عوامل موثر بر نقش جنسیتی
عوامل زیست شناختی :
ترکیب کروموزومی عامل کنترل کننده اصلی در تشکیل و رشد جنسیت است. رشد جنسیتی تحت تاثیر هورمون های جنسی نیز هست. تستوسترون هورمون مردانه ساز است که توسط بیضه ها ترشح می شود، استروژن هورمون زنانه ساز است که تخمدان ها آن را ترشح می کنند.اگر زنان قبل تولد در معرض مقدار اضافی هورمون ها اندروژنی ( مردانه ساز ) قرار گیرند پس از تولد از قدرت فیزیکی و جسارت بیشتری برخوردار خواهند بود.آنان پسرها را به عنوان همبازی بر دخترها ترجیح می دهند و برای بازی های پر جست و خیز در قیاس با بازی های نسبتا آرام رجحان قائلند.
به همین ترتیب، پسران متولد شده از مادرانی که در دوره بارداری استروژن و پروژسترون مصرف کرده اند جسارت و فعالیت فیزیکی کمتری نشان می دهند و ممکن است در رفتارهای عمومی سنخ مردانه امتیاز کمتری بیاورند. مطالعات نشان می دهند که تغییرات سطوح هورمونی پیش از تولد در انسان آثار بارزی بر رفتار نقش جنسی خواهد داشت، پس از تولد ترشح هورمون ها، رشد ویژگی های فیزیکی مردانه یا زنانه را تحریک می کند. ولی بر رفتار نقش جنسیتی آثار اندکی دارد و معمولا فقط رفتارهایی را که قبل آشکار شده تقویت می کند .
از سوی دیگر رشد زیستی اولیه که در تفاوت اندام های جنسی ظاهری نوزاد بروز می یابد ، واکنش متفاوت والدین و دیگران به کودک را در پی دارد و همین امر سرآغاز تاثیر نیروهای اجتماعی است، کودک را به سمت پذیرش نقش های جنسیتی سوق می دهد .
عوامل شناختی:
نظریه شناختی می گوید خاستگاه هویت نقش جنسی به جنسیتی که از لحاظ شناختی در زمان تولد برای فرد تعیین و بعد توسط خود او در دوران رشدش پذیرفته شده، باز می گردد. در زمان تولد تعیین جنسیت بیشتر بر مبنای معاینه ناحیه تناسلی انجام می شود. تعیین جنسیت بر رویدادی که پس از آن واقع می شود تاثیر می گذارد. کوهلبرگ مدافع اصلی این دیدگاه، تاکید داشت که طبقه بندی شخصی کودک از خودش به عنوان( پسر یا دختر )سازمان دهی- کننده ی اصلی نگرش های نقش جنسی اوست که بعدا ایجاد می شود.
کودکی که خود را مذکر می پندارد برای مرد بودن ارزش قایل می شود و کودکی که خود را مؤنث می داند به زن بودن ارزش می دهد و هر دو فعالیت های خود را یا انتظارات جنسی بر جنسیت هماهنگ می کنند. کودک رفته رفته بر اساس جنسیت پذیرفته شده به تجارب خود ساختار می دهد. و مطابق با نقش جنسی مناسب دست به کار می شود. کودک با در نظر گرفتن انتظارات فرهنگی از نقش جنسی اش و تعبیر خود از آن ها رفته رفته یاد می گیرد که مرد یا زن باشد و نتیجه آن تحقق تمایز جنسی است که تدریجا ایجاد می شود.
ژوزف پلاک روان شناس ، پیشنهاد کرده است که کودکان در شناخت خود از نقش های جنسیتی از مراحلی عبور می کنند او اساسا نظریه رشد و تحول شناختی را در درک کودکان از نقش های جنسیتی ، مثل آن چه که کلبرگ انجام داد و به کار گرفته است. بر اساس نظریه پلاک، سه مرحله در رشد و تحول نقش جنسیتی وجود دارد، و این مراحل موازی با مراحل رشد و تحول اخلاقی در کودکان است.
در نخستین مرحله رشد و تحول نقش جنسیتی متناظر با آن مفاهیم نقش جنسیتی کودک سازمان نیافته است و کودک ممکن است حتی جنسیت خود را هنوز نشناسد و هنوز یاد نگرفته است که فقط مردان می توانند کارهای خاصی را انجام دهند و کارهای دیگر فقط برای زنان در نظر گرفته شده است ؛ بر اساس نظریه کلبرگ، این کودکان هنوز مفاهیم هویت جنسیتی یا ثبات جنسیتی را اکتساب نکرده اند .در مرحله دوم رشد و تحول نقش جنسیتی متناظر با آن کودکان قوانین نقش های جنسیتی را می شناسند و انگیزه بالایی دارند که خود از آن پیروی کنند. و نیز دیگران را هم وادار به اطاعت از این قوانین می کنند. این مرحله در کودکی آغاز می شود و احتمالا در نوجوانی به اوج خود می رسد، یعنی زمانی که میزان تبعیت از نقش جنسیتی بسیار قوی است.
در مرحله سوم رشد و تحول نقش جنسیتی ، افراد فراتر از محدودیت های نقش های جنسیتی که توسط جامعه به آنها تحمیل می شود می روند ، فراسوی محدودیت ها حرکت می کنند ، این افراد در پاسخ به نیازهای و ارزش های درونی خود دو جنسیتی بودن روان شناختی را در خود پدید می آورند، پس پلاک دو جنسیتی بودن را مرحله ای از رشد و تحول می داند. خیلی از افراد هرگز فراتر از مرحله دوم رشد و تحول نقش جنسیتی و حرکت به سوی دو جنسیتی بودن نمی روند، آن ها تمام زندگی خود را با محدودیت های جدی نقش های جنسیتی می گذرانند .
انتقاداتی که بر نظریه فروید ، وارد است یکی این است که فروید عقده ی اختگی را از روی نمونه مردانه گرده برداری کرده است امروزه بیشتر روانکاوان بر این عقیده اند که دختر بچه در حسرت داشتن آلت رجولیت است اما نفس این حسرت عمومیت ندارد پسر بچه از آلت مردانگی خود تجربه زنده ای دارد که به او اجازه می دهد از آن غروری هم کسب کند آرزو و حسرت دختر بچه هنگامی ظاهر می شود که ناشی از ارزش بیشتر بخشیدن به عالم مردی ست بیان این مطلب که بوسه ها و نوازش های پدر توانایی درونی دارد که لذت کلیتوریسی در دختر بچه را به جنبش در آورد ادعایی ست که در اکثر موارد فاقد هرگونه معناست، اصل مشترک تمام روانکاوان این است که تاریخ بشری را بازی عوامل تعیین شده میدانند در نظر اینان زن در وجود معشوق و یا شوهر به دنبال پدر صاحب سلطه می گردد و عشق جنسی برای زن با میل مورد تسلط قرار گرفتن همراه است فروید کوشیده است مفهوم اقتدار را جایگزین ارزش کند و همچنین سرمنشا رفتارهایی که در زن طنازی و ریاکاری خوانده می شود مردها و فکر غریزه جنسی انفعالی است.
منبع
یعقوبی،پوران(1393)، سبک های ابراز هیجان و سبک اسناد کنترل در خشونتهای خانگی علیه زنان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشکده روان شناسی و علوم تربیتیخوارزمی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید