طبقه­ بندی هافستد

یکی از مسائل اساسی که پژوهشگران مدیریت تطبیقی از جمله هافستد به آن توجه کرده­اند چگونگی اثرگذاری فرهنگ بر رفتار کارکنان است. یافته اصلی بررسی هافستد آن است که سازمان­ها  به شدت تحت تأثیر فرهنگ هستند. این امر نه تنها بر رفتار افراد درون سازمان تأثیر می­گذارد، بلکه احتمال انتقال موفقیت آمیز نظریه­های سازمانی و سبک­های مدیریت از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر را نیز تحت تأثیر قرار می­دهد. وی معتقد است مدیریت و سازمان از ابتدا تا انتها تحت تأثیر فرهنگ هستند. لذا از راه شناخت بهتر و آگاهی از ارزش­های فرهنگی و نقطه نظراتی که از سوی افراد مطرح می­شود، بهتر می­توان رفتار سازمان­ها و ماهیت و عملیات مدیریت در قالب فرهنگی خاص را درک و تعبیر نمود.در اواخر دهه 60، مطالعات و تحقیقاتی با هدف اثبات نقش و تأثیر تفاوت­های فرهنگی بر مدیریت، توسط این محقق انجام شد. این تحقیقات که منتج به نتایج مهمی شدند، سه دهه بعد نیز پیگیری و دنبال شدند. وی  به مطالعه فرهنگ­های مختلف و مقایسه آنان با هم پرداخته است. هافستد دو بار در سال­های 1968 و 1972 با استفاده از پرسشنامه و نظرسنجی، مدارک بسیاری در تأیید وجود باورها و ارزش­های مختلف نزد کارکنان و مدیران سازمان­ها در کشورها و فرهنگ­های مختلف ارایه کرد. وی برای این تحقیق از 116000 نفر از کارکنان شرکت آی.بی.ام در 53 کشور مختلف دنیا نظر سنجی کرد. در این نظرسنجی از پرسش­شوندگان درخواست می­شد که نظر خود را درباره بهترین شیوه مدیریت و محیط کاری بیان کنند.هافستد بر اساس یافته­های این نظرسنجی چهار بعد ارزشی را مشخص ساخت که کشورها از حیث این ابعاد با یکدیگر تفاوت داشتند. این چهار بعد عبارت بودند از:

  • پرهیز از عدم اطمینان:
  • جوامع در برابر این مورد واکنش­های متفاوتی از خود بروز می­دهند. در برخی جوامع افراد با این عدم اطمینان سازش می­کنند. مردم این جوامع کم و بیش ریسک­پذیرند. آنان معمولاً در برابر رفتارها یا عقیده­هایی که با دیدگاه خودشان متفاوت است، بردباری و شکیبایی نشان می­دهند؛ زیرا آنها را مایه تهدید خود نمی­پندارند. هافستد آنها را دارای اطمینان نسبی می­نامد که از پدیده عدم اطمینان فرار نمی­کنند. یعنی مردم به صورت نسبی احساس امنیت می­کنند. جامعه­ای که از این پدیده اجتناب می­کند، مردمش در اضطراب بسیار شدید به سر می­برند و این عدم اطمینان به صورت فشار روانی عصبانیت و پرخاشگری ظاهر می­شود.
  • .فردگرایی در مقابل جمع­گرایی

در فرهنگ­هایی که فردگرایی وجود دارد فرض بر این است که افراد در درجه اول به رفاه و سود شخصی خود و فامیل توجه خواهند کرد. بر عکس فردگرایی، جمع­گرایی می­باشد. در جامعه جمع­گرا فرض بر این است که هر فردی در بیش از یک گروه اصلی عضویت دارد و نمی­تواند از این گروه­ها جدا باشد. این گروه­های اصلی مثل خانواده، فامیل، قبیله و یا سازمان، از رفاه و آسایش و سود اعضاء محافظت می­کنند. در عوض انتظار دارند که اعضاء سرسپردگی و وفاداری دائمی نسبت به گروه اصلی داشته باشند و نفع شخصی را فدای نفع گروه کنند. در جامعه جمع­گرا همبستگی و ادغام افراد زیاد است، در صورتی که در جامعه فردگرا درجه همبستگی و ادغام کم است.

  • مرد سالاری در مقابل زن سالاری

جوامع ترکیبی از خصوصیات مردسالاری و زن­سالاری هستند، ولی خصوصیات مردانه در تمام جوامع برتری دارند و حکمروا می­باشد. در جوامع مردگرا تفاوت طبیعی بین زن و مرد پایه­گذار نقش اجتماعی برای آنهاست. در جامعه مرد­سالاری انتظار می­رود مردان قاطع، جاه­طلب و رقابت­گر باشند و برای موفقیت مالی و غیر مالی بکوشند. در چنین جوامعی مردان به نفوذ و قدرت و بزرگی و سرعت، احترام می­گذارند و اهمیت می­دهند. از زنان انتظار می­رود که به جنبه غیر مادی زندگی بیشتر توجه داشته باشند و از کودکان و ضعیفان نگهداری و پشتیبانی کنند.

  • فاصله قدرت

این بعد نشان­دهنده فاصله قدرت و نفوذ اجتماعی بین افراد جامعه است. افراد جامعه بر این باورند که با هم نابرابر هستند چون به شکل یکسان متولد نمی­شوند و هر یک نیز در مقایسه با دیگران به شکلی متفاوت از توانایی­های فیزیکی و ذهنی خود استفاده می­کنند. برخی جوامع به نابرابری افراد اجازه رشد می­دهند این امر در طول زمان به اختلاف در قدرت و ثروت منجر می­شود و این اختلافات نیز به نوبه خود در جامعه پذیرفته می­شوند. افراد در چنین جوامعی این تمایزات را به خاطر توانایی­های فیزیکی و ذهنی نمی­دانند بلکه ناشی از نوع آنها و نحوه تولد و رشد می­دانند. به طور کلی جوامع در رابطه با تخصیص منابع معیارهای متفاوتی را به کار گرفته، در نتیجه افراد خاصی از جامعه تواناتر از دیگران قلمداد می­شوند. جوامعی که می­کوشند نابرابری­های ناشی از قدرت و ثروت را تاحد ممکن کاهش دهند دارنده فرهنگ با فاصله قدرت کم می­باشند.فاصله قدرت را در فراگردهای مدیریت و رهبری سازمان­ها نیز می­توان مشاهده نمود. در این حالت فاصله قدرت به درجه تمرکز اختیارات، رهبری و تصمیم­گیری نسبت داده می­شود. در فاصله قدرت بالا به رؤسا اجازه اعمال قدرت داده می­شود. در این مورد کارکنان از ابراز مخالفت با روسا می­ترسند. تحت نظر آنها بودن را ترجیح می­دهند. در این فرهنگ مردم به دموکراسی به عنوان یک آرمانی که وجود خارجی ندارد، می­نگرند. زیر دستان از اینکه با آنان مشاوره شود، احساس رضایت و خوشنودی نمی­کنند. در چنین سازمان­هایی همه دوست دارند رهبر همچون یک پدر دلسوز باشد که همه به او اتکا دارند. اما در جوامع با فاصله قدرت کم، افراد تمایل به مشارکت در امور دارند. مدیریت و رهبری مشارکتی از طرف افراد بالا دست اجرا می­شود.ویژگی­های ذکر شده در مورد فاصله قدرت، بالاخص وجود میزان متفاوتی از این ویژگی فرهنگی در سازمان­ها که بیشتر تحت تأثیر اعمال و نتایج سبک­های رهبری رهبران است، شناسایی میزان برخورداری سازمان­ها از این مفهوم و همچنین بررسی رابطه بین دو مفهوم فاصله قدرت و رهبری معنوی را توجیه می­نماید.

 منبع

کاظمی ، علی (1390)، نقش فاصله قدرت در پیش­بینی سبک رهبری معنوی مدیران مطالعة موردی دانشگاه فردوسی­ مشهد ، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی ،دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی،دانشگاه فردوسی مشهد

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0