طرحواره های ناسازگار اولیه
طرحوارههای ناسازگار اولیه یکی از مفاهیم بنیادی نظریه طرحواره درمانی است که در پاسخ به کاستیهای رویکردهای شناختی رایج در درمان اختلالات بلندمدت روانشناختی مانند اختلالات شخصیت، افسردگیها و اختلالات اضطرابی مزمن و مشکلات ارتباطی بلند مدت توسط جفری یانگ، ارائه شد. مدل یانگ در واقع تلفیقی ابتکاری از آموزههای رویکرد شناختی رفتاری با رویکردهای گشتالت، روابط موضوعی، روانتحلیلی و نظریه دلبستگی است. طرحواره درمانی بر این فرض استوار است که طرحوارههای ناسازگار اولیه هسته اصلی آسیبشناسیهای شخصیت و مشکلات روانشناختی را شکل میدهند .
بنظر میرسد كه طرحوارههای ناسازگار اولیه تجارب دوران كودكی مرتبط با تجربههای دلبستگی و تأیید و عدم تأیید را منعكس میكنند. رویكرد متمركز بر طرحوارهها به جای متمركز شدن بر افكار خودكار فرضهای زیربنایی، تأكید اصلی را بر عمیقترین سطح شناخت، یعنی؛ طرحوارههای ناسازگار اولیه میگذارد. الگوی متمركز بر طرحوارهها، طرحوارههای ناسازگار اولیه را به عنوان موضوعات جامع و گسترده، با در نظر گرفتن خود و رابطه شخصی با دیگران تعریف میكند. این طرحوارههای ناسازگار اولیه در دوره كودكی تشكیل میشوند و در سرتاسر زندگی شخصی با درجهای از ناكارآمدی بسط و گسترش مییابند .
مفهوم طرحواره
طرحواره درحوزه های پژوهشی مختلف به کار برده شده است و به عنوان ساختار، قالب یا چهارچوب تعریف میشود. در فلسفه کانت، به معنی آنچه که در تمام اعضای یک طبقه عمومی باشد، آمده است. روانشناسان رشد شناختی، روانشناسان بالینی و اجتماعی و روانشناسان شناختی این مفهوم را به گستردگی مورد توجه قرار دادهاند .این مفهوم در حوزه روانشناسی ریشه در کارهای روانشناسان رشد شناختی و بویژه پیاژه ، دارد.از دیدگاه این گروه طرحواره، الگوی شناختی انتزاعی است که تعبیر و تفسیر اطلاعات و حل مسائل را هدایت می کند.در جایی دیگر طرحواره را بعنوان الگوی شناختی ثابتی از توجه انتخابی به محرک ها، ترکیب محرکها برای ایجاد یک شکل قابل شناسایی و آشنا و مفهومبندی کلی موقعیت تعریف کردهاند. در این چارچوب طرحواره اساساً به عنوان بازنمایی شناختی جوانب خاصی از زندگی در نظر گرفته میشوند.
این مفهوم همچنین یکی از مفاهیم اساسی در حوزه روانشناسی شناختی است که بیش از همه با نام بک، تداعی میشود. بک طرحواره را، ساختاری شناختی برای گزینش ، رمزگردانی و ارزیابی محرکهایی که بر ارگانیسم تأثیر میگذارند تعریف میکند. وی معتقد است بر پایه مجموعهای از طرحواره ها افراد قادر میگردند تا موقعیت خویش را در رابطه با زمان و فضا تعیین نموده و تجارب را به گونهای معنیدار طبقهبندی و تفسیر نمایند. به اعتقاد بک و فریمن ، این ساختارهای شناختی اطلاعات مختلف در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیتها را ترکیب کرده و به آنها معنی میدهند. طرحوارهها را همچنین به عنوان عناصر سازمان یافته واکنشهای گذشته و تجاربی که بدنه نسبتاً پیوسته و دائمی شناخت را تشکیل میدهند و قابلیت هدایت ادراکها و ارزشیابیهای پسایند را دارند تعریف کردهاند .
از دیدگاه یانگ ، طرحوارهها باورهای عمیق و مستحکم فرد در مورد خود و جهان و حاصل آموزههای سالهای نخستین زندگیاند. آنها دانش ما در مورد خودمان و جهان هستند و به ما میگویند چگونهایم و جهان چگونه است .روانشناسان اجتماعی انواع مختلفی از طرحوارهها را مطرح میکنند، مانند طرحوارههای خود یا طرحوارههای ارتباطی . طرحوارههای خود عبارتند از توصیفات شناختی سازمان یافتهای از خود. یا به عبارتی آنها ساختارهای معنایی شامل دانش فرد در مورد خودش و دیگران هستند . طرحوارههای ارتباطی ازدیدگاه بالدوین،ساختارهای شناختی هستند که قواعد موجود در الگوهای روابط بین فردی را تبیین میکندشامل یک طرحواره درموردخود، یک طرحواره درمورد دیگری،متن نمایش نامه می شوند.
یانگ ، معتقد است برخی از این طرحوارهها به ویژه آنها که عمدتاً در نتیجه تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرند ممکن است هسته اصلی اختلالات شخصیت، مشکلات منششناختی خفیفتر و بسیاری از اختلالات مزمن محور یک قرار بگیرند. یانگ برای بررسی دقیق این ایده، مجموعهای از طرحوارهها را مشخص کرد که به آنها طرحوارههای ناسازگار اولیه میگویند، که خصوصیات زیر را دارند.
- الگوها و درون مایههای عمیق و فراگیری هستند.
- از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند.
- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند.
- در مسیر زندگی تداوم دارند .
- در رابطه خود و رابطه با دیگران هستند.
- به شدت ناکار آمدند.
ریشه های شکلگیری طرحواره
امکان شکلگیری طرحوارهها در هر مقطعی از زندگی وجود دارد، اما غالباً رشد و شکلگیری این ساختارهای بنیادین از دوران کودکی آغاز میشود و از عوامل گوناگونی چون ژنتیک، عوامل زیستی، خلق وخوی ذاتی ، خانواده و فرهنگ تأثیر میپذیرند.تجربه مکرر انواع خاصی از موقعیتها منجر به رشد طرحواره هایی در ارتباط با آن موقعیت خاص میشود لذا طرحوارهها میتوانند در خصوص فرایندهای عمومی، اشیا، رویدادها و پیامدهای آنها و یا موقعیتهای اجتماعی شکل گرفته باشند ،طرحوارهها دارای ساختار شناختی پیچیدهای هستند که هم طرحوارههای سطح بالا و هم طرحواره های سطح پائین و هم ارتباط این سطوح را با یکدیگر شامل میشود. در این سلسله مراتب هر چه به سمت طرحواره های مراتب بالاتر برویم معانی پیچیدهتر و بطور بیش روندهای گستردهتر میشوند. آنها در مواجهه با محرکهای جدید اطلاعات بدست آمده را غربال، رمزگردانی و ارزیابی میکنند .
این ساختارها همچنین امکان یک صرفهجویی شناختی را فراهم میکنند. آنها از طریق توجه انتخابی به جوانب خاصی از محیط پردازش اطلاعات را تحت تأثیر قرار می دهند و از این طریق به عنوان فیلتری برای محرکهای محیطی عمل میکنند.محرک ها، مجموع اطلاعات سازمان یافته و مرتبط قبلاً ذخیره شده را در بر میگیرند و این باعث میشود تا طرح وارهها برای تمامی موقعیتهای مربوط به هم معانی همسانی داشته باشند حتی اگر واقعیت یک موقعیت خاص چیزی غیر از آن باشد. این مسئله باعث میشود پردازشهایی که افراد در موقعیتهای مشابه دارند و شیوه عملکردشان در آن موقعیت تکرار شود. شناختوارهها، برانگیختگیهای عاطفی و انگیزشی، حاصل تعامل محرکهای محیطی با طرحوارههایند که منجر به انتخاب و راهاندازی استراتژیهای مرتبط با خودشان میشوند .این مسئله ویژگی متمایز کننده طرحوارههای مطرح شده توسط بک و یانگ است.در نگاهی کلی طرحوارهها، ساختارهای شناختی بازتابنده جوانب مختلف زندگیاند. آنها تمایل به ثبات و خود تداومبخشی در طی زمان دارند و به ادراک محرکها و پاسخ دادن به آنها کمک میکند. در مواجه با محرکها و رویدادهای مختلف طرحوارههای مرتبط با آن موقعیت فعال شده و توجه نسبت به محیط را به شیوهای همخوان با خود جهت میدهند. طرحوارهها به عنوان فیلترهایی برای اطلاعات ورودی عمل میکنند. انسانها دنیا را از پشت عینکهای طرحواره رنگ خود میبینند بر این اساس آنها ممکن است باعث خطاهای ادراکی شوند .
یانگ و کالسکو، سه عامل را بعنوان ریشه های شکلگیری طرحوارههای ناسازگار اولیه بیان میکنند:
تجارب اولیه زندگی
یکی از عللی که منجر به پیدایش طرحوارهها میشود، الگوهای مداوم تجارب آزار دهنده و ناکارآمد اولیه کودک و والدین، خواهر و برادرها و گروه همسالان در طی سالهای اولیه زندگی است هنگامی که افراد بزرگسال در موقعیتهایی قرار میگیرند که طرحوارههای آنها را فعال میکند، آنچه که معمولاً تجربه میکنند یک تجربه ناخوشایند از دوران کودکی خصوصاً در ارتباط با والدین است .
میلون ، برتأثیر تجارب منفی اولیه تأکید میکند: تجارب مهم اوایل زندگی ممکن است هرگز تکرار نشود اما اثرات و نشانههایشان به جا میماند. آنها خاطرات ثبت شدهای هستند که اثرات پایداری دارند و به محرکهای درونی اضافه شده اند. هنگامی که ثبت میگردند،باعث میشوند اثرات گذشته به صورت بی وقفه ،گریز ناپذیر و پاکنشدنی ادامه یابند. باقیمانده تجارب گذشته بیشتر به صورت فعالانه در زمان حال مشارکت میکنند. آنها ویژگی وقایع فعلی را تعیین میکنند، شکل میدهند یا تحریف میکنند. آنها نه تنها حضور دارند بلکه می کوشند به تدریج تجارب تازه را با گذشته همساز کنند .
چهار نوع تجربه اولیه زندگی وجود دارد که منجر به تسهیل رشد طرحواره ها میشود:
- اولین آنها ناکامی ناگوار نیازهاست.کودک هنگامی این دسته از تجارب را تجربه میکند که محیط پیرامونش فاقد غنای کافی در مورد عناصر مهم مثل محبت صمیمیت، ثبات، پذیرش و درک باشد.
- دسته دوم تجارب، مربوط به آسیبدیدگی یا قربانیشدن است. تجاربی مانند سوء رفتارهای جسمی و یا جنسی قرار گرفتن
- دسته سوم از تجارب اولیه زندگی اشاره به آن دسته از تجاربی دارد که در ارتباط با ارضاء بیش از حد نیازهای مختلف کودک و توجه افراطی والدین به آنها می باشد. این دسته از تجارب مانع از رشد استقلال و خودمختاری در کودک میشوند
- چهارمین دسته از تجاربی که منجر رشد طرحوارههای ناسازگار اولیه میشوند، تجارب مربوط به درونیسازی انتخابی کودک با دیگران مهم است. کودک در جریان این نوع تجربیات آن دسته از افکار، احساسات، تجربیات و رفتارهای مهم دیگران که غالباً همان والدینشان میباشند که خودش انتخاب میکند را، درونسازی کرده و با آنها همانندسازی میکند. آنچه نقش اساسی را در این انتخاب بازی میکند، خلق وخوی عاطفی کودک است .
نیازهای عاطفی اساسی
یانگ ، معتقد است که انسان دارای پنج نیاز اساسی تحولی است که عدم ارضای آنها به شکلگیری طرحوارههای ناسازگار اولیه ارتباط دارد. این نیازها به شرح زیرند:
- نیاز به دلبستگی امن به دیگران که در برگیرنده نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش است
- نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت
- نیاز به آزادی برای بیان نیازها و احساسات قابل اطمینان
- نیاز به خودمختاری و بازی
- نیاز به محدودیت های واقع بینانه و خودکنترلی
یانگ و کالسکو، معتقدند که این نیازها جهانی هستند و همه این نیازها را دارند. هر چند شدت آنها در بعضی افراد نسبت به بعضی دیگر بیشتر است. تعامل بین خلق وخوی ذاتی فرد و محیط اولیه بیشتر ناکام کننده بوده تا ارضاء کننده و در نتیجه این ناکامی باعث پیدایش طرحوارههای ناسازگار اولیه در فرد میشود.
خلق وخوی عاطفی
خلق و خوی عاطفی خاص کودک، ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردی است که از همان بدو تولد هر کودکی را از دیگر کودکان متمایز می سازد. تاکنون پژوهشهای مختلفی در ارتباط با این عامل بر رفتار و رشد کودک صورت گرفته است. نتایج نشان میدهد، وجود برخی خلق وخویهای خاص، افراد را مستعد رفتارهای خاصی میکند، مثلاً کودکی که ذاتاً تحریکناپذیر است، بیشتر احتمال دارد در آینده مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه شود. با این وجود این عنصر در تعامل با محیط تعدیل مییابد به عنوان مثال کودکی با خلق و خوی ذاتی شرم هنگامی که در کانون خانواده گرم و صمیمی قرار گیرد، می تواند رفتاری کاملاً گرم و دوستانه از خود نشان دهد.خلق و خوی عاطفی ذاتی کودک در ارتباط با رویدادهای ناخوشایند سالهای نخستین زندگی، منجر به عدم ارضاء نیازهای عاطفی اساسی کودک و در نتیجه شکلگیری طرحوارههای ناسازگار اولیه میشود .
طرحواره های ناسازگار اولیه
طرحواره های ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خود – آسیب رسانی هستند كه در ابتدای رشد و تحول در ذهن شكل گرفته و در سیر زندگی تكرار می شوند. ریشه تحولی طرحوارههای ناسازگار اولیه در تجارب ناگوار دوران كودكی نهفته است. طرحوارههایی كه زودتر به وجود میآیند و معمولاً قویترین هستند، از خانوادههای هستهای نشأت میگیرند. تا حد زیادی پویایی خانواده بازتاب دقیق پویاییهای ذهنی كودك هستند. وقتی افراد در موقعیتهایی از زندگی بزرگسالی، طرحوارههای ناسازگار اولیهشان فعال میشوند، معمولاً خاطرهای هیجانانگیز از دوران كودكی خود تجربه میكنند. همزمان با تحول كودك، سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه، انجمنهای گروهی و فرهنگ به طور روزافزونی اهمیت مییابند و در شكلگیری طرحوارهها نقش بازی میكنند. با این حال طرحواره هایی كه بعداً در سیر تحول شكل میگیرند، زیاد عمیق و نیرومند نیستند .یانگ ، آن دسته از طرح واره ها را که منجر به شکلگیری مشکلات میشوند، طرحوارههای ناسازگار اولیه مینامند. این طرحوارهها باورهای زیر بنایی ناکارآمد و مطلقی در مورد خود و در ارتباط با باورهایی در مورد محیط هستند که در طول دوران کودکی رشد یافته و عمدتاً توسط موقعیتها یا محرکهایی در محیط فرد فعال میشوند. در واقع این طرحوارهها که از دیدگاه یانگ عمیقترین ساختارهای شناختی هستند الگوهایی نافذ و گسترده، متشکل از خاطرات هیجانات، شناخت طرحوارهها و احساسات بدنی در ارتباط با روابط فرد با خودش و دیگران میباشند که درطی کودکی و نوجوانی رشد کرده و در سراسر زندگی فرد تداوم مییابند و تا حد زیادی نیز ناکارآمدند.یا بعبارتی دیگر الگوهای شناختی و عاطفی خود آسیبرسانی هستند که از جریان اولیه رشد آغاز شده و در طول زندگی تداوم مییابند.
طرحواره ناسازگار اولیه ساختارهایی غیرشرطی و انعطاف ناپذیرند که بتدریج و به صورت الگوهایی از تفکرات تحریف شده و رفتارهای ناکارآمدی تثبیت شدهاند. این ساختارها توسط افراد حفظ و اغلب قطعی و مسلم انگاشته میشوند. طرحوارهها به عنوان الگویی برای پردازش تجربیات افراد مورد استفاده قرار میگیرند وافکار و روابط فرد با دیگران را مشخص میکنند ونوع ادراکی را که هرفرد ازخود وجهان پیرامونش دارد تحت تأثیر قرارمیدهند. ادراکی که به دلیل ماهیت خود تداوم بخش طرحوارهها در سراسر زندگی ادامه مییابد.
منبع
قاسمی،حسین(1392)، نقش طرحوارههای ناسازگار اولیه درپیشبینی رفتارهای پرخطر،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی تربت جام
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید