فراشناخت و اختلالات هيجاني

از آنجايي که بازبيني فرايند درونداد براي خود تنظيمي فرد و سيستم کنترلي اوست، هر گونه نادرستي يا تحريف در بازبيني مي تواند در ايجاد اختلال عملکرد روانشناختي سهيم باشد. بنابراين اختلال يا سوگيري در  کنترل، براي مثال انتخاب راهبرهاي معين و نا مناسب کنار آمدن، ممکن است در ايجاد اختلال روانشناختي کمک کند. در مدل ولز و ميتوز انتخاب اجراي راهبرد هاي کنار آمدن يک عامل تعيين کننده اصلي در تداوم يا اختتام پريشاني روانشناختي است. ولز، بين سه نوع فراشناخت و درک فرايندهاي نگراني در اختلال اضطراب منتشر تمايز قايل شد:

  •  دانش فراشناختي
  •  تجارب فراشناختي
  •  راهبردهاي کنترل فراشناختي.

دانش فراشناختي( باورهاي شناختي )

باورها و نظرياتي هستند که افراد در مورد شناخت هاي خود دارند،باور در مورد معني افکار، انواع باورها در مورد کار آمدي، حافظه و کنترل شناختي . در زمينه اختلال هيجاني در نظر گرفتن دو نوع دانش فراشناختي؛ نوع آشکار و نوع پنهان مفيد است. دانش فراشناختي آشکار، دانشي است که آگاهانه و به طور کلامي بيان مي شود براي مثال:افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر باور دارند که نگران شدن غير قابل کنترل و خطرناک است و معمولاً به نظر مي رسد که اين افراد معتقدند نگران شدن مي تواند مفيد باشد.

دانش پنهان يا ضمني فراشناختي معمولاً در دسترس هشياري نمي باشد و به شکل کلامي قابل بيان نيست. اينها قوانين يا برنامه هايي هستند که پردازش را راهنمايي مي کنند، مانند تشخيص دقت و جستجوي حافظه و استفاده از اصول و سوگيريها در قضاوت کردن. در نظر گرفتن اين دانش به عنوان يک روش يا طرح براي پردازش مفيد است. همچنين برنامه هاي فراشناختي ممکن است حداقل به اندازه دانش صريح در اختلال هيجاني اهميت داشته باشند.

فراشناخت مفهومي چند وجهي است که دانش، فرايند ها و راهبرد هايي که شناخت را ارزيابي، نظارت يا کنترل مي کند را در برمي گيرد.در اصل مفهوم فراشناخت به دانش ما درباره فرآيندهاي شناختي خودمان و چگونگي استفاده بهينه از آنها براي رسيدن به هدف‌هاي يادگيري گفته مي‌شود. به بيان ديگر به اطلاعاتي که فرد در مورد نظام شناختي خود دارد گفته مي‌شود. با رشد و گسترش نظام شناختي در انسان مجموعه‌اي از فرآيندهاي فراشناختي و نظارتي نيز شکل مي‌گيرد. اين مهارت‌هاي فراشناخت به صورت مهارت‌هاي آگاهي‌دهنده عمل مي‌کنند که در طي يادگيري و پردازش اطلاعات مورد استفاده ذهن قرار مي‌گيرد و جريان اين پردازش را تسهيل مي‌کند.

به طور کلي کيفيت حافظه و يادگيري به فراشناخت وابسته است. فلاول ، نخستين کسي بود که در سال 1979 اصطلاح فراشناخت را مطرح نمود . به نظر فلاول، فراشناخت هم شامل فرايندهاي شناختي و هم شامل تجارب يا تنظيم شناختي است . فلاول،فراشناخت را به عنوان آگاهي از اينکه فرد چگونه ياد مي گيرد، آگاهي از چگونگي استفاده از اطلاعات موجود براي رسيدن به يک هدف، توانايي قضاوت دربارۀ فر ايندهاي شناختي در يک تکليف خاص، آگاهي از اينکه چه راهبردهايي را براي چه هدفها يي مورد استفاده قرار دهد، ارزيابي پيشرفت خود در حين عملکرد و بعد از اتمام عملکرد تعريف کرده است.

علي رغم تعاريف اخير اصطلاح فراشناخت توسط محققان و مربيان ، مبهم ، مغشوش و گاهي اوقات به صورت متضاد به كار رفته است . مرور پژوهش هاي انجام شده دراين زمينه نشان مي دهد كه در نظر صاحب نظران اين حوزه تعريف واحدي در مفهوم سازي فراشناخت و مولفه هاي آن  به چشم نمي خورد.اصطلاحات زيادي براي فراشناخت به كار رفته است كه گيج كننده است و فراشناخت را راز آميز جلوه مي دهد . به نظر مير سد علت اين ابهام ، فقدان يك چارچوب مفهومي روشن در حوزه فراشناخت و مولفه هاي آن است .مرورادبيات فراشناخت  حاكي ازاينست كه درزمينه ماهيت فراشناخت دوديدگاه وجود دارد.

فراشناخت به عنوان شناخت در باره شناخت

پژوهشگراني از جمله فلاول، براون، پاريس و همكاران، كراس و پاريس ، وينوگراد و پاريس،در حيطه رويكرد رشدي، فراشناخت رافعاليت ويژه شناختي  يعني شناخت درباره شناخت  تعريف ودر نظريه سازي خودبه تصريح آن پرداخته اند. فلاول ، فراشناخت را مركب از دو مولفه دانش فراشناختي و تجربه شناختي مي داند . به اعتقاد وي دانش فراشناختي به بخشي از دانش بدست آمده در ارتباط با امور شناختي اطلاق مي شود كه به مرور از طريق تجربه در حافظه بلند مدت اندوخته مي شود .اين دانش در بر گيرنده  دانش در مورد شخص ،  تكليف و  راهبرد و تعامل آن ها  است .پاريس و همكاران،دانش فراشناختي را به سه طبقه خبري ، فرايندي و شرطي تقسيم نمودند.كراس وپاريس،فراشناخت رامشتمل بردو طبقه ازكنش هاي ذهني يعني دانش خودارزيابي در مورد شناخت و خودمديريتي در فكر كردن تعريف نمودند.وينوگراد و پاريس نيزفراشناخت را بدانش و كنترل خودودانش و كنترل فرايند تعريف نموده اند.

فراشناخت به عنوان بازبيني و كنترل دنياي دروني

در اين رويکرد افرادي مانند ليوينگستون و لوري، داردن و زربيت ،به چشم مي خورند كه فعاليت هاي فراشناختي را مشتق از شناخت نمي دانند بلكه بر اين باورند که تنها به لحاظ پردازشي با فعاليت شناختي پايه مشابهت دارند و تفاوت هايي كه ميان آن دويعني شناخت و فراشناخت  موجود است  به  اهداف  بازبيني و فعاليت هاي كنترلي آنان مربوط مي شود. بدين معني كه هدف فعاليت هاي شناختي بازبيني و كنترل دنياي بيروني  شخص و هدف فعاليت هاي  فراشناختي  بازبيني و كنترل دنياي دروني  شخص است .

منبع

افتخاری،فرزانه(1392)، اثر درمان فراشناختي در افزايش عزت نفس و کاهش پرخاشگري نوجوانان بزه کار،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0