فکر استراتژیک چیست؟

باتوجه به پیشرفت روزافزون فناوری و فرآیند گسترش ارتباطات سازمان­ها و دگرگونی­های بنیادین در فرآیندهای سازمانی، به همین نسبت مشکلات سازمان­ها پیچیده­تر شده است. در چنین شرایطی بی شک مدیران سازمان­ها و شرکت­ها می­بایست توان خود را در مقابله با این مشکلات و حل آن­ها افزایش دهند. در این راستا علاوه برتوان مدیر در پاسخگویی به تحولات، تفکر استراتژیک سازمان­ها و برنامه­های آن­ها نقش به سزایی در این فرآیند دارد. به طوری که یک برنامه­ریزی استراتژیک موفق مبتنی برتفکر استراتژیک مدیران می­تواند به افزاسش توان مزیت رقابتی و در نهایت بقای آن­ها در فضای رقابتی امروز کمک نماید. مدیریت استراتژیک باید به سازمان این امکان را بدهد که به شیوه­ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند و به سازمان ابتکار عمل بخشد و فعالیتهایش به گونه­ای درآید که بتواند بر بازار و رقبا اعمال نفوذ نماید، نه اینکه تنها در برابر کنش­ها، واکنش نشان دهد و این خود نیازمند تفکر استراتژیک است.

تفکر استراتژیک از دید میتنزبرگ 1994 عبارت است از یک فرآیند ذهنی که از طریق خلاقیت و شهود، نماي یکپارچه از کسب و کار را در ذهن ایجاد می­کند. گرتز تفکراستراتژیک را فرآیندي می­داند که مدیران ارشد طبق آن می­توانند فراتر از بحرانها و فرآیندهاي مدیریتی روزانه بیندیشند تا نگرشی متفاوت از سازمان و محیط متغیر آن بدست آورند. آبراهام نیز تفکر استراتژیک را شناسایی استراتژيهاي قابل اطیمنان و یا مدلهاي کسب و کاري می­داند که به خلق ارزش براي مشتري منجر شوند. پورتر تفکر استراتژیک را فرایند تدوین و بررسی فرضیات مربوطه به آینده می­داند. فرضیاتی که زیر بناي رسالت، اهداف، و استراتژي سازمان را تشکیل می­دهند. این فرآیند طیف وسیعی از موضوعات را در بر می­گیرد و به همین خاطر اگر به شکلی ساختار یافته انجام نشود ممکن است به فعالیتی بی ثمر و زمان بر تبدیل شود.

تفکر ستراتژیک، فرآیند مداوم است که هدف آن، رفع ابهام و معنا بخشیدن به تحولات محیط پیچیده است. این فرآیند، تجزیه و تحلیل موقعیت و همچنین ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه استراتژیک موفقیت آمیز را در بر می­گیرد. تفکر استراتژیک، مدیر را قادر می­سازد تا بفهمد چه عواملی در دستیابی به اهداف مورد نظر مؤثرند و چه عواملی مؤثر نیستند و چرا. تفکر استراتژیک آن نوع از اندیشیدن است که حاصل آن فهم فرصتها و خلق راهکارهاي استفاده از این فرصت­هاست. چنین قابلیتی مجهز به نگاهی هدفدار(پاسخ جو) و انتخاب گر است. به عبارت دیگر، توان تشخیص موضوعات اساسی از غیراساسی را داراست. لازمه این کار فهم درست قواعد بازي است.

توانایی تفسیررخدادها و وقایع غیر مرتبط و برنامه­ریزي نشده، بزرگترین نشان موفقیت مدیران موفق سازمان­هاي کنونی است، که این توانایی­ها در واقع همان تفکر استراتژیک در یک سازمان می­باشد که خود مبین یک کمبود اساسی براي رساندن یک سازمان به تعالی و توانمندسازي می­باشد. امروزه با توجه شرایط پیچیده محیط و توسعه و پیشرفت تکنولوژي در سازمان­ها، وجود مدیران و رهبرانی با مهارت تفکر استراتژیک براي پاسخگویی به اقتضائات محیط خارج و داخل سازمان و انتخاب استراتژي مناسب امري ضروري است.

از ديدگاه ماهوي تفکر استراتژيک يک «بصيـرت و فهم» است. اين بصيرت کمک مي­کند تا در شرايط پيچيده کسب و کار

  • واقعيتهاي بازار و قواعد آن به درستي شناخته شود؛
  • ويژگيهاي جديد بازار زودتر از ديگران کشف گردد؛
  • جهش­هاي (ناپيوستگيهاي) کسب و کار درک شود؛
  • و براي پاسخگويي به اين شرايط راهکارهاي بديع و ارزش آفريني خلق شود.

 تفکر استراتژيک مدير را قادر مي­سازد تا بفهمد چه عواملي در دستيابي به اهداف مورد نظر موثر است و کداميک موثر نيست و چرا، و چگونه عوامل موثر براي مشتري ارزش مي­آفريند؟ اين بصيرت نسبت به عوامل تاثيرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخيص ايجاد مي­کند. بدون اين تشخيص، صرف منابع (مادي و غيرمادي) سازمان براي دستيابي به موفقيت بي حاصل خواهد بود. تفکر استراتژيک از طريق تشخيص و تقويت فعاليت­هايي که ارزش­هاي منحصر به فردي بـراي مشتري ايجاد مي­کند، مزيت رقابتي مي­آفريند. اين کار از طريق فهم قواعد بازار و پاسخگويي خلاقانه به آن انجام مي­شود. و اين امر در محيط ناپايدار و متحول کسب و­کار، يک رويکرد بي­نظير است.

تفکر مفهومی

اولین مولفه از عوامل تفکر استراتژیک تفکر مفهومی است. تفکر مفهومی توانایی درك یک موقعیت به وسیله شناسایی الگوها و نشان دادن مسئله محوري است. تفکر مفهومی شامل ادغام مسائل و عوامل در یک چارچوب مفهومی است. این سبک تفکر استفاده از تجارب، خلاقیت و استدلال استقرایی، فرآیندهاي شهودي و مدیریت دانش به ویژه دانش ضمنی را در بر می­گیرد، که منجر به یافتن راه حل­هاي بالقوه و گزینه­هاي پایداري می­شود که ممکن است به صورت آشکار هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشد و یا به راحتی قابل شناسائی نباشد. خلاقیت، استفاده از تجربه،تفکر مبتنی بر استقراء و سایر ویژگی­ها و کارکردي­هاي تفکر مفهومی به طور مستقیم با استفاده بهینه از دارایی­ها، کارایی و اثربخشی سازمان ارتباط دارد.

تفکر سیستمی

دومین مؤلفه از عوامل تفکر استراتژیکی، تفکر سیستمی است. سیستم کلیتی است که حداقل دو ویژگی داشته باشد. به صورتی که (1) هریک از اجزا بتواند بر روي عملکرد یا خصوصیات کل سیستم اثر بگذارد و (2) هیچ کدام از آن­ها نتواند اثر مستقلی بر روي کل سیستم داشته باشد. عملکرد یک سازمان تابعی از اثرات متقابل اجزا سازمان بر یکدیگر است مطابق با ادبیات تفکر راهبردي، راهبردگراها باید، سیستمی بیاندیشند و به این شیوه با ایجاد هم افزایی که مهمترین ویژگی تفکر سیستمی است می توانند عملکرد را ارتقاء دهند.

فرصت طلبی (تفکر هوشمندانه)

 سومین مؤلفه از عوامل تفکر استراتژیکی فرصت طلبی است. فرصت طلبی به معناي “با تزویر در جستجوي منافع شخصی بودن ” می باشد و تزویر به عنوان نوعی “دروغ گویی، دزدي، فریب و تلاش سوداگرانه براي نافرمانی، تحریف، موجه جلوه دادن و غیره” تعریف می­شود . موریس پا را فراتر می­نهد و بیان می­کند، فرصت طلبی زمانی ارتقاء می­یابد که یک حزب بر خلاف درك حزب دیگر از قراردادهاي فی مابین رفتار می­کند و منجر به انتقال دارایی از یک حزب به حزب دیگر می­شود. اما نکته مهم این است که این امر ضرورتاً مخالف با اصطلاحات روشن موجود در قرارداد نیست.

در شکل عملیاتی­تر  شاو، چینگ و دارل چهار عامل را به عنوان پیش نیازهاي فرصت طلبی کارآفرینان شناسائی کردند. این چهار عامل عبارت­اند از عدم اطمینان، دارایی خاص، عدم تقارن اطلاعات و مبادله ارتباطی.  راهبردگراهاي داراي تفکر راهبردي، فرصت طلب هستندو مهمترین کارکرد فرصت طلبی کاهش هزینه و شکار فرصت­ها است. کاهش هزینه و استفاده بهینه از فرصت­ها نیز به طور مستقیم با عملکرد سازمان ارتباط دارد.

آینده نگري

چهارمین مؤلفه تفکر استراتژیک آینده نگري است. بسیاري از مدیران خود را به عنوان قربانیان نیروهاي محیطی خارج از کنترلشان می­دانند آنان احساس می­کنند که نمی­توانند مشتریان، بازارها، رقبا و قوانین را کنترل کنند. لذا آن­ها تلاش می­کنند تا بیشتر از آنچه نیازاست به جاي اینکه از پیش اقدام کنند واکنشی عمل کنند. با توجه به رابطه تفکر راهبردي و عملکرد، آینده نگري نیز می­تواند در ارتقاء عملکرد ایفاي نقش کند. مدیریت عدم اطمینان و ریسک یک بخش اصلی در آینده نگري است، کاهش ریسک و تبدیل آن به فرصت­ها منجر به کنترل نوسانات بدون کاهش ثروت سهامداران می­شود.

منبع

 کریمیان ذلانی، محمدرضا(1394)، رابطه تفکر استراتژيک و سرمايه های فکری با عملکرد شرکت، پايان‌نامه كارشناسي‌ارشد، مدیریت اجرایی، داننشگاه آزادی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0