عواقب عدم شكل گيري هويت مناسب

دراين مرحله نيز، مثل همه مراحل رشد، دو نوع پيامد مرضي ممكن است پيدا شود:

  •  پيامدغير انطباقي
  •  پيامد بدخيم

اولي هويت مندي مفرط است كه تعصب خوانده مي شود و عبارت است از قبول بي انعطافي يك نقش يا خرده فرهنگ به طوري كه مجال عقل و مدارا و تساهل را از فرد بگيرد. نوجوان متعصب، فردي آرمانگرا خواهد شد كه همه چيز را سياه و سفيد مي بيند و مي كوشد عقيده و سبك زندگي خود را به ديگران تحميل كند. پيامد دوم كه پيامد بدخيم اين مرحله است، ‌سرباز زدن نام دارد: سرباز زدن از پاي نهادن به جهان بزرگسالي وحتي از نياز به داشتن و قبول يك هويت .

پيامد شكل گيري هويت مناسب :

پيامد متعادل و موفق اين مرحله چنان كه گفته شد، كسب فضيلت پايبندي، يعني نمي توان رعايت معيارهاي جامعه علي رغم نقصها و ناهمخواني هاي آن است. منظور وفاداري كوركورانه يا انكار آن نقص ها و تناقض ها نيست، اين دو امكان ايجاد هر گونه تحولي  در اجتماع پيرامون را از فرد مي گيرند. بلكه منظور آن است كه فرد جايي براي خود در آن اجتماع بيابد تا بتواند در تحول آن سهيم شود و نقشي ايفا كند .

تثبيت هويت و آشفتگي هويت

اريكسون، متذكر شد كه هويت ممكن است از دو راه منحرف شود. ممكن است پيش از آنكه به رشد كامل برسد تثبيت شود ( يعني پيش از موعد شكل بگيرد) و يا اينكه بدون هيچ محدوديتي گسترش يابد :

هويت يابي زودرس: وقفه اي است كه در فرايند شكل گيري هويت. هويت يابي زودرس، تثبيت زودرس تصور فرد از خودش است كه اين تثبيت در سايه امكانات وتوانائي هاي فرد براي توصيف خود دارد تاثير مي گذارد. نوجواناني كه هويتشان پيش از موعد تثبيت مي شود تاثير ديگران برايشان اهميتي اساسي دارد. عزت نفس آنان تا حدود زيادي بستگي به تاييد ديگران دارد ، معمولاً براي مراجع قدرت اهميت زيادي قايلند و بيشتر با نوجوانان ديگر همخواني مي كنند وكمتر استقلال راي دارند. در ضمن اين دسته به ارزشهاي سنتي و مذهبي بيشترعلاقه مندند، وكمتر اهل تامل اند ، و با فكر عمل مي كنند، مضطرب اند و افكارشان قالبي و سطحي است و با ديگران كمتر روابط نزديك برقرار مي كنند. هر چند كه از لحاظ هوشي تفاوتي با همسالان خود ندارند، ولي به دشواري مي توانند انعطاف از خودشان دهند و به هنگام مواجهه با تكاليف شناختي و ‌تنش زا نمي توانند واكنش مساعد از خودشان دهند، معمولاً از نظم ساخت در زندگي شان استقبال مي كنند. با والدينشان روابط نزديك دارند و ارزش هاي والدين را مي پذيرند.

سردرگمي در هويت يابي:  برخلاف اين دسته، گروهي ديگر از نوجوانان يك دوره طولاني از سردرگمي هويت را مي گذرانند . شايد هيچ گاه احساس هويتي قوي و روشن در آنان ايجاد نشود. اينها نوجواناني اند كه نمي توانند خود را بيابند، نوجواناني اند كه خود را رها و فارغ از پيوند نگه مي دارند و در حالت تجرد و در دوران پيش از شكل گيري هويت باقي مي مانند.

نوجواناني كه دچار سردرگمي هويت هستند عزت نفس كمي دارند، و استدلال اخلاقي شان رشد نيافته است و به دشواري مسئوليت زندگي خود را برعهده مي گيرند. تكانشي هستند و تفكري نامنظم دارند و آمادگي اعتياد به مواد مخدر دارند. روابط فرديشان غالباً سطحي است. هر چند كه به طور كلي با نحوه زندگي والدينشان مخالفند نمي توانند از خود شيوه اي ابداع كنند .

هويت كسب شده : جستجو و سردرگمي شايد گاهي مفيد باشد. افرادي كه پس از يك دوره جستجوي فعالانه به احساس هويت قوي دست يافته اند. در مقايسه با آنهايي كه هويتشان شكل گرفته بي آنكه اين دوره را بگذرانند استقلال راي بيشتري دارند، خلاق ترند و تفكر    پيچيده تري دارند. اين گروه در ضمن توانايي بيشتري براي برقراري ارتباط نزديك دارند، هويت جنسي با ثبات تري دارند، به خود با ديدي مثبت نگاه مي كنند و استدلال اخلاقي رشد يافته تري دارند. بطور كلي روابط مطلوبي با والدين دارندازخانواده هاي خود به نحوه چشم گيري  مستقل شده اند.

رشد هويت نوجواني از ديدگاه اريكسون

اريكسون ،معتقد است در سنين نوجواني فرد نسبت به هويت خود آگاهي به دست مي آورد و خود با وحدت بزرگتري از گذشته درارتباط با گروه، شغل، جنس، فرهنگ و مذهب درنوجواني شكل مي گيرد. تعارض رواني اين دوره مربوط به شكل گيري  احساس هويت و پراكندگي اجزاي مختلف آن است . وظيفه حياتي دوره نوجواني  آن است كه اين تعارض را حل كند و يك هويت واحد و منسجم براي خويش ايجاد نمايد و اين كار وقتي مقدور است كه او بر جوانب منفي اين تعارض و بحران غالب شود و هماهنگي دروني و مداوم درايفاي وظايف مختلف خود به دست آورد. رشد هويت جوانب مختلفي دارد. جنبه رواني آن خود دروني نوجوان را شكل مي دهد. او بايد بتواند زندگي گذشته و هويت دوره هاي قبلي زندگي خويش را با وضع و حال جديدش پيوند مناسبي بزند.

نوجوان،  دراين تلاشهاي خود، همچنين بايد بتواند به پرسشهاي مهم ( جاي من در اين هستي كجاست؟ از زندگي خود چه مي خواهم ؟) پاسخ بگويد. برخلاف دوره هاي قبلي كه كودك اين پرسشها را از بزرگترها داشت اينك او از خود مي پرسد و خود او نيز بايد پاسخ مناسبي براي پرسش هاي خويش پيدا كند.

دراين سالهاي نوجواني، شكل گيري خود رواني و دروني امري جالب توجه و شوق آفرين است. او خود را انساني مخصوص به خويش مي يابد و طبيعي است كه از اين بابت نوعي احساس تنهايي نيز در خود داشته باشد. همين امر موجب مي شود كه او با خود بگويد : هيچ كس فكر واحساس مرا ندارد، و نتيجه ، احساسي از خود راضي بودن نوجوان است. در ابتداي بلوغ نوجواني به درستي نمي داند كه كيست و از زندگي چه مي خواهد. براي اينكه او بتواند به وحدت هويت  خويش برسد، زمان لازم است . اين زمان، فاصله اي ميان آغاز بلوغ تا شروع زندگي شغلي و پايان تحصيلات و يا زمان ازدواج و آغاز زندگي خانوادگي است – اريكسون، آن را بين 12 -24 سالگي مي داند- اين زمان درگروه هاي مختلف اجتماعي و فرهنگ هاي مختلف كم و زياد مي شود .

در شكل گيري  هويت خود، نوجوان ممكن است ناموفق از كاردرآيد و به پراكندگي هويت دچار شود. او ممكن است به ناسازگاري اجتماعي گرفتار آيد و يك هويت منفي به دست آورد. همچنين احتمال دارد كه نوجوان درگير تعارض ارزشهاي كهن و ارزشهاي جديد شود و نتواند تعادلي براي خود به وجود آورد و به خيال پردازي و تنهايي و گذشته گرايي يا نو افراطي دچار شود . اريكسون، معتقد است يكپارچه سازي، كه در شكل گيري هويت ايگو روي مي دهد، بسيار بيشتر از مجموع همانند سازي هاي كودكي را دربر مي گيرد . اين تجربه عايد شده از توانايي ايگو يكپارچه سازي اين همانند سازي ها با تحولات ليبيدو، توانائي هاي حاصل از استعداد، و فرصت هاي ارائه شده در نقش هاي اجتماعي فراهم مي گردد .

مفهوم هويت كه اريكسون دراين دوره مطرح مي كند دو چهره دارد: از يك سو به احساساتي رجوع مي كند كه يك فرد در مقابل خويشتن دارد، يعني خود سنجي. از سوي ديگر بر روابط بين هويت شخص و توصيف هايي كه ديگران يعني افرادي كه براي فرد واجد ارزش اند ، از او به عمل مي آورند، تكيه مي كند: اين توصيف ها مربوط به رفتارهايي  هستند كه جامعه آنها را براي يك رفتار مناسب و اساسي مي داند و در پيرامون مجموعه هايي كه نقش هاي اجتماعي ناميده مي شوند، سازمان يافته اند. به عنوان مثال، مرد يا زن بودن به معناي ايفا كردن يكي از اين   نقش هاست . نقش هايي بين من و اجتماع ارتباط برقرار مي سازند. و داراي دو كنش اند: يكي آنكه شخص را به قوانين اجتماعي مربوط مي سازند و ديگر آنكه وي را به عنوان فرد مشخص مي كنند:

 تصور از خود :

والدين، همسالان و معلمان درتوصيف نقش ها اهميتي اساسي دارند. مفهوم خود درنوجواني مستلزم رها كردن ادراك آينه  اي خويشتن (يعني خود را مانند  انعكاسي از والدين ، همسالان يا معلمان ديدن) به سوي هويتي مستقل تر و فردي تر است.  در رسيدن به اين مفهوم جديد از خود، تفاوت هاي فردي زيادي موجود است:

  • يكي از خط مشي هاي متداول عبارت از تغيير دادن جامعه براي منطبق كردن آن با اصول و نيازهاي نوجوان است.
  • راه حل ديگر تغيير خويشتن براي سازش با نظام و تعليل چهره دلهره و احساس ناراحتي است.
  •  يافتن مكاني خاص در درون جامعه است كه در آنجا نيروهاي بالقوه شخص بتوانند به فعل درآيند وتحول يابند.

خود سنجي

اريكسون، معتقد است كه احراز یک هويت موفقيت آميز به تجربه احساس راحت و سلامت باز مي گردد. وقتي شخص به يك هويت قابل اعتماد دست يافته باشد در تن خود، خود را در خانه احساس مي كند و مي داند در چه جهتي پيش مي رود و از حق شناسي كساني كه براي او به حساب مي آيند اطمينان دارد. بطور كلي افرادي كه براي خود قدرت و منزلت ناچيزي قائلند ، مفهوم نسبتا پايداري از خود دارند زيرا فاقد چارچوب مرجع پاياب محكمي هستند كه به آنها فرصت درونسازي تجارب خود و ديگران را بدهد. چنين وضعي، اضطرابي را در آنها راه مي اندازد كه كوشش هايي كه فرد براي حفظ ظاهر از خود نشان مي دهد با آنان را تشديد مي كنند. افرادي كه ارزش كمتري براي خود قائلند بيشتر از ديگران خود را حساستر نشان مي دهند، از عقيده ديگران نسبت به خود نگرانند. از عدم پيشرفت در وظايف  خود دگرگون مي شوند و وقتي نسبت به يك خطا يا يك نارسايي شخصي آگاه شوند دچار اغتشاش مي گردند. ديگران اين گونه افراد را به منزله افرادي مي دانند كه زود رنج اند و به سرعت برانگيخته مي شوند .

نظريه جيمز مارسيا

مارسيا، با بسط و تحليل نظريه اريكسون هويت را ساختار من و ساختار دروني و خود سازمان دهنده و پويايي آرزوها، اهداف ، مهارتها و باورها و تاريخچه فردي مي داند. براساس مطالعاتي كه با دانشجويان دانشگاه انجام داد، به دليل پيچيدگي مفهوم هويت آن را از چند بعد و زاويه مورد بررسي قرار داد. مارسيا بر اساس دو متغير فرايندي اكتشاف وتعهد  چهار نوع وضعيت هويتي را مفهوم سازي كرد. اكتشاف به معني تحقيق بيشتر براي يافتن حد كامل خود است.

اكتشاف دراواخر نوجواني شامل مولفه هاي زير است :

  • قابليت شناخت : فرد به ارزيابي دقيق و درست از توانايي هاي شخص و ايجاد تصوير واقع گرايانه از فرصت هاي اجتماعي قابل دسترس مي پردازد.
  • خود انگيختگی و هدفمند بودن درجمع آوري اطلاعات : فرد به طور فعال و خود انگيخته وعميق به جستجو وارزيابي فعال اطلاعات مرتبط با نقش هاي اجتماعي مي پردازد.
  • درنظر گرفتن مولفه هاي بالقوه هويت : ضمن آگاهي از ابعاد وجودي مختلف خود، نوجوان در مي يابد كه دنبال كردن مسيرهاي مختلف رشد و بالندگي، او را به پي آمدهاي متفاوتي مي رساند. بيشتر افراد بطور فعال به اكتشاف گزينه ها و مسيرهاي متفاوت با علايق وتوانايي هاي خود مي پردازند و جهت گيري  اوليه آنها الزاماً تعيين كننده وضعيت هويتي آنها نخواهد بود.
  • ميل به تصميم گيري : هدف از اكتشاف در اواخر نوجواني جهت گيري به سوي انتخاب است.
  • تعهد : آمادگي براي انتخاب يا قصد پيوستن به هدفي است.

به نظر مارسيا تعهد در برگيرنده چهار مولفه اصلي است:

  •  نوجواني كه متعهد مي شود، مسيري را با شناخت انتخاب مي كند ورفتار وي با تعهدات او همسو وهمگون است.
  •  فعاليت ها جهت دار بوده و رو به سوي تكميل طرح ها و برنامه هاي انتخاب شده دارد.
  •  نوجوان طرح ريزي واقعي را برآينده  خويش بنا مي نهد وجهت گيري واقعي او به آينده مستقيما با تعهدات او مرتبط است.
  •  نوجوان به امكان تغيير اذعان دارد و مي تواند آن را به تواناييهاي فردي و فرصت هاي اجتماعي مربوط سازد. به جز در شرايط كامل فشارآور، اشتياق زيادي براي تغيير نشان نمي دهد. اين وضع به معناي انعطاف پذيري وجود نيست، بلكه به معني بي ميلي نسبت به ترك آسان مسيري است كه با شناخت و مطالعه انتخاب شده است.

مارسيا ، وضعيت رشد هويت نوجوانان را در زمينه هاي بينش مذهبي، جهت گيري جنسيتي و يك مجموعه از ارزشهاي سياسي مشخص كرده است.

در اين طبقه بندي چهار نوع هويت براي نوجوانان مشخص مي شود:

  1.  پراکندگی هویت : اين گروه از نوجوانان، هنوز به مسائل هويت خود فكر نمي كنند و اگر هم به اين موضوع فكر كرده باشند نتوانستند خود را به يك جهت گيري آينده نگر برسانند.
  2.  تسليم طلبي : نوجوانان اين گروه افرادیند كه بدون تجربه هيچگونه بحراني، براي تصميم گيري درباره هويت خودشان،خودرا تسليم نظروالدين كرده اند بي آنكه به ارزيابي نظرآنان بپردازند.
  3.  تاخير : اين خصوصيت بيانگر وضعيت نوجواني است كه با بحران هويت درگير هستند و اگر چه فعالانه در تلاش براي كشف ارزشها و علايق و بينش ها و حرفه مورد نظر خود هستند، اما هنوز نتوانسته اند تصميم روشني در اين مسائل  اتخاذ كنند.
  4.  پيشرفت هويت:  نوجواناني كه هويت خود را شكل داده اند كساني هستند كه به يك تعهد شخصي درباره حرفه يا بينش مورد نظر خود – ياهر دو مورد – به مرحله ثبات و استحكام رسيده اند .

نظریه برزونسکی

برزونسکی، هویت را یک نظریه راجع به خویشتن  می‌داند و معتقد است که افراد با سبک‌ها و شیوه‌های مختلف به نظریه پردازی راجع به خود می‌پردازند .

مدل برزونسکی

برزونسکی، مدلی ارائه کرده است که روی تفاوت‌های فردی در زمینه پیدایش شناختی- اجتماعی نوجوانان در رویارویی یا اجتناب از سازماندهی یا سازماندهی مجدد مسائل مربوط به هویت تاکید می‌کند. در سه دهه اخیر اغلب تحقیقات مربوط به هویت براساس پایگاه‌های چهارگانه هویتی که توسط مارسیا، مطرح شد انجام شده است. یکی از محدودیت‌های مدل پایگاهی هویت این است که جنبه‌های گوناگون هویت از قبیل : فرآیند، محتوی و ابعاد ساختاری، در قالب دسته بندی افراد در این چهار پایگاه از هم متمایز نمی‌شود. سه جنبه فرایند، محتوی و ساختار هویت از دیدگاه برزونسکی به قرار زیر است:

 فرایند هویت :

برزونسکی، با هدف تعیین پویایی‌های درونی ساختارهای هویت، مفهوم هویت را به عنوان یک نظریه راجع به خویشتن بسط می‌دهد و اظهار می‌کند که افراد نظریه‌پردازانی هستند که در فرآیند استدلال نظری مربوط به خود درگیرند. نظریه خود یک ساختار مفهومی است که  از مجموعه منظمی از فرضیات ، طرح‌ها و ساختارها و تقاضاهای مربوط به خود در تعامل با دنیای اطراف تشکیل شده است. مثل هر نظریه دیگری ، نظریه خود ، درکی از اطلاعات و تجارب را در مواجهه با زندگی روزانه سازماندهی و منسجم می‌کند. نظریه، خود نه تنها ریشه در رفتارهای قبلی دارد، بلکه شامل راهبردهای پردازشی یا ساختارهای عملیاتی است که کوشش‌های فرد را در جهت تطابق و مواجهه با زندگی روزانه حرکت و نظم می‌بخشد. تلاش‌های سازگارانه با توجه به معیارها و اهداف فرد ارزیابی می‌گردند که گاهی این تلاش‌ها منجر به بازخورد منفی می‌شوند.

در یک دنیای پویا و متغیر تقاضاها، انتظارات و ساختارهای موقعیتی که در گذشته موثر بوده‌ اند ممکن است دیگر معتبر نباشند. بنابراین، تحول بهینه هویت در یک فضای پویا و متغیر باعث کنش متقابل و مستمر بین فرآیندها توسط ساختار هویت و جریان‌های اصلاح ساختارها هدایت می‌شوند.

در جریان شکل‌گیری هویت، افراد با دو مسأله اساسی روبرو هستند: این که آن‌ها فکرمی کنند چه کسی هستند؟ و واقعیتی که درون آن زندگی می‌کنند چیست؟ تفاسیر فرد از تجارب – نه خود وقایع- واقعیت شخص را شکل می‌دهند و به نظریه‌پردازی راجع به خویشتن می‌پردازند. بخشی از نظریه‌پردازهای خود و خودتنظیمی‌ها شامل فرایندهای خودکار و ذاتی است. مدل برزونسکی مبتنی بر الگوی انتقادی از رویکرد ساختارگرایی است که فرض می‌کند افراد در درون یک واقعیت بیرونی زندگی و عمل می‌کنند که مستقل از آنهاست و فهم این واقعیت اغلب توسط ساختارهایی صورت می‌گیرد که بر او تحمیل می‌شوند. یعنی افراد لزوماً به‌طور آگاهانه تفاسیر و استنباط‌های مربوط به خود را شکل نمی‌دهند.

بارچ، معتقد است فعالیت‌هایی شناختی در زندگی فرد به صورت خودکار صورت می‌گیرد . ساختارها تعیین می‌کنند که چه اطلاعاتی رمزگردانی شوند و این اطلاعات چطور سازماندهی ، تفسیر و معنادهی گردند. این ساختارها مستقیماً اطلاعات دریافت شده را تعیین نمی‌کنند بلکه واقعیت بیرونی ساختارهای شخصی را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهند . برزونسکی ، معتقد است افراد به شیوه‌های متفاوتی به نظریه پردازی راجع به خود می‌پردازند یعنی افراد در چگونگی مواجهه و پردازش اطلاعات، تصحیحات و تعارضات مرتبط با هویت با هم تفاوت دارند.

ولی سه سبک نظریه‌پردازی را تشخیص داده است که عبارتند از :

  •  علمی (اطلاعاتی)
  •  جزمی(هنجاری)
  •  موقعیتی(موردی).
  •  افراد با شیوه علمی ، اطلاعات مدار هستند و همواره یک نگرش همراه با تردید درباره خودشان دارند. آن‌ها به جستجو، پردازش و ارزیابی اطلاعات مربوط به خود می‌پردازند و همواره درگیر یک فرایند خود کاوشگری فعال هستند.
  • افرادی که سبک جزمی ، دارند همواره با تجارب و انتظارات افراد مهم زندگیشان (مثل والدین) همنوایی می‌کنند. این افراد تلاش می‌کنند که ساختارهای مربوط به خود را که از قبل موجود است حفظ کنند. در مقابل تهدیدات بالقوه‌ای که برای ساختارهای خودشان وجود دارد از طریق پاسخ‌های قالبی و تعریفات شناختی به دفاع می‌پردازند.
  • افرادی با سبک موقعیتی ، راجع به خود نظریه‌پردازی می‌کنند، به طور مداوم براساس تقاضاهای محیطی واکنش نشان می‌دهند. این افراد جهت گیری مغشوش یا اجتنابی نسبت به اطلاعات مرتبط با خود دارند .

محتوای هویت :

در بیشتر تحقیقات مربوط به پایگاه‌های هویت، محتوی به طور عملی در سه حوزه: مذهب، شغل و نقش جنسی تعریف می‌شود. اما هویت نوجوانان در یک حوزه مشابه ممکن است عناصر متفاوتی داشته باشد. برای مثال در حوزه مذهب ، بعضی از نوجوانان ممکن است روی عقاید و درک شخصی خودشان از مسائل معنوی تاکید کنند و بعضی ممکن است به موقعیت اجتماعی حاصل از رعایت اعمال مذهبی و بیان اعتقاد دینی توجه کنند و عده‌ای نیز انتظارات مذهبی والدین و اعضای فامیل برایشان از اهمیت برخوردار باشد . یک رویکرد متفاوت به محتوای هویت، تمرکز روی ماهیت اسنادها و عناصری است که هویت فرد طبق آن‌ها تعریف می‌شود. برای مثال، چک و همکارانش سه محتوا برای هویت تعریف کرده‌اند:

  •  هویت شخصی
  •  هویت جمعی
  •  هویت اجتماعی

هویت شخصی ریشه در اسنادهای خود خصوصی ، از قبیل اهداف و ارزش‌های شخصی، خودآگاهی‌ها و وضعیت‌های روانی منحصر به فرد دارد. هویت جمعی روی انتظارات و هنجارهای دیگران مهم و گروه‌های مرجع مثل خانواده، گروه اجتماعی، کشور، مذهب و غیره تاکید دارد. هویت اجتماعی به عناصر خود عمومی از قبیل شهرت، محبوبیت و تاکید روی دیگران برمی‌گردد.

نتایج تحقیقات برزونسکی روی دانشجویان امریکایی نشان می‌دهد انواع اسنادهایی که نوجوانان برای تعریف و تبیین هویتشان به کار می‌برند بنا به سبک پردازش هویتی که دارند متفاوت است. افرادی که از یک سبک اطلاعاتی استفاده می‌کنند روی اسنادهای خود شخصی مثل: اهداف، ارزش‌ها و معیارهايشان  تاکید دارند و ميزان بازخوردهای مربوط به خود را که منجر به تاکید دیدگاه‌های شخصی‌شان می‌شود اساس خود ارزیابی‌هایشان قرار می‌دهند.

افرادی که سبک هنجاری را جهت پردازش اطلاعات مربوط به هویتشان به کار می‌گیرند، احساسی که از خود دارند مبتنی بر عناصر خودجمعی مثل: خانواده، مذهب یا کشور است. معیار ارزش این نوجوانان، ارزش‌ها و انتظارات افراد مهم زندگیشان است و هدف آن برمبنای افزایش عزت نفس جمعی – مثلا از طریق مقایسه گروه‌هایی که آن ‌ها را از سایرین متمایز می‌کند- تنظیم شده است. برعکس، افرادی که از سبک سردرگم / اجتنابی استفاده می‌کنند. درکشان از هویت مبتنی بر عناصر خود اجتماعی مثل : محبوبیت، شهرت و تاثیر روی دیگران  است. خودارزیابی‌های این افراد براساس انتظارات فوری و موردی و تقاضاهای موقعیتی است. توجه اصلی آنها روی حضور مطلوب و اثرگذاری‌های مناسب اجتماعی در جهت حفظ عزت نفس اجتماعیشان است .

 ساختار هویت : تعهد هویت

در مدل پایگاه‌های چها گانه هویت، ساختار در اصطلاح تعهد تعریف شده است. تحقیقات شناختی اجتماعی نشان می‌دهند که تعهدات ثابت شخصی نقش مهمی را در تقویت عملکرد شخص و سلامت روانی- اجتماعی وی بازی می‌کند. تفاوت در ميزان تعهد به تفاوت‌هایی که افراد در قدرت و روشنی معیارهای مربوط به خود، اعتقادات و باورهای خود دارند، مربوط می‌شود . طبق نظر بریکمن” تعهد به رفتار فرد، تحت شرایطی که او سعی دارد طور دیگری عمل کند ثبات می‌بخشد.” تعهد یک چارچوب ارجاعی جهت دار و هدفمند ایجاد می‌کند که رفتار و بازخوردهای آن در درون این چارچوب بازبینی، ارزیابی و تنظیم می‌شود.

میزان بالای تعهد با تصمیم‌گیری هوشیارانه و مقابله‌‌ای متمرکز بر مشکل رابطه مثبت و با تعویق توجه عقلانی و اضطراب قبل از تصمیم‌گیری رابطه منفی دارد. مطالعات برزونسکی همچنین نشان می‌دهد که تعهد هویت با سبک‌های پردازش هویت رابطه دارد. افرادی که فرآیندهای اطلاعاتی و هنجاری را به کار می‌گیرند تعهدات قوی‌تری نسبت افراد دارای سبک سردرگم/ اجتنابی دارند. برزونسکی، سه مدل متفاوت آزمایش جهت نقش تعهد در ارتباط بین سبک‌های هویتی و متغیرهای برونداد شخصیتی پیشنهاد می‌کند:

  • مدل اثر مستقیم: در این مدل فرض می‌شود سبک‌های پردازش هویت و تعهد هویت به طور مستقیم و مستقل با تغییرات یک متغیر برونداد ارتباط دارند.
  • مدل اثر تعدیل‌گر: در این مدل محققان فرض می‌کنند که قدرت و جهت ارتباط بین سبک پردازش هویت و یک متغیر برونداد و با سطوح مختلفی از تعهد تغییر می‌کند.
  • مدل اثر رابطه‌ای: در این مدل فرض بر این است که رابطه بین سبک‌های پردازش هویت و یک متغیر برونداد، وقتی که اثر متغیر تعهد کنترل می‌شود، به طور معنی‌دار تقلیل پیدا می‌کند .

طبق تحقيقاتي كه برزونسكي انجام داد چنين نتيجه گرفت افراد داراي سبك پردازش اطلاعاتي و هنجاري هويت قويتر و خود واضح تري نسبت به افراد سبك مغشوش دارند. تعهدات ضعيفتر با سطوح پايين جسارت شخصي  ، مسئوليت پذيري و سطوح بالاي افسردگي رابطه دارد.

منبع

ترابی،زهرا(1399)، سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی،دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0