مفاهیم ومبانی اضطراب
اضطراب
اغلب دو اصطلاح ترس و اضطراب به صورت مترادف به کارمی روند. تمایزی که می توانید بین این دو اصطلاح قائل شد،آن است که ترس، اغلب ارزیابی اولیه از یک خطر واقعی مربوط می شود. درحالی که اضطراب ،بیشتر به حالت هیجانی نگرانی ودلواپسی به علت خطری نامعلوم اطلاق می شود. اصطلاح فوبیا هراس،ترس اغراق آمیز و غالباً فلج کننده از یک شیءیا رویدادی خاص است.هراس با میل به اجتناب از محرک های ترس انگیز مشخص اند مانند ترس از مکان ها بسته ،آسانسور یا هواپیما . وحشتزدگی، ترس شدید و ناگهانی همراه با تماشای عجولانه و دیوانه واربرای یافتن امنیت است. برخی از علایم وحشت زدگی عبارتند از : نفس نفس زدن ،تپش فلب ، تعرق ، لرزش ،تنگی نفس ،درد در قفسه سینه، تهوع، سرگیجه ، احساس خفگی.
تعاريف ارائه شده از اضطراب
اساساً اضطراب را نميتوان در قلمرو آن چه تحت عنوان آزردگي مشخص ميشود محدود كرد، چرا كه احساس اضطراب نه تنها در بيماران افسرده، وسواسي و روان گسسته وجود دارد، بلكه در افراد بهنجار نيز به صورتهاي مختلف، پديدار ميگردد. شايد به همين دليل است كه در مورد اضطراب نميتوان تعريف مشخص و روشني را ارائه داد، چرا كه اضطراب در افراد مختلف به گونههاي متفاوت بيان ميشود. با توجه به موارد ذكر شده ميتوان در زير به تعاريفي در زمينه اضطراب پرداخت:
لافون؛ اضطراب را اين چنين تعريف ميكند: اضطراب يك انتظار به ستوه آورنده است و ممكن است در تنشي گسترده، موحش و اغلب بينام اتفاق ميافتد، اين حالت كه به شكل احساس و تجربه كنوني است مانند هر اغتشاش هيجاني در سطح همبسته رواني و بدني در فرد پديد ميآيد و ممكن است يك تهديد عيني و اضطرابآور داشته باشد. در واقع اضطراب به عنوان احساسي رنجآور است كه با يك موقعيت ضربهآميز كنوني يا به انتظار خطري كه به شئي نامعيني وابسته است تعريف ميشود .
- اضطراب يك حالت احساسي و هيجاني است كه از خصوصيات برجسته آن توليد حالت بيقراري و دلواپسي است كه با اتفاقات زمان و شرايط تناسب ندارد .
- اضطراب حالت هيجاني ناخوشايند و مبهم و وضعيت تحريك تشديد شده هيجاني است كه اساسا نگراني يا ترس را هم دربر دارد .
- اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه ميكنند، اضطراب احساس ناخوشايند و اغلب مبهم دلواپسي است كه با يك يا چند تا از احساسهاي جسمي همراه ميگردد.
اما تعريف D.S.M.I.V از اضطراب اين گونه است : نگراني پيشاپيش نسبت به خطرها، بدبختيهاي آينده، توأم با احساس بيلذتي، با نشانههاي بدني تنش، منبع پيش بيني نشده ميتواند دروني يا بيروني باشد.و نهايتاً اين كه با اضطراب عبارت است از احساس مبهم و توأم با ناراحتي كه اغلب منشاء و علت مشخصي ندارد، و براي فرد شناخته شده نيست.
فيزيولوژي اضطراب
دستگاه عصبي خودمختار و غدد درونريز نقش مهمي در اضطراب دارند. ميتوان گفت دستگاه عصبي خود مختار واسطه دستگاه عصبي مركزي و غدد درون ريز است. دستگاه عصبي خودمختار در اكثر موارد موجب فعاليت غدد درون ريز ميشود و غدد درونريز با پسخوراند، فيزيولوژيك فعاليت عصبي را تعديل مي كند كنش دستگاه عصبي خود مختار اين است كه بدن را در محيط متغير، ثابت نگه ميدارد. فعاليت دستگاه عصبي خود مختار و غدد درونريز موجب بروز علائمي ميگردد كه در تشخيص اضطراب داراي اهميت زيادي ميباشد.
به هنگام بروز اضطراب بيقراري و تنش عضلاني مشهود است، فرد سريعتر سخن ميگويد، راه ميرود و اين تنش شديد موجب هدر رفتن انرژي و بروز خستگي ميشود كه بسيار آن را به صورت فشار توضيح ميدهد. احساس فشار در عضلات پيشاني و گيجگاهي موجب نوعي سردرد تنشي ميشود و فرد احساس ميكند چيزي محكم دور سر او بسته شده است و معمولاً از اين حالت درد در پيشاني شكايت ميكند.لرزش اندام در بيماران اضطرابي به علت تنش عضلاني محسوستر است، به هنگام كارهاي ارادي و تمركز و دقت كاهش مييابد و موجب شكايتهاي رواني بيمار ميگردد و اين تصور به فرد دست ميدهد كه مبادا قدرت فكري خود را از دست داده باشد، تظاهرات حركتي در حالت اضطراب بسيار بارز است. اضطراب مزمن نيز معمولاً توأم با اختلالات روان تني است.
سبب شناسي اضطراب
عواملي كه سبب ايجاد و حالت اضطراب شخص ميشوند و به دو دسته كلي تقسيم ميشوند: گروه اول، آن دسته عواملي هستند كه با اثرگذاري بر روي ساختمان بدن و جسم، موجب اضطراب مي گردند، گروه دوم؛ عواملي كه برخاسته از طرز تفكر و بينش فرد است و سبب اضطراب دروني ميگردد.
گروه اول : عوامل جسمي و فيزيكي
- كم كاري يا پركاري تيروئيد
- نزول شديد قند خون
- پركاري مركز غده فوق كليوي
- افزايش هورمون كورتيزول
- مسموميت با داروهاي محرك
- قطع ناگهاني اين داروها
الف) الكل
ب ) مسكنها
بسياري كه از اضطراب رنج مي برد، در اولين گام بايد اطمينان حاصل گردد مبني بر اينكه اضطراب او مربوط به داروها نباشد؛ چرا كه قطع ناگهاني برخي داروها منجر به اضطراب هاي شديد ميگردد، از جمله قطع داروهايي از گروه آرامبخشها، خوابآورها و باربيتوراتها.
- تومورهاي مغزي، در مواردي ممكن است عامل به وجود آورنده اضطراب باشد، به خصوص تومورهاي حوالي بطن سوم.
- بيماريهاي مزمن انسداد ريهها
- مسموميت با فلزات سنگين
- بعضي از انواع صرع مربوط به ابتلاء ديانسفال
- عدم تحمل قرص آسپرين
گروه دوم؛ داشتن افكار نامعقول، اصرار فرد بر اينكه :
- چنان چه امور بر وفق مراد نباشند، نهايتاً به بدبختي فرد ختم ميشود.
- اعتقاد فرد به اينكه، براي كسب احساس ارزشمندي بايد از تمامي جهات كامل و بي نقص باشد.
- اعتقاد فرد بر اينكه تجارب گذشته به طور مطلق بر رفتار تأثير ميگذارد.
- اعتقاد فرد بر اينكه عوامل خطرناك بيروني وجود داشته و فرد بايد از بروز آنها جلوگيري كند.
نظریه های اضطراب
مفهوم اضطراب از دیدگاه الیس
الیس ؛ ترس و اضطراب را به شیوه ی خاص خود توجیه می کند. درنظر او ترس عبارت است از دنبال کردن عقیده یا نگرش و یا حملات به درون افکنده شده . ترس حالتی پیشگیرانه داد و شامل این عقیده و آگاهی ذهنی است که اول چیزی یا شخصی خطرناک وجوددارد ثانیاً ممکن است در مقابل آن چیز خطرناک از خود محافظت کرد ترس ممکن است طبیعی و عملی باشد و فرد را قادر کند که با موقعیت برخورد مناسبی داشته باشد اضطراب کاملاً با ترس تفاوت دارد شامل عقیده سومی هم می شودو این عقیده سوم آن است که چون فرد احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کند نمی تواند با خطراتی که تهدیدش می کنند به نحو رضایت بخشی مواجه شود و در نتیجه برای نجات خود کاری انجام دهد .
به عیارتی دیگر در حالت اضطراب فرد درباره خود به ارزشیابی بسیار بدبینانه ، منفی بافانه و اخلاقی دست می زند و توان مقابله و مواجه با مشکل و حل و فصل آن را از خود سلب می کند این اضطراب و اختلالاات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند به نظر او ، افکار ، عواطف کنشهای متفاوت و جداگانه ای نیستند و از این رو تا زمانی که تفکز غیر عقلانی ادامه دارد اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند ماند . انسان به وسیله اشیاء خارجی مضطرب و برآشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که او از اشیاء دارد موجب نگرانی و اضطراب می شوند .الیس ؛ اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان می داند به همین دلیل وجود چند اعتقاد را در ذهن فرد غیر منطقی می داند که اهم آن را برمی شمریم .
- اعتقاد فرد به اینکه لازم و ضروری است که همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند .
- اعتقاد به اینکه لازمه ی احساس ارزشمندی وجود حداکثر سیانت کمال و فعالیت شدید است .
- اعتقاد فرد بر اینکه گروهی از مردم بد، شرور و بدذات هستند . باید به شدت تنبیه و خدمت شوند.
- اعتقاد فرد اینکه اگر وقایع و حوادث آن به طور نباشد که او می خواهد نهایت نارحتی و بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود.
- اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است انسان توانایی کنترل غم و اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یااین که توانایی اش در این زمینه اندک است .
- اعتقاد فرد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور موجب نهایت نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقع پیوستن آنها را به تاخیر بیندازد .
- اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسولیت های شخصی برای فرد آسانتر از مواجه شدن با آنها است .
- اعتقاد فرد به اینکه فرد باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قوی تر دیگری تکیه کند .
- اعتقاد فرد به اینکه تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی هستند و ااثر گذشته را تعیین رفتار کنونی به هیچ وجه نمی توان نادیده انگاشت.
- اعتقاد به اینکه انسان در مواقع مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاٌ برآشفته و محزون شود.
- اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل و فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود .
نظريههاي زيست شناختي اضطراب
البته ترديدي نيست كه همراه با اضطراب يك فرآيند زيست شناختي نيز وجود دارد. اما پرسشي كه به ميان ميآيد اين است كه در بحث از سبب شناسي اضطراب، آيا اين فرآيند بعداز مكانيسمهاي روانشناختي اوليه قرار ميگيرد يا آن كه تجربههاي متفاوت افراد از اضطراب صرفاً مبين ساخت زيست شيميايي و كاركرد مغزي متفاوت آنهاست. به منظور درك پيچيدگي مغز و فرآيندهاي زيست شيميايي همراه با اضطراب، نخست لازم است بحث مختصري پيرامون مباني كالبدشناسي عصبي داشتهباشيم. ميتوان مغز را تقريباً به سه ناحيه تقسيم كرد : ناحيه بسيار پيشرفته پيش مغز ، كه مركز هوش و استدلال است، ميان مغز يا سيستم ليمبيك به ويژه بادامه كه در فرآيندهاي هيجاني دخالت دارد.سومين ناحيه، مغز پسين است كه در تعادل حياتي نقش دارد. اين ناحيه شامل هيپوتالاموس و غده هيپوفيز است و اين ساختارها هستند كه در پاسخ هاي زيست شناختي اضطراب و فشار رواني اهميت ويژهاي دارند.
نظريهپردازان در صدد مطالعه احتمال وجود يك حلقه ژنتيكي در تجربه اضطراب برآمدهاند. اسلاتر و شيلدز ميزان همگاني اختلالهاي اضطرابي و در دوقلوههاي يك تخمكي را چهل ویک درصد و دو قلوهاي غيرهمسان را چهار درصد نقل ميكنند. اگرچه اين نتايج ممكن است از فرضيه زيست پزشكي حمايت كنند، اما بايد در نظر داشته باشيم كه دو قلوهاي همسان همانطور كه ژنهاي همانندي به ارث ميبرند اغلب در محيط عادي همانندي نيز بزرگ ميشوند. شواهد ديگري در تاييد نقش عوامل زيست شناختي ارائه كردهاند. آيزنگ؛ ميگويد تفاوتهاي فردي در تجربه اضطراب ممكن است ناشي از نظرات ساختار ژني ويژهاي باشد كه فرد را مستعد نوسانات هميجاني پايين يا بالا ميسازد. آيزنگ اين فرايند را به صورت تمايل به نشان دادن واكنشهاي خيفيف يا شديد در برابر محرك ويژهاي كه ميتواند موجب ناراحتي و پريشاني فرد شود تعريف ميكند. وي همچنين اظهار ميدارد كه علاوه بر اين، برخي افراد مستعد يادگيري پاسخهاي شرطي نيرومندي هستند و بدين ترتيب نظريههاي زيست پزشكي و رفتاري را تلفيق ميكند.
نظريه سليگمن ؛ پيرامون آمادگي در ابتلاء به هراس، تلفيقي است از نظريههاي زيست شناختي و رفتاري، به نظر او آدمي، به واسطه فرايندهاي تكاملي، از نظر زيستي متسعد ابتلاء به شماري ترسهاي شرطي در برابر محركهاي خاصي است. اين ترس ها در انسان نخستين به مثابه پاسخي طبيعي واكنشي كه ضامن بقاي نوع به شمار ميرفته، تجلي پيدا كردند.
نظريههاي روانكاوي
نظريه فرويدي:
فرويد بين سه نوع متفاوت از اضطراب تمايز قائل شده است: اضطراب عيني يا اضطراب در برابر واقعيت كه هر كسي آن را تجربه ميكند و قابليت واكنش به خطر واقعي است آن گونه كه در همان خارجي رخ ميدهد. فرويد مشخص ميكند كه چنين اضطرابي هم منطقي و هم متناسب با محرك ميباشد. چنين اضطرابي شيوهاي سريع و سازگارانه است كه فرد هنگام مواجهه با خطر به آن متوسل ميشود. دو شكل اضطراب كه موجب مشكلات رواني مي شوند اضطراب اخلاقي و اضطراب روان رنجوري خوانده ميشوند.
فرويد؛ اظهار ميدارد كه نخستين تجربه اضطراب در اثر تولد رخ ميدهد. نوزاد از رحم كه جايي امن براي اوست جدا ميشود و وارد يك موقعيت نو و ناآشنا ميشود و به ناگاه در مييابد كه نيازهاي نهاد يا تأخير ارضا مي شود. اين اضطراب اوليه است كه پس از آن براي تمامي تجربههاي ديگر الگو مي شود به دومين شكل از اشكال سه گانه اضطراب فرويد بر ميگرديم. اضطراب اخلاقي به ترس از تنبيه توسط فراخود اشاره دارد و زماني رخ ميدهدكه نهاد، فرد را مجبور كند تا رفتاري را انجام دهد يا تمايل انجام آن رفتار را در او برانگيزد و رفتار با هنجارهاي معمول، سازگار نباشد.
در چنين مواقعي اضطراب به شكل احساس گناه و شرح در ميآيد. سومين شكل يعني اضطراب روان رنجوري نتيجه تهديد نهاد براي تسلط برخود است كه پيامد اجتماعي آن نيز رفتار ناپسند لذت جويانه يا پرخاشگرانه است. كودك شديداً به واسطه چنين رفتارهايي از گذشته تا حال مورد تنبيه قرار گرفته است. همچنين انتظار تنبيه آتي است كه اضطراب ايجاد ميكند خود تلاش ميكند تكانش هاي نهاد را با توجه به نظارت فراخود، واپس زند ولي وقتي اين واپس زني به طور جزئي موفق باشد اضطراب شناور تجربه ميشود.
نظريه نو فرويدي :
اين نظريهها در دهههاي 1930 و 1940 و عمدتاً نتيجه اختلاف نظر درباره آن چه تاكيد افراطي فرويد بر اهميت تكانههاي بيولوژيكي تلقي ميشد، خصوصاً تكانه جنسي و تهديدي كه آن تكانهها بر فرد تحميل ميكند، مطرح شدند.نوفرويدها شخصيت آدمي را به ميزان زيادي پيامد و نتيجه تأثيرات اجتماعي ميدانند. آنها بر اين باورند كه اضطراب اوليه نه در آغاز تولد بلكه بعدها بروز ميكند، زماني كه كودك فهميد به والدين وابسته است. كودك نه تنها براي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيكي اساسي، بلكه براي حفاظت و حمايت نيز به والدين وابسته است. اضطراب در نتيجه ناكامي بالقوه يا واقعي چنين نيازهاي ايجاد ميشود. بر اثر رفتارهاي بد كودك، والدين ممكن است عواطف و حمايت خويش را از كودك دريغ كنند. اين تهديد، كودك را بر ميانگيزد تا با انتظارات والدين همنوا شود. با وجود اين، نياز مداوم كودك به واپس زني اين تكانهها، ناكامي و سپس پرخاشگري معطوف به والدين را بوجود ميآورد. آشكارا اگر كودك اين پرخاشگري را ابراز دارد به طرد و اضطراب اوليه منتهي مي شود و در غير اين صورت در نتيجه مجبور ميشود، با استفاده از مكانيسمهاي دفاعي كاملاً تثبيت شده كه در اوان زندگي براي سركوبي اضطراب اوليه به چالش گرفته شوند. بر طبق نظريه نوفرويديها وقتي كه دفاعهاي اوليه كه عليه اضطراب به كار گرفته ميشوند منطقي و معقول باشند به آساني در موقعيتهاي جديدي مورد تهديد خواهند گرفت. اگر چنين دفاعهايي ضعيف باشند يا در نتيجه فشار رواني درازمدت تضعيف گردند، آن گاه دفاعهاي جديدي شكل ميگيرند كه اضطرابهاي جديد را دامن ميزنند و در نتيجه روان نژندي تمام عيار ايجاد ميشود.
نظريههاي رفتاري اضطراب
آزمايشهاي اوليه واتسون و رينر ؛ اضطراب را بر اساس نظريه رفتاري مورد پژوهش قرار داده. بنابر توصيف آنها، هراسها ميتوانند از طريق شرطي شدن كلاسيك فرا گرفته شوند و اين تبيين را از آزمايشهايي كه در مورد آلبرت كوچولو انجام داده بودند، به دست آوردند.ماوور؛ در اين مورد نظريه دو عاملي را ارائه داده است. در عامل اول، ترس ها همان گونه كه اشاره شد از طريق شرطيسازي كلاسيك ايجاد ميشوند و فرد ياد ميگيرد كه ترس را به وسيله گريز آموزي كاهش دهد. كاهش ترس از طريق اجتناب يعني دومين نوع يادگيري شرطي سازي فعال ايجاد ميشود و پاسخ اجتنابي فرا گرفته ميشود. مساله آموخته مي شود و اضطراب كاهش مييابد و تقويت ميشود. نظريه سليگمن نيز بر اساس پيوستار از پيش آمادگي، عدم آمادگي ميتواند بر فهم ترس شرطي شده كمك كند. محركهايي كه ما نسبت به آنها از نظر فيزيولوژيكي آمادگي داريم، با سرعت بيشتري نسبت به محركهاي غير آماده، شرطي ميشود .
نظريه يادگيري شناختي ؛ اجتماعي
اين ديدگاه از رفتارگرايي تحول يافت و گسترش آن در نتيجه انتقاد از چيزي بود كه انعطافناپذيري و عقايد سادهگراينه رفتارگرايي محض خوانده ميشود. بندورا؛ اين نظريه را درست ميداند كه ترس و اضطراب فرا گرفته ميشوند، ولي براي يادگيري، چهار مكانيسم اجتماعي را بر شمرد: نخست ، ترس ممكن است از طريق شرطيسازي كلاسيك دقيقاً به همان شيوهاي كه توصيف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نيابتي ميتواند با اهميت تلقي شود. اين فرآيند هم سرمشقگيري خوانده شده است. سوم، آموزش نمادين كه به يادگيري از طريق آموزش اشاره دارد، خواندن يا گفتن اينكه چيزهايي معين تهديدا، دردزا، يا منع شده هستند. چهارم، بندورا به منطق نمادين كه بالقوه در ايجاد اضطراب مهم ميباشد نيز اشاره دارد. شخصي ممكن است استنباط كند چيزي خطرناك است. اين فرايند ممكن است منطقي يا غيرمنطقي باشد. بنابراين در نظريههاي يادگيري شناختي اجتماعي بر اهميت تركيب اصول يادگيري همراه با نقش تفكر و استدلال فردي در ايجاد اختلالات اضطرابي تاكيد ميشود.
نظريههاي شناختي اضطراب
در نظريههاي شناختي عقيده بر اين است كه عامل بوجود آورنده اضطراب يا فشار رواني رويدادها يا مشكلات نيستند، بلكه تفسير فرد از رويدادها يا وقايع است كه ميتواند اين مشكلات را به دنبال داشته باشد. نظريههاي شناختي به عنوان رويكردي براي تبيين و درمان افسردگي توسعه يافتهاند. اخيراً از اين نظريهها در حيطه اضطراب نيز استفاده شده است و نكات مورد تأكيد و تلويحات درماني آنها در اين مورد نيز معتبر به شمار ميروند. با وجود آن كه نظريههاي مختلف نكات نسبتاً متفاوتي را مورد تاكيد قرار ميدهند، در مجموع ميتوان گفت كه اضطراب به وسيله ارزيابي اشتباه يا نادرست از موقعيت ايجاد ميشود. تئوري شناختي بك از اضطراب و افسردگي، مورد بررسي قرار گرفته است. اين تئوري مطرح ميكند كه هر حالت آسيب شناختي يك نيمرخ شناختي خاصي دارد. در وضعيت اضطرابي اين نيمرخ شامل موقع تهديد جسماني يا رواني ادراك شده در حوزه فردي است، نظريه شناختي بك تفاوت ميان حالت عاطفي مبتني بر محتواي شناختي خاص همراه با هر اختلال را مطرح ميكند. بك ؛ ميگويد افكار اضطرابزا در اثر يك يا چند مورد از چهار نوع معناي فكري ايجاد ميشود. اليس؛ با طرح اين موضوع كه شماري از باورهاي غيرمنطقي، عامل اوليه رنج و ناراحتي آدمي هستند به بسط و گسترش نظريه شناختي پرداخت به نظر وي اضطراب از باورهاي غيرمنطقي ايجاد مي شود. وي محركها را موجب اضطراب نميداند.بلكه تفسير فرد از محركها در ايجاد اضطراب مهم ميداند و بازده باور غيرمنطقي طرح ميكند.
تجربه اضطراب
اولین قدم در مقابله با اضطراب شناخت علائم اضطراب و چگونگی تاثیر این علایم بر خود است . همانطور که در بالا اشاره شد ، اضطراب هم می تواند به ما نیرو ببخشد و ما را برای مقابله با مشکل آماده کند و هم می تواند عملکرد طبیعی ما را مختل سازد وجود مجموعه ای از علایم بدنی ، ذهنی و روانی ما را متوجه می کند که مضطرب هستیم.
علایم جسمی :مهمترین علایم بدنی اضطراب عبارتند از : تپش قلب ، تنگی نفس ، بی اشتهایی ، تهوع ، بی خوابی ، تکرر ادرار چهره بر افروخته ، تعرق ، اختلال در گفتار و بی قراری.
علایم شناختی :شامل سردرگمی ، اختلال در حافظه و تمرکز ،حواس پرتی ،ترس از دست دادن کنترل ، کمرویی ، گوش به زنگی و افکار تکرار شونده .
علایم روانشناختی :شامل عصبی بودن ،بی طاقتی ، نگرانی ،هوشیاری افراطی ، وحشت زدگی ،دلواپسی ،افسردگی ، تنیدگی ،ترس یا هیجان زدگی .آگاهی ازاین واکنش ها مهم است زیرا به شما کمک می کند تا به اضطراب خود پی ببرید . وقتی متوجه این علایم اضطرابی شدید از خود بپرسید ،آیا این علایم واکنشی طبیعی به تهدیدی واقعی است یا اینکه واکنشی غیر عادی که موجب تنش بی جا می شوند ؟ چگونه می توانید این کار را انجام دهید ؟ اولین قدم بررسی دقیق ،ارزیابی های اولیه خود است .
شناخت نحوه غلبه اضطراب بر فرد
تفکر غیر منطقی اضطراب را شدید می کند و موجب می شود به آسانی در دام یک دور باطل مانند آنچه در شکل زیر نشان داده شده است ، بیفتید . ارزیابی غیر منطقی از یک رویداد زندگی اضطراب بی جهت را در شما ایجاد می کند ، سپس این اضطراب را نشانه وجود یک اشکال تلقی می کنید به همین امر متقابلاً ارزیابی غیر منطقی شما را تقویت می کند و در نهایت کار به جایی می رسد که اضطرابی که در اثر تفکری غیر منطقی به وجود آمده است ، به شکل بزرگی که ارتباطی با واقعیت ندارد ، تبدیل می شود. وقتی اضطراب بر شما غلبه می کند مشکلا ت را آنقدر بزرگ می کنید که ترس از اضطراب ، بیشتر از ترس واقعی از مشکل، شما را تضعیف و ناتوان می سازد. افراد بسیار مضطرب ،عادت دارند با اندیشیدن به بدترین نتایج ممکن ، فاجعه ای را در ذهن خود بیافرینند و این دور معیوب را تشدید کنند . این افراد وحشتناکترین اتفاق ممکن را در ذهن خود تصور می کنند و خود را متقاعد می کنند که بیمناکی آنها از اینکه این یا آن اتفاق مهم برای مقابله با اضطراب ،نیفتادن در این دور معیوب است.
اضطراب امتحان :
اضطراب به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه ی جوامع به عنوان پاسخی مناسب و سازگار تلقی می شود فقدان اضطراب یا اضطراب بیمار گونه ممکن است فرد را با مشکلات و اضطراب زیادی مواجه سازد اضطراب در حد متعادل و سازنده فرد را وادار می سازد که برای انجام امور خود به موقع و مناسب تلاش کند و به این ترتیب زندگی خود را بادوام تر و بارورتر سازد .هنگامی که عملکرد مورد ارزیابی قرار می گیرد احتمال بروز واکنش هیجانی وجود دارد در هر مرحله از ارزیابی اگر فرد احساس کند که آمادگی لازم را ندارد یا در توانایی خود شک کند یا حتی تصور کند که نمی تواند بهترین عملکرد خود را ارائه کند احساس ناراحتی ، فشار عصبی یا افسردگی خواهد داشت برعکس اطمینان به آمادگی یا توانایی عملکرد خوب با هیجان های مثبت مثل اعتماد به نفس غرور انبساط خاطر احساس خود کارآمدی همراه است .
اضطراب امتحان گونه ای از اضطراب است که در موقعیت ارزشیابی یا حل مساله بروز می کند و محور آن تردید درباره عملکرد و پیامد آن ، افت بارز توانایی مقابله با موقعیت است به دیگر سخن ، این اضطراب سطح بروز عملکرد را تقلیل یافته تر از سطح واقعی فرد قرار می دهد هر چه اضطراب در این مورد بیشتر باشد کارآمدی تحصیلی کاهش می یابد در عین حال اضطراب تجربه ای ناخوشایند است که باورها ، نگرش ها و انگیزه های فرد را نیز متاثر خواهد ساخت. سیبر؛ اضطراب امتحان را حالت خاصی از اضطراب عمومی می داند که شامل پاسخ های پدیدار شناختی فیزیولوژیکی و رفتار مرتبط با ترس از شکست می باشد و فرد آن را در موقعیت های ارزیابی ، تجربه می کند هنگامی که اضطراب امتحان رخ می دهد بسیاری از فرآیند های شناختی و توجهی با عملکرد موثر فرد تداخل می کنند .با توجه به اینکه معتقد است درمان عقلانی عاطفی ؛ به طور ویژه ای برای کاهش اضطراب امتحان از طریق کاهش افکار غیر منطقی دانش آموزان به کار می رود . در درمان عقلانی عاطفی؛ الیس دانش آموزان مبتلا به اضطراب امتحان نیاز به آگاهی از سه موضوع ندارند .
- آنها بدانند اضطراب امتحان نتیجه ای از تفکر غیر منطقی است افکار غیر منطقی تمایلاتی هستند که دانش آموزان را از پیشرفت در اهدافشان بازمی دارد.
- بدانند که دانش آموزان دارای اضطراب امتحان گرایش دارند که باورهای غیر منطقی درباره اضطراب امتحان را به خود تلقین کنند این تمایلات به حفظ اضطراب آنها کمک می کند .
- دانش آموزان می توانند با مبارزه کردن و مواجه شدن با باورهای غیر منطقی اضطراب درباره امتحان را بررسی کنند سرانجام دانش آموزان مبتلا به اضطراب امتحان همواره تلاش می نمایند که باورهای غیر منطقی خود را درمورد اضطراب امتحان تغییر دهند و این می تواند اضطراب امتحان را تحت تاثیر قرار دهد .
از این رو کاهش منطقی در اضطراب امتحان صورت می گیرد .
منبع
فاضلی،کریم(1394)، اثر بخشی آموزش موئلفه های فراشناخت بر اضطراب امتحان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید