طیف دیدگاه های تربیتی

هریک از ما در دیدن اشیاء شیوه ای خاص خود داریم یا دارای جهان بینی خاص خود هستیم . جهان بینی ما آمیزه ای از ارزشها ، نگرش ها و ادراکات ماست که در سامان بخشیدن به آنچه در پیرامون ما اتفاق می افتد ، ما را یاری می کند این جهان بینی نقشه ای از واقعیت است که از سوابق ، تجربه ها و فرهنگ ساخته شده و زمینه ساز چگونگی دید ما از اشیاء است .  از آنجایی که هر یک از ما وحتی روانشناسان که در حوزه علم رفتار و شناخت آن فعالیت دارند دیدگاه ها و شیوه های متفاوتی نسبت به مطالعه کودک دارد. یکی با زمینه ذهنی فرویدی به رفتار وتربیت کودک می نگرد ، دومی با دیدگاه اجتماعی یا خانوادگی در تحلیل مسائل رفتاری و شناختی کودک به بحث و بررسی می پردازد و سومی با دیدگاهی انسان گرایانه کودک را محور قرار می دهد. بنابراین هریک از والدین نیز با توجه به جهان بینی هایی که نسبت به دنیای کودک دارند ؛ دیدگاه های تربیتی مختلفی را اتخاذ میکنند ولازم است که هریک از والدین از این دیدگاه ها حداقل اطلاعات لازم را در جهت تربیت کودک ونوجوان خود به کار گیرند. زیرا به نقل از حسین نژاد ومجد فر؛ کودکان آگاه نیستند و تصمیم گیری های ناآگاهانه ای دارند ولازم است که والدین شرایط برقراری رشد و پرورش کودک خود را به عنوان یکی از راهکار های تربیتی هم چون مراقبت بر پایه مهربانی ، صلابت ، بزرگی واحترام متقابل را پدید آورند. واین امکان پذیر نیست مگر در سایه آموزش های لازم وآشنایی مادران و پدران با دیدگاه های تربیتی و عوامل آموزش وپرورشی و اجتماعی خانواده. بنابراین ما دراین بخش از تحقیق اشاره ای مختصر به طیفی از دیدگاه های تربیتی و صاحبنظران تعلیم وتربیت می پردازیم.

دیدگا های تربیتی که در این بخش از پژوهش مورد بررسی وتحلیل قرار میگیرند عبارتند از :

  • رفتاری
  • موضوعی /دیسیپلینی
  • اجتماعی
  • رشدگرا
  • فرایند شناختی
  • انسان گرایانه
  • ماورای فردی یا کل گرا.

در یک سر طیف دیدگاههای تربیتی،دیدگاههای قرار دارند که توجه آنها به ابعاد بیرونی مانند: رفتار دانش آموزان ،معطوف است.در انتهای دیگر طیف ، تأکید بیشتری برابعاد درونی مانند: افکار ، احساسات وانگاره ها قرار دارد.درمیانه طیف دیدگاههای قرار گرفته که کانون توجه خود راتعامل میان ابعاد بیرونی ودرونی قرار دارند.

دیدگاه رفتاری

این دیدگاه باروشهای خاص یادگیری که به رفتار های مشخصی منجر می شود سروکار دارد ، در این دیدگاه مهمترین چیز رابطه بین محیط ورفتار است تغییراتی که در محیط ایجاد می شوند به تغییر در رفتار می انجامند. از این دیدگاه در برنامه های آموزش وپرورش کودکان استثنایی برای دانش آموزان عقب مانده ذهنی نیز استفاده شده است. در این برنامه ها موضوع یا تکلیف های یادگیری معمولاً به اجزاء کوچکتر شکسته می شوند. در دیدگاه رفتار گرایی ، توصیف رفتار فرد در قالب های مشخص از آنجا که آنرا قابل مشاهده ساخته ، تهیه یک برنامه برخوردار از ساخت و بافت از پیش تعیین شده را نیز ممکن می سازد . از اصول اساسی مورد توجه این دیدگاه این است که ؛ اولاً ، تقریباً همه رفتار های انسان یادگرفتنی است و دوم اینکه توجه به عینیت ، [محیط بیرونی فرد] هدف اصلی روانشناسی است  .از برجسته ترین سخنگویان این دیدگاه اسکینر ، است. وی کلیه رفتار ها را به دو دسته کنشگریا رفتار فعال, که بوسیله یک محرک شناخته شده فراخوانده نمی شود بلکه صرفاً از جاندار صادر می شود و پاسخ گرکه بوسیله یک محرک شناخته شده فراخوانده یا ایجاد میشود ، تقسیم کرده است. هر چند برخی از آثار او جنجال بر انگیز بوده ، با انطباق دیدگاه رفتار گرایی با موقعیت های گوناگون ، برنامه هایی برای خود کنترلی ، آموزش رفتارجرأت آمیزی وکاهش فشار روانی تهیه شده است.

 دیدگاه شناختی

اطلاعات حاصل ازمطالعه رشد وتحول کودک از آن نظر با اهمیت است که به شکل گیری تدابیر تربیتی کمک می کند و راههایی را به مربیان و والدین نشان می دهد که شرایط لازم را برای رشد و شکوفایی کودکان و نوجوانان فراهم می آورد. در عین حال ، یکی از انگیزه های روانشناسانی که در این زمینه مطالعه می کنند این است که در زمینه ی پیچیدگی های رشد و تحول انسان دانش پایه را فراهم کنند . یکی از معروفترین نظریه های روانشناسان مربوط به دیدگاه شناختی ، نظریه پیاژه است . نظریه پیاژه ، نه تنها در روانشناسی و نیز در بررسی تحول شناختی کودک دارای منزلتی استثنایی است ، بلکه تأثیرات ژرفی برتعلیم وتربیت داشته است. پیاژه با تأکید بر فعالیت های خود انگیخته کودکان و با مردود شمردن آزمونهایی که مبتنی بر یک جواب صحیح است ، در انتخاب روش مناسب برای کشف ماهیت تفکر کودک تلاش کرد و توانست روش دقیقی برای پیگیری تفکر کودک برگزیند که به روش بالینی مشهور است. این روش ، از معایب آزمونها و مصاحبه به دور است واز وابستگی کودک وآزمایشکر به روابط کلامی تا حد ممکن می کاهد.

 به نظر پیاژه ، چهار عامل در تحول شناختی کودک تأثیر دارد که عبارتند از:

  • رسش
  • تجربیات محیطی
  • تعامل های اجتماعی
  • تعادل جویی .

نظریه های پیاژه ، معطوف نقش عوامل زیستی در تحول شناختی کودک است ولی نحوه سازگاری و سازماندهی فرایندهای هوشی تابع دو عامل محیط و پیشینه ی یادگیری فرد است ، اما در مقابل ، گرایش به سازماندهی فرایندهای هوشی و برقراری سازگاری های ویژه با محیط را به ارث می برد. به بیان دیگر پیاژه به بلوغ زیستی فرد در طول زمان اشاره دارد تا به وراثت در تحول شناختی . با همه اهمیتی که پیاژه برای بلوغ زیستی قائل است تواناییهای شناختی کودک حاصل تعامل با محیط ست.

پیاژه ، در عمل متقابل با جهان پیرامون ، بین تجربیات محیطی و تجربیات اجتماعی تفاوت قائل است. به نظر اونوع تجربه هایی که کودک از طریق کار روی اشیاء به دست می آورد ، در تحول شناختی او مؤثر است ؛ ولی محیط اجتماعی نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است واز آن میان ، پیاژه بر نقش زبان در باز نمایی ذهنی اعمال تأکید دارد.البته برخلاف نظر برونر ، پیاژه ، زبان را عامل به وجود آورنده ی هوش نمی داند بلکه زبان را تسهیل کننده تحولات شناختی از جمله هوش به حساب می آورد . به نظر پیاژه گروه همسالان نیز در میان عوامل اجتماعی نقش ویژه ای در تحول شناختی کودک بر عهده دارند.

تعادل جویی از اشکال خود تنظیمی است که به کودک فرصت می دهد تا شناخت پایدار و همگنی از محیط به دست آورده، ناهماهنگی های موجود در تجربیاتش را تشخیص دهد. به اعتقاد پیاژه ،کودک با این فرایند ، نقش فعالی در تحول شناختی خویش ایفا می کند .

 دیدگاه اجتماعی

این دیدگاه تأکید اولیه خود را بر تجربه اجتماعی قرار می دهد وگاهی اوقات بر انتقال فرهنگی تأکید می ورزد وبه فرد در بستر وشرایط خاص اجتماعی نگریسته می شود و تلاش بر این است تا برنامه هایی متناسب با این بستر وشرایط تدوین شود. در چهارچوب این دیدگاه رویکرد ها ودیدگاه های فرعی مختلفی وجود دارد .یکی از این رویکرد ها بر انتقال فرهنگی تکیه می کند این موضع را جامعه شناسانی مانند تالکوت پارسونز، تبیین وتشریح کرده اند . به اعتقاد او دانش آموزان در مدرسه نقش های مناسبی را که در جامعه وجود دارد می آموزند. دانش آموز رفتار های مورد انتظار مربوط به نقش ها واینکه چگونه انتظارات مربوط به نقش های مختلف محقق می شوند ، را می آموزند.

موضوع دیگر در قالب این دیدگاه ، شهروندی دمکراتیک  نام دارد. در این چهار چوب وظیفه مدرسه فقط انتقال ارزشها نیست ، بلکه از دانش آموزان انتظار می رود که استقلال در تفکر پیدا کنند. سومین موضع در قالب این دیدگاه بر تغییر اجتماعی تأکید می کند . این رویکرد وجود نابسامانی های جامعه را تصدیق کرده ، برنقش مدرسه در رفع این نابسامانی ها تأکید می نماید. مربیانی از قبیل آلفرد شولرو فرد نیومن، رویکرد هایی را مطرح ساخته اند که به دانش آموزان فرصت می دهد نه تنها مسائل را بررسی کنندکه درگیر جریان تغییر اجتماعی درسطح مدرسه وجامعه محلی شوند.

دیدگاه فرایند شناختی:

این دیدگاه ریشه در روانشناسی شناختی داشته ، کانون اصلی توجه خود را رشد و تقویت مهارتهای شناختی قرار می دهد.کسانی که در چهارچوب دیدگاه فرایند شناختی به فعالیت مشغولند ، به مطالعه نحوه تفکر انسان می پردازند و برنامه هایی را تدوین می کنند که حالت های مختلف تفکر(استدلال) را تقویت نمایند. برخی از طرفداران این دیدگاه معتقدند که چنین برنامه هایی باید کانون اصلی توجه نظام آموزشی را تشکیل دهد. برای مثال کارل برایتر، از تمرکز مدارس بر آموزش مهارتهای موسوم به R3) خواندن، نوشتن وحساب کردن) و مهارتهای تفکر حمایت کرده است. یکی از هدفهای اساسی این دیدگاه ، پرورش استقلال عقلانی است.

دیدگاه انسان گرایانه:

دیدگاه انسان گرایانه به طور کلی تا حدودی تحت تأثیر روانشناسی انسان گرایانه [نیروی سوم در روانشناسی] وبه طور خاص تحت تأثیر آراء وآثار کارل راجرز وآبراهام مازلو، بوده است. هردو نفر تبیین اهمیت شکوفایی فرد را در کانون توجه خود قرار داده اند. مازلو اصطلاح  خود شکوفایی را رایج ساخته و راجرز اندیشه  انسان با کارکرد تمام وکمال را مطرح نموده است.

خود شکوفایی هدف اصلی بسیاری از برنامه های انسان گرایانه است که در آنها توجه اصلی از آن جهت که تجربه های یادگیری باید موجبات درگیری شناختی وعاطفی دانش آموزان را فراهم می سازد ، به زندگی کنونی کودکان معطوف است. بنابراین یادگیری مفهوم ها بارشد عاطفی تلفیق شده است.

کارل راجرز ، روانشناس آمریکایی برجسته ای بود که نامش با درمان و بی رهنمود مترادف است. اورویکرد ذهنی و پدیدار شناختی را در مشاوره به وجود آورد که بر مفهوم انسان خود شکوفا متمرکز بود . راجرز بر این باور بود که تنها یک نیرو خود را برمی انگیزد و آن کشش به جانب خود شکوفایی است و به این ترتیب ، بطور ضمنی ، ناهشیاری مورد نظر فروید را طرد کرد. وقتی برای کودک شرایط لازم ، یعنی توجه مثبت غیر مشروط ، همدلی و همسانی یا اصالت فراهم شود، رشد سالم به وقوع می پیوندد. ارزشها وغایات در فضا یابستر انسان گرایانه اهمیت دارند واز نظر انسان گرایان تأکید بر فن آوری آموزش کافی نیست. در عوض ، تأکید اصلی بر کاوش ودستیابی به ارزشهای فردی و اجتماعی است . جرالد واینستاین، پنج معیار برای برنامه های انسان گرایانه پیشنهاد می نماید:

  • نیاز افراد مهمترین منبع اطلاعات برای تصمیم گیری است.
  • آموزش وپرورش انسان گرایانه حق انتخاب یادگیرندگان را افزایش می دهد.
  • دانش شخصی دست کم همان درجه اهمیت و اولویت را دارد که دانش عمومی از آن برخوردار است.
  • رشد هیچ کس مانع رشد دیگری نمی شود.
  • تمام عناصر برنامه باید به شکل گیری احساس مهم بودن وارزشمندی در افرادی که با آن سر وکار دارند، یاری رساند.

 دیدگاه ماورای فردی یا کل گرایانه

آموزش و پرورش ماورای فردی از آن حیث که بر اهمیت شکوفایی فرد تأکید می ورزد با دیدگاه انسان گرایانه شباهت دارد. با وجود این از جهات مهمی نیز با انسان گرایی متفاوت است. در حالی که دیدگاه انسانگرایانه بر نفس یا خود تأکید می ورزد ، آموزش وپرورش ماورای فردی کانون توجه خود را به مرتبه یا مرکزی بالاتر از وجود قرار می دهد که در آن فرد یگانگی یا ارتباط با سایر شکلها را تجربه می نماید. بنابراین آموزش و پرورش ماورای فردی ، دستیابی به مرحله تعالی خود را به منزله غایت مطلوب و مرحله ای ورای خود شکوفایی مطرح می سازد که در آموزش وپرورش انسان گرایانه هدف انگاشته می شود. روش های تمرکز یابی گوناگونی از قبیل تجسم وتخیل ، غور در باطن وحرکت برای گام برداشتن در مسیر نیل به خود متعالی استفاده می شوند. در آموزش و پرورش ماورای فردی تأکید بر اهمیت تفکر شهودی است . ویژگی بارز شهود ، درک آنی وبدون واسطه امور است.در تفکر تحلیل یک فرایند منطقی وجود داردکه هر یک از اجزاء آن به جای خود درک می شوند. آموزش و پرورش ماورای فردی در جستجوی ایجاد تعادل وتلفیق میان تفکر شهودی وتفکر تحلیلی است. بنابراین برنامه های ماورای فردی بر پرورش قوه خلاقیت ، اتخاذ رویکرد های تازه در حل مسائل و هنرها تأکید دارد. در نهایت آموزش و پرورش ماورای فردی بر اهمیت روحانیت یا حیات درونی فرد تأکید می کند . این هوشیاری درونی مستلزم تصدیق اهمیت افکار ، انگاره ها وتخیلات است. یاد آور می شود که تجسم وغور در باطن معمولاً ازاجزاء برنامه های ماورای فردی هستند که دستیابی به این هشیاری درونی را تسهیل می کنند.

منبع

خاتمی،مسعود(1393)، اثر بخشی آموزش خانواده بر دیدگاه تربیتی مادران،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی تهران

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0