سلامت روان شناختي
مؤلفان مختلف تعاريف متفاوتي از سلامت روانشناختي ارائه دادهاند. اين تنوع در تعاريف ميتواند ناشي از تفاوت رويكردهاي مختلف در روانشناسي و اعتقاد متفاوت مؤلفان نسبت به مؤلفههاي مختلفي كه در ارتباط با سلامت روانشناختي وجود دارد و در برخي مواقع بواسطۀ نتايجي كه از پارهاي بررسيها به دست ميآيد، باشد.
برخي ازمؤلفان معتقدند كه سلامت روانشناختي يعني ادراك مثبت فرد از رويدادها و شرايط زندگي. اين تعريف به يك منبع رواني با نام خوش بيني ارثي اشاره ميكند. فردي كه به طور ارثي خوش بين است عقيده دارد كه خوش بيني با سخت سري ، سلامت عمومي ،شادي، كيفيت ارزيابي زندگي رابطه مثبت و با اضطراب، شيوۀ مقابلهاي اجتنابي، ابعاد پريشاني رابطۀ منفي دارد.
برخي از مؤلفان هم سلامت روانشناختي را مترادف با شادي و خشنودي از زندگي در نظر گرفتهاند. به نظر اين افراد، سلامت روانشناختي يعني تعادل بين هيجان مثبت و منفي. در ارتباط بين هيجان مثبت و منفي با شادي دو عامل فراواني و شدت شادي مورد توجه قرار ميگيرد كه از بين اين دو عامل فراواني شادي نشانگر مناسبي براي بررسي و اندازهگيري سلامت روانشناختي در نظر گرفته شده است زيرا ميتوان به راحتي آنرا اندازه گرفت. اين عامل قوياً با سلامت هيجاني طولاني مدت در ارتباط است.
شادي، كه در اين تعريف يك نقطه ارجاعي براي تعريف سلامت روانشناختي به حساب ميآيد، عبارت از كميتي است كه تا آن حد كيفيت كلي زندگي يك فرد توسط وي به طور مثبت ارزيابي ميشود. به عبارت ديگر شادي به اين معني است كه شخص چقدر گذران زندگي خود را دوست دارد و از آن راضي است. از طرف ديگر شادي يكي از مشخصههاي اصلي كيفيت زندگي است كه امروزه به صورت يكي از موضوعهاي مهم جامعه شناسي و روان شناسي و حتي تحقيقات پزشكي درآمده است. اين مؤلفه نشان ميدهد كه اگر اغلب مردم شاد باشند، وضعيت كيفيت زندگي در آن جامعه خوب و مطلوب است. ناشادي اكثر مردم نشاندهندۀ وجود برخي نواقص و مشكلات جدي است. چنين وضعيتي در مورد مجردها صادق است.
در همه جوامع افراد مجرد كمتر از افراد متأهل احساس شادي و رضايت خاطر ميكنند. افراد مطلقه و بيوهها هم معمولاً شاد نيستند. تفاوت در ميزان شادي و رضايت خاطر بين مجردها و متأهلين خيلي بيشتر از ميزان تفاوت بين اغنيا و فقراست. چنين تفاوتي در ميزان شادي معمولاً در اثر نتيجه محروميت است. به نظر ميرسد كه افراد مجرد از برخي امكانات محروم هستند يا لااقل داراي چنين تصور ذهني ميباشند. شايد احساس تنهايي و فقدان حمايت اجتماعي باعث ناشادي افراد مجرد ميشود. البته اين احتمال هم وجود دارد كه افراد ناشاد چندان تمايلي به ازدواج ندارند و يا به عنوان يك زوج مناسب براي ازدواج انتخاب نميشوند.
بطور كلي تعيين كنندههاي شادي را ميتوان در دو سطح جستجو كرد:
- شرايط بيروني
- فرايندهاي دروني.
اگر ما بتوانيم شرايطي را كه افراد در آن احساس شادي ميكنند، بشناسيم، ميتوانيم چنين شرايطي را براي هر كسي ايجاد كنيم. از طرف ديگر اگر فرآيندهاي دروني و رواني افراد را بفهميم ميتوانيم به آنها ياد بدهيم كه از زندگي خود بيشتر لذت ببرند. اما در اينجا يك سؤال اساسي مطرح ميشود و آن اينكه آيا ميتوان شادي را به طور مداوم افزايش داد؟
برخي از نظريهها به اين سؤال جواب منفي ميدهند. يك نظريه ميگويد كه شادي نسبي است. براساس اين نظريه، بهبودي در شرايط زندگي تنها به طور موقتي ميتواند شادي را افزايش دهد زيرا معيارهاي زندگي دائماً در حال تغيير و تعديل هستند.
نظريه فرايند متضاد سولومون- كوربيت، كه تقريباً شبيه به اين نظريه است به نسبي بودن شادي معتقد است. طبق اين نظريه هرگاه هيجاني ؛ مثلاً شادی ايجاد شود، پس از مدتي ارگانيزم واكنش هيجاني متضاد آن را كه موجب محو حالت هيجاني نخستين ميشود، به راه مياندازد. بنابراين براي هر واكنش هيجاني يك واكنش هيجاني متضاد وجود دارد تا آنكه ارگانيزم بتواند به موقع به خط پايه و حالت تعادل برسد.نظريه ديگر معتقد است كه شادي يك خصيصۀ تغييرناپذير است و افراد بدون توجه به شرايط و وضعيت خود، به طور دائم احساس شادي يا ناشادي ميكنند. براساس اين ديدگاه، بهبود در كيفيت زندگي سبب درك و فهم بيشتر آن نميشود.
اين ديدگاهها به طور كلي در مورد افزايش ميزان شادي نظر بدبينانهاي دارند اما برخي از مؤلفان بدون اعتنا به چنين نظريههايي معتقدند كه شادي حالتي از ذهن است و در اغلب زبانها اين واژه در مورد احساسات در حالت تغيير و همينطور درك و فهم دائمي از زندگي به كار ميرود كه نظريههاي ذكر شده شادي را به معني دوم به كار بردهاند. اگر به هر دو معني توجه شود ميتوان اين برداشت را كرد كه از طريق تأثيرگذاري بر ذهن ميتوان ميزان شادي فرد را تغيير داد و تا حد مطلوب رساند.
اين ديدگاه براي شادي برخي واژههاي مترادف نيز در نظر گرفته است اين واژهها عبارتند از: رضايت از زندگي، شادي ذهني، سلامت ذهني، سلامت و سلامت روانشناختي. به طور كلي مؤلفان و نظريه پردازان مختلف هر كدام بر اساس مفاهيم نظري خود مطالبي را در مورد سلامت روانشناختي مطرح كردهاند. براي مثال مراحل رواني- اجتماعي در نظريه اريكسون ، تمايلات اوليه زندگي در نظريۀ بوهلر، تغييرات شخصيت در نظريه نيوگارتن، همگي سلامت روانشناختي را به منزلۀ گذرگاه تحول در چرخۀ زندگي متصور شدهاند. بعلاوه، مفهوم خودشكوفايي در نظريه مازلو، صورت بندي باليدگي در نظريه آلپورت، تصوير شخصي كاملاً كارآمد در نظريه راجرز و تبيين فرديتگرايي در نظريه يونگ ، سلامت روانشناختي را از ديد باليني نگريستهاند.
ويسينگ، ون ادن ، در تعريف و تبيين سلامت روانشناختي، يك عامل كلي را معين كردند كه از طريق حس تعلق به زندگي ، تعادل عاطفي و رضايت خاطر كلي از زندگي به صورت خودسنجي مشخص و اندازهگيري ميشود. آنها عنوان نمودند كه سلامت روانشناختي يك سازه و پديده چند بعدي است كه داراي خصيصههايي ميباشد كه اين خصيصهها در حالت سلامت روانشناختي واجد حالات خاصي به شرح زير ميباشند:
- عاطفه: احساسات مثبت بر احساسات منفي غلبه ميكند.
- شناخت: زندگي قابل درك و قابل كنترل شده و رضايت كلي از زندگي تجربه ميشود.
- رفتار: وجود تجربه عمل، علاقه به كار و فعاليت و مبارزه طلبي بدون اجتناب از مشكلات محرز است.
- خود پنداشت: احساس خود ارزشمنديو توانايي اثباتوجود خود به منصه ظهور ميرسد.
- روابط بين شخصي: افراد از ديگران حمايت دريافت ميكنند، به ديگران اعتماد دارند و از مصاحبتها و احساساتشان لذت ميبرند.
رايف و همكاران ، يك الگوي چند بعدي از سلامت روانشناختي را مفهوم سازي و عملياتي كردهاند. در اين الگو سلامت روانشناختي داراي ماهيت مثبت در عملكرد ميباشد كه متشكل از عناصر مختلفي است اين عناصر عبارتند از:
- پذيرش خود: نگرش مثبت به خود، شناخت جنبههاي مختلف خود كه ميتواند مثبت يا منفي باشد، احساس مثبت دربارۀ گذشتۀ خود.
- رابطه مثبت با ديگران: داشتن رابطه گرم، رضايت بخش و توأم با اعتماد به ديگران، توجه به سلامت و خشنودي ديگران، احساس همدردي قوي با ساير افراد، درك و فهم چگونگي بده و بستانبا ديگران.
- خود پيروي، مستقلو خود مختار بودن: توانايي مقاومت در برابر فشارهاي اجتماعي براي تفكر يا انجام عملي در جهت خاص، توانايي تنظيم رفتار از درون و ارزيابي خود بوسيله معيارهاي شخصي.
- غلبه بر محيط:داشتن حس غلبه و برتري بر محيط، كنترل كردن آرايۀ پيچيدهاياز فعاليتهاي بيروني، استفاده مؤثر بردن از فرصتهاي پيرامون، توانايي انتخاب يا ايجاد زمينههاي مناسب براي نيازها و ارزشهاي شخصي.
- هدفمندي در زندگي: داشتن هدف و جهت در زندگي، معني دادن به زندگي در حال و گذشته، داشتن عقيده و باوري كه به زندگي هدف ميدهد، براي زنده ماندن و زندگي كردن هدف ساختن.
- رشد شخصي: احساس رشد ممتد داشتن، خود را در حال رشد و تحول ديدن، گشادهرو بودن براي تجارب جديد، داشتن حس تشخيص توان باقوه خود، در طول زمان تحول در خود و رفتار خود را ديدن، تغيير يافتن در جهتي كه خودشناسي و كارآمدي بيشتر را منعكس نمايد.
صرفنظر از ديدگاههاي مختلف دربارۀ سلامت و ابعاد آن، عوامل و متغيرهاي مختلفي وجود دارند كه تأثير مثبت يا منفي برآن ميگذارند. از بين اين عوامل ميتوان به دو نوع از آنها كه تأثير زيادي بر سلامت و بويژه سلامت روانشناختي افراد (در اين تحقيق دانشجويان) ميگذارند اشاره كرد كه عبارتند از شيوههاي حل مسأله و شيوههاي مقابله با تعارض هر كدام از اين عوامل خود داراي ابعاد و مؤلفههاي مختلفي است كه ميتوانند تأثير متفاوتي بر همديگر و همچنين سلامت روانشناختي بگذارند. برخي از آنها تأثير مثبت و برخي ديگر تأثير منفي دارند و ممكن است در افراد مختلف با توجه به زمينههاي ارثي و ساختار شخصيتي يا پارهاي متغيرهاي ناشناخته تأثيرهاي متفاوتي داشته باشند.
منبع
برقی ایرانی،زیبا(1392)، اثر بخشی شناخت_رفتار درمانگری سالمندی(CBTO)بربهبود نشانههای مرضی، همبستههای شناختی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید