مفهوم شناسي تدريس مشارکتي
امروزه فعاليتهاي مشاركتي در همه عرصههاي زندگي انسان به چشم ميخورد. در همه سازمانهاازسازمانهاي آموزشي گرفته تا سازمانهاي غير آموزشي همه تلاشها بر اين است كه از منابع و امكانات سازمان به نحو صحيح و درست استفاده شود. سرمايه انساني از مهمترين سرمايههاي هر سازماني تلقي ميشود كه استفاده بهينه از تخصص و تواناييهاي نيروي انساني نياز مبرم سازمانهاي امروزي است تا بتوانند عملکرد خود را بهبود بخشيده و در کنارآن در عرصههاي بينالمللي رقابت كنند. بررسيهاي انجام شده در ارتباط با قسمت صنعت در ايالات متحده نشان داده که 82% از کارها براي دستيابي موفقيت آميز به هدفها به صورت تيمي انجام ميشود که اين آمار نشان دهنده تأثيرات مثبت کار گروهي و تيمي براي موفقيت سازمانها است . يكي از راهكارهاي ارائه شده در اين زمينه انجام كارهاي تيمي و مشاركتي است.باهدايت سازمانها بسمت كارهاي تيمي و مشاركتي هم نيازهاي سازمان و هم نيازهاي حرفهاي و رواني و اجتماعي كاركنان سازمان تأمين ميشود. فشارهاي بازار جهاني نيزسازمانها را از ساختارهاي محافظه كارانه و غير منعطف به سمت سازمانهايي ارگانيك و منعطف و باز سوق ميدهد تا بتوانند با كار توام با همياري در تيمها و مشاركت در تيمهاي كاري به چالشها و نيازهاي جهان امروز پاسخ درست دهند. دانشگاهها و مراكز آموزش عالي به افرادي نياز دارند تا بتوانند در جهاني كه بطور روز افزوني در حال تحول و پيچيده شدن است هوشمندانه و پيشرفته زندگي كنند و براي دست يابي به اين هدفها بايد روي راهبردهاي ياددهي و يادگيري تمركز كنند تا هم به آنان بياموزند و هم چگونه آموختن را ياد دهند . همچنين براي رايج كردن فرهنگ گفتگو و مباحثه در جامعه لازم است تا دانشگاهها ابتدا تجربه موفقي را در اين زمينه داشته باشند و بر اين نكته توجه داشته باشند كه در نظام آموزش عالي فرايند مولد و مستمر توليد علم، فرايندي جمعي، هميارانه و تيمي است که تبلور چنين شرايطي با تقويت مهارتهاي گروهي و تيمي و توسعه همکاري و همياري به جاي رقابت و تلاش منفردانه محقق خواهد شدولازم است تا براي تحقق اين هدف منابع و امكانات را براي توسعه و تكامل نظامهاي آموزشي خود بكار گيرند و درصدد خلق محيطهاي يادگيري گروهي و همكارانه و انعطافپذير در محيطهاي آموزشي براي دانشجويان باشند تا بتوانند تجربيات خود را گسترش دهند.علاوه بر اين بايد به اين مسئله نيز توجه كرد كه نيازهاي دانشجويان در دنياي متحول در حال تغيير است و لازم است رويكردهاي تدريس نيز مطابق نيازهاي فراگيران و تغييرات محيطي تغيير يابد و به اين منظور به روشهاي متنوعي نياز است .يكي از روشهاي تدريس جديد روش تدريس مشاركتي ميباشد. در اين شيوه تدريس به واسطه ايجاد تيمهاي تدريس و يادگيري و تبادل ايده و انديشه ميان اعضاء تيم تدريس، سازمانهاي اموزشي به سمت ترويج عملكرد تيم محور حركت ميكنند. به طوريكه در سالهاي اخير ارائه دروس به شيوه مشارکتي قسمت مهمي از برنامههاي دانشگاه استانفورد،را در بر گرفته است. در اين دانشگاه علاوه بر حوزههاي علوم انساني، حوزههاي علومي که کاملا مجزا از هم هستند نيز به شيوه مشارکتي تدريس ميشوند و استادان با حوزههاي تخصصي مجزا از هم تدريس يک واحد درسي را به عهده ميگيرند. مفهوم تدريس مشاركتي را ويليام الكساندر،كه بعنوان پدر مدارس راهنمايي آمريكايي شناخته شده. اولين بار در كنفرانسي كه در دانشگاه كرنل برگزار شده بود، بيان كرد.او گروههايي متشكل از 3 يا 5 نفر معلم مدرسه راهنمايي را تشكيل داد كه تدريس به صورت مشاركتي را براي گروههاي بزرگي از دانشآموزان مشتمل بر 75 تا 150 نفر انجام ميدادند. او در تحقيقات خود توانست استراتژيهاي آموزشي مهمي را براي رويكرد آموزش گروهي و توسعه و گسترش محيطهاي يادگيري تدريس گروهي براي معلمان پيشنهاد كند.
تعريف تدريس مشارکتي
از تدريس مشاركتي تعاريف زيادي بيان شده كه به مهمترين آنها اشاره ميشود. كارپنتر،تدريس مشاركتي را اينگونه تعريف كردهاست: تدريس مشاركتي اغلب اشاره ميكند به دو نفر يا بيشتر از مدرسان كه به طور مشترك درسي را تدريس ميكنند.
بزعم گارنر،تدريس مشاركتي الگويي است كه همه اعضاي تيم تدريس، نقش همديگر را درك ميكنند وبراي ايجاد و پيگيري اهداف كلي آموزش با هم كار ميكنند.
ترامپ و ميلر،تدريس مشاركتي را همكاري دو نفر يا بيشتر از مدرسان ميدانندكه در برنامهريزي، اجرا و ارزشيابي در يك يا دو حيطه موضوعي براي يك گروه از فراگيران به همديگر كمك ميكنند. آنها از تكنيكها و فنون متنوع تدريس استفاده ميكنند وهدف شان كمك به ارتقاء و رشد ديدگاههاي خود و افزايش يادگيري فراگيران و رشد قابليتهاي آنها ميباشد.سينگر، درتعريف تدريس مشاركتي اينطور بيان كرده است: تدريس مشاركتي عبارت است از دو نفر يا بيشتر از مدرسان كه با حضور مدرس دستيار يا بدون حضور دستيار بصورت همكارانه طراحي، اجرا و ارزشيابي از يك گروه يا بيشتر از فراگيران را در كلاس انجام ميدهند و اين كار را در فضا و زمان مناسب آموزشي انجام ميدهند به طوري كه باعث افزايش صلاحيتها و قابليتهاي خاص اعضاي تيم تدريس ميشود.
سالاس،تدريس مشارکتي راابزار،روش ومفهومي که بطور کلي بر خلق راهبردهاي آموزشي مبتني بر تعامل ميان اعضاي تيم تدريس متمرکز است تعريف کرده است .وجه مشترك تمام تعاريف بيان شده ازتدريس مشاركتي اين است كه از همكاري دو يا تعداد بيشتري از مدرسان ومسئوليت مشترك و همكاري آنان در برنامهريزي و تدريس دروس تأكيد دارند. در حالت كلي تدريس مشاركتي وسيلهاي براي سازماندهي گروههاي اموزشي براي بهبود تدريس است كه پيامد آن رشد همزمان مدرسان و دانشجويان است.
سينگر،عوامل مهمي را براي تدريس مشاركتي برشمرده است. وي برنامهريزي، آموزش و ارزشيابي مشتر ك، دستهبندي فراگيران بر اساس هدفهاي خاص، جدول كاري انعطافپذير يا به عبارتي برنامه زمانبندي قابل انعطاف، شناخت تواناييها وتخصصهاي مدرسان همكار و استفاده از فضا و تجهيزات مناسب براي حمايت از محتواي اموزشي رااز جمله عوامل ميداند.
تدريس مشاركتي و يادگيري تيمي: اگر بنا به تعريف سلطاني و پورسينا، خلاقيت را توليد انديشهها و افكار نو وجديد، و نوآوري را عملي ساختن آن انديشهها و افكار بدانيم. در كارهاي تيمي به دليل ايجاد جو مشاركت و تبادل نظر هم افكار و انديشههاي نو ارائه ميشود و هم امكان كاربرد آنها توسط افراد بوجود ميايد. بر اين اساس لازم ميآيد كه به اين نكته اشاره شود كه تفاوت ميان سازمانهاي سنتي و سازمان يادگيرنده در پنج اصل نهفته است كه از مهمترين آنها آرمان مشترك و يادگيري جمعي است. يكي از الزامات بسيار مهم در سازمانهاي يادگيرنده علاوه بر توليد دانش، انجام كارهاي تيمي، ارتباطات افقي و توانمندسازي كاركنان سازمان در بهرهگيري از منابع مالي، انساني و مادي سازمان است كه اين كار از طريق مبادله افكار و انديشهها و اطلاعات ميان كاركنان به ظهور ميرسد . دانشگاهها از مراكزي هستند كه بايد پيشگام در انجام كارهاي تيمي و گروهي باشند و راهبرد تدريس به شيوه مشاركتي گامي است در جهت ظهور انديشهها و افكار نو و به تبع آن كاربست افكار توليد شده در زمينههاي حرفهاي وشغلي توسط مدرسان
اشكال متفاوت تدريس مشاركتي
والاس،تدريس مشاركتي درقالب دوالگوقابل شناخت است:
الگو اول تدريس مشاركتي تركيبي است از مشاركت دو مدرس كه هر كدام در يك حيطه از مباحث واحد درسي تخصص دارند. اين الگو فرصت زيادي را براي تركيب حيطههاي موضوعي در يك كلاس بوجود ميآورد .
الگو دوم تدريس مشاركتي تركيبي است از چند مدرس متخصص كه هر كدام از آنها در يك حيطه از واحد درسي شناخته شده و تخصص دارند و همه آنها براي يك كلاس به صورت مشترك طرح درس تهيه ميكنند.
دستهبندي دوم از تدريس مشاركتي تا حدي مشابه دستهبندي قبلي است كه روتيير،ارائه داده است. روتيير تدريس مشاركتي را در دو دسته كلي به نام دستهA و دسته B معرفي كرده است.
دستهبندي اول يا نوع A به گونه ايست كه دو نفر يا بيشتر از مدرسان براي يك گروه ثابت از فراگيران در يك زمان و در يك كلاس به صورت مشترك تدريس ميكنند.
دستهبندي نوع دوم يا نوع B به گونهاي است كه مدرسان با هم كار ميكنند يعني طرح درس تهيه ميكنند اما ضرورتي ندارد كه تدريس براي گروه ثابتي از فراگيران الزاما در يك زمان واحد انجام شود.هر كدام از مدرسان تدريس قسمتي از واحد درسي را كه در آن قسمت بيشتر تخصص دارند و دانش آنان در آن قسمت غني است به عهده ميگيرند و زمان تدريس را با توجه به اولويت طرح مباحث، تعيين ميكنند.
دردستهبندي نوع A انواع متفاوت ازتدريس بشيوه مشاركتي جاي ميگيردوبطور خلاصه به آنها اشاره ميشود:
- تدريس مشاركتي سنتي: در اين شيوه مدرسان تعامل فعالانهاي در آموزش محتوا و مهارتها به فراگيران به عهده دارند. براي مثال يك مدرس موضوعات جديد را ارئه ميدهدو مدرس ديگر نقشه مفهومي آن را تهيه كرده و آن را براي فراگيران ارائه ميدهد.
- تدريس گروهي: اين شيوه يك تجربه پوياي آموزشي است كه به بيان يك موقعيت سنتي تدريس اشاره دارد كه در آن مدرسان براي طراحي كردن و تدريس موضوعات كه به تنهايي قابل ارائه نيست با هم همكاري و به تبادل آراء و عقايد ميپردازند.
- تدريس حمايتي: اين شيوه زماني كاربرد دارد كه يك مدرس مسئوليت تدريس محتوا به فراگيران را بر عهده ميگيرد و مدرس ديگر عهدهدار فراهم آوردن فعاليتهاي مرتبط با موضوعات يا آموزش مهارتهاي مطالعه و يادگيري موضوع مربوطه به فراگيران است.
- تدريس برابر: در اين موقعيت تدريس، كلاس به دو گروه تقسيم ميشود و هر مدرس تدريس موضوع كه بين دوگروه يكسان است را به گروه خودش بر عهده ميگيرد،اين الگو با ديگر شكلهاي تدريس مشاركتي قابل كاربرد است و موقعيت مناسبي براي آموزش درمواقعي كه فراگيران درگير انجام پروژههاي خود هستند ايجاد ميكند،مدرسان با گردش در كلاس بر فرايند انجام كار فراگيران نظارت ميكنند.
- تقسيم كلاس بر اساس تفاوت ها: اين نوع از تدريس شامل تقسيم كلاس به گروههاي كوچك بر اساس نيازهاي فراگيران است. هر مدرس مسئوليت يك گروه را براساس نيازهاي آموزشي آن گروه بر عهده ميگيرد.
- مدرس كنترل كننده:اين شيوه تدريس مشاركتي زماني رخ ميدهدكه يك معلم مسئوليت آموزش بكل كلاس رابعهده داردومدرس ديگر مسئوليت كنترل كلاس،تجهيزات آن وارزيابي يادگيري و رفتارهاي فراگيران را بعهده دارد.
در دستهبندي نوع B نيز انواع متفاوتي از تدريس مشاركتي جاي ميگيرد،به آنهااشاره مختصري خواهد شد:
- اعضاي هيات علمي عقايد و منابع را به مشارکت ميگذارند، ولي به طور مستقلانه عمل ميکنند. اين شکل از تدريس مشارکتي به فرايندي اشاره دارد که در آن مدرسان طي جلساتي که برگزار ميکنند با هم نشست و گفتگو ميکنند و آراء و عقايد و تجربيات خود را مورد مذاکره و مشورت قرار ميدهند، اما هر کدام در کلاسي مستقل تدريس ميکنند. در واقع آنها در جلساتي که با هم دارند به طور همکارانه با هم برنامهريزي براي کلاسها را انجام ميدهند و از ايدههاي همديگر استفاده ميکنند ودر کلاس خود از ايدههاي همکاران استفاده ميکنند. هدف اين ملاقاتها اين است تا همکاران يكديگر را در جريان روشهاي تدريس نو و همچنين روشهاي ارزشيابي سودمند قرار دهند.
- معلمان عضو تيمهاي تدريس در يک مرکز منابع عمومي شرکت ميکنند: در اين روش نيز هريك از مدرسين به طور مستقل براي يک کلاس تدريس ميکند اما در يک مرکز براي دريافت منابع راهنما و تجربيات براي حل مسائل کلاسي با هم مشورت ميکنند.
- اعضاي تيم تدريس با همکاري هم براي يک گروه از فراگيران طرح درس تهيه ميکنند، اما هر کدام از مدرسان زير گروههاي خاصي از گروه بزرگتر فراگيران را آموزش ميدهند.
- اعضاي تيم برنامهريزي براي يک کلاس را با هم انجام ميدهند اماهر مدرس حيطههاي تخصصي خود را تدريس ميکند. اين روش به اين صورت است که چند نفر يا دو نفر از مدرسان براي يک کلاس برنامهريزي انجام ميدهند و اولويت شروع مباحث را نيز تعيين کرده و در مورد زمان ارائه هر مطلب با هم توافق ميکنند.
پري و استوارت ،تدريس مشارکتي را بسته بسطح همکاري بين مدرسان در يک پيوستار ترسيم کرده که در يک طرف يايينترين سطح همکاري را قرار داده و در طرف ديگر بالاترين سطح همکاري را ترسيم کرده است. در پايينترين سطح همکاري دروس به صورت همکارانه بوسيله گروهي از مدرسان طراحي ميشود اما هرکدام از مدرسان به صورت انفرادي و به روشي کاملا متفاوت از مدرس ديگر تدريس و ارزشيابي انجام ميدهد و حتي ممکن است روش تدريس همديگر را مشاهده نکنند اما نکته اينجاست که چون در مرحله طراحي با هم همکاري ميکنند ميتوانند از عقايد و ديدگاههاي همديگر آگاه شوند. اين سطح از تدريس مشارکتي با تدريس مشارکتي نوع 5 از طبقهبندي B روتيير مشابهت دارد. در بالاترين سطح همکاري، واحد درسي به صورت مشترک بين دو مدرس طراحي، اجرا و مورد ارزشيابي قرار ميگيرد.دراين سطح تمام جنبههاي فرايندتدريس از برنامهريزي آموزش گرفته تا خود فرايند تدريس در کلاس بصورت همکارانه خواهد بود،اين سطح از تدريس مشارکتي باتدريس مشارکتي دسته A روتييرمشابهت دارد.
متغيرهاي کلي تدريس به شيوه مشارکتي
تحقيقات انجام شده در دانشگاه کانزاس، سه متغير کلي در تمام اشکال تدريس به شيوه مشارکتي را به اين شرح بيان کرده است:
- توجه به عنصر زمان: در نظر گرفتن زمان براي انجام برنامه ريزيهاي مشترک و هماهنگيها.
- توجه به ظرفيت مدرسان و دانش تخصصي آنان براي انجام تدريس به شيوه مشارکتي.
- مسئوليت برابر و متقابل و پاسخگويي در قبال مسئوليتها براي انجام تدريس مشترک.
ريوس، شش اصل محوري در تدريس مشارکتي را به اين شرح بيان کرده است:
- هرمدرسي دريک حيطه خاص ازموضوع درسي تخصص داردکه ميتواند براي فراگيران مفيد باشد.
- دو ذهن و دو نوع تفکر بهتر از يک ذهن است. هر فرد به تنهايي همه چيز را نميداند و براي عملکرد مؤثر در تدريس حتي يک واحد درسي بايد يک همکار در تدريس داشته باشد.
- دو مدرس عقايد و ديدگاهها يخود را به مشارکت ميگذارند تا فراگير بتواند بهترين آموزش را دريافت کند.
- مدرساني که به شيوه مشارکتي تدريس ميکنند تأثير بيشتري را بر عقايد و زندگي فراگيران دارند تا مدرساني که به تنهايي کار ميکنند.
- اعضاي تيمهاي آموزشي داراي سهم برابر براي مشارکت در تدريس ميباشند.
- تعامل و گفتگوي متقابل بر اساس اسلوب و اصول کار گروهي.
گامهاي اساسي تدريس مشارکتي
اجراي صحيح تدريس به شيوه مشارکتي نيازمند توجه به مراحل و گامهاي اساسي آن است. توجه و رعايت گامهاي حاکم بر کارهاي مشارکتي و تيمي باعث موفقيت و انجام درست کارها ميشود.اين گامها در تدريس مشاركتي به شرح زير بيان كردند:
- انتخاب اعضاي تيم كه بتوانند به طور مؤثر به هم كار كنند: براي اينكه اعضاي تيم تدريس بتوانند به طرز مؤثري با هم كار كنند بايد:
- با هم سازگار باشند
- نسبت به انجام مشاركتي تدريس يك موضوع درسي تعهد داشته باشند
- به ارتباط محتوا و برنامه درسي با زندگي واقعي فراگيران حساس باشند
- نسبت به واكنش فراگيران گرايش مثبت داشته باشند.
ويلا،در بحث از شناخت و انتخاب همكار در تدريس به سه ملاك اشاره كرده است كه عبارتند از:
الف)ميزان علاقه اوبمشاركت درفرايند تصميم گيري.
ب) آگاهي از دانش و مهارتهاي تخصصي او.
ج) آگاهي از ميزان علاقه او به شركت در كارهاي گروهي. ابري، نيز بيان کرده که بواسطه ارتباطات نزديک اعضاي تيم تدريس، نبايدانتخاب عضو همکار شانسي باشد. استادان بايد با دقت در انتخاب عضو همکار کسي را که در انجام وظيفه متعهد و در زمينه تخصصي باصلاحيت و به لحاظ رواني مطمئن و ارامش خاطر دارند انتخاب کنند.
- تقسيم وظايف بر اساس تخصص و صلاحيت ها: هر مدرسي در يک حيطه از موضوع درسي تخصص دارد که ميتواند براي فراگيران مفيد باشد .
- تهيه راهنماي كار ؛انجام برنامهريزي براي عملكرد موثر.سالس و پريست، در بحث از اصول اساسي تدريس مشارکتي، تهيه راهنماي کاري که با توافق اعضاء تهيه شده باشد را يکي ازگامهاي اساسي تدريس مشارکتي بيان کردند.
- انجام ملاقاتهاي مرتب و منظم اعضاي تيم تدريس: بر اساس تحقيقات انجام شده توسط كميته بررسي عملكرد يادگيري، پيشنهاد شده كه اعضاي تيم تدريس بايد حداقل 4 تا 5 جلسه در هفته همديگر را ملاقات كنند. اختصاص زمان براي برنامهريزي در ميان مدرسان باعث بالا رفتن هماهنگي ميان آنها در حيطههاي ارزشيابي فراگيران، سنجش و بازخورد به يكديگر و ملاقاتهاي بيشتر آنان با هم ميشود كه باعث رشد نگرش مثبت آنان به حرفه تدريس ميشود . در همين رابطه روتيیر، بيان كرده است كه ملاقاتهاي هفتگي اعضاي تيم تدريس باعث فراهم آوردن محيطهاي يادگيري غني هم براي فراگيران و هم مدرسان ميشود و مدرسان به برطرف كردن ضعفهاي كاري خود ميپردازند كه اين امر در روند يادگيري فراگيران نيز تأثير مثبتي خواهد داشت. سلطاني و پورسينا، نيز در بحث ازاصول كار تيمي وگروهي به برگزاري جلسات حضوري و جمعي بين اعضاء اشاره كردندوبراين نكته تأكيدداشتنداعضاي كار گروهي بايد جلسات مداومي داشته باشندتا بتوانند ذهنيتهارابهم نزديك كنند،بانزديك شدن بافكار يكديگردرزمينههاي كاري بازخوردارائه دهند.
مولفههاي مشارکت در تدريس مشارکتي
پري و استوارت،سه مولفه مهم براي براي مشارکت در تدريس مشارکتي بيان کردند که عبارتند از:
تجربه: يکي از مولفههايي که بين مدرسان در روش تدريس مشارکتي مبادله ميشود تجربيات آموزشي مدرسان ميباشد. البته مدرسان تازه کار از شرکت در تدريس مشارکتي به دليل اينکه تجربه اندکي در اين زمينه دارند دچار استرس و نگراني ميشوند. بنابراين داشتن تجربه براي شرکت در چنين ارتباطاتي بسيار مهم است.
شخصيت وسبک کار:هر کدام از مدرساني که در تدريس به شيوه مشارکتي شرکت ميکنند داراي شخصيت و روشهاي کاري متفاوت با ديگر مدرسان ميباشد در اين رابطه ممکن است که چالشها و تناقضاتي بين آنها بروز کند. اين کاملا امري طبيعي است که مدرسان فرصتي را بدست ميآورند تا سازگاري را تجربه کنند. وقتي مدرسان همکار در تدريس يک واحد درسي، تفاوتهاي خود در شخصيت و روال کار را عنصري تلقي کنند که ارتباط آنها با هم را به يک فرايند پويا تبديل ميکنند به راحتي ميتوانند با تنشها و تناقضات برخورد کرده و با همديگر تيمهاي کاري مؤثري را تشکيل دهند.
ديدگاهها درباره تدريس و يادگيري: سومين مولفه بسيار مهم و پيچيده مشارکت بر اين فرض قرار دارد که افراد شرکت کننده در فرايند تدريس مشارکتي عقايد خود درباره تدريس و شيوههاي آن و همچنين محيطهاي ياددهي و يادگيري را به مشارکت و نظرخواهي ميگذارند. در واقع عقايد متفاوت ميان مدرسان باعث رشد شخصيتي، رواني و اجتماعي آنان ميشود.
پيش بايستهاي تدريس مشاركتي
براي اجراي کارها در هر سازماني بايد بستر مناسب براي انجام آن کار فراهم کرد. به ويژه کار تيمي داراي الزامات و يا پيش بايستهايي است که بايد به آنها توجه کرد. اگر الزامات کار تيمي در سازمان وجود داشته باشد کار گروهي با موفقيت انجام ميشود و در غير اينصورت تنشها و شکستها اجتنابناپذير خواهد بود. ويلا ، برخي از پيش بايستهاي تدريس به شيوه مشاركتي را اينگونه بيان كرده است:
1-احترام به تفاوتها و انگيزش و مهارتهاي افراد: معمولا در كارهاي گروهي افراد به لحاظ تخصص، مهارت و فرهنگ با هم متفاوتند و يك ضرورت بسيار مهم در كارهاي گروهي اين است كه افراد به تفاوتهاي همديگر احترام بگذارند.
2-وجود جو مسئوليتپذيري و پاسخگويي: از آنجا كه اكثر افراد به پذيرش مسئوليت فردي راغب هستند و تمايل آنها به سمت مسئوليتهاي فردي است، باعث ميشود تا كار گروهي با مشكل مواجه شود،لازم است تا افراد و اعضاي تيم به مسئوليتپذيري جمعي و گروهي مجهز باشند. مدرسان بايد به فرايند ارائه و دريافت بازخورد، تحليل نقايص كاروتصميمگيري به صورت مشاركتي بصورت برابر توجه داشته باشند.
- داشتن مهارت ارتباطات بين فردي بين همكاران در تدريس يك واحد درسي: نوين ،وجود تلاش همكارانه و تعامل چهره به چهره، وابستگي مثبت، وجود مهارتهاي بين فردي و مسئوليتپذيري افراد را الزام اساسي تدريس مشاركتي ميداند كه مدرسان بايد در فرايند تدريس با هم ارتباطات مثبتي داشته باشند و كارها را با تعامل و مشورت انجام دهد.
- آمادگي: در روش تدريس مشارکتي مدرسان بايد آمادگي فکري، روحي و علمي بيشتري نسبت به روش تدريس انفرادي داشته باشند. اگر مدرسان آمادگي داشته باشند در مرحله سازماندهي درس و همچنن در حين طراحي، اجرا و ارزشيابيي از بروز تنشها و تناقضات ميان اعضاء تيم تدريس جلوگيري ميشود.
- پذيرش قوتها و ضعفهاي يكديگر: اعضاي تيم تدريس بايد تلاش كنند تا نقاط قوت و ضعف و همچنين اهداف يكديگر را پذيرفته و موقعي كه همديگر را ملاقات ميكنند با ارائه بازخوردهاي کاري به همديگر به بهبود عملکرد يکديگر کمک کنند.
- آگاهي از فلسفه تدريس به شيوه مشاركتي: اعضاي تيم تدريس يا مدرساني كه با هم تدريس يك درس را بعهده ميگيرند بايد قبل از اجراي فرايندتدريس وبراي جلوگيري از تنشها و كشمكشهاي احتمالي درزمينه تدريس مشاركتي به قابليت حرفهاي رسيده باشندوبه منطق و اصول و فلسفه تدريس مشاركتي واقف باشند .
منبع
کریمی،فاطمه(1391)،بررسی نقاط قوت وضعف تدریس مشارکتی ازدیدگاه استادان ودانشجویان دوره های تحصیلات تکمیلی، پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی وبرنامه ریزی آموزشی،دانشکده علوم تربیتی وروانشناسی اصفهان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید