشد؛ یعنی افراد حق ندارند و نباید بتوانند ازطریق روشها و فراگردهاي غیرعادلانه تحقیقات نشان میدهد به نتایج عادلانه دست یابند. رویهها زمانی منصفانه ادارك میشوند که بهطور ثابت و بدون درنظر گرفتن منافع شخصی و برمبناي اطلاعات دقیق به کارگرفته شوند و علایق همه بخشهاي سازمانی مشارکت کننده، درنظرگرفته شده و استانداردها و هنجارهاي اخلاقی نیز رعایت گردند. بهنظر لونتال شش قانون وجود دارد که درصورت پیروي از آنها، رویههاي حاصل عادلانهتر خواهند بود.
قانون ثبات: که به ثابت بودن رویههاي تخصیص براي همه افراد درطی زمان دلالت دارد؛
قانون جلوگیري از تعصب و غرض ورزي: که به جلوگیري از دخیل کردن منافع شخصی تصمیم گیرندگان درطول فرایند تخصیص اشاره دارد؛
قانون درستی: اشاره به سودمندي اطلاعات مورد استفاده در فرایند تخصیص دارد؛
قانون قابلیت تصحیح: اشاره دارد به اینکه باید فرصت تغییر یک تصمیم غیرمنصفانه در فرایند توزیع وجود داشته باشد؛
قانون نمایندگی: بیان میکند که نیازها، ارزشها و چشماندازهاي همه بخشهاي متأثر باید توسط فرایند توزیع درنظر گرفته شود؛
قانون اخلاقی: بیان میکند که فرایند تخصیص باید با ارزشهاي اخلاقی و وجدانی ادراكکننده سازگار باشد؛
عدالت مراودهاي بر ادراکات افراد از کیفیت رفتارهاي بینشخصی درطول اجراي رویهها تمرکز میکند. این مفهوم از گزارشهايکارکنان دربارة برخوردهاي غیرمنصفانه که اغلب مواقع بررفتارهاي بینفردي متمرکز میشد تا عوامل ساختاري، مشتق شده است. عدالت مراودهاي شامل روشی است که عدالت سازمانی توسط سرپرستان به زیردستان منتقل میشود.عدالت مراودهای دال براین مطلب است که کلیۀ مراودات و تعاملات افراد در مسیر نیل به نتایج عادلانه، باید عادلانه باشد؛ یعنی افراد حق ندارند درمسیر نیل به اهداف عادلانه، مراوداتی غیرعادلانه را بین خود و دیگران رقم بزنند. این نوع از عدالت مرتبط با جنبه هاي فرایند ارتباطات(همچون ادب، صداقت و احترام) بین فرستنده و گیرنده عدالت است. بهدلیل اینکه توسط رفتار مدیریت تعیین میشود، بهنظر میرسد این نوع عدالت با واکنشهاي شناختی، احساسی و رفتاري نسبت به مدیریت یا بهعبارتدیگر سرپرست که همان مرجع عدالت است، مرتبط باشد. بنابراین زمانیکه یک کارمند بیعدالتی مراودهاي را درك مینماید، پیشبینی میشود که به احتمال زیاد این کارمند نسبت به سرپرست خود واکنش منفی نشان دهد، بهجاي اینکه نسبت به کل سازمان چنین واکنشی نشان دهد.
عدالت مراودهاي:نهايتاً عدالت مراودهاي، برمبناي انصاف ادراك شده از ارتباطات بينشخصي مرتبط با رويههاي سازماني و كيفيت ارتباطات بينشخصي تعريف ميشود. اين نوع عدالت سازماني، منصفانه بودن رفتار تصميمگيرندگان را در فراگرد تصميمگيري سازماني مد نظر قرار ميدهد. عدالت مراودهاي بر رفتار سرپرستان و نقش آنها در رعايت عدالت سازماني متمركز است و بهطور مفهومي مشابه با كيفيت غيررسمي رفتار است؛ درحاليكه عدالت رويهاي بهطور مفهومي مشابه با تصميمگيري رسمي است.
عدالت اطلاعاتي : دال براينكه توزيع اطلاعات درباره رويهها، مراودات و توزيـع نتـايج بايـد عادلانه باشد؛ با تأكيد بر اینکه امروزه، اطلاعات يكي از پرارجترين سرمايههاي موجود بـراي توسـعه سرمايههاي انساني و اقتصادي است.
عدالت احساسي :دال براینکه در فراگرد نيل به عدالت بايد جوانب امر بهگونهاي محاسبه شـود كه دستاورد احساسي افراد به ويژه از حيث احترام و حرمت و حتي شهرت برابر، عادلانـه باشـد؛ يعنـي فراگرد توسعه عدالت نبايد بهگونه اي طراحي شود كه براي يكي حرمت و احتـرام و شـهرتي بـيش از ديگران فراهم آورد.
عدالت مشاهدهاي:دال براینکه فراگرد نيل به عدالت و توزيع نتـايج و احـساسات، و ماهيـت رفتارها و مراودات انساني و سيستمي در سازمان، بايد احساس عادلانهاي را در مشاهدهكننده بيرونـي ايجاد نمايد و توسعه دهد؛ بهطوري كه قضاوت احساسي فرد از وضعيت عادلانه بوده، موجـب تـرويج عدالت در سازمان شود و سرمايههاي انـساني و اجتمـاعي سـازمان را بـه توسـعه عـدالت برانگيزانـد.
عدالت زبانشناختي : دال براینکه ساخت زبان و ماهيت مراودات افراد در داخل سـازمان و در سطوح گوناگون آن بايد عادلانه بوده، رفتارهايي عادلانه را درميان آنـان تـرويج نماينـد. دراين بعد ازعدالت، برجنبههاي زباني مـراودات تاكيـد شـده، نوع واژگـان و اصـطلاحات متداول بين افراد مدنظر قرار ميگيرد واژگاني كه ممكن است عليرغـم تـداول و پذيرفتـهشـدگي در جامعه سازماني، موجد نوعي تبعيض و نابرابري در اعماق فرهنگ جامعه باشد. ضمن اینکه عدالت بايد به توزيع فرصتهاي برابر و موقعيتهاي اجتماعي عادلانه در همه عرصههـاي اجتماعي، منجر شود؛ يعني همگام با توسعه عدالت اقتصادي، توسعه عدالت در توزيع فرصتهاي سياسي و فرهنگي نيز ضرورت دارد.
بنابراين نظريه عدالت بايد نظريهاي جامع و فراگير باشد و بتواند جزئيـات رفتارهـا و مـراودههـاي گوناگون سازمان و افراد، «مديران و كاركنان»، «همكاران با يكـديگر»، «افـراد و اربـاب رجـوع سازمان و محيط و خرده سيستمهاي فعال در آن»، و به ويژه «سازمان و حكومت» را تعريف نمايد.
ساختار سازمان عدالتگرا
اگر نحوه تعريف و شيوه تجزيه و تحليل ساختار از ديدگاه رابينز مدنظر قرار گيرد، ميتوان ادعا كرد كه ساختار با سه بعد محتوايي و پنج عامل الزامآور سرو كار دارد. ابعاد محتوايي ساختار عبارتند از تمركـز، رسـميت و پيچيـدگي و عوامـل الـزامآور آن عبارتنـد از اهداف استراتژي ها، محيط، فناوري، اندازه و صاحبان قدرت و كنترل. بدين ترتيب بايد بتوان به گونهاي نظريه تدوين شده درباره عدالت را تفسير كرد كه درباره مختصات هريك از اين ابعاد، تعريفي داشته باشد. درهمين امتداد، نظريه عدالت بايد بتواند مراتب تمركز را بهگونهاي تعريف نمايد كه امكان نيـل بـه رفتارهاي عادلانه را تسهيل كند؛ يعني تمركز بايد هم در خدمت اهداف سازمان و هم در خدمت تحقق عدالت باشد. مراتب پيچيدگي مورد نياز نيز بايد با رويكردي عادلانه تعيين شود. پيچيدگي ساختار به شـدت بـر هزينههاي اداري سازمان ميافزايد، اگر عدالت برقرار گـرفتن هـرشـي در جـاي خـود دلالت داشته باشد، نظريه عدالت بايـد مـشخص كند كه هر سازمان تا چه حد ميتواند بر مراتب پيچيدگي خود بيفزايد يا از آن بكاهد و در عـين حـال متعهد به عدل باقي بماند. رسميت نيز با عدالت ارتباط دارد. رعايت عدالت در تعريف حد مطلـوب رسـميت سـازمان بـسيار قابل تأمل است. عدالت در تعريف رسميت بايد به گونهاي مدنظر قرار گيـرد كـه از هـرگونـه اسـتفاده ابزاري از قوانين، مقررات و اسناد و مدارك اجتناب شود. ملاحظه ميشود كه نحوه تحقق عدالت در ابعاد محتوايي ساختار، به ويژه با مفهوم عـدالت رويـهاي ارتباط مييابد. با اين مقدمه ميتوان مهمترين عوامل مؤثر بر عدم موفقيت سازمانها در تحقـق عـدالت را در پرتـو مفاهيم ذيل، رصد كرد.
تعريف نشدن اهداف و استراتژيها بر محور عدالت
اگر فضاي تحقق اهداف سازمان بدون مانع و بدون محدوديت درنظر گرفته شود، مـديريت چنـدان كار دشواري نخواهد بود؛ زيرا در عرصههاي فاقد محدوديت، همواره ميتوان مدير موفقي بود. درواقع اگر اهداف مادي، بدون هيچ پيش شرط يا الزامي، تعريف شوند، مديريت سازمان براي نيـل به آنها بسيار سادهتر از هنگامي است كه تحقق اهداف، مشروط به رعايت رويههاي عادلانه باشد! زيرا از ظلم نتوان به عدالت رسيد». بنابراين نوعي تعهد پذيرفته شده و الزامآور به عدالت، بـراي عـدالتمحـور شـدن رفتـار و كـردار مديران، موضوعيت و اصالت دارد؛ يعني رعايت عدالت بايد جزئي از هدف و فراگرد نيل به هدف باشد تا عدالت رويهاي در سازمان محقق گردد. بنابراين بايد در رسالتنامه، هدفنامه و شرح خطمشيها و تصميمات سازمان، تصريح شود كه: هرگونه تلاش براي نايل ساختن سازمان به اهدافش بايد عادلانه و منصفانه باشد. بدين ترتيب، همه افراد سازمان بايد باور داشته باشند كه عدالت يكي از اصليترين و محـوريتـرين شاخصهاي ارزيابي و قضاوت درباره رفتار در سازمان است. درواقع يكي از موانع اصلي تحقق عدالت در سازمانها، عدالت محور نبودن اهداف آنهاست؛ بهويژه توجه بهاین که در بوروكراسيهاي ماشيني، بيشترين وجه همـت و انـرژي سـازمانها، بـه تحقـق اهـداف معطوف ميشود. بنابراين، اگر طريق تحقق اهداف، به صورتي غيرعادلانه ترسيم شود، ناگزير بيشترين وجوه همت و تلاشهاي سازماني، معطوف به بيعدالتي خواهند بود. درواقع حتي اگر اهداف عادلانه نيز با بيعدالتي كسب شوند، رفتارهايي در سازمان شايع و جـاري ميشوند كه مستمراً عدالت را تخطئه ميكنند. بدين ترتيب اهداف، استراتژيها، خطمشيهـا و برنامـههـا ضمن اثرگذاري بر فراگرد و روند طراحي ساختار سازمان، به رفتارهاي آن نيز سمتو سو ميدهند.
محيط و تأثير آن بر رفتارهاي عادلانه
درست يا نادرست، محيط سازمان يكي از مهمترين منـابعي اسـت كـه بـراي تحقـق عـدالت در آن ظرفيتسازي ميكند يا عدالت سازماني را تحتالشعاع خود قرار ميدهد. آثار محيط گاهي بهطور غيرمستقيم(از طريق تحولات ساختاري)و گاهي بـهطـور مـستقيم، بـرروند تحقق عدالت تأثير ميگذارند؛ براي مثال هنگامي كه سطح حقوق و دستمزد به تبع عرضه و تقاضا در بازار پايين ميآيد، اندكي افزايش حقوق كاركنان نـسبت بـه بـازار، موجـب رضـايت خـاطر آنـان ميشود، درحاليكه ممكن است اين حقوق كفاف زندگي آنها را ندهد. قابل تأمل است در رويكرد حق مدار به عدالت سازماني، حقوق يك شيفت كار صادقانه بايد به رفع نيازهاي زندگي كاركنان، و تأمين حداقل معيشت آنان بيانجامد .
بنابراين واقعيت محيط تأثير شگرفي بر ادراك عدالت در سازمان دارد و ممكن اسـت بـه تحريـف حقيقت بيانجامد. در مثال فوق، حقيقت و حقمداري حكم ميكند كه حداقل حقوق پرداختـي درازاي يك شيفت كار، بهاندازه مايحتاج زندگي افراد باشد، درحاليكه وا قعيت بشرساخته يا تصادفي محـيط اقتضاء ميكند كه مبلغي بيشتر يا كمتر (بر حسب سطح عرضه و تقاضاي هر نوع كار و مهارت) به افراد پرداخت شود.
فناوري و عدالت سازماني
فناوري نيز بهطور غيرمستقيم از طريق تأثير بر ساختار سازماني، (شكلدهي روابط شغل و شـاغل و ارتباطات درونسازماني) و بازاركار، بر فراگرد تحقق عدالت سازماني تـأثير مـيگـذارد تأثير توسعه فناوري بر ساختار بازاركار، از دههها قبل مورد توجه اقتصاددانان بوده، از حيث تأثير بر اقتصاد كار، مورد تحليل و ارزيابي قرار گرفته است؛ در ابتدا اين تصور تقويت ميشد كه بـا توسـعه فناوري نياز به نيروي كار كاهش مييابد. ولي در بسياري از موارد، واقعيتهاي ايجاد شده اين تـصور را تاييد نميكردند؛ بنابراين فناوري به دو نوع سرمايهاندوز و مؤثر بر افزايش اشتغال و كاراندوز و مؤثر بركاهش اشتغال تقسيم شد. ولي آثار نهايي فناوري بر سازمان به اين حد ختم نشد. بهطوري كه به تدريج اهميت تأثير فنـاوري بر اندازه، بافت محيط، ساخت زبان، و فرهنگ و ارتباطات سازماني نيز مورد توجه قرار گرفـت؛ حتـي ملاحظه شد كه فناوري بر ساخت قدرت و سلسله مراتب اقتدار در سازمان مـؤثر بـوده، آن را تحـت تأثير قرار ميدهد؛ بهويژه با توسعه فناوري اطلاعات، شبكه اقتـدار تخصـصي و حرفـهاي جديـدي در سازمانها شكل گرفت و متخصصان سختافزار و نرمافزار از اهميت و اقتدار بيشتري برخوردار شدند؛ البته سطح اين اقتدار ثابت نبوده، برحسب سطح تخصص و ميزان عرضـه نيـروي كـار متخـصص درقلمرو حرفهاي موردنظر، متغير بود؛ بااينحال اين اقتدار همچنان از اهميت قابـل تـوجهي برخـوردار است؛ زيرا اين متخصصان معمولا در مشاغل حساسي قرار ميگيرند و صرفنظر از ارزش كار، كارهـاي حساسي را بر عهده ميگيرند؛ بهطوري كه عدم رضايت آنها و تمايل آنها به تخريب يـا تهديـد منـافع سازمان، ممكن است به خسارتهاي جبرانناپذيري براي سازمان منجر شود. درواقع روند و جهت توسعه فناوري بر ساختار سازمانها، ساخت اقتدار، و اهميت نقـش صـاحبان تخصصهاي جديد در آنها اثر داشته، ممكن اسـت موجـب تغييـر بـسياري از مفروضـات موجـود در سازمانها شود. البته اين آثار را ميتوان به مثابه يكي از آثار محيطي تحليل كرد، ولي اهميت فناوري به حدي است كه ميتوان آن را به تنهايي به مثابه يك عامل تمايز محيطي ديگر فرض كـرد و جـدا از سـاير عوامـل محيطي در نظر گرفت.
اندازه سازمان و امكان اجراي عدالت در آن
كه اندازه سازمان متغيري بسيار مهم است كه هم از طريـق تـأثير بـر سـاختار و بافـت ارتباطـات داخلي و خارجي سازمان، و هم از طريق تأثير بر رويهها و روشها و دامنه شمول قوانين و مقررات، بر تحقق عدالت سازماني تأثير دارد. هرچه اندازه سازمان كوچكتر باشد، تعريف عدالت برحـسب تنـوع كمتـر مـشاغل و تعـداد كمتـر كاركنان، سادهتر خواهد بود. البته تحقق عدالت هيچگاه كار سادهاي نبوده و نيست؛ ولي بهطور بـديهي هرچه مقدار و تنوع مشاغل، حرفهها، وضعيتها و شرايط در سازمان افزايش مييابد، بـر مـصداقها و موارد قابل قضاوت افزوده ميشود و تطبيق نظريه عدالت و تعريف پذيرفته شـده آن بـرايـن مـوارد و مصداقها، دشوارتر خواهد شد. براي مثال اگر همه كاركنان سازمان كاري شبيه بـه هـم انجـام دهنـد و ميزان تلاش يكساني داشته باشند، ميتوان به همه آنها حقوقي يكسان پرداخت كرد تا پاسخگوي رفـع نيازهاي آنان باشد. همچنين وقتي تعداد كاركنان يك سـازمان كـم باشـد ولـي هر يـك كـار متنـوعي انجام دهند، ميتوان انتظار داشت كه طرحي ساده، هرچند تمايزبخش، بتواند شرايطي نسبتاً عادلانـه را در مواجهه «سازمان با كاركنان» و «كاركنان با يكديگر»، فراهم آورد. بنابراين با افزايش اندازه احتمالي، تنوع و پيچيدگي افزايش مييابد و برقراري عدالت درميان تعداد فزونتر كاركنان، با سطوح متفاوت توان و تمايل و شرايط متفاوت اقتصادي و ساختهاي متفاوت اقتدار تخصصي، دشوارتر ميشود؛ زيرا بدينترتيب تعداد متغيرهايي كه بايد محاسبه شوند، افزايش مييابد و مقايسه وضعيتها و نسبتهاي «آوردهها و دريافتهاي هر فرد» در مقايسه با ساير افراد، دشوار ميشود. زيرا اين مهم در مرحله اول، مستلزم جمعآوري مستمر اطلاعات و دادهها دربـاره افـراد گونـاگون، وضعيت بازار كار آنها، سطح تخصص آنها، ميزان تلاش آنها، وضـعيت زنـدگي آنهـا و نظـاير آن، و در مرحله بعدي، مستلزم مقايسه وضعيت هر يك از افراد، با نيروهاي داخلي و خـارجي سـازمان خواهـد بود.
ساخت قدرت و كنترل، و عدالت سازماني
هرچه تنوع افراد و گروه هاي قدرتمند مؤثر بر بافت سازمان بيشتر باشد، احتمالاً از سطح رفتارهاي استبدادي كاسته شده، بر احتمال توسعه عدالت مراودهاي افزوده ميشود. ساخت قدرت نيز هم به طـور غيرمستقيم از طريق تأثير بر ساختار و هم بهطور مستقيم از طريق تأثير بر مراودات اجتماعي افـراد و گروهها برروند تحقق عدالت سازماني تأثير دارد.گروههاي فشار، و گروههاي منفعتي و ذينفوذ، تأثير قابل توجهي برروند و سـاخت توزيـع قـدرت در سازمان دارند. در حالت مفروض اگر چنين گروههـايي در سـازمان وجـود نداشـته باشـند، سـاختار سازمان اقتدارگرا و استبدادي خواهد شد و قدرت در دستان مدير متمركز ميشود، ولي اگر تعداد افـراد تشكيلدهنده اين گروهها در سازمان محدود باشد، تمركز قدرت از دست يـك نفـر خـارج شـده، در دست يك يا چند گروه قرار ميگيرد و استبداد گروهي با ويژگيهايي شبيه اشراف سـالاري بـه وجـود ميآيد. در حاليكه با تكثر گروههاي قدرتمند، ساخت استبدادي به ساختهاي منعطفتر، پاسخگوتر و دموكراتيكتر تبديل ميشود. البته گاهي نيز شبكههاي تودرتوي اليگارشيك شكل ميگيرند! در ايـن حالت، روند توسعه و تكثر گروهها مصنوعي بوده، براساس طرحي براي سلطه پنهاني شكل مـيگيـرد بديهي است كه در ساختهاي دموكراتيكتر بر احتمال تسري عدالت مراودهاي افزوده ميشود و موقعيت اعمال قدرت و اقتدار درميان افراد و گروههاي بيشتري توزيع ميگردد. توزيع قدرت همچنين بر ساخت زبان و توسعه فرهنگ عدالتپذير در جامعه، تأثيري بسيار شگرف دارد.
فرهنگ و زبان
شايد فرهنگ را نيز بتوان دربافت محيط يا حتي ساخت قدرت و سير شكلگيري شبكههاي تـودرتوي اليگارشيك تحليل كرد. ولي با توجه به اهميت فوقالعاده زبان و ساير مؤلفههاي فرهنگـي، بهتـر است كه فرهنگ عدالتپذير از ساير عوامل مؤثر بر توسعه عدالت در سازمان متمايز گردد.هرچه زبان و فرهنگ يك جامعه عدالتپذيرتر باشد، احتمال توسعه رفتارهاي عادلانه در آن افزايش مييابد. اگر در سازمان از واژگان معرف متمايل به عدالت بيشتر استفاده شود و انتظارات افراد از همديگر و از مسئولان سازمان، شفافتر و صريحتر و مبتني بر عدالت و جلوههاي گوناگون آن بيان شود، احتمال بروز رفتارهاي عادلانه و تصويب قوانين و مقررات عادلانهتر افزايش مييابد. ضمن اینکه هر چه كاركنان و به طوركلي جمعيت شكلدهنده سازمان، از اقتدار زبانشناختي بيشتري برخوردار باشند، احتمال توسعه و تسري رفتارهاي مؤدبانهتر و عادلانهتر افزايش مييابد. درواقع توسعه عدالت زبانشناختي و ترويج فرهنگ عدالتپذير بر كليه رفتارها و حالات و متغيرها و عوامل مؤثر بر عدالت سازماني تأثير ميگذارد.
منبع
جربزه دار، بیتا(1394) ، اثر عدالت سازمانی بر رفتار شهروندی سازمانی با اثر میانجی گری تعهد شغلی، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت اجرایی، دانشگاه آزاد اسلامي
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید