عوامل مؤثر بر سلامت روان

وراثت

الگوي وراثت براي توجيه تفاوت افراد در سلامت روانشناختي بر اين اساس استوار است كه بعضي افراد براي خوشحال يا ناراحت بودن استعداد ژنتيكي دارند كه مي‌تواند ناشي از تفاوت در سيستم عصبي آنها باشد. يافته‌هاي متعدد ديگري نيز نقش پايه‌هاي ژنتيكي را در سلامت روانشناختي گوشزد كرده‌اند .عمده‌ترين شواهد در اين زمينه از مطالعات ژنتيك رفتاري بدست آمده است. در مطالعه­اي دو قلوهاي يك تخمكي و دو تخمكي را كه با هم و يا جدا از هم پرورش يافته بودند مورد مطالعه قرار دادند. نتايج نشان داد دو قلوهاي يك تخمكي كه جدا از هم پرورش يافته بودند. از لحاظ سلامت بيشتر از دوقلوهاي دو تخمكي با هم پرورش يافته به هم شبيه بودند. همچنين دوقلوهاي با هم پرورش يافته نسبت به دوقلوهاي جدا از هم شباهت بيشتري داشتند .

ليکن و تلژن ، تخمين زدند كه ژنها حدود چهل درصد تغييرپذيري در هيجانهاي مثبت و پنجاه و پنج درصد تغييرپذيري در هيجانهاي منفي را پيش‌بيني مي‌كنند. در حالي كه محيط خانوادگي نزديك به بيست درصد تغييرپذيري در هيجانهاي مثبت و بيست درصد تغييرپذيري در هيجانهاي منفي را توجيه مي‌كند. در تحليل مطالعات، ليکن و تلژن ، به اين نتيجه رسيدند كه در طولاني مدت هشتاد درصد از سلامت روانشناختي توسط ارث تعيين مي‌شود. اما اين نكته هم قابل توجه است كه اين تخمينها در طي يك دوره پي‌گيري ده ساله بدست آمده و درصد پايداري سلامت در زمانهاي كوتاهتر در حد متوسط است. نكته مهم ديگر اينكه اين تخمينها تحت تأثير تغييرات محيطي در الگوهاي مورد بررسي قرار مي‌گيرد. بدين معني كه اگر محيط كاملا ثابت باقي بماند. تغييرپذيري هم مي‌تواند فقط بوسيلة ژنها توجيه شود. اما اگر محيط تغيير كند، تعييرپذيري سلامت را مي‌توان به آن نسبت داد .

ارثي بودن نسبي سلامت توسط پژوهش‌هايي كه در مورد خلق و خوي اوليه انجام شده نيز تأیيد شده است، اين پژوهش‌ها نشان مي‌دهد كه واكنشهاي هيجاني كه در اوايل زندگي بوجود مي‌آيند تا حدودي در طول زمان ثابت مي‌مانند، همچنين مطالعات ديگري نشان داده كه حدود نيمي از تغييرپذيري در سلامت افراد در جامعه آمريكا به وراثت وابسته است. البته تخمينهاي تأثير ژنتيك ممكن است تحت تأثير اجزاء خاصي از سلامت كه بررسي ‌می شوند قرار داشته باشند.

شخصيت

محققان اوليه سلامت روان تلاش کردند عوامل بيروني مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را بررسي کنند. ويلسون،  عوامل جمعيت شناختي متنوعي را مشخص کرد که به ميزان سلامت روان ربط دارد. اکنون پس از گذشت دهه­هاي متوالي از آن پژوهش، روانشناسان به اين مسئله روي آوردند که عوامل بيروني غالباً فقط اثر ناچيزي بر ميزان سلامت روان دارند. بررسي هاي متنوعي نشان مي دهد عوامل جمعيت شناختي مانند سلامتي، در آمد، تاريخچه آموزشي و وضعيت تاهل تنها بخش کوچکي از واريانس سلامت را پيش بيني مي کنند.

بررسي هاي ديگر نشان مي دهند سلامت رواني که در طول زمان ثابت است، پس از حوادث اصلي زندگي مانند ازدواج، تولد فرزندان، فوت نزديکان و… تثبيت مي شود. مجموعه اين نتايج ما را به اين سمت سوق مي دهد که سلامت روان ارتباط نزديکي با صفات شخصيتي خواهد داشت.تفاوتهايي که افراد در زمينه شخصيت و سلامت روان از خود نشان مي­دهند، در طول زمان ثابت است و مؤلفه ژنتيک از ميزان کم تا زياد مي تواند در آن اثر داشته باشد.اين يافته ها تاحدودي منجر به اين باورشده که سلامت روان تا حدودي توسط استعدادهاي حين تولد معين مي شود.

محققان ديگر نيز اين مسئله را به چالش طلبيده و عنوان مي کنند که ميزان اهميت صفات حين تولد در سلامت روان بستگي به رويکردي دارد که ما نسبت به آن خواهيم داشت. دینر ، نشان داد که بررسي سلامت روان در طول زمان نشان مي­دهد که علاوه بر صفات شخصيتي، حوادث زندگي و تغييرات آن، سلامت روان را تحت تاثير قرار مي دهند. يک مثال جالب براي اين مسئله سطح کلسترول بدن است که اساساً داراي پايه هاي ژنتيکي است، اما مي تواند توسط رژيم غذايي تغيير کند؛ سلامت روان نيز به رغم داشتن مؤلفه هاي ژنتيکي، مي تواند با حوادث مهم زندگي, فعاليتها و الگوهاي فکري دستخوش تغيير شود .

دينرو همکاران ، در ادبيات پژوهش خود به نظريه هاي خلق و خوي  اشاره کرده اند. اين نظريه ها در مورد ارتباط بين شخصيت و سلامت روان بر روي سه جنبه از تفاوتهاي فردي در سلامت روان تاکيد کرده اند:

سطح پايه سلامت شناختي و عاطفي: هدينگ و ورينگ ، مدل تعادل جويي پويا را پيشنهاد کردند که در آن افراد داراي سطح پايه اي از سلامت روان هستند که با شخصيت آنها مشخص مي شود. افرادي با شخصيتهاي ويژه بيشتر احتمال دارد که انواع ويژه اي از حوادث را تجربه کنند؛ مثلاً افراد برون گرا بيش از درون گرايان احتمال دارد که ازدواج کنند و يا موقعيت هاي شغلي بالا را انتخاب کنند. اين حوادث سطح ميانگين سلامت روانشناختي آنها را تحت تاثير قرار مي‌دهد. حوادث غيرعادي مانند فوت نزديکان مي تواند ميزان سلامت روان شناختي افراد را بالاتر و يا پايين تر از اين خط ببرد، اما براساس اين مدل, افراد تقريباً پس از رفع حادثه غيرعادي و طبيعي شدن موقعيت، به خط پايه بر مي گردند.

واکنش هيجاني: محققان ديگر تفاوت در سلامت روان را ناشي از تفاوت در واکنش هاي هيجاني افراد مي دانند. براساس نظريه شخصيت­گري برخي محققان مانند لارسن و تلژن ، معتقدند که برون گراها نسبت به درون گراها بيشتر به محرکهاي خوشايند واکنش نشان مي دهند و نيز افراد روان رنجورخو نسبت به افراد طبيعي بيشتر به محرکهاي هيجاني منفي واکنش نشان مي دهند، همين امر باعث مي شود برون گراها سطح سلامت روان بالاتري نسبت به درون گراها داشته باشند و تجربه شادي در آنها بيشتر باشد. افراد روان رنجور نيز به سبب تجربه هيجانات منفي از سطح سلامت روان پايين تري برخوردار خواهند بود.

پردازش شناختي اطلاعات هيجاني: آخرين متغير خلقي که ممکن است در ارتباط بين شخصيت و سلامت روان نقش داشته باشند.  شيوه­اي است که افراد اطلاعات هيجاني را پردازش مي­کنند. راستينگ ، بيان کرد برخي صفات شخصيتي مانند درون گرايي و برون گرايي  و… به تفاوتهاي فردي در پردازش محتوي هيجاني مرتبط مي شود.

شواهدي وجود دارد که نشان مي­دهد افراد اطلاعات هيجاني متناسب با صفات شخصيتي خود را نسبت به ساير اطلاعات هيجاني بيشتر درک مي کنند و به ياد مي آورند. دربري و ريد ، دريافتند که برون گراها نسبت به درون گراها کند تر مي توانند توجه شان را از محرک پاداش دهنده به سمت چيز ديگري معطوف کنند. بنابراين احتمال اينکه تجارب خوشايند و مثبت داشته باشند بيشتر از ساير افراد است.

دينر، بيان کرد برونگراها زماني که در حالات رواني (خلق مثبت) هستند، حوادث را به انگيزه شان ربط مي دهند؛ اما درونگراها زماني که درحالات رواني منفي (خلق منفي) قرار مي گيرند, چنين عمل مي کنند.

نکته آخر در مورد ارتباط بين سلامت روان و شخصيت آن است که, اگر چه بسياري از صفات شخصيتي با سلامت روان در ارتباط هستند، اما بيشتر کارهاي تجربي ونظري حاکي از همبستگي  معنادار بين سلامت روان و صفاتي مانند برون گرايي و روان رنجورخويي مي باشد .

بررسي­ها نشان مي دهند که برون گرايي همبستگي بالايي با عواطف مثبت دارد و نيز روان رنجورخويي، با تجربه عواطف منفي در افراد ارتباط دارد. افراد برون گرا کساني هستند که بيشتر در فعاليتهاي اجتماعي شرکت کرده و حساسيت بالايي به پاداشها نشان مي دهند. آنها گرايش دارند سطح بالايي از هيجانات مثبت مانند شادي، اشتياق و شوق را, حتي زماني که تنها هستند, تجربه کنند بنابراين سطح بهزيستي روان شناختي در آنها بالاتر است؛ از طرف ديگر افراد روان رنجور گناه, افسردگي و اضطراب بالايي را تجربه مي­کنند و نسبت به افراد گروههاي مقابل از ميزان بهزيستي روان شناختي پايين تري برخوردار هستند.

يت, دينيو و کوپر، نشان دادند که تنها تاکيد بر برونگرايي و روان رنجورخويي ساده انگاشتن ارتباط عميق بين شخصيت و سلامت روان است. تعداد زيادي از صفات ديگر وجود دارند که همبستگي پايداري با اين سازه دارند. برخي از ابعاد پنج عامل شخصيت مانند توافق پذيري و وظيفه گرايي همبستگي بالايي با سلامت روان دارند. علاوه بر آن تعدادي از صفات ديگر مانند راستگويي , مرکز کنترل ميل به کنترل و سرسختي همگي همبستگي بالايي با سازه سلامت­ روان دارند.

منبع

جمشیدیان،شیما(1390)، پیش بینی امیدواری بر اساس مولفه­های معنویت با واسطه­ گری سلامت­ روان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه بین الملل شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0