مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان
تعریف مسؤولیتپذیری
مسؤولیت پذیری به تنهایی اشاره به حس وظیفه شناسی، پاسخگو بودن و تعهد دارد. واژه مسؤولیت در رشته فلسفه، جامعه شناسی، حقوق و روانشناسی به کار رفته است. در این رابطه جان استوارت میل، از فیلسوفانی است که در مقاله خود با عنوان «در مورد آزادی» از این واژه استفاده کرده است و در ادامه ماکس وبر با مطرح کردن واژه «اخلاق مسؤولیت» زمینه ورود این واژه به جامعه شناسی را فراهم نموده. در حوزه ارتباطات بین افراد و سازمان ها، مسؤولیت پذیری به پاسخگویی دلالت دارد ؛ پاسخی که چیزی بیش از فرافکنی است، مثلاً پاسخ هایی مانند این روش کار ما است یا عوامل بازار هیچ انتخابی را برای ما باقی نمی گذارند چیزی بیش از توجیه کار نیست. مسؤولیتپذيري افراد و سازمانها درهر جامعه اي، یکی از ارزش هاي آن جامعه محسوب می شود و از شاخصهاي مهم سلامت روان محسوب میشود.
مسؤولیت پذیری به معني متعلق بودن انتخابها به خودمان و برخورد صادقانه با آزادي است. شامل ملاحظه كردن ديگران و سرزنش نكردن آنان بابت مشكلات شخصي نيز میباشد. گروه كار ايالت كاليفرنيا به منظور تعريف مسئوليتپذيري با عنايت به عزت نفس بيان نموده که مسئوليت پذيري همان قدردانی از ارزش و اهميت شخصي و داشتن شخصيت پاسخگو براي خود، و عمل مسئولانه، در ارتباط با سايرين است. دیویس مسؤولیت پذیری اجتماعی را به عنوان آن نوع تصمیمات و اقدامات سازمان ها توصیف کرد که به دلایلی فراسوی منافع مستقیم اقتصادی یا فنی اتخاذ می شوند.
تعریف مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان
مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان بر گرفته از انتظارات جامعه از سازمانها برای کسب و کار و اتخاذ رفتار مناسب کسب و کار و نتایج مناسب است. برخی از جامعهشناسان مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان را به عنوان یک شکل از مشروعیت و یک مدل کسب و کار در مقابل قدرت مهار نشدنی سازمانها وشرکتهای بزرگ تعریف کردهاند. استوارت و سالمون مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان را شیوهای ازمدیریت تعریف کردند که طبق آن سازمانها فعالیت هایی را انجام می دهند که اثر مثبتی بر جامعه و ترفیع کالاهای عمومی داشته باشد.
در واقع نگرش استوارت و سالمون بر این مبنا بود که خواهان حذف آثار منفی سازمان بر جامعه هستند وسعی بر آن داشتند که بتوانند تغیر نگرش و رفتار مصرف کنندگان را در پیداشته باشد. درک فرنچ و هینر ساورد؛ مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان را این چنین تعریف میکنند که وظیفهای است بر عهده موسسات خصوصی، این بدین معنا است که تاثیر سوئی بر زندگی اجتماعی که در آن کار می کند، نگذارند. دیویس مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان را به عنوان آن نوع تصمیمات و اقدامات سازمانها توصیف کرد که به دلایلی فراسوی منافع مستقیم اقتصادی یا فنی اتخاذ میشوند.
خوری و همکاران مروجان نقش سهامدارن در حمایت از کارکنان و اجتماع؛ مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان را چنین تعریف میکنند؛ مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان ارتباط مسؤولیتپذیرانه شرکت با کلیه ذینفعانشان می باشد، که این شامل مشتریان، کارکنان، صاحبان یا سرمایه گذارن، دولت، تأمین کنندگان و رقبا هم میشود عناصر مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان شامل سرمایه گذازی در توسعه جامعه، روابط کارکنان، ایجاد و نگهداری اشتغال، نظارت زیست محیطی وعملکرد مالی میشود. لرنر و فریکل در يك تعريف كلي تر، مسؤولیتپذیری اجتماعي سازمان به عنوان روش هايي تعريف ميشود كه در آن يك كسب و كار به دنبال همسو كردن ارزشها و رفتار خود با ارزش و رفتار ذينفعان مختلف خود است. در سال 1971 کمیته توسعه اقتصادی در تعریفی مشابه، مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان را به صورت زیر تشریح نمود: امروزه روشن است که مفهوم تعامل بین جامعه و تجارت و کسب و کار به طرق گوناگون در حال تغییر است . کسب و کار باید مسؤولیت های گسترده تری را در خصوص جامعه نسبت به قبل بپذیرد و بایستی محدوده گسترده تری از ارزش های انسانی را مورد نظر داشته باشد.
تاریخچه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمان
نگرش و نظریات مربوط به مسؤولیتپذیری اجتماعیسازمان سابقه چندانی ندارد. قبل از سالهای حدود 1800، هنجارها و نگرشهای اجتماعی، اثر بسیار کمی براعمال مدیریت داشته است در دهه آخر قرن نوزدهم در زمانی که سازمانها و شرکتهای بزرگ و عظیم در حال شکل گیری بودند و صنایع بزرگ، روز به روز قویتر می شدند، توجه جامعه به ضرورتهای مسؤولیتپذیری سازمان ها بیشتر معطوف گردید. در ابتدای قرن حاضر، بسیاری از صاحب نظران نیاز به مسؤولیتپذیریاجتماعی سازمان را مورد تاکید قرار دادند. و بالاخره در 1919 محققان رشته بازرگانی برای اولین بار هشدار دادهاند که اگر بنگاهای اقتصادی در خصوص انجام مسؤولیتپذیری خود اهمال کاری کنند جامعه بایستی به هر نحو ممکن اختیارات آنها را در خصوص فعالیت های اقتصادی شان سلب کرده وکنترل آنها در دست گیرد. از اوایل دهه1920 سایر محققین مدیریت در نوشته های خود به مسؤولیتپذیری بنگاهایاقتصادی تاکید کردند.
تفکر جدید پیرامون سازمانها ومسؤولیت پذیری اجتماعی آنها توسط بوون در سال 1953 مطرح گردید، وی مسؤولیت جدیدی را برای شرکت و مدیران بیان کرد. در دهه 1960 برای اولین بار مسائل سیاسی در مقررات گزارش شرکتها در نظر گرفته شد. این تحولات باعث ظهور مسؤولیت پذیری سازمان در اوائل دهه 1970 شد در دهه1970 تغیرات مهمی در قوانین کار کشورهایی همچون انگلستان وآمریکا در جهت افزایش قدرت کارکنان واتحادیههای کارگری به وجود آمد. در این دهه ارتباطات میان کارکنان وکار فرمایان بهبود یافت. در دهه 1970 شرکت های انگلیسی گزارشهایی درزمینه مسؤولیتپذیری خود منتشر کردند که می توان از جمله آنها به گزارش در مورد مشتریان و اجتماع که بیشتر توسط بخش دولتی انگلستان منشتر می گردید. گزارش مربوط به کارکنان که شامل حسابداری منابع انسانی میشد و گزارش در مورد محیط زیست اشاره کرد. دهه 1980 و1990 مسائل محیطی مورد توجه دولتمردان قرارگرفت.
موضوع مسؤولیت پذیری اجتماعی در سازمانها در دهه آغازین قرن بیستم و هنگامی که شرکت هایی همچون فورد و کارینج شروع به ایجاد موسسات غیر انتفاعی در جهت توسعه اجتماعی نمودند باز میگردد. تکلیف اجتماعی شرکت ها در دهه های پنجاه و شصت میلادی مورد توجه بیشتری واقع گردید هنگامی که شرکت ها با سولاتی در زمینه نقش خود در جامعه مواجه شدند و چندین تئوری در این زمینه در این دهه ارائه گردید. قدیمیترین توجهات مدرن به مسؤولیتپذیری در سازمانهای مربوط به دهه 1953 میباشد که آربوون در کتاب (مسؤولیتهای اجتماعی تجاری) یک تعریف اولیه از مسؤولیتپذیری فراهم کرد؛ تعهدات کسب و کار و افراد تجاری به پیگیری آن دسته از سیاستها، تصمیم گیریها و فعالیت هایی که از نظر اهداف و ارزشهای جامعه مطلوب هستند. نظریه مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان شکل گیری خود را مرهون یک اقدام ابتکاری در آمریکا، کمیسیون آزادی مطبوعات است. این کمیسیون برای یافتن راحلهای پیرامون چند معضل اساسی شکل گرفته بود:
- بازارآزاد نتوانسته بود وعده مطبوعات آزاد را جامه عمل بپوشاند و منافعی را که جامعه انتظار داشت، عاید آن کند .
- پیشرفت فناورانه و تجاری مطبوعات منجر به کاهش امکان دسترسی افراد و گروه های گوناگون شده و کیفیت عملکرد مطبوعات در زمینه پاسخ گویی به نیازهای اطلاعاتی، اجتماعی، اخلاقی جامعه را پایین آورده است.
- ظهور رسانههای نو و به ظاهر قدرتمند رادیو و تلویزیون نیاز به نوعی کنترل عمومی و ایجاد مسؤولیت پذیری را برای آن ابزارهایی که مناسب مطبوعات دیرینه و حرفه ای چاپی بودند، آشکار کرده است.
شکل گیری مسؤولیت اجتماعی در سازمانها به واسطه منطق دیالکتیک نظریه لیبرالی بود اولین نتیجه نظریه مسؤولیتپذیری اجتماعی سازمانی این بود که کارکنان سازمان به وسیله اصول اخلاقی آموزشهای حرفهای و فضای خود تنظیمی به وضع حرفهای ارتقا داده شدند.
منبع
بازی، قاسم(1394)، رابطه بین مسؤولیت پذیری اجتماعی سازمان با کارتیمی و توسعه حرفه ای، پایان نامه کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه بوعلی سینا
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید