مفهوم خود در نظریه شناختی – اجتماعی
یکی از برجسته ترین تلاشها که اخیراً برای توجه دوباره به خود صورت گرفته بوسیله استاد روان شناسی دانشگاه استنفورد یعنی آلبرت بندورا انجام شده است .
مفهوم خود دردیدگاه شناختی – اجتماعی ساختار ثابتی ندارد، بلکه به صورت مجموعه ای از فرایند های شناختی است . نظریه شناختی اجتماعی با نظریه های عملکرد انسانی که تأکید بیش از حد عوامل محیطی دررشد رفتار انسانی و یادگیری دارند، درتضاد است . برای مثال نظریه های رفتاری توجه کمی به فرایندهای خود معطوف می دارند ، چرا که این نظریه پردازان تصور می کنند که عملکرد انسانی بوسیله محرکهای خارجی ایجاد می شود . بدلیل اینکه فرایندهای درونی بیشتر به عنوان یک عامل اضافی در فرایند علی و معلولی رفتار کنار گذاشته می شوند و از نظر تحقیق روان شناختی فاقد ارزش هستند . از نظر بندورا روان شناسی بدون درون نگری نمی تواند پیچیدگی های عملکرد انسانی را توضیح دهد. از طریق نگاه کردن به ذهن خودآگاه آنها است که افراد از فرایندهای روان شناختی خودشان آگاه می شوند. برای اینکه بفهمیم که چگونه رفتار انسانی تحت تأثیرپیامدهای محیطی است لازم است بفهمیم که چگونه به طور شناختی پردازش می شود و این پیامدها را چگونه تفسیر می کند.
بروئر، افزایش اصطلاحات ترکیبی ، با پیشوند خود در سالهای اخیر را نشانی از همین توجه روانشناسی اجتماعی به خود به لحاظ ساختار بودن ونقش میانجیگر او می داند . نمونه ای از این اصطلاحات چنین ذکر شده اند : خود طرح واره، خوداثباتی ، خودمهاری، خودپیچیدگی، خودارزیابی، خودبازبینی، خودارجاعی، و خودکانونی و بالاخره خودکارآمدی.
الگوی سه جانبه رفتار
از دیدگاه بندورا، عملکرد انسانی به عنوان محصول تعامل دینامیک تأثیرات محیطی ، رفتاری و شخصی در نظر گرفته می شود. برای مثال اینکه افراد چگونه نتایج رفتارشان را توجیه و تفسیر می کنند، محیط آنها را تحت تأثیر قرار می دهد و تغییر می دهد و عوامل شخصی که آنها دارند ، به نوبه خود رفتار بعدی را شکل می دهد. بندورا ، تعامل چند جانبه میان فرد ومحیط را جبرگرایی تقابلی ،نامیده است .دیدگاهی که :
- عوامل شخصی به شکل شناخت ، عاطفه و رویدادهای بیولوژیکی
- رفتار
- تأثیرات محیطی تعاملاتی را ایجاد می کنند که منجرمی شود به تقابل سه بعدی که ازمیان این سه عامل فرد یا متغیرهای فردی ازاهمیت بیشتری برخوردارهستند و درنهایت این فرد است که با استفاده ازفرایند خودنظم بخشی شخصاً معیارهایی را برای رفتارخود تعیین می کند .
درعین حال بندورا، براین باور است که گرچه بین افراد، محیط ورفتارکنش متقابل وجود دارد اما هریک ازاجزاء دریک زمان معین می تواند از اجزاء دیگر تأثیرگذارترباشد.
بندورا،عنوان نظریه خود را ازیادگیری– اجتماعی به شناختی– اجتماعی تغییرداد تا براین نکته تٲ کید کند که شناخت نقش اساسی را بر توانایی انسانها برای ایجاد حقیقت ٬ خود تنظیمی ٬ انتقال اطلاعات و انجام رفتارها ایفا می کند . سرشت تقابلی تعیین کننده های عملکرد انسانی ، در نظریه شناختی- اجتماعی باعث می شود که تلاشهای مشاوره ای و درمانی به عوامل شخصی ، محیطی و رفتاری هدایت شوند. راهبردهایی برای افزایش بهزیستی را می توان بوسیله افزایش فرایند های هیجانی ، شناختی ، افزایش توانایی های رفتاری یا تغییر شرایط اجتماعی که تحت آن افراد زندگی و کار می کنند ، را بدست آورد.
منبع
کریمی،سرگل(1388)، اثربخشی مشاوره شغلی براساس رویکرد شناختی- اجتماعی بندورا برافزایش باورها،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی علامه طباطبایی
ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید