سبکهای فرزندپروری
عبارت اند از درک اصول اخلاقی و رفتار درست و سنجیده در جهت تربیت فرزندان که از طریق بزرگ تر ها و والدین صورت می گیرد و نشان دادن راه های درست اخلاقی- رفتاری و اجتماعی با استدلال در سطح عالی برای فرزندان به دور از هر نوع تهدید و مواخذه و بالاخره عبارت اند از نمره ای است که آزمودنی از آزمون شیوه های فرزند پروری به دست آورده می شود.
موضوع ارتباط والدین و فرزندان سال ها نظر صاحب نظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب نموده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودك و محیط اطراف او را به وجود می آورد. کودك در خانواده پندارهاي اولیه در باره ي جهان و همچنین، شیوه هاي سخن گفتن و هنجارهاي اساسی رفتار را فرا گرفته و نگرش ها، اخلاق و روحیات خود را شکل می دهد و به عبارتی اجتماعی می شود.هر خانواده شیوه ي خاصی را تحت عنوان شیوه هاي فرزندپروري در تربیت فرزندان خویش به کار گرفته، که متاثر از عوامل متفاوتی از جمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادي است .
تحقیقات معاصر در مورد شیوه هاي فرزندپروري از مطالعات بامریند بر روي کودکان و خانواده هاي آنان نشات گرفته است. بامریند با رویکردي تیپ شناختی بر ترکیب اعمال فرزندپروري متفاوت تاکید می کند. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروري(مانند گرم بودن، درگیر بودن، درخواستهاي بالغانه، نظارت و سرپرستی) تغییراتی در چگونگی پاسخ هاي کودك به تاثیر والدین ایجاد می کند .
خانواده اولین محل ارتباط اجتماعی کودک به شمار می رود،درسال های اولیه تنها روابط موجود برای فرزندان ، رابطه با والدینش است. کنش متقابل ورابطه عاطفی بین نوزادان و والدین به انتظارات و واکنش های کودک در روابط اجتماعی آِنده شکل می دهد. اعتقادات ،ارزشها ونگرش های فرهنگی توسط والدین پالایش می شوندوبه صورتی بسیار منسجم ومنتخب به کودک ارائه می شوند. خانواده مکانی است که در آن احساس اولیه ما از خود در خلال تعامل صمیمی ، شدید و وسیع با والدین ودیگر اعضاء خانواده شکل می گیرد .
نقش و موقعیت نهاد خانواده به عنوان هسته اولیه واساسی تشکیل جامعه از دیرباز مورد توجه جامعه شناسان ومتخصصان علوم رفتاری واجتماعی قرار گرفته است.توجه به اهمیت چنین نقشی به میزان تاثیر وکارایی تربیتی واجتماعی این نهاد در مناسبات فردی واجتماعی جوامع ونیز مبتنی بودن بر تمایلات ونیازهای فطری انسان ها به با هم بودن یعنی جمعی زندگی کردن،عشق ورزیدن وتولید مثل یعنی ادامه حیات ونسل در انسانها در طول قرون واعصارمربوط می باشد. خانواده اولین کانون زندگی جمعی،جلوه گاه عشق آفرینی وموسسات تربیتی بوده است.
بی شک در تعیین رفتار بارز وآشکار کودک، واکنش های عاطفی، ادراک،نگرش ها وارزشهای او ، خانه و خانواده از اهمیت خاصی برخوردار است خود پنداره و احساس ارزشمندی کودک بی شمار است. جو خانوادگی که شامل روابط والدین نسبت به فرزندان ، فرزندان نسبت به یکدیگر و والدین نسبت به هم است،می تواند در اینجا سازش کودک تسهیل کننده و یا بازدارنده باشد.
مهمترین سبکهای فرزندپروری
والدین قاطع واطمینان بخش: این والدین هم برای رفتارخود مختارانه وهم رفتار منضبط اعتبار قایلند. آنان روابط کلامی را تشویق می کنند و وقتی از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند وکودک را از چیزی منع می کنند یا از او انتظاری دارند، برایش دلیل می آورند.کودکانی که در این خانواده ها پرورش می یابند به تدریج به بلوغ شناختی و اجتماعی نزدیک می شوند و چیزی نمی گذرد که باید برای زندگی خودشان قبول مسئولیت کنند. در واقع معین بودن هدفها و انتظام وترتیب امور خانوادگی، راه ورسم زندگی آنها را روشن می سازد. والدین قاطع واطمینان بخش علاوه بر عهده دار شدن نقش پدر، مادری، مسئولیت تربیت فرزندان را نیز تقبیل می کنند وهمواره سعی می کنند که با کسب آگاهیهای تربیتی بیشتر از طریق مختلف این کار را انجام دهند.
والدین خودکامه ومستبد: این والدین،برخلاف والدین دموکرات،تحریک پذیر،انعطاف ناپذیر،زورگو،خشن ونسبت به نیازهای کودکان بی توجهند. به نظر آنان اطاعت بی چون وچرا یک فضیلت است. کودکانی که والدین خودکامه دارند،کمتر متکی به خود هستند ونمی توانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشد. بیشتر متمایل به ساکت بودن، مودب بودن، خجالتی بودن واز نظر اجتماعی غیر مثبت بودن و درمانده بودن هستند. آنان معمولا خود را نامهربان وسهل انگار می دانند ومعتقدند که انتظارات وتقاضاهایشان غیر منطقی ونادرست است. اما از اینکه بخواهند در چنین محیط خصومت آمیزی عرض اندام کنند،میترسند. این وضعیت به رفتار نامناسی ،تعارض و روان رنجوری که غالبا در چنین کودکانی یافت می شود،منجر می شود.
والدین سهل گیر وبی بندوبار: این والدین نیز می توانند نیازهای کودکان یا نوجوانان را برآورده کنند،بعضی از والدین اجازه می دهند کودک هرکاری که می خواهد بکند،شاید به این دلیل که کاری به کودک ندارند ویا اینکه اهمیتی نمی دهند. در این خانواده ها سطح ارزش افراد خانواده پایین،روابط اعضای خانواده ها سطح ارزش افراد خانواده پایین،روابط اعضای خانواده آشفته وغیر انسانی است.
والدین آسان گیر: در این خانواده ها محبت وعاطفه فرزندان است. اما میزان کنترل ونظارت بسیار پایین است این خانواده ها بر عکس خانواده ها برعکس خانواده های مستبد رفتار می کنند. یعنی بدون آن که از کودکان انتظار رفتارهای خاص داشته باشند، آن ها را حمایت می کنند. این والدین برای فرزندان خود هیچ گونه قانون ومقرراتی در نظر نمی گیرند وآن ها آزادند هرگونه خواستند عمل کنند. به عبارت دیگر،در هر شرایطی، پدر ومادر بدون انتظار از فرزندان،به دلگرمی ومحبت به آنان می پردازند.
در اينجا مواردي از روابط سالم خانوادگي توصيف ميشوند.
طرد و بيتوجهي والدين، از خود راندن و بيتوجهي در سنين اوليه زندگي، كودك را از داشتن عواطف انساني كه اساس سلامت فكر است باز ميدارد و در نتيجه امكان ابتلاء به اختلافات رفتاري را افزايش ميدهد. گاهي اولياء چنين استدلال مي كنند كه براي پرورش صحيح فرزندانشان بايد گاهي از بر آوردن خواهشهاي آنها خود داري كرد، در حالي كه خصوصاً در سالهاي اول زندگي، شخصيت سالم بر اساس ارضاء خواستههاي جسماني و عاطفي پايهگذاري ميشود، بر مبناي محروميت و ناكامي كودكي كه در اوان زندگي با گرمي و محبت و آرامش خاطر، پرورش يافته است اين شانس را دارد كه در زندگي بزرگسالي، اتكاء به نفس و خوشبيني به دنياي خارج پيدا كند.
دلايل طرد كودكان متفاوت است از آن جمله، شكل ظاهري و نقايص بدني، ميزان هوش و نارساييهاي ذهني، طرز رفتار و اخلاق كودكان، عدم موفقيت، عدم رعايت مسائل اخلاقي و مذهبي، بيماري و … را ميتوان نام برد .راندن از خود درجات مختلفي دارد ، اغلب اولياء فقط گاهي اين عمل را انجام ميدهند بندرت پدران و مادراني پيدا ميشوند كه كودكانشان را كاملا طرد كنند. اولياء مذكور چنين استدلال ميكنند كه براي پرورش صحيح كودك، بايد گاهي از برآوردن خواهشهاي او خودداري كرد گاهي والدين اين روش را حتي در مورد تربيت نوزاد كه بايد مورد توجه كامل عاطفي و جسماني باشد نيز به كار ميبرند .
در اين مورد ماور چنين مينويسد ، «براي پيشرفت و تكامل كامل، لازم است نوزاد در چند ماه اول زندگي به طور كامل و مداوم ارضاء شود بدين معني كه بايد كوچكترين گريهي او را با رفتارهاي پاداش دهندهي مانند غذا دادن، گرم كردن، نوازش دادن و خشك كردن امثال آن جواب داد با كم كردن اضطراب و تشويش نوزاد، مراحل دستگاه گوارش او بطور طبيعي و سالم عمل ميكندو احساس اطمينان رواني او رو به ازدياد خواهد رفت اين طرز رفتار، اساس اتكاء به نفس و خوش بيني نسبت به دنياي خارج است اين محبت اولياء پايه رفتارهاي كودك است. بدين معني كه اگر در ابتداي زندگي نوزاد بياموزد كه پدر و مادرش او را دوست ميدارند . طبيعتاً هنگامي كه بزرگتر ميشوند تربيت و ارشاد و راهنمايي او سهلتر صورت خواهد گرفت .
بطور كلي در طرد كردن و از خود راندن كودك دو روش بوسيلهي اولياء به كار برده ميشود. يكي بي اعتنايي و ديگر پرخاشگري و تنبيه نسبت به كودك است. در اثر بي اعتنايي كودك احساس ميكند كه والدينش او را نميخواهند و فقط از لحاظ انجام وظيفه، وجود او را در منزل تحمل مينمايند. روش ديگري كه اولياء در طرد كردن كودك انتخاب ميكنند تجاوز، پرخاش جويي و تنبيه است. چنين اوليائي اغلب رفتار خود را منطقي جلوه ميدهند و ادعا ميكنند كه داشتن انضباط سخت كودك را مرد زندگي پرورش داده و او را آمادهي مقابله با مشكلات خواهد كرد .
نظریه بامریند
در اوایل دهه 1960 دایانا بامریند پژوهشی را با استفاده از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین و سایر شیوه های پژوهش بر بیش از 100 کودک سن مدرسه اجرا کرد. یافته ها سه ویژگی را آشکار ساخت: پذیرش و روابط نزدیک – کنترل – استقلال دادن. بنابراین چهار سبک فرزندپروری بدست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند.
فرزندپروری مقتدرانه : این روش موفق ترین روش فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روش های کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل می شود. والدین مقتدر، صمیمی و دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند. آنها قاطع هستند اما دخالت گر و محدود کننده نیستند. شیوه های انضباطی آنها بجای تنبیهی بودن حمایت کننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی پی ریزی می کنند که فرزندان آنها چنان بار می آیند که از آنها پیروی کنند و اغلب براي مطيع سازي از استدلال و منطق بهره ميجويند و به منظور توافق با کودک با او گفتوگو ميکنند. از رفتارهاي نامطلوب نميترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانيت کودک را دارند و به تلاشهاي کودک در جهت جلب حمايت و توجه پاسخ ميدهند و از تقويتهاي مثبت بيشتري استفاده ميکنند. اين والدين در بعد محبت نيز عملکرد خوبي دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهرباني دريغ نميورزند. آنها حقوق ويژه خود را به عنوان يک بزرگسال ميشناسند و به علايق فردي و ويژگيهاي خاص کودک خود نيز آگاهي دارند. در کل این والدين در عين گرم و صميمي بودن با فرزند خود، کنترل کننده و مقتدر هستند. اين شيوه به فرزندان کمک ميکند تا با هنجارهاي اجتماعي بهتر سازگار شوند.
فرزندپروری مستبدانه : این روش از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طرد کننده هستند. نمايش قدرت والدين اولين عاملي است که اين شيوه را از ديگر شیوه ها متمايز ميسازد. در این سبک فرزندان چنین بار آورده می شوند که از قوانین سختگیرانه ایی که بوسیله والدین بوجود می آید پیروی کنند. نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است و براي کنترل کودکان خود از شيوههاي ايجاد ترس استفاده ميکنند. والدین مستبد معمولاً نمی توانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آنها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است به سادگی پاسخ دهند “چونکه من این چنین گفتم”. این والدین خواسته های زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخده نیستند. این والدین انتظار دارند فرمان های آنها بدون چون و چرا اطاعت شود. والدين درشيوه استبدادي کمترين مهرورزي و محبت را از خود نشان ميدهند.
فرزندپروری آسان گیرانه: در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال می کنند و به آنها اجازه می دهند در هر سنی که باشند خودشان تصمیم گیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند. خانواده اين والدين نسبتاً آشفته است. فعاليت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدين سهل انگار در عين آنكه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چنداني از آنها ندارند. اين والدين بسيار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحيح يا توضيحات دقيق ارائه ميدهند. آنها از روشهاي احساس گناه و انحراف استفاده ميکنند. اين والدين همچنين در بيشتر موارد در مواجهه با بهانهجويي و شکايت کودک، سر تسليم فرود ميآورند. این والدین به ندرت به فرزندان انضباط می دهند با فرزندان ارتباط برقرار می کنند، و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند.
فرزندپروری بی اعتنا: در این روش، پذیرش و روابط پایین، کنترل کم و بی تفاوتی کلی نسبت به استقلال دادن وجود دارد. این والدین اغلب از لحاظ هیجانی جدا و افسرده هستند و وقت و انرژی کمی برای فرزندان صرف می کنند. در حالی که این والدین نیازهای پایه ای فرزندان را برآورده می کنند اما عموماً از زندگی فرزندانشان گسسته هستند. در موارد افراطی حتی ممکن است فرزندان خود را طرد یا در رفع نیازهای آنها اهمال کند.
نظریه اریکسون : بنابر نظریه تحول روانی – اریکسون، شکل گیری شخصیت برطبق مراحل و بر اساس رشد بدنی که تعیین کننده کشش فرد نسبت به جهان خارجی و هشیار شدن وی نسبت به آن است، تحقق می پذیرد. بر اساس مراحل هشت گانه روانی– اجتماعی اریکسون اهداف و سبک های فرزندپروری والدین در مراحل مختلف رشد تغییر می کند. در مرحله اول رشد روانی- اجتماعی که اعتماد دربرابر عدم اعتماد است و از تولد تا 18 ماهگی را شامل می شود، هدف اصلی فرزند پروری پاسخگویی به نیازهای فرزند است. در مرحله دوم که خود مختاری در برابر شرم و تردید نامیده شده و از 18 ماهگی تا 3 سالگی را در بر می گیرد، هدف اصلی کنترل رفتار فرزندان می باشد. برای کودکان 3 تا 5 سال که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه به سر می برند، هدف عمده فرزند پروری والدین باید پرورش خود مختاری کودک باشد. در مرحله چهارم که اریکسون آن را کارایی در برابر احساس حقارت می نامد و سنین 5 تا 11 سالگی را شامل می شود، هدف اصلی فرزند پروری، ترقی دادن و پیشرفت کودک است. در سنین نوجوانی و مرحله احساس هویت در برابر پراکندگی نقش، هدف اصلی والدین تشویق به استقلال و حمایت های عاطفی است.
نظریه ادلر: یکی از نظریه پردازان سبک های فرزند پروری آلفرد آدلر است. مواردی را به دیدگاه او[آدلر] افزوده و تقسیم بندی به شرح زیر ارائه داده است:
- سبک آزاد منش و امید بخش: والدین در این سبک منحصر به فرد بودن کودک را قبول دارند. احساس عمیق احترام و مساوات را به او عرضه می کنند. کودک را تشویق میکنند که خطای خود را تصحیح کرده و توانایی های خود را گسترش دهد، کودک را راهنمایی می کنند تا اهمیت همکاری را دریابد.
- سبک بسیار آسان گیر: والدین، هدایا و مزایا و امتیازات زیادی را بر سر کودک می ریزند ولی توجهی به نیازهای اصلی او ندارند. کودک در چنین محیطی کسل و بی تفاوت است و ابتکار و خود انگیختگی خود را از دست می دهد.
- سبک بسیار مطیع: والدین تسلیم آرزوها ، خواسته ها و امیال کودک می شوند. والدین نمی توانند به کودک نه بگویند. کودک در چنین محیطی براحتی حقوق دیگران را نادیده می گیرد و هیچ محدودیتی را نمی شناسد.
- سبک بسیار جدی: والدین دائما بر رفتارها و اعمال کودک نظارت دارند. دائما در حال دستور دادن هستند، بسیار سخت گیر بوده و تمایل دارند کودک را تعلیم دهند. در این حالت این احتمال وجود دارد که کودک منفعلانه از دستورات اطاعت کند و یا لجاجت ورزد و یا منفعلانه مقاومت کند که نشانه های آن تنبلی، خیالبافی کردن و فراموشکاری است که منجر به نافرمانی می شود.
- سبک کمال گرا: والدین هنجارهای بسیار بالایی دارند و تنها در صورتی کودک را قبول دارند که عملکردش مطابق استانداردهای آنها باشد. کودک بیش از حد تلاش کرده ولی نمی تواند هنجارها را برآورده کند، در نتیجه احساس بی ارزشی می کند.
- سبک بسیار مسئول: به دلایل مختلف از قبیل شرایط اقتصادی، فوت یا بیماری ممکن است یکی از والدین مسئولیتهای سنگین را برعهده کودک بگذارد. کودک ممکن است مسئولیتها را با دلخوری بپذیرد و از بازیهای راحت و طبیعی دوران کودکی محروم شود.
- سبک بی توجه: والدین اغلب مشغله فراوان دارند یا نیستند، هیچ کس محدودیتی قرار نمی دهد. والدین نمی توانند با کودک روابط صمیمی برقرار کنند.
- سبک طرد کننده : هرنوع پذیرش را طرد کرده و با کودک به عنوان یک فرد مزاحم رفتار می کنند. این رفتار می تواند از ازدواج اجباری یا داشتن کودک ناقص ناشی شود. کودک به خود به عنوان یک فرد تنها و ناتوان می نگرد و از احساس بی ارزشی رنج می برد.
- سبک تنبیهی: اغلب با اعمال فشار زیاد و کمال گرایی همراه است. تنبیه بدنی اغلب برای برقراری نظم به کار می رود و ممکن است والدین عصبانیت شخصی خود را بر سر کودک خالی کنند. کودک هم به فکر انتقام گیری است و ممکن است احساس گناه نماید.
- سبک خود بیمار انگارانه: جو خانه مضطرب و ترسناک است. کودک ممکن است به خاطر به خاطر مساله ای جزئی در خانه بماند و به مدرسه نرود. احساس محدودی که از طرف والدین خود دریافت می کند باعث می شود درباره علایم خود اغراق کند.
- سبک از نظر جنسی تحریک کننده: والدین ممکن است در حین حمام کردن کودک را نوازش کنند و یا اینکه کودک را با خود به رختخواب ببرند. با کودک همانند وسیله شهوانی کوچکی رفتار می شود و کودک زودتر از موعد با مسائل جنسی روبه رو می شود. کودک باید راز دار باشد و اغلب شاکی و پریشان است و احساس گناه می کند.
تاثیرات شیوه های فرزند پروری والدین بر شخصیت ورفتار فرزندان
سادات غنی آبادیبا توجه به شیوه های گوناگون فرزند پروری معتقد است که:
- والدین آسان گیر کودکان نوجوانانی پرورش می دهند که:
- از رو به رو شدن با مشکلات پرهیز می کنند.
- کمتر به والدین خود اعتماد واطمینان دارند ودر نتیجه از ارزشهای آنان تبعیت نمی کنند.
- در برقراری ارتباط صمیمانه ودیر پا ناموفق هستند.
- غیر مسوول هستند ودر پاسخ به انجام وظایف روزمره ی زندگی احساس مسئولیت نمی کنند
- بی بند وبار هستند وبه تجربه های جنسی زودرس وبه مصرف مواد مخدر روی می آورند.
- والدین قدرت طلب نوجوانانی پرورش می دهند که:
- سرکش وطغیان گر هستند.
- سطوح بالایی از اضطراب وکمرویی را تجربه می کنند.
- احساس بی کفایتی وحقارت می کنند.
- هیچ موافقت وسازشی با ارزشها وخواست های والدین خود ندارند
- از گزینش هدف های منطقی وقابل دسترس عاجز هستند.
- والدین آزاد منش کودکان ونوجوانانی پرورش می دهند که:
- مایل به همانند سازی با والدین خود هستند.
- متکی به خود هستند وموقعیت های اقتدار آمیز ونافذ را به راحتی می پذیرد ودر تمام موقعیت ها به خوبی انجام وظیفه می کنند.
- در زمان بازگو کردن نظریات و تصمیم های خود وبه هنگام ظاهر شدن در جمع از سطح اطمینان بالایی برخورداراند.
- حالت دفاعی ندارندوچنانچه رفتارهایشان مورد ارزشیابی وحتی انتقاد قرار گیرد حساسیت زیادی از خود نشان نمی دهند.
- دارای احساس ارزش مثبت هستند که پایه واساس زندگی سالم روانی است.
منبع
اکبری نژاد، معصومه(1393)، رابطه خودکنترلی و سبک های فرزندپروری با بهزیستی روانشناختی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید