مبانی رشد کودک

رشد کودک، جریانی است که به صورت مراحل پیوسته در طول زندگی ظاهر می‌شود و هر مرحله به صورت طرح و سازمان متفاوتی از تکرار جریان‌های تحولی و رشدی مرحله­ی پیشین عمل می نماید و الگوهای پیشین در این زمینه، را می‌توان مقدمه‌ای دانست که به عنوان جزئی از سطح رشد بعدی فرد در طول زندگی وی در می‌آیند. در این راستا، روان‌شناسی رشد کودک، تلاش می نماید تا جریان تحولات و دگرگونیهای (کمی و کیفی) جسمی، ذهنی، عاطفی و عملکرد کودک را در طول دوران طفولیت بررسی و مورد دقیق مطالعه علمی قرار دهد.از آنجا که رشد کودک، عمیقا در بستر خانواده صورت می پذیرد، اکثر نظریه‌های رشد کودک، به اهمیت رفتار والدین با کودکان، به عنوان یک اصل بنیادین در رشد آنها، توجه کرده­اند. رفتار والدین با کودکان، غالبا مطابق الگوی فرهنگی خاصی که در آن جامعه قرار دارد انجام می‌گیرد وعواملی متعددی در محیط خانوادگی، می‌تواند در رشد کودک، تاثیر بسزایی داشته باشد که اهم آن عبارتند از:

1). شیوه‌های تربیتی یا روش­های فرزندپروری  2). وضع اقتصادی خانواده  3). تعداد افراد خانواده  4). وضع روان شناختی والدین  5). تحصیلات والدین 6). پذیرش فرزند  7). نگاه والدینی  و سرانجام 8). روابط برادران و خواهران.

مطالعات در این راستا نشان می دهد که نوع شیوه فرزند پروری والدین و چگونگی تعامل آنها با کودکان به خصوص در سنین پیش از دبستان می‌تواند در بروز آشفتگی های روحی و روانی همچون اضطراب، تاثیر بسزایی داشته باشد. همان گونه كه اشاره شد، بافت خانوادگی رشد كودك،در سازگاری روان شناختي او حائز اهميت است. در حقیقت خانواده كودك، كليدی ترين بافت اجتماعی را در اولين سا لهای رشد او تشكيل مي دهد و همواره مشاهده می شود که كودكان در بعد مسائل روحی و روانی، در واكنش به برخی عوامل فشار زا همچون رفتار نادرست والدین و در فرايند شكل گيري اختلالات با بزرگسالان، تفاوتهای زيادي دارند. از اين نظر مشكلات كودكان به مطالعه خاصي براي درك رفتار با آنان احتياج دارد. پژوهشگران برآورد كرده اند كه 15 تا 22 درصد كودكان و نوجوانان در ايالات متحده، دارای مشکلات روحی هستند كه به درمان نياز دارد.

كمتر از 20 درصد مشكلات آنان مورد درمان قرار مي گيرد. بسياري از كودكان پیش دبستانی، با اختلالات روان شناختي خود، به بزرگسالی می رسند و در برخی اختلالات، سن شروع بسیار زودرس است و در مواردي در قبل ازهفت سالگی، نشانه های اختلالات ظهور می نماید.در بيشتر نظريه­هايي كه در مورد شكل گيری اختلالات روانی مطرح شده اند، به سال های اوليه زندگي، براي ايجاد سازگاري های بعدی و غلبه بر مشكلات، اهميت زيادی داده شده است.مشكلات ويژه اين سن، زمينه ساز ناسازگاری های آينده كودك مي باشد. وقتي كودكان ياد می گيرند، پرخاشگر و مردم گريز باشند، درصد قابل توجهي از آنان اين ويژگي ها را حفظ می كنند، به گونه ای كه می توان از طريق ميزان رفتارهای ضد اجتماعي كودكان، ميزان رفتارهای ضد اجتماعی دوران بزرگسالی آنان را پيش بينی كرد.

دیدگاه های مربوط به رشد اختلالات روانی در کودک

مطالعات در سایر کشورها نشان می­دهد که در بسیاری از مواقع، رفتارهای نادرست یک کودک، به خصوص در سنین پیش از دبستان، ناشی از رشد ناکافی شناختی وی بوده، که تحت تاثیر رفتار غلط و واکنش نادرست والدین در قبال آن رفتارها، صورت پیچیده تری، نیز به خود می گیرد و حتی می تواند زمینه ساز اختلالات روانی در کودک گردد. در بررسي اختلالات رواني  مربوط به این کودکان، الگوها و ديدگاه هاي مختلف روان شناختي وجود دارد که ما را در شناخت بهتر نشانه ها و علل بروز اختلالات رواني آنها، ياري مي دهند. به گونه ایی که در چارچوب همین  الگوهاي مختلف، روش های درمانی گوناگونی برای درمان مشکلات این کودکان مطرح شده است. این الگوها عبارتند از:

الگوهای زیست شناختی

الگوهاي زيست شناختي، بيانگر اين هستند كه نشانگان اختلالات روان شناختي  در کودکان، از طريق عوامل زيستي به وجود مي آيند. اين الگوها، را در روان شناسی کودک، با نام های گوناگوني نظيرعلل عضوی، طبي، زيست پزشكي يا بيماري زا مي خوانند. در الگوهای زيست شناختي، نقايص مغزي، عفونتها، عدم تعادل هاي زيست شيميايي و استعدادهاي ژنتيكي  در بروز یک آشفتگی روحی و روانی همچون اضطراب در کودک مورد توجه قرار مي گيرند و مغز، نقش حساس و مهمي را در الگوي زيست شناختي ايفاء مي كند. دو روش عمده كه گمان مي رود مغز، در آنها نابساماني ايجاد كند، به ساختار مغز و انتقال دهنده های شيميايی مغز مربوط مي شود. مغز، با ميلياردها سلول خود، پيچيده ترين و ظريف ترين بخش بدن را تشكيل مي دهد. گروه هاي مختلف نورون ها در نواحي گوناگون مغز، هر يك وظايف ويژه اي دارند و ناهماهنگي هاي زيست شناختی در اين ساختارها مي تواند به روش های متعددی رخ دهد. ممكن است كودكي،با مغز كوچك تر از اندازه معمول و ساختار غيرعادي به دنيا بيايد. آسيبي كه هنگام تولد،به سر كودك وارد مي شود، ضربه اي ناگهاني كه در اثر زايمان سخت به سر كودك مي خورد، ممكن است قسمتي از سر كودك را معيوب سازد يا موجب كاهش رشد بعدي آن شود. فرايندهاي ظريفتر از قبيل ابتلای مادر، به سموم مختلف قبل از تولد كودك نيز مي توانند رشد مغز را تغيير دهند يا كندتر كنند. ناهماهنگي هاي عضوی از هر منشأء كه باشند، با اختلالات روان شناختی ارتباط دارند.الگوهاي زيست شناختي، در آسيب شناسي رواني، نه تنها در بروز ناهنجاري در بافت نورون ها، بلكه بر چگونگي ارتباط آنها با قسمت هاي ديگر نيز تأكيد دارند.

ژنتيك

گذشته از آن، تأثير عوامل ژنتيكي بر بروز اختلالات روانی در کودکان نیز، سابقه تاريخي دارد. امروزه نيز به نظر برخی از پژوهشگران بسياری از خصوصيات و برخی از اختلالات خاص مي توانند از راه ژن ها، يعني به طور ژنتيكی، منتقل شوند.كروموزوم ها، حامل قوانين رمز براي بروز بالقوه ويژگي های کودک به صورت واحدهايي به نام “ژن ها” مي باشند. هر سلول کودک معمولاً دارای بيست و سه جفت كروموزوم است و ژن ها، خصوصيات بي شماری را در کودکان تعيين مي كنند. برخي پژوهش ها، نشان داده اند كه دوقلوهای يكسانی كه از يك ساختار ژنتيكي برخوردارند، به احتمال قوی دچار نوعی اختلال مي شوند، درحاليكه دوقلوهاي ناهمسان، در خصوصيات ژني حدود پنجاه درصد اشتراك دارند و اين درست مانند خواهر و برادران ديگر آنها است. مطالعات نشان داده اند نود تا صد درصد ژن­هاي دوقلوهای همسان يك تخمكی مشترك اند. به همين دلیل، اگر يكي از آنان به برخي از اختلالات ژنتيكي مبتلاء شوند، ديگری نيز مبتلا خواهد شد. مطالعات نلسون و بلوم نشان می دهد که البته تمام اختلالات كودكان، چنين ويژگي­های ژنتيكی ندارند، ژن ها، حاكم مطلق بر رفتار و آشفتگی های روحی و روانی کودک همچون اضطراب درکودک نيستند و تحت تأثير عوامل ديگر كه اغلب عوامل محيطي اند نيز قرار مي گيرند.

الگوي روان پويشي   

هر يك از اين ويژگيهای جداگانه، پايگاهي براي خود دارند، هنوز هم تظاهر کاملا روشني از تمام اين پديده، يك جا و با هم رخ نداده است. بنا به نظر فرويد، اگر مكانيسم های دفاعي کودکی نتوانند تحريكات ناخواسته تشويش زای او راكاهش دهند، يا مانع ايجاد الگوي روان پويشي، نیز از جمله الگوهایی است که در زمینه رشد کودک و بروز اختلالات روانی، به نظریه پردازی پرداخته و از اهميت تاريخي برخوردار است. در اواخر قرن نوزدهم، فرويد با ارائه اولين نظريه روان شناسی رفتار ناسازگار، زمينه نظری جديدي را در روان شناسی کودک پایه گذاری كرد. الگوی روان تحليلگری او بر اين تأكيد داشت كه بايد دانشي از آسيب شناسي روانی در تجزيه و تحليل ساختارهای رواني متضاد، سطوح هشياري، ساز و كار هاي دفاعي و مراحل رشد رواني جنسي کودک موجود باشد تا بر اساس آن بتوان، از اختلالات روحی و روانی کودک صحبت نمود. براساس نظريه فرويد، اختلالات روانشناختي، حاصل تعامل پويا ميان ساختارهای روانی است. بنابراین نظريه، افكار، شيوهای برخورد و رفتارهاي کودکان، ناشی از برخوردها يا تضادهايی است كه ميان سه ساختاررواني، نهاد، من و فرامن به وجود مي آيد. من، وظيفه يافتن را ه حل برای اين تضادها را دارد و نقش اصلي آن وساطت ميان اميال شهوانی نهاد وسختگيري های فرامن است. من، با تنظيم برخوردهاي دروني و فشارهاي رواني، تعادلي به وجود می آورد. ليكن بنا به نظر فرويد، وقتي من به طور مؤثر عمل نكند، برخوردها، شدت مي يابند و نابهنجاري های روان شناختی در کودک بروز مي كنند.

تضادهايي كه فرويد توصيف كرده است، امكان دارد در سطوح گوناگونی از هشياری رخ دهند.موضوع آگاهی يا هشياری، چيزی است كه ما در هر زمان، مي توانيم از آن، اطلاع داشته باشيم. افكاری كه ما از قبل درباره آنها آگاهي داريم، انديشه هايی هستند، كه به آساني با كوشش در به خاطر آوردن يا به وسيله جرقه ای، كه يك فكر مرتبط به آن، در ذهن ما مي زند، بيدار مي شوند. بعضي افكار يا خاطرات، كمتر از بعضي افكار يا خاطرات ديگر در دسترس ما قرار مي گيرند، اما افکار نيمه هشيار مي توانند بالقوه بيدار شوند و به ضمير هشيار بيايند. افكار ناهشيار، بخش اعظم فعاليت ذهني را تشكيل مي دهند. به عبارت ديگر، فعاليت هاي ذهني خارج از آگاهی عادی و هشيارانه هستند. افكار و عقايد ناهشيار بنا به نظر فرويد، همواره درصدد ظاهرشدن و آمدن به سطح هشياری هستند. اما ممكن است به دليل اين كه براي بخش هشيار، قابل قبول نيستند. پس زده شوند و از بروز آنها، ممانعت به عمل آيد. گاه نيز بخش نيمه هشيار، نمي تواند انگيزه هاي ناهشيار را به هشياری بياورد يا مايل نيست و اجازه نمي دهد به صحنه هشياری بيايند و ارضاء شوند. هنگامي كه انگيزه های ناهشيار، با وجود فشارهاي خود ارضا ء نمي شوند، ناهشيار متحمل فشار شديد مي شود. هنگامي كه ناهشيار دچار تشويش مي شود و تذكرات فرامن را مبني بر احساس گناه و خطادريافت مي كند، حالت دفاعي به خود مي گيرد. به عبارت ديگر، خود را در پوشش دفاعي مي برد. در اين زمان، ساز وكارهای دفاعي از نفس دفاع مي كنند. همان طوركه بروين مي گويد، بخشي از عملكردهاي ذهنی می توانند، تأثير افكار و خاطرات نابجا و نامطلوب را كاهش دهند، يا آنها را به گونه اي ديگر در آورند. با ما اجتناب از احساسات نامطلوب مي توانيم از احساسات ناخوشايند خود بكاهيم و از اين راه، ايمني وجود خود را تقويت كنيم. واپس راني تمايلات و انگيزه های نامقبول، موجب بروز آرامش فرد مي شود. همچنين برخي فرايندهاي روا نشناختي مي توانند خارج از هشياري کودک رخ دهند. اما اگرچه آنها شوند، چه بسا يك عارضه رواني به وجود آيد.

نظریه روابط موضوعی

كسي در اين موضوع شك ندارد كه ديدگاه های فرويد برانگيزنده بوده و سبب مطالعات زيادي در زمینه مباحث کودک شده است، ليكن نظريه او مشكلاتي نيز دارد. به همين دليل برخی از متخصصان، نظریات جدیدی بیان داشتند مانند نظريه روابط موضوعي. اين ديدگاه از اين فكر نشأت گرفته كه کودکان اغلب دستخوش امیال ديگران هستند، نيروهاي بي طرف را مورد تأييد قرار نمي دهند، فشار آنها را خنثي مي دانند و برعكس برتأثيراولين روابط متقابل ميان کودکان توجه دارند. نظريه پردازان معاصر به روابط موضوعي و نقشي كه روابط انسانی در رشد ناهنجاری ها ايفاء مي كنند، مي پردازند. آنها عقيده دارند نخستين رابطه ميان مادر وکودک دررشد كودك و خودشناسي او، تصور او از ديگران و كيفيت روابط انساني او، بسيار مؤثر است. آشفتگی های سخت، در اولين روابط انسان مي تواند به رابطه هاي آشفته يا ضعيف و ناقص ميان او و افراد ديگر منجر شود. ازاين رو، تماس­هاي متقابل بر روابط محسوس بعدي سخت تأثير مي گذارد.

فرويد، بر این باور است كه انسان، رفتارهايي مي­كند كه به ظاهر منعكس كننده فرايندهايي است كه از آنها،آگاهي ندارند، اما كشف فرايندهای ناهشيارانه، مسایل خاصي   خود را براي پژوهشگران ايجاد مي كند.پژوهشگران معاصر سرگرم مطالعه فرايندهای پيچيده شناختی و پيوستگي آنها با اختلالات روان-شناختي اند. امروزه شماری از پژوهشگران، به فرايندهای ناهشيار اشاره می كنند، حال آنكه برخی به فرايندهای بدون هشياری توجه كرده اند.

دیدگاه رفتارگرايي           

رفتارگرايی، كه از دهه 1960 به بعد رواج گسترده اي يافت، بیشتر به موضوع محيط يادگيري رفتار در کودکان و نقش آن،  در ایجاد آشفتگی های روحی و رفتاری اشاره دارد. رفتار، به عنوان نتيجه ياد گرفتن چيز يا عملي است كه در گذشته رخ داده است. روان شناسان رفتارگرا تقويت، موفقيت، گذشتة فرد و محيط اجتماعي را در شكل گيري رفتارکودکان مؤثر مي دانند.

الگوي رفتاری، بر رفتار قابل مشاهدة كودك و عوامل محيطي كه موجب نگهداري رفتار مي­شوند، نیز تاکید دارد. رفتارگرايان معتقدند هنگامي كه عوامل تأثيرگذار ديگر ثابت باشند، تفاوت­هاي رفتاري بين كودکان مربوط به يادگيری و نتيجه آن است. الگوهای رفتاری، چه عادی و چه غير عادی، تا حد زيادی تحت تأثیر محيط موجود كودك قرار مي گيرند و تغييراتی كه در محيط رخ مي دهد، موجب تغيير الگوی رفتاری اومي شود. شرطي سازی كلاسيك، شرطي سازي عامل يا كنشگر و يادگيري مشاهده­اي در رفتارگرايي به عنوان سه نوع يادگيري مطرح شده­اند.

شرطي سازی كلاسيك 

شرطي شدن با روش كلاسيك، كه نوعي يادگيری پايه­ای است، شامل توليد محرك­هاي خنثی مي­شود. يعني محرك­هايي كه براي احضار پاسخ های غيرارادی ايجاد مي­شوند.شرطی كردن كلاسيك، هر دونوع محرك و پاسخ شرطي و غيرشرطي را در بر مي­گيرد.براي مثال، اگر فرد، خود را در موضع خطرناكي گرفتارديديد، مانند گرفتار شدن در خطوط مركزي بزرگراه، ترس شما، كاملاً طبيعي است.ليكن، مردم مي توانند ترسيدن را از چيزها و موقعيت­های خنثی ياد بگيرند و هراسان شوند. يك محرك خنثی به خودی خود، موجب پاسخ نمي­شود، اما اگر محرك خنثی، به طور مكرر با موقعیت خطرناكي همراه شود، به محرك شرطي، مبدل مي­شود و به تنهايي مي­تواند به پاسخ غيرشرطي، مانند ترس منجر شود.وقتي يك موقعيت خنثی،خود قادر به توليد ترس باشد، ترسي كه به وجود مي آورد، يك پاسخ شرطي شده” نام دارد و اين پاسخ هاي شرطي شده يا ياد گرفته می­باشند كه در آسيب شناسي رواني اهمیت خاصي دارند.برای مثال، اگر يك قطعه موسيقي به طور مكرر در وضعيت خطرناكي نواخته شود، خود به تنهايي مي تواند سبب ترس شود. کودکان از طريق مراحل شرطي سازي، واكنش های مختلف و شايد ترس هايي را در خود ایجاد می نمایند. بسياري از پژوهشگران، از شرطي سازي كلاسيك براي توجيه ايجاد و رشد اختلالات روان شناختی بهره مي گيرند.از اصول شرطي سازي كلاسيك، مي­توان به منظور كاهش و حذف ترس های بي­دليل بهره گرفت.

شرطي سازی كنشگر

شرطي سازی كنشگر، به نتايج رفتار مربوط مي­شود؛ يعني اين احتمال كه پاسخ، با به دنبال آمدن پاداش يا مجازات، افزايش يا كاهش مي­يابد.در مقابل، اگر پاسخ ها به نتايج رضايت بخش منتهي شوند، تقويت شده با احتمال قوی­تری، در آينده وقوع مي­يابند. وقتي پاسخ ها، به نتايج نامطلوب منجر شوند، تقويت نمي­شوند و احتمال وقوع آنها،ضعيف­تر خواهد شد و در آينده ممكن است بروز نكنند. اسكينر واضع این نظریه، نظريه نتايج رفتاري را بيشتر مورد مطالعه قرار داد واصل تقويت را بررسي کرد. شرطي سازي كنشگر اسكينر، تأثير بسياري بر پژوهش ها و نظريه هاي بعدي گذاشته است.  تنبيه يا مجازات در این نظریه، زماني رخ مي­دهد كه پاسخ به نتيجه منفي منجر شود. اگر كودكي، را بيش از اندازه تنبيه كنيم، ممکن است از انجام تكليف سرباز بزند و پرخاشگر يا افسرده شود و از انجام هر كاری امتناع ورزد هنگامي كه نتايج مثبت در پي رفتاری حاصل مي شود، آن رفتار به طور مثبت تقويت شده، احتمال وقوعش در آينده،بيشتر مي شود.رفتارهای ناموافق، درست مانند الگوهای مطلوب رفتاری ممكن است از طريق نتايج عملي كسب شوند. حال اين پرسش، مطرح مي­شود كه رفتارهاي پيچيده تر در کودکان چگونه آموخته شوند؟

زيرا رفتارکودک، صرفا شامل چند رفتار ساده نيست.رفتارهاي پيچيده،الزاماً از طريق يادگيری شرطی به طور مستقيم، تقويت نمي­شوند.فرايند پاداش­دهي به رفتارهاي كم و بيش مطلوب يا به اصطلاح شكل دهي موجب یادگیری الگوهاي جديد رفتار مي شود. فرايند شكل دهی، تدريجي صورت مي گيرد و جريان تقويت را برای چند مرحله موقت فراهم مي سازد. همچنان كه کودک، در يك گام جديد توفيق مي يابد، تقويت طوري نقل مكان مي كند كه به مرحله بعد از آخرين گام برسد. ازاين رو، فرد نمي تواند به طور همزمان ياد بگيرد.

شكل دهي رفتار، نقش مهمي در رشد، درك و درمان اختلالات كودكان دارد. الگوهاي رفتاری پيچيده و آشفته را به هيچ وجه نبايد درون خود تقويت كرد. الگوي ناموافق،را نيز مي توان طي زمان صورت بخش هاي كوچك تري از رفتار نامطلوب در آورد. براي مثال، يك الگوي رفتار پرخاشگرانه در کودک چه بسا با پاداش گرفتن براي حذف رفتارهای خشن قبلی، شكل گرفته باشد.

يادگيری مشاهده ای   

الگوبرداری يا يادگيری از راه مشاهده، نوع ديگري از يادگيری در نظریه رفتارگرایان است. الگوبرداری، فرايند يادگيری رفتار از راه مشاهده كارهای ديگران يا تقليد است. يادگيري از راه مشاهده، بخشی از نظريه يادگيری اجتماعی است. در اين نظريه رفتار کودک، محصول رويدادهای بيرونی است و فرايند های شناختی درونی تلقی مي شود. بافت اجتماعي کودک به اين دليل مهم است كه موقعيت ها و فرصت هاي بسياری را براي مشاهده و تقليد رفتارها فراهم مي كند. در اين نظريه، به عنوان مثال، اگركودكي، شاهد اعمال خشونت آميز پدر در حل مشكلات بوده است، يا اگر مدتها شاهد رفتار بد والدینش با شد، آنها را ایشان را یاد می گیرد.

الگوي شناختی

چگونگي رشد شناختی کودکان، به خصوص در سالهای پیش از دبستان، که هنوز شناخت و تفکر کودکان، تحت تاثیر آموزش رسمی قرار نگرفته است، نقش مهمي در درك بهتر رشد اضطراب در آنها ايفا ء مي كند. تصورات نادرست در مورد موقعيتهای اجتماعی، گرايش به تفكر منفی، بدون داشتن اطلاعات كافی و عادات نادرست مقصر شناختن خود براي مشکلات ایجاد شده در محیط خانواده، در شمار نمونه هايی از عملكردهای ناقص و نابجاي شناختی کودکان در این سنین محسوب می شوند.

تحريف ها و نواقص شناختی

نواقص شناختی در کودکان، به ضعف تفكر و عدم رشد کافی شناختی در سنین پایین مربوط مي شوند، مانند هنگامي كه پاسخ های كودك و حالات عاطفی او از تفكر دقيق و تصميم گيری لازم برخوردار نباشند. تحريف های شناختی به فرايندهای شناختي مانند تصورات غلط و تفسيرهاي نادرست از وقايع محيطي مربوط مي شوند و فعالانه ذهن را به خود مشغول مي دارند و کودک را آشفته مي سازند. تحريف های شناختی، با اختلالات گوناگون كودكان ارتباط دارند. نحوه پردازش اطلاعات در ایجاد اختلال روانی هم دخالت دارد.

الگوي شناختی  رفتاری

الگوی شناختی رفتاری، بر فرايند يادگيری و تأثيرات محيط و اهميت تفكر شناختي و پردازش اطلاعات در رشد و درمان اختلالات روان شناختي  کودکان تأكيد دارد. اين الگو، ادراكات، تصورات، ارزشيابي ها، پردازش اطلاعات،شيوه های تعامل افراد، تقويت و پاداش را مورد بررسی قرار می دهد . الگوی شناختی  رفتاری، يك الگوی تلفيقی است.

موضوع شناخت در روان شناسی، نتيجه جنبشی از دو خاستگاه شناختی و رفتاری است. يكي اينكه نظريه پردازان رفتارگرا علاقة فراواني به جنبه هاي شناختي اختلالات رواني نشان داده اند، ديگر اينكه نظريه پردازان روان پويشی و شناختی، نيز توجه بسياري به جنبه هاي يادگيري مبتني بر عملكرد  كرده اند. البته تمام طرفداران اين دو نظريه،با هم متحد نشده اند، ليكن حركت قابل توجهي از هر دو گروه، به سوی يك روش ميانی معتدل صورت گرفته و الگوی شناختی  رفتاری نيز به عنوان ابزاري به اين يكپارچگی كمك كرده است .

بسياري از متخصصان، روش هاي شناختي-رفتاري را پذيرفته اند. بويژه با شروع سال 1980 پژوهشگران بسياری، موضع خود را شناختي-رفتاري اعلام كردند. در مراحل بعد، نيز ديدگاه شناختي-رفتاري، نام دومي است كه نظريه پردازان تلفيقی روشی كه ديدگاه های درماني گوناگون را گرد هم مي آورد، براي معرفي خود ترجيح داده اند. ازاين رو الگوی شناختی- رفتاری با كسب شهرت روزافزون، گام های بلندی را به جانب يكپارچه سازی نظريه های شناختی در رابطه با کودکان برداشته است.

نظريه سيستمی

نظريه سيستم ها، طی سالهای 1940 و 1950 رشد بسياری يافته است. در نظريه سيستمی، بر سامانه خانواده و سامانه های بزرگ تر خارج از آن تأكيد مي شود. برتالانفي ، برای نخستين بار نظريه سيستمی كلی  يا عمومی را مطرح كرد. در اين نظريه، روش هاي شكل گيری و عملكرد تمام سامانه های زندگي توصيف شده است. دانشمندان اجتماعی، بر اساس كار برتالانفی، نظريه های مربوط به تعامل خانواده ووابستگي هاي درونی آن را با کودک توسعه دادند. نظريه های سيستمی خانواده، تغيير در هر بخش از سامانه، را موجب بروز تغيير در ساير بخش های سامانه مي دانند.

پس از جنگ جهانی دوم، نيز پژوهشگران نقش خانواده را در رشد، نگهداری، آسيب شناسي  وبدكار كردی کودکان خانواده مورد بررسي قرار دادند. طی جنگ جهانی، محققین دريافتند افرادي كه به نوعی با جنگ سر و كار دارند، مشكلاتی را وارد خانواده مي كنند مانند مشكلات جسماني و روان شناختی كه در پي آن، خود نيز تحت تأثير مشكلات خانواده قرار مي گيرند و مشكلاتي را در محل كار ايجاد مي كنند كه برای حل آنها بايد سامانه خانواده را مورد بررسي قرار داد. به دليل افزايش مشكلات خانوادگي در زمان جنگ، نياز مبرمي به ايجاد برنامه هاي درماني كوتاه مدت و مؤثر احساس شد و در پي آن درمان های گروهی توسعه يافت.

نظريه هايی كه در زمينه گروه درماني مطرح شدند، اساس نظريه هاي سيستمی را پايه ريزی كردند. نظرية سيبرنتيك نيز مفهوم بنيادي ديگري است كه به رشد نظريه هاي سيستمي كمك كرد. در نظريه هاي سيستمی، اعتقاد بر اين است كه مكان آسيب شناسي در درون کودک كه او را مراجع قلمداد مي كنند، نيست، بلكه در ميان سامانه هايی نظير خانواده است که این مساله معنی می گیرد.

بر اساس اين نظريه، الگوهاي تعامل در خانواده در علت شناسي و نگهداری اختلالات روانی در کودکان نقش بسزايی دارند. در اين نظريه هم عوامل ژنتيك و هم عوامل محيطی در تعامل با يكديگر در بروز مشكلات روان شناختی دخالت دارند. به عبارت ديگر، محيط زندگي آرام و بدون تنش ازبروز مشكلات روان شناختی حتی در کودکانی كه از نظر ژنتيكی در معرض خطر محسوب مي شوند، جلوگيري مي كند .

منبع

کسائیان، وحید(1390)، تاثیر آموزش ویژگی های رشد شناختی به والدین کودکان مضطرب بر کاهش اضطراب آنان،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی، دانشگاه علامه طباطبایی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0