مزایا و کارکرد مدیریت مشارکتی
مديريت مشاركتي را ميتوان به سان رهيافتي جامع براي جلب مشاركت فردي و گروهي كاركنان در جهت حل مسائل سازمان و بهبود مستمر در تمام ابعاد تعريف كرد. بهعنوان نمونه در تحقيقي كه بر روي حدود 330 نفر از كاركنان دانشگاه علوم پزشكي اردبيل با هدف بررسي تأثير مديريت مشاركتي و نقش آن بر ميزان انگيزش و عملكرد بهينه كاركنان اجرا شده مشخص گرديد كه ارتباط معناداري ميان مشاركت پذيري مديران با انگيزش منابع انساني و وفاداري سازماني وجود دارد . بدين ترتيب، چنانچه اجراي مديريت مشاركتي و نظامهاي تشكيل دهنده آن با موفقيت همراه باشد، مزايا و پيامدهاي متعددي براي افراد، سازمانها و حتي جوامع متصور خواهد بود كه ميتوان آنها را در گروههاي زير احصاء نمود:
- مزایای فردی: تقويت انگيزش در كاركنان بروز خلاقیت و نوآوری ، رضایت خاطر کارکنان، احساس عزت نفس.
- منافع سازماني: بهبود روابط انساني بين مديريت و كاركنان / بهبود گردش كار در سازمان ، تقليل هزينههاي توليد كالا و خدمات / افزايش احساس تعلق سازماني / بهبود كيفيت و ارتقاي بهرهوري، سلامت فضای سازمانی / افزایش همکاری / کاهش استرس شغلی.
- کارکرد اجتماعی: افزايش رضايت شهروندان، ايجاد روحيه گروهي كار كردن، توسعه انعطاف پذيري و خودباوري، ايجاد هم افزايي، كاهش انزواي اجتماعي و نقش سايه اي، افت تعارضات و اختلافات، افزايش قدرت تحمل ، وحدت و يگانگي .
واکنش در برابر تغییر
تغییر در سازمان معمولاً واکنش مقاومتآمیز کارکنان را بهدنبال دارد . مقاومت کارکنان پاسخی طبیعی به تغییر تلقی میشود، زیرا تغییر حرکتی از شناختهها به سوی ناشناختهها است . نظریه پردازان سازمان معتقدند منشأ هرگونه تغییري در سازمان، تلاش براي کسب منافع بیشتر است. در قاموس چنین اندیشهاي، اساساً سازمان، با منابع محدود و کمیاب مواجه است و همه افراد و گروهها دائماً با یکدیگر بر سر این منابع در حال رقابت هستند. تغییر سازمانی دورنماي سیاسی و منابع قدرت را جابجا میکند. چه بسا کسانی که منافع و قدرت آنها در اثر تغییر در معرض تهدید واقع شود، به صورت تدافعی عمل کنند و درصدد حفظ وضع موجود برآیند بنابراین میتوان مقاومت در برابر تغییر را پدیدهای سیاسی دانست.
اگر عاملان تغییر به هنگام اعمال آن با مقاومت مواجه شوند و به واکنشهاي ادراك شده اعتنا نکنند، با مخاطره بزرگی روبرو خواهند شد. این مسأله بویژه زمانی بیشتر صدق میکند که تغییر مستقیماً از بالاي سازمان به سطوح پایینتر اعمال شود.در اقتصاد امروز، امر تغییر در سازمان همه گیر شده است. این امر بهصورت دائم و غالباً با سرعت زیاد اتفاق میافتد. به دلیل اینکه تغییر، تبدیل به بخش هر روزه پویایی سازمانی شده است، کارکنانی که در برابر تغییر مقاومت میکنند میتوانند سازمان را زمینگیر کنند.
مقاومت یک واکنش گریز ناپذیر به هر تغییر مهمی است. افراد طبیعتاً به تغییر حمله میکنند تا از وضع فعلی دفاع کنند مخصوصاً زمانیکه احساس کنند امنیت و یا وضعیت آنها در معرض خطر قرار گرفته است. تغییر سازمانی میتواند در کارکنان حس تردید و مقاومت ایجاد کند، که گاهاً شرایط را برای ارتقاء سازمان سخت و حتی غیر ممکن میکند. اگر مدیر متوجه نباشد، قبول نکند و تلاشی برای کار با این مقاومت انجام ندهد، این مسئله میتواند حتی خوش نیت ترین و قابل درک ترین تغییرات را هم دچار مشکل کند. کوئتسه، بیان میدارد که توانایی مدیر برای به دست آوردن بیشترین منفعت از تغییر بستگی دارد به اینکه چقدر به طور مؤثر و کارا جوی را ایجاد کند و از آن حمایت کند تا رفتار مقاومتی را کاهش دهد و قبول تغییر را تشویق و پشتیبانی نماید. زاندر، یکی از اولین محققان در زمینه مقاومت بود؛ وی مقاومت در برابر تغییر را رفتاری تعریف میکند که هدف از آن محافظت از افراد در برابر اثرات واقعی و یا تخیلی تغییر است.
زالتمن و دونکان، مقاومت را اینگونه تعریف میکنند: هر جریانی که هدف از آن پشتیبانی از وضع فعلی است در برابر هر گونه فشار که میخواهد این وضع فعلی را تغییر دهد. فولگر و اسکارلیچی، مقاومت را اینگونه تعریف میکنند: رفتار کارکنان که هدف از آن به چالش کشیدن ، مختل کردن و یا وارونه کردن فرضیات غالب ، مباحثات و روابط قدرت است. پیدریت ، معتقد است که تعریف عبارت مقاومت ، باید در برگیرنده محدوده وسیعتری باشد. او میگوید که یک بررسی مجدد بر روی تحقیقات تجربی گذشته آشکار میکند که سه تأکید مختلف و مهم در مفهوم سازی مقاومت وجود دارد: بهعنوان یک حالت شناختی، بهعنوان یک حالت احساسی و به عنوان یک رفتار. این تصور که مقاومت کارکنان میتواند به صورت شناختی چیره شود، اشاره دارد که تفکرات و باورهای منفی درباره تغییر در سازمان به وجود آمده است.
آرمناکیس و همکاران ، مقاومت را در حوزه رفتاری تعریف میکنند اما اشاره دارند که حالت دیگری قبل از آن قرار میگیرد و آن حالتی شناختی است که آنها آن را عدم آمادگی مینامند. دیگران سعی میکنند تا مقاومت کارکنان را بر اساس فاکتورهای احساسی که در نتیجه تغییر نمایان میشود تعریف کنند. کخ و فرنچ ، پرخاشگری و ناکامی را بهعنوان عواملی که میتواند منجر به رفتارهای نا مطلوب و مقاومت در برابر تغییر شود تصدیق میکنند. آنها اشاره دارند که مقاومت در برابر تغییر یک مکانیزم مقاومت در برابر ناکامی و اضطراب است. بیش از 70 سال است که موضوع مقاومت در برابر تغییر وارد ادبیات نظری مطالعات سازمانی شده است. مروری بر مجموعه مطالعات این حوزه که بخشی از آن در بالا آمده نشان میدهد که مقاومت پدیدهای سه بعدی است: رفتاری، هیجانی و شناختی.
بعد رفتاری مقاومت در برابر تغییر: لوین ، نخستین اندیشمند شناخته شده اي است که به صورت رسمی درباره مقاومت در برابر تغییر قلم فرسایی کرده است. او با استفاده از نظریه میدانی خود، مقاومت را رفتاري ناشی از نیروهاي مقاومت کننده در برابر نیروهاي اعمال کننده تغییر میداند. به زعم وي، مادامی که نیروهاي اعمالکننده تغییر نتوانند نیروهاي مقاومتکننده را کاهش دهند، راه براي تغییر هموار نخواهد شد. دو تن از اندیشمندانی که مقالهشان با عنوان غلبه بر مقاومت در برابر تغییر یکی از اثرگذارترین آثار برجاي مانده در حوزه مطالعات مقاومت در برابر تغییر محسوب میشود، کُخ و فرنچ هستند. در نظر ایشان، مقاومت متغیري رفتاري و داراي دو قطب است؛ با این توضیح که کارکنان دو نوع رفتار از خود بروز میدهند: رفتارهاي مطلوب یا موافق و رفتارهای نامطلوب یا مخالف. زندر ، نیز در زمره صاحبنظران متقدمی است که به بعد رفتاري مقاومت در برابر تغییر اذعان داشته است. وي معتقد است گاه مقاومت در برابر تغییر میتواند در قالب رفتارهاي سیاسی ظهور کند. برخی از متأخرینی که صبغه رفتاري مقاومت در برابر تغییر را مورد توجه قرار دادهاند، معتقدند مقاومت در برابر تغییر، نوع خاصی از واکنش ؛ انجام عمل جهت مقابله با تغییر و ناکنش ، استنکاف از انجام تغییر است .عدهای از آنها به شکل خاصی از مقاومت ،فریب دادن بالادستان اذعان داشتهاند و عدهای دیگر نیز در تعریف مقاومت، آن را کنشی ارادي در برابر تغییر میدانند .
بعد هیجانی ؛ عاطفی ، مقاومت در برابر تغییر: کخ و فرنچ ، در تبیین رفتارهاي مقاومت آلود، آنها را محصول ناکامی کارکنان در اثر به هم خوردن وضع موجود و نیز مسألهاي انگیزشی معرفی کردهاند. براون و فاربر، ناکامی را محصول وجود موانعی میدانند که فرد را از دستیابی به هدفش باز میدارند. زندر ، نیز به این بعد از مقاومت اشاره کرده است؛ وي معتقد است ابهام در تغییر براي کسانی که در معرض آن واقع شدهاند، واکنش سخت هیجانی آنها را به دنبال خواهد داشت. آرگریس و شان، معتقدند مقاومت در برابر تغییر از ناکامی و جریانهاي دفاعی برمیخیزد. بهزعم کنتر؛ مقاومت هیجانی کارکنان به سبب عدم اطمینان فراروي کارکنان و از دست دادن کنترل ایشان بر امور پدید میآید. گرسیک، علاوه بر ترس از عدم اطمینان، دلهره از ضرر محتمل ناشی از تغییر را نیز از جمله دلایل مقاومت هیجانی کارکنان در برابر تغییر برمیشمرد. کشمن ، نیز همین تعبیر را داشته و مقاومت در برابر تغییر را دفاع در برابر ترس از ضرر میداند؛ وي بر این باور است که اگر انسانها احساس کنند تغییر موجب از دست دادن داشتهها و موقعیت فعلی ایشان میشود، بهدلیل اینکه آینده براي آنها ناشناخته است، توانمندیهاي خود را در مسیر حرکت به سوي چنین آتیهای محدود میکنند.
بعد شناختی مقاومت در برابر تغییر: منظور از شناخت، نظام پردازش و ذخیرهسازی اطلاعات جذب شده توسط حواس در سیستم عصبی انسانها میباشد .کارکنان با استفاده از طرحوارهها ، ساختارهاي شناختی که نشانگر دانش سازمان یافته فرد نسبت به یک مفهوم یا یک محرك هستند رویدادهای سازمانی همچون تغییرات سازمانی را درک و تفسیر میکنند. مقاومت شناختی در برابر تغییر زمانی ایجاد میشود که فرد تحت تأثیر طرح وارههاي خود، تغییر را به گونهاي درك و تفسیر نماید که در قبال اعمال آن، اکراه و عدم تمایل داشته باشد. واتسون ، بر این عقیده است که آنچه اغلب از آن با عنوان مقاومت یاد میشود، چیزي جز همین اکراه و بی میلی نیست. آرمناکیس و همکاران ، نیز گرچه مقاومت را به صورت رفتاري تعریف کردهاند، بر تقدم ساحت شناختی آن بر بعد رفتاري اذعان داشتهاند. همچنین بارتلم و لاک، مدعی شدهاند چه بسا مشارکت کارکنان بتواند در مقاومت آنها در برابر تغییر اثرات شناختی داشته باشد. در مجموع آموزههاي ادبیات پژوهش درباره مقاومت کارکنان در برابر تغییر، نشان میدهند که این پدیده داراي ابعاد رفتاري، هیجانی و شناختی است. ظهور رفتاري آن در قالب نیروهاي مقاومتکننده در برابر نیروهاي اعمالکننده تغییر است؛ بعد هیجانی آن به ناکامی کارکنان در اثر به هم خوردن وضع موجود، ترس از ضرر احتمالی و آیندهاي مبهم اشاره دارد؛ و صبغه شناختی آن به نحوه ادراك تغییر توسط کارکنان اشاره دارد، طوري که از اعمال آن اکراه خواهند داشت.
مدیران معمولا برداشت منفی از مقاومت دارند ، و کارکنانی را که مقاومت میکنند را افرادی نافرمان و مانع سازمان تلقی میکنند که باید بر آنها غلبه کرد تا به اهداف جدید رسید. هرچند در موارد خاصی ، مقاومت کارکنان میتواند در زمینه تحول سازمانی نقشی مثبت و سازنده ایفا کند. بحث ، انتقادها و مخالفتهای بینشی و خوش نیت لزوماً برابر با مقاومت منفی نیستند بلکه ممکن است به قصد درک بهتر باشند و یا بهدنبال راه حلها و بدیلهای بیشتری باشند. دی یاگر، بیان میدارد که این ایده که هر کس نیاز به تغییر را زیر سئوال ببرد، نگرش مسئلهدار دارد به سادگی اشتباه است. نه فقط به این دلیل که عملکرد گذشته را نادیده می انگارد بلکه به این دلیل که ممکن است ما را در برابر تغییرات نا عادلانه و ناشی از عدم آگاهی آسیب پذیر کند. پیدریت ، اشاره به این دارد که دلیل اینکه بعضی از مدیران مقاومت را بی معنی و بی پایه تعبیر می کنند، ممکن است توسط اصول اخلاقی افراد تحریک شده باشد و یا توسط این میل که در آنها باید از آن به عنوان مهمترین مزیت سازمان محافظت کنند. مقاومت کارکنان ممکن است مدیران را مجبور به دوباره اندیشی و یا ارزیابی دوباره ابتکارات تحول ارائه شده کند. همچنین میتواند بهعنوان یک دروازه و یا فیلتر عمل کند که قادر است به سازمان کمک کند تا از میان برنامههای تغییر قابل اجرا، آنچه را که در موقعیت فعلی برای سازمان مناسب است را انتخاب نماید. ممکن است در هنگام اجرا مشخص شود که تمام مداخلات درست نیستند. سازمان ممکن است در حال تغییر اشتباهی و یا انجام غلط آن باشد. ولی تعارضات بعضی اوقات ممکن است به طرز سازنده ای برای تغییر مفید باشند. مقاومت مشروع ممکن است تغییرات دیگری برای سازمان به ارمغان بیاورد.
مقاومت کارکنان در برابر تغییر موضوع پیچیده ای است که مدیران در سازمانهای پیچیده و همیشه در حال تکامل با آن مواجهند. فرآیند تغییر همواره وجود داشته و مقاومت کارکنان، بهعنوان یکی از عوامل مهم در عدم موفقیت بسیاری از کوششهای ایجاد تغییر و تحول سازمانی به حساب میآید. در بسیاری از مواقع ، انتظار میرود منابع زیادی توسط سازمانها برای تطبیق و دستیابی کارکنان به اهداف با روشهای جدید به کار رود. گرایش طبیعی برای افراد این است تا از وضع موجود دفاع کنند و این مسئله ارائه کننده مجموعهای از چالشهاست که مدیر باید بر آنها غلبه کند تا بتواند تغییرات مورد نظر خود را اعمال نماید. مدیریت همچنین باید بهطور جدی مشکلات زیادی را که ناشی از عدم حساسیت خود آنها نسبت به مقاومت در سازمان است را به حساب بیاورد. بهمنظور تسهیل یک تحول همواره از روشهای قدیمی به جدید ، سازمانها باید صلاحیت لازم در مدیریت تغییر مؤثر را داشته باشند. فرآیند مدیریت تغییر، از مورد قبول قرار دادن تغییر توسط کسانی که در این فرآیند دخیل هستند و یا از آن تأثیر میپذیرند و مدیریت هرگونه مقاومت در آنها تشکیل شده است. بررسیها تأکید دارند که تغییر معمولاً روان افراد را درگیر میکند. بنابراین هیچ کتاب و یا پاسخ دقیقی به این مسئله وجود ندارد که چگونه و به بهترین شکل میتوان تغییر را اعمال کرد و بر مقاومتها پیروز شد. از آنجائیکه افراد با هم متفاوتند، لذا ادراکات آنها و دلایلشان برای مقاومت نیز متفاوت است. در نتیجه محققان و پژوهشگران تنها میتوانند در زمینه مواجهه و حذف مقاومت در سازمان تئوری پردازی کنند اما در نهایت تنها راه مواجهه اثر بخش با مقاومت، درک شرایط بهخصوصی است که در افراد باعث مقاومتهای منحصربهفردی میشود.
منبع
هادیگل،مرتضی(1394)، تاثیر ارتباطات درون سازمانی بر واکنش کارکنان به تغییرسازمانی، پایان نامه کارشناسی ارشد،مدیریت دولتی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید