شخصیت: تعاریف و مفاهیم
شخصیت را میتوان آن الگوی معین و مشخصی از تفکر، هیجان و رفتار تعریف کرد که سبک شخصی فرد را در تعاملهای او با محیط مادی و اجتماعیش رقم می زند. اگر در زندگی روزمره از ما بخواهند که شخصیت کسی را توصیف کنیم، از صفاتی نظیر باهوش و برونگرا یا با وجدان از این قبیل استفاده میکنیم. روان شناسان شخصیت همواره کوشیدهاند با ضابطهمند کردن نحوه استفاده از صفات شخصیتی در زندگی روزمره، به روشهایی رسمی برای توصیف و سنجش شخصیت دست یابند. آنها برای فراتر رفتن از مفاهیم متداول در مورد صفات شخصیت در سه جهت خاص تلاش میکنند. اولاً میکوشند مجموعه اصطلاحات وصفی را به دستههای کوچکی از صفات تقلیل دهند که هم بتوان با آنها کار کرد و هم بتوان انواع و اقسام شخصیتهای بشری را در قالب آنها توصیف کرد.
دوماً میکوشند از ابزارهایی پایا و معتبر برای سنجش صفات شخصیتی کمک بگیرند، و سوماً برای کشف روابط صفات با هم و با رفتارهای مختلف پژوهشهای آزمایشگاهی انجام میدهند.شخصیّت موضوعی پیچیده و دارای جنبههای گوناگونی است. نظریههای متنوّع و مختلفی درمورد چگونگی شکل گیری و ویژگیهای شخصیّت عرضه شده است. روان شناسان بیشتر به این موضوع پرداخته و سعی کردهاند پاسخگوی سؤالهای مربوط به شخصیّت انسان باشند. نظری اجمالی به تعاریف متعدّد شخصیّت نشان میدهد که، تمام معانی شخصیت را نمیتوان در یک نظریه خاص یافت؛ بلکه در حقیقت، تعریف شخصیّت به نوع نظریه هر دانشمند بستگی دارد. همین برداشتهای متفاوت از مفهوم شخصیّت، به وضوح نشان میدهد که با گذشت زمان، معنای شخصیت از مفهوم اولیّه آن که تصویری ظاهری و اجتماعی بود، بسیار گستردهتر شده است.
تعریف شخصیّت:
از نظر ریشه شناسی، کلمه شخصیّت از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده است که به معنای ماسکی بوده که در یونان و روم قدیم، بازیگران تئاتر بر چهره میگذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره به این مطلب دارد که شخصیّت هر کس، ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمیز او از دیگران باشد. دریک تعریف جامع از شخصیّت میتوان گفت: «شخصیّت عبارت است از :مجموعه سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیّات نسبتاً ثابت و پایدار که بر روی هم، یک فرد را از افراد دیگر متمایز می سازد. در تعریفی دیگر، هیلگارد،شخصیّت را الگوهای رفتار و شیوههای تفکّر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند تعریف کرده است .
تعاریف شخصیت
دو روان شناس به نامهای آلپورت و اوردبرت در دهه 1930 با استفاده از لغت نامهای بزرگ فهرستی جامع از صفاتی که تمام، یا دستکم اکثر ویژگیهای مهم و متمایز کننده افراد در زندگی روزمره تهیه کردند و به حدود هجده هزار واژه دست یافتند که رفتار را به نوعی توصیف میکرد. این تعداد نزدیک به پنج درصد از واژگان زبان انگلیسی را تشکیل میداد. سپس با حذف واژههای مبهم و مترادف این فهرست را به حدود چهار هزار وپانصد اصطلاح تقلیل دادند و سرانجام آن را در قالب زیرمجموعههایی سازماندهی کردند که به لحاظ روان شناختی معنادار بود.پژوهشگران بعدی با استفاده از این اصطلاحات وصفی شخصیت افراد را درجه بندی کردند. آنها از همسالان آشنای فرد میخواستند که هر صفت را در مورد او درجه بندی کنند. مثلاً از یکی از آنها میخواستند درجه صمیمیت فرد را بر اساس یک مقیاس هفت درجه ای , از کاملاً صمیمی تا کاملاً غیرصمیمی – تعیین کند. نام این گونه مقیاسها ،اغلب از دو صفت متضاد تشکیل میشد. از خود افراد هم میخواستند که خود را بر اساس آن مقیاسها درجه بندی کنند.
ریموند کتل ،نخست با ادغام برخی اقلام از فهرست آلپورت, اودبرت آن را به دویست صفت تقلیل داد و بعد از افراد و همسالانشان خواست که آنها را درجه بندی کنند. سپس با استفاده تحلیل عاملی تعیین کرد که الگوی همبستگی میان صفاتی که هر یک به درجه ای در فرد وجود دارد،با چند عامل شخصیتی زیربنایی قابل توضیح است. او با این تحلیل به شانزده عامل رسید. همین روش را روان شناس انگلیسی به نام آیزنگ به کار گرفت و به دو عامل شخصیتی رسید: درون گرایی و برون گرایی، که نخستین بار کارل یونگ روانکاو شناسایی کرده بود. بی ثباتی ، ثبات هیجانی که آن را روان نژندگرایی ؛ نوروتیزم خواند.درونگرایی و برونگرایی عبارتاند از میزان سمت گیری اساسی فرد، به درون خود یا به جهان بیرون. قطب درونگرا شامل افرادی خجالتی میشود که ترجیح میدهند به تنهایی کار کنند و به ویژه وقتی که دچار فشار هیجانی یا تعارض میشوند، دوست دارند سر در لاک خود ببرند.
قطب برونگرا نیز شامل افرادی معاشرتی است که، ترجیح میدهند به مشاغلی بپردازند که امکان کار مستقیم با دیگران را برایشان فراهم کند و در مواقع فشار روانی به جست و جوی همراه و کمک بر میآیند. حال این سؤال مطرح میشود که تعداد عوامل پایه ای شخصیت چند تاست؟ حتی با روش تحلیل دقیقی نظیر تحلیل عاملی هم نمیتوان جواب قاطعی داد. چنان که کتل به شانزده عامل و آیزنگ به دو تاسه عامل دست یافت. محققان دیگر هم هر کدام به اعداد دیگری میرسند.بخشی از این تفاوتها از آن رو وجود دارد که از روشهای مختلف در تحلیل عاملی استفاده میکنند. اما اکثر اختلافها در اختلاف سلایق ریشه دارد. پژوهشگری که به توصیفی تمایز یافته تر یا دارای جزئیات بیشتر راغب است، عوامل را بر اساس معیارهای محدودتری در نظر میگیرد و در نتیجه به عوامل بیشتری قائل میشود. استدلالش هم این است که اگر برخی از آنها را در هم ادغام کند، تمایزهای مهمی نادیده میماند. بر خلاف همه این اختلاف نظرها ،بتدریج بسیاری از پژوهشگران صفات شخصی در مورد پنج بعد صفتی اجماع کردند. این پنج عامل که امروزه ؛ خمسه کبیره نامیده میشود، نخستین بار با تحلیل عامل فهرست آلپورت ,اودبرت بدست آمد. اما امروزه از بررسی انواع و اقسام آزمونهای شخصیت نیز همین پنج عامل بدست آمده است.در مورد بهترین روش و تفسیر این عوامل همچنان اختلاف نظر وجود دارد ولی یک روش معقول برای تلخیص آنها استفاده از واژه باروت است: برون گرایی_ اشتیاق برای تجارب تازه _ روان نژندگرایی_ وجدان گرایی_ توافق پذیری .به نظر بسیاری از روان شناسان شخصیت، کشف و معتبر شناخته شدن این خمسه کبیر نقطه عطف بزرگی در روان شناسی شخصیت در دوران معاصر به شمار میرود.
منبع
کریمی،سپیده(1394)، مطالعه میزان شیوع اختلالات شخصیت در متقاضیان جراحی زیبایی بینی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید