مدل های فراموشی سازمانی
مدل های فراموشی سازمانی
مدل آزمی
آزمیبا تركيب دو عامل (روش فراموشي و پيامدهاي فراموشي)، فراموشی سازمانی را در چهار حالت توصيف كرده است. در ادامه اين چهار توصيف از فراموشي سازماني مورد بررسي قرار گرفته است:
غفلت: در اين حالت سازمان به صورت برنامهريزي نشده، دادهها، اطلاعات، دانش، مهارت و روشهاي خود را به سبب غفلت از دست میدهد و اين از دست دادن، منجر به پيامدهاي ناخواسته و منفي براي سازمان میگردد. بسياري از سازمانها بواسطه كمبود مراقبت، غفلت و كوتاه انديشي مديران به اين حالت گرفتار شده و اطلاعات حياتي سازمان خود را از دست میدهند.
خرابكاري: اين حالت از فراموشي، زماني اتفاق میافتد كه سازمان به شكل برنامهريزي شده بخشي از دادهها و دانش خود را فراموش میكند، ولي اين فراموشي منجر به اثرات منفي بر روي عملكرد سازمان میگردد. از دست دادن اين دادهها، اطلاعات و دانش، سازمان را در محيط رقابت ناتوان میكند. آسيب به جايگاه رقابتي میتواند ناشي از برنامه ريزيهاي برون سازماني نيز صورت پذيرد؛ عملياتي شبيه هك كردن اطلاعات و خرابكاريهاي اطلاعاتي نمونههايي از اين حالت است.
اضمحلال: اين حالت از فراموشي در سازمان، ناشي از اقدامات برنامهريزي نشده اي است كه پيامدهاي مثبتي را براي سازمان به ارمغان میآورد. همچنان كه سازمانها تكامل يافته و رشد میكنند، تمايل دارند اطلاعات و مهارتهاي گذشته را كه چندان نيازي به آنها نيست، فراموش كنند. فراموشي مهارتها و دانشهاي منسوخ شده، نتيجه طبيعي گذر زمان میباشد كه نتايج مثبتي را هم به همراه دارد.
يادگيري زدايي: اين حالت بيانگر تلاش سازمان در فراموشي يك تجربه تلخ و ناموفق است. در اين حالت، سازمان با يك تلاش برنامهريزي شده و آگاهانه، به بازنگري جهت گيريهاي استراتژيك خود میپردازد و بخشي از دانش خود را براي اثربخشي بيشتر سازمان فراموش میكند. فراموشي در اين حالت، نتيجه يك راهبرد آگاهانه است تا به دقت، اطلاعاتي كه سبب ايجاد نتايج غير مفيد میشوند از بين برده شوند.
مدل دیهالن
ديهالن فراموشي سازماني را به گونه اي ديگر طبقه بندي میكند. او براي توصيف فراموشي سازماني، درصدد پيوند بين روش فراموشي و نيز نوع دانش فراموش شده میباشد.
بعد اول، تفاوت بين فراموشي آگاهانه و ناآگاهانه را نشان میدهد و بعد دوم، به منبع دانش اشاره میكند. سازمان در بسياري از موارد دانش و مهارتهاي فعلي خود را به صورت آگاهانه و ناآگاهانه فراموش میكند، و گاهي اوقات، دانش نو ورود به سازمان به صورت آگاهانه يا ناآگاهانه فراموش میشود. دانش نو ورود اشاره به دانشي است كه بر اثر خلاقيت و نوآوري كاركنان در سازمان ايجاد شده و يا از بيرون به سازمان منتقل گرديده است. حالت چهارگانه نظريه ايشان را نشان میدهد. در ادامه، طبقه بندي ديهالن از فراموشي سازماني مورد اشاره قرار گرفته شده است:
نابودي حافظه: در اين حالت از فراموشي سازماني، سازمان به شكلي ناآگاهانه و تصادفي دانش قديمیو در دسترس سازمان را فراموش میكند. نابودي حافظه سبب میشود سازمان، مزيتهاي مهم رقابتي خود را از دست داده و هزينههاي زيادي براي بازتوليد دانش فراموش شده متحمل شود.
ناتواني در كسب دانش: ناتواني در كسب دانش در حالتي اتفاق میافتد كه سازمان نتواند دانش نو ورود به سازمان را نگهداري كند و آن را به شكل برنامهريزي نشده از دست میدهد. در اين مورد، سازمان نسبت به در دسترس قرار دادن اطلاعات جديد و ارزشمند به ديگران بي توجه است. گاهي اوقات، كاركناني برجسته با ترك سازمان، اطلاعات مهمیرا با خود از سازمان خارج میكنند.
يادگيري زدايي: يادگيري زدايي میتواند به اندازه يادگيري براي سازمان مهم باشد. يك شركت سعي میكند اطلاعات و دانشي را كه ممكن است به موفقيتش آسيب برساند كنار بگذارد.
اجتناب از عادات بد: سازمانها شبيه افراد میتوانند عادتها، دستور العملها، اعمال، عقايد و ارزشهاي ناشايست را براي توليد مضر هستند ياد بگيرند. سازمانهاي موفق قادرند، چنين دانشهايي را به صورت هدفمند قبل از اين كه در حافظه سازماني تثبيت و نهادينه شوند، فراموش كنند.
فرناندز و سانی بيان میكنند فراموشي سازماني با نوآوري در ارتباط است. اگر نوآوري در درون سازمان صورت گيرد نوع فراموشي آگاهانه و اگر در بيرون سازمان صورت گيرد نوع فراموشي ناآگاهانه است.
مدل جلالی و خسروانی
تركيب طبقه بنديهاي فراموشي سازماني از دیدگاه جلالی و خسروانی: جلالی و خسروانی (1391) از زاويه؛
-نوع دانش فراموش شده،
-پيامدهاي فراموشي و
-روش فراموشي به فراموشي نگريسته و تلاش كرده اند تا با توجه به اين ابعاد، طبقه بنديهاي خود را از فراموشي سازماني مطرح كنند. ایشان بیان میکنند که، مرور نظريههاي قسمت پيشين، نشان میدهد هر كدام از آنها از زاويه اي خاص به موضوع فراموشي سازماني نگريسته اند و در آن نظريهها، از بين متغيرهاي تبيين كننده فراموشي سازماني تنها به ارتباط دو متغير توجه شده است. طبقه بندي پيشنهادي ايشان تلاش نموده تا به طور همزمان پديده ي فراموشي سازماني را از سه زوايه پيامد فراموشي، روش فراموشي و نوع دانش فراموش شده مورد تحليل و آزمون قرار دهد. بعد اول اين طبقه بندي، فراموشي سازماني را به دو شكل آگاهانه و ناآگاهانه تقسيم میكند. بعد دوم به منبع فراموشي اشاره میكند كه يك سازمان میتواند دانش موجود و در دسترس (دانشي كه در سازمانها براي مدتي نسبتاً طولاني به كار گرفته میشود) و يا دانش نو ورود را به صورت آگاهانه و ناآگاهانه فراموش كند. هر كدام از انواع ذكر شده میتواند اثراتي مثبت يا منفي براي سازمان داشته باشد.
مدل هولان و فلیپس
اين مدل ارتباط بين ايجاد دانش، انتقال دانش، و فراموشي را نشان میدهد. همان طوركه شكل2-3- نشان میدهد، اين مدل متغيرها را در سه حالت ارائه میكند: در حالت اول، سازمانها میتوانند دانشي را كه خود ايجاد كرده اند يا از سازمان ديگري به آن منتقل شده است، با موفقيت در سيستم حافظة خود بگنجاند. فرايندهاي انتقال دانش، امكان انتقال بخشي از اين دانش را از سازماني خارجي فراهم میكنند؛ اما بخشي ديگر از اين دانش خطهاي موج دار در اين بين از دست میروند. همچنين، فعاليتهاي مربوط به ايجاد دانش به صورت مداوم صورت میگيرند و بخشهايي از اين دانش قبل از اين كه در حافظة سازماني قرار گيرند، از بين میروند. در هر دو مورد، دانش وارد سازمان میشود اما در سيستم حافظه قرار نمیگيرد و از دست میرود.
حالت دوم زماني رخ میدهد كه دانش با موفقيت در حافظة سازمان قرار میگيرد، اما به دليل نقص در سيستم حافظه از دست میرود. وقتي اين حالت رخ میدهد، سازمان مقداري از ظرفيت و تلاش خود را براي كسب دوبارة دانش از دست رفته، از دست میدهد. در حالت سوم، دانش به طور كامل در حافظه قرار میگيرد، اما به طور هدفمند فراموش میشود. دلايل متعددي براي اين امر وجود دارد؛ از جمله اين كه ممكن است سازمانها نياز داشته باشند برخي از اين دانش را براساس تغييرات سازماني فراموش كنند يا اين كه نگهداري مداوم دانش مستلزم صرف منابع ارزشمند سازماني باشد، در حالي كه سازمان ديگر نيازي به آن دانش نداشته باشد. فراموشي در هر دو سطح فردي و سازماني، امري مهم محسوب میشود و يادگيري و فراموشي، در عمل جدايي ناپذير هستند.
هولان و فیلیپس در مطالعة خود نيز به ارتباط نزديك فراموشي با فرايندهاي يادگيري سازماني و سيستم حافظة سازمانها پي بردند. در حقيقت، سه عنصر يادگيري، فراموشي، و ذخيرة دانش، از اهميت يكساني در سيستم مديريت دانش سازمانها برخوردار هستند. همان طور كه گفته شد حالت سوم مدل هولان و فیلیپس فراموشي هدفمند است. فراموشي براي ايجاد فضايي در جهت يادگيري دانش جديد و حذف دانشي كه زماني براي سازمان كارآمد بود، اما اكنون مانع تحقق اهداف آن است، رويكرد صحيحي محسوب میشود. آخرين شكل فراموشي شايد از ديد راهبردي، مهمترين و از سوي ديگر دشوارترين مرحله باشد، زيرا اجزاي دانش سازماني چنان با هم سازگار و به هم وابسته شده اند كه حذف يكي، مستلزم تغيير در ديگر اجزا است. در واقع فرضية هولان و فلیپس اين است كه يادگيري، تحت تأثير فراموشي است؛ زيرا به سازمان در حذف دانش منسوخي كه ديگر به آن نياز ندارد و كسب دانش جديد كمك میكند. همان طور كه يادگيري سازماني نياز به اقدامات جديد و روندهاي اجرايي استاندارد براي جايگزيني با روندهاي قديمیدارد، فرايندهاي فراموشي نيز میتوانند در موفقيت آنها مؤثر باشند. همچنين فراموشي نقش مهمیدر پويايي دانش ايفا میکند و مستلزم صرف زمان و انرژي زيادي براي فراموش كردن چيزهايي بود كه لازم بود فراموش شوند، و پرهيز از چيزهايي كه نبايد فراموش میشدند، و دوباره سازي دانش ضروري كه فراموش شده بود. چندين دليل براي اينكه سازمان چيزهايي را دربارة گذشتة خود فراموش میكند، وجود دارد.اول اين كه شايد كسب دانش جديد، آسان تر از يادآوري دانش قديم باشد. دليل دوم، وجود امكاناتي است كه مانند يك سازوكار فيلتر كننده، سبب میشود سازمان مجبور به يادآوري جزئيات روزمره نشود و بنابراين، اين دسته از اطلاعات فراموش میشوند. حالت سوم و مثبت فراموشي، وقتي است كه سازمان میخواهد موجوديت خود را تغییر دهد. در راه فراهم كردن زمينة جديد انجام امور، با چالش مواجه میشود. هولان و فلیپس عقيده دارند كه فراموشي، اين پتانسيل را دارد كه بعد جديد و مهمیرا به درك از پويايي دانش سازماني اضافه كند، اما اين امر نياز به يك برنامة پژوهشي خاص و گسترده دارد. تفسير آنها اين است كه فراموشي، در معناي فراموش كردن دانش قديم براي ايجاد فضايي جديد به منظور كسب دانش جديد، قبل، در فاصلة، و بعد از فرايندهاي يادگيري رخ میدهد. همچنين فراموشي تأثير مهمیدر اثربخشي فرايندهاي يادگيري در سازمان دارد.
فراموشی سازمانی، توانايي حذف دانش منسوخ و ناكارآمد است و بخش مهمیاز پويايي دانش در سازمانها محسوب میشود. تحليل بزانکو و همكارانش از نقش فراموشي سازماني نشان داد كه يادگيري و فراموشي، از نظر عملي و اقتصادي، متمايز هستند؛ با اين حال، هيچ يك اثر ديگري را نفي نمیكند و هر دو به هم وابسته هستند. بنابراين به كارگيري الگويي مركب از هر دوي آنها میتواند باعث پيشرفت سازمان و توسعة منابع انساني آن باشد. با توجه به آنچه گفته شد، فراموشي در هر دو حالت مثبت و منفي در سازمانها رخ میدهد. بديهي است كه سودمندي فراموشي سازماني در گسترش دانش سازماني و پيشرفت مديريت دانش، به نوع مثبت آن، يا فراموشي هدفمند مربوط است؛ زيرا فراموشي خود به خودي، يكي از معضلات سازماني است كه طي آن، دانش سازماني كاهش میيابد. به عكس، بر اثر فراموشي هدفمند، فضاي كافي براي يادگيري دانش جديد فراهم میشود و به رشد دانش سازماني میانجامد.
منبع
شهقلی زاده، زهرا(1397)، بررسی رابطه بین سبک رهبری با فراموشی سازمانی و سلامت سازمانی در بین مدیران مدارس شهرستان بشاگرد، پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندر جاسک.
دیدگاهی بنویسید