مداخلهی گروهی روانی اجتماعی
اختراع میکروسکوپ،کشف میکروب و پیشرفت علم تشریح باعث شد که توجه پزشکان صرفا بهنقش عوامل زیستی در ایجاد و گسترش بیماریها معطوف شود. در نتیجه پیشرفتهای پزشکی و اعتقاد به جدایی جسم و روان اساس رویکرد و الگویی جدید برای درک مفهوم سلامت و بیماری شد. این الگوی جدید بهمدل زیستی-پزشکی معروف است. طبق مدل زیستی-پزشکی بیماری بهبدن و مکانیسم های فیزیولوژیکی و جسمی مربوط است و ارتباطی به مسائل روانی-اجتماعی ندارد. الگوی زیستی –پزشکی همواره از طرف دانشمندان بهویژه روانشناسان و روانپزشکان از جمله انگل مورد انتقاد قرارگرفتهاست. وی معتقد است که هر تغییر بیوشیمیایی مستقیما قابل ترجمان به بیماری نیست، بروز یک بیماری در نتیجهی تغییرات بیو شیمیایی و عوامل روانشناختی است. بهعلاوه وی معتقد است که متغیرهای روانی اجتماعی تعیینکنندههای بسیار مهم آسیبپذیری، شدت و شروع بیماری هستند که در مدل سنتی به آنها توجه نشده است. همچنین بهاعتقاد وی موفقیت اغلب درمانهای زیستی تحت تاثیر عوامل روانی اجتماعی از جمله اثر پلاسبو(دارونما)است .
با شدت گرفتن انتقادات نسبت به الگوی زیستی-طبی، در ربع آخر قرن بیستم الگوی جدید زیستی-روانی و اجتماعی توسط انگل، معرفی شد. طبق این الگو، سلامت ما وبیماری نتیجهی تعامل متقابل عوامل زیستی، روانشناختی و اجتماعی است. در نتیجه عامل ایجاد یک بیماری تکعلتی نیست بلکه بیماری، محصول عوامل متعدد است و درمان نیز باید چندوجهی باشد. این الگو از نظریهی سیستمها نیز تاثیر پذیرفته است یعنی معتقد است در ایجاد بیماری سیستم های بدنی، روان شناختی و اجتماعی دخیل هستند.
مقایسهی دو مدل و الگوی فوق نشان میدهد که مدل دوم هم کاملتر و هم جامعتر است. همچنین با تجارب شخصی ما و پژوهشها سازگارتر است و نیز با تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت مطابقت دارد. حمایت اجتماعی که به ؛ امكاناتي كه ديگران براي فرد فراهم میکنندو یا بهعنوان ؛ معرفتی كه باعث ميشود فردي باور كند كه مورد احترام و علاقهی ديگران بوده، عنصري ارزشمند و داراي شأن به شمار آمده و به يك شبكهی اجتماعي روابط و تعهدات متقابل تعلق دارد یکی از واسطه های استرس-بیماری است. برخی حمایت اجتماعی را واقعیتی اجتماعی و برخی آن را ناشی از ادراک فرد می دانند. ساراسون، حمایت اجتماعی را مفهومی چند بعدی میداند که هر دو مفهوم را دربرمیگیرد. پژوهش های مختلف نشان داده است که حمایت اجتماعی با سلامتی و بیماری رابطه دارد. برای توجیه این رابطه دو مدل مطرح شده است؛ مدل سپرمانند که بر اساس آن حمایت اجتماعی همانند سپری اثرات منفی استرس بهویژه استرسهای شدید را میکاهد و مدل تاثیر مستقیم که معتقد است صرف نظر از وجود یا عدم وجود استرس، بالا بودن حمایت اجتماعی با افزایش سلامتی و کاهش بیماری مرتبط است.
بهبیان دیگرحمايت اجتماعي از طريق دو فرايند عمده بر كنترل بيماري ديابت مؤثر است:
1-اثر مستقيم حمايت اجتماعي از طريق رفتارهاي مرتبط باسلامت مثل تشويق رفتارهاي سالم
2-اثر تعديلكنندهی حمايت اجتماعي كه به تعديل آثار فشارعصبي حاد و مزمن بر سلامت و همچنين افزايش سازگاري با فشار عصبي بيماري ديابت كمك ميكند.
حمایت اجتماعی تغییرات فیزیولوژیک ناشی از استرسها را می کاهد و تغییرات مثبتی در شاخصهای فعالیت ایمنی بدن ایجاد میکند. همینطور حمایت اجتماعی باعث افزایش رفتارهای حافظ سلامتی از جمله خواب مناسب و کنترل وزن میشود و رفتارهای تهدید کنندهی سلامتی و نیز استرس را کاهش میدهد. مشاهده شده است كه هم حمايت اجتماعي عمومي و هم حمايت مربوط به ديابت با تبعيت از رفتارهاي خود مراقبتي در بيماران ديابتي همبستگي دارد . بهعبارتی حمایت اجتماعی که هدف مداخلات روانی اجتماعی است سبب افزایش توان سازگاری فرد میشود و واکنشهای سازگارانه نیروی بالقوه فرد را به حرکت درآورده و برعکس واکنشهای ناسازگارانه باعث عمیقترشدن نگرانی حاصل از بیماری، انحطاط، واپسگرایی و در نهایت بروز اختلالات روانی- اجتماعی میگردد. در واقع مداخلات روانی اجتماعی ریشه در نظریهی شناخت اجتماعی بندورا دارد که مبتني بر ارتباطات تعاملي و ديناميك بين عوامل محيطي، عوامل شخصي و رفتار فرد است و ميتواند به عنوان پايهاي براي استراتژيهاي مداخله بكار رود .
منبع
اعراب شیبانی،خدیجه(1392)،اثربخشی مداخلات روانشناختی برشاخصهای سلامت جسمی وروانی، پایان نامه دکترای تخصصی،روانشناسی سلامتی،دانشگاه پیام نور تهران
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید