مدل های هوش هیجانی
- مدل توانایی هوش هیجانی سالووي و مایر
پیتر سالووي و جان مایر ، اولین کسانی بودند که واژه هوش هیجانی را ابداع کردند. از آن زمان بر روی اهمیت این سازه تحقیق های انجام شد. نظریه هوش هیجانی، ایده هاي کلیدي مربوط به هوش و هیجان را با هم ترکیبکرده است. از نظریه هوشاین ایده برداشتمی شود که هوششامل توانایی انجام استدلال انتزاعی است. تصور مایر و سالووي از هوش هیجانی پایه اي براي مدل هاي هوش می باشد. از این روست که براي تعریف هوش هیجانی در محدوده معیارهاي استاندارد براي یک هوش جدید، رقابت هایی وجود دارد. بر اساس مدل مایر و سالوی، هوش هیجانی شامل دو ناحیه است، تجربی ؛توانایی دریافت پاسخ و دستکاري اطلاعات هیجانی بدون فهمیدن ضرورت آن و راهبردي ؛توانایی فهمیدن و تنظیم هیجانات بدون درك ضروري احساسات خوب که هر ناحیه نیز به دو شاخه تقسیم می شود؛ مجموعا چهار شاخه. شاخه نخست، ادراك هیجانی شامل توانایی خودآگاهی هیجانی و بیان هیجانات و نیازهاي هیجانی به صورت صحیح به دیگران است. ادراك هیجانی همچنین شامل توانایی براي تمایز قایل شدن بین تجارب هیجانی درست از نادرست است. شاخه دوم، درون سازي هیجانی عبارت از توانایی براي تمایز قایل شدن بین هیجانات مختلف است که یکی احساس کردن و دیگري توانایی تشخیص هیجانات می باشد. شاخه سوم، فهمیدن هیجانی، عبارت از توانایی فهمیدن هیجانات پیچیده از قبیل: احساس دو هیجان در یک حالت و توانایی براي تشخیص تغییر از یکی به دیگري است. نهایتاً شاخه چهارم، مدیریت هیجانی، عبارت از توانایی متصل کردن یا جدا کردن یک هیجان از هیجان دیگر در یک موقعیت معلوم شده می باشد.
- مدل مختلط هوش هیجانی بار– ان
مدل بار- ان از هوش هیجانی به داشتن استعداد براي عمل کردن و موفقیت در عملکرد مربوط می شود و این موضوع فرایند مدار است تا نتیجه مدار. این موضوع بر روي تعدادي از توانایی هاي هیجانی و اجتماعی تمرکز دارد که شامل توانایی آگاه شدن و بیان خود، توانایی ارتباط داشتن با دیگران، توانایی رسیدگی به هیجانات قوي، و توانایی سازگاري با تغییرات و حل مسایلی می باشد که داراي ماهیت اجتماعی و شخصی هستند. در مدل بار- ان، پنج مؤلفه هوش هیجانی مطرح شده که عبارتند از: مؤلفه درون فردي، بین فردي، توانایی سازگاري، استرس مدیریت و خلق عمومی. در بین این مؤلفه ها، خرده مؤلفه هایی وجود دارد که در جدول زیرنشان داده شده است. بار- ان فرض کرده که افراد داراي هوش هیجانی بالاتر از متوسط، در برخورد با خواسته ها و فشارهاي محیطی بیشتر موفق هستند. او همچنین خاطر نشان می سازد که کمبود هوش هیجانی می تواند به معنی کمبود موفقیت و وجود مشکلات هیجانی باشد. به طور کلی بار- ان بیان می کند که هوش هیجانی و هوش شناختی به صورتی برابر در هوش کلی فرد سهیم هستند و از این رو، شاخصی از استعداد فردي براي موفقیت در زندگی را پیشنهاد می کنند.
- مدل ترکیبی هوش هیجانی
مدل گلمن چهار ساختار اصلی هوش هیجانی را به تصویر می کشد. نخست، خودآگاهی که عبارت است از توانایی خواندن هیجانات خود و تشخیص تأثیراتشان در حالی که از احساسات باطنی به عنوان راهنمایی براي تصمیم گیري استفاده می شود. خود نظم دهی سازه دوم است که شامل هیجانات شخصی و تکانه ها و سازگاري با تغییرات موقعیتی است. ساختار سوم آگاهی اجتماعی است که شامل توانایی احساس، فهمیدن و تحت تأثیر قرار دادن هیجانات دیگران است و شبکه هاي اجتماعی را شامل می شود. نهایتاً مدیریت روابط چهارمین سازه است که مستلزم توانایی براي منبع الهام بودن، متأثر ساختن و رشد دیگران است و با نظم دادن تعارض دارد. گلمن بخشی از مهارت هیجانی را در داخل هر یک از ساختارهاي هوش هیجانی قرار داد. مهارتهاي هیجانی استعدادهاي ذاتی نیستند اما نسبتاً ظرفیتهاي آموخته شده اند که باید روي آنها کار شود به گونه اي که تا رسیدن به عملکرد برجسته گسترشیابند. گلمن معتقد استکه افراد باهوش با هیجانی کلی متولد می شوند که استعداد بالقوه آنها را براي یادگیري مهارت هاي هیجانی مشخصمی سازد. سازماندهی مهارت ها تحت سازههاي مختلف، تصادفی نیست یا به نظر می رسد که آنها در شاخه هاي گروهی که همدیگر را حمایت و تسهیل می کنند قرار داشته باشند.
چگونگی آموزش در کودکی
والدین باید بیشتر از هر چیز به فکر داشتن اطلاعات درباره احساسات و هیجانات باشند. باید محیطی را ایجاد کرد که همه به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند و یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد. واقعیت آن است که کودکان، هیچگاه آنچه را که شما میگویید، انجام نمیدهند، اما همیشه در پایان آنچه را که شما انجام میدهید به انجام میرسانند. پیش از اینکه ما به کودک خود فکر کنیم که چگونه میتوانیم، هوش هیجانی او را پرورش دهیم یا هیجانهای او را مدیریت کنیم، بهتر است، ابتدا به فکر فراگیری روشهایی برای مدیریت هیجانهای خود باشیم، آنگاه خواهیم دید که آنها چطور میتوانند، عواطف و احساسهای خود را مدیریت نمایند. برای پرورش هوش هیجانی و اجتماعی در فرزندان خود، نباید منتظر بمانیم که تنها خود آنها با ما ارتباط برقرار کنند. بلکه ما نیز باید محرکی برای برقراری ارتباط با آنها باشیم. هرچند این سخن، به این معنا نیست که آنها قادر به برقراری ارتباط نیستند. زیرا آنها درست از زمانی که به دنیا میآید، بدون اینکه هیچ کلمهای را بشناسند، میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند. والدین با صحبت کردن، مکث کردن، توجه کردن به بیان احساسها و هیجانهای نوزاد و کودک خود، دادن فرصت تمرین هیجانها به او در محیط بازی، ارائه الگوی تقویت و مشاهدهای و نوازشگری میتوانند، سنگ بنای ارتباط اجتماعی و پرورش هوش هیجانی را در کودکان بنا کنند.
اهمیت هوش هیجانی در زندگی
به اعتقاد برخی صاحبنظران هوش هیجانی در زندگی اهمیت زیادي داشته و می توان حداقل برخی از مشکلات زندگی بشر امروزي را با هوش هیجانی حل نمود. هوش هیجانی نقش بالقوه در زندگی عادي افراد دارد. به طور کلی انتظار می رود افرادي که هوش هیجانی پایینی دارند نتوانند با حوادث فشارزاي زندگی سازگار شوند و بنابراین واکنشهاي افسرده وار بیشتري از خود نشان می دهند، در حالی که افراد داراي هوش هیجانی بالا پاسخهاي سازشی و انطباقی بیشتري نسبت به وقایع منفی زندگی از خود نشان داده و با رویدادهاي زندگی برخورد مستقیمی دارند. بررسی ها نشان داده اند که هوش هیجانی هم مستقیم و هم غیر مستقیم با تاثیر گذاری بر متغیرهای چون سلامت روان و ویژگی های شخصیتی باعث افزایش کیفیت زندگی افراد می شود. پژوهش های بسیاری موید آن است که هوش هیجانی تاثیر بسزایی را در افزایش کیفیت زندگی، رضایتمندی شغلی و فراهم آوردن زندگی با آسودگی بیشتر دارد.
عوامل مؤثر در هوش هیجانی
سالووی، توصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی بر اساس نظریات گاردنر در مورد استعدادهای فردی ، قرار میدهد و این تواناییها را به پنج حیطه اصلی بسط میدهد.
شناخت عواطف شخصی: خود آگاهی, تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز میکند, سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی وادراک خویشتن، نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی، ما را به سردرگمی دچار میکند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر میتوانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که بر میگزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند.
به کار بردن درست هیجان ها : قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی و مهارت عاطفی است که بر حس خود آگاهی متکی میباشد و شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطرابها، افسردگیها یا بی حوصلگیهای متداول و پیامدهای شکست، است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، به طور دایم با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری میتوانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند.
برانگیختن خود: برای جلب توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجانها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید. خویشتن داری عاطفی- به تاخیر انداختن کامرواسازی و فرونشاندن تکانشها -زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است. توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدن در کار، انجام هر نوع فعالیت چشمگیر را میسر میگرداند. افراد دارای این مهارت، در هر کاری که بر عهده میگیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود.
شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است ، مهارت ارتباط با مردم است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواستههای دیگران است توجه بیشتری نشان میدهند. این توانایی، آنان را در حرفههایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر میسازد.
حفظ ارتباط ها :بخش عمدهای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی و مهارتهای خاص لازم برای آن. اینها تواناییهایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت میکنند. افرادی که در این مهارتها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز میگردد بخوبی عمل میکنند، آنان ستارههای اجتماعی هستند.
البته افراد از نظر تواناییهای خود در هر یک از این حیطهها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما برای نمونه در کنار آمدن با اضطرابهای خود به طور کامل موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامیهای دیگران چندان کار آمد نباشیم. بدون شک، زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصب است اما مغز به طرز چشمگیری شکل پذیر است و همواره در حال یادگیری است.سستی افراد را در مهارتهای عاطفی میتوان جبران کرد: هرکدام از این حیطهها تا حد زیادی نشانگر مجموعهای از عادات و واکنش هاست که با تلاش صحیح، میتوان آنها را بهبود بخشید.
منبع
عباسی،روناک(1394)، ارتباط هوش هیجانی، سبک های مقابله ای با تنظیم دشواریهای هیجانی در دانشجویان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید