رویکرد های مختلف سلامت روان

شناخت درمانی بک و الیس:

 نگرشی که نسبت به امور پیدا می کنیم ما را آشفته می کند، نه خود وقایع. شناخت درمانی ، روش درمانی مبتنی بر شناخت است و بر اهمیت نظام های فکری و اعقتادی در تعیین رفتار و احساست تأکید می کند. اصولا شناخت درمانی بر این باور است که جنبه های مختلف رفتار شخص، تحت تأثیر تعبیر و تفسیری است که او از جهان دارد؛ به عبارت دیگر، این صرفا خود اشیا و پدیده ها نیستند که در ما واکنش ایجاد می کنند بلکه دیدگاه ما نسبت به آن ها نیز مهم است .این شیوه درمانی بر این اصل نظری تکیه دارد که شیوه تعبیر و ارزیابی و بازآفرینی فرد از جهان ، در رفتار و عاطفه او تأثیر می گذارد. شناخت بر اساس نگرش ها و پیش فرض های برخاسته از تجارب قبلی ( طرح واره ها ) شکل می گیرد و هدف اصلی این شیوه ، زمینه ای و رشد دادن الگوهای فکری و نگرش های منطقی و سازگار در فرد بیمار است .

الیس ، اصول سیزده گانه ای را به مثابه معیارهایی برای سلامت روان در نظر گرفته است؛ این اصول عبارت اند از : نفع شخصی، رغبت اجتماعی، خود فرمانی، انعطاف پذیری، پذیرش عدم اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر کردن، و لذت گرایی بلند مدت پایا  . به نظر الیس، انسان های سالم فاقد این باورهای غیر منطقی هستند :

  •  امیال اساسی انسان ، مثل امیال شهوانی و جنسی به این دلیل نیاز تلقی می شوند که ما آن ها را نیاز تعریف می کنیم ، در حالی که آن ها ترجیحات ما هستند .
  • ما نیم توانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم ؛ خواه این رویدادها، اجبار به انتظار کشیدن در صف باشد یا موجه شدن با انتقاد، یا طرد ، در حالی که این رویدادها را می توان تحمل کرد .
  • موفقیت ها و شکست های ما با ویژگی های خاصی مانند هوش ، ارزش ما را به  انسان مشخص می کنند.
  • دنیا باید با ما عادلانه برخورد کند؛ گویی که دنیا می تواند از امیال ما پیروی کند.
  • ما باید رضایت دیگران راجلب کنیم؛گویی هستی ما به آن ها بستگی دارد.
  • برخی افراد، رذل یا شرورند وباید به خاطرشرارتشان تنبیه شوند؛ گویی ما می توانیم بی ارزش بودن انسانرا ارزیابی کنیم.
  • وقتی اوضاع آ« گونه که ما دوست داریم نیست، گویی مفهوم وحشتناک بودن را  می توان به صورت تجربی تعریف کرد.
  • اگر فکر نمی کردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر به دلیل خشم یا اضطراب ناراحت نبودیم، نمی توانستیم عمل کنیم.
  •  چیزهای زیان بخشی مانند سیگار یا مواد مخدر، خوشی زندگی را بیش تر می کنند یا مصرف این مواد زیان آور، صرفا به این دلیل ضرورت دارد که گذراندن زندگی بدون آنها ممکن است برای مدت ناخوشایند باشد.
  • عامل بیرونی موجب شادی آنان می شود و ما نمی توانیم احساستمان را کنترل کنیم.
  • سابقه و گذشته فرد تنها عامل تعیین کننده مهم رفتار فعلی اوست؛ گویی چیزی که زمانی زندگی فرد را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، برای همیشه بر آن تأثیر دارد.
  • عقایدی که در کودکی آموخته ایم خواه عقاید مذهبی، خواه اخلاقی ، یا سیاسی  می توانند راهنمای خوبی برای بزرگسالی باشند؛ حتی اگر تعصب آمیز یا افسانه ای باشد.

به نظر بک، علت ناسازگاری های انسان، عمدتا افکار اتوماتیک او هستند که به صورت خطاهای شناختی ، عواطف و رفتارهای او را تحت تأثیر قرار می دهند و مهم ترین ویژگی شخصیت های سالم این است که می توانند این افکار ناکارآمد را شناسایی کنند و با آن ها به مقابله برخیزند. استفاده از این روش ها در درمان بسیاری از مشکلات و اختلالات روانی موثر بوده است. به طور خلاصه ، این خطاهای شناختی از دیدگاه شناخت درمان گران مختلف عبارت اند از : – تفکر دوبخشی ، – تعمیم مبالغه آمیز ، – شخصی سازی ، –  استدلال هیجانی ، – بزرگ نمایی و کوچک نمایی ، –  برچسب منفی زدن ، –  بی توجهی به امر مثبت، – فاجعه سازی، –  انتزاع انتخابی، –  استنباط اختیاری، الف) ذهن ، فکر خوانی، ب) پیش بین منفی، –  عبارت های   باید دار، تفکر تساوی گونه .

گشالت درمانی پرلز :

آن که خود آگاه تر است، سالم تر است.یکی از روش های مهم ارتقای سلامت روان، استفاده از فنون و روش های « گشتال درمانی» است که بیشتر حاصل کار فردریک پرلز می باشد. عبارت « گشتالت» به مفهوم سازمان پویای یک کل اشاره دارد و سروکار آن بیشتر با کل وجود خود است؛ یعنی، به فرد بیش از حاصل رفتارهایش نگریسته می شود. برای ادراک یک فرد نمی توان ابتدا بازوها، بعد گوش ها، صورت و دیگر اجزا را جزء به جزء معنا مستلزم پذیرفتن مسئولیت شخصیت است. هیچ کس و هیچ چیز به زندگی انسان معنا نمی دهد مگر خودش. انسان باید با احساس مسئولیت ، آزادانه با شرایط زندگی رو به رو شود و معنایی در آن بیابد مشکلات افراد تنها در خود آنها نیست، در سیستمی است که در آن زندگی می کنند.

برای اینکه شخص از سلامت کافی برخوردار باشد، باید سیستم زندگی و از جمله تعاملاتش با دیگران بهبود یابد بنگریم و او را صورت یک فرد، تصور کنیم بلکه باید به کل تصور نگاه کنیم، دانش آموز برای مطالعه جبر باید فرمول های آن را بفهمد ولی زمانی قادر به حل مسئله خواهد بود که همه این فرمول ها را با هم بیاورد و از هر فرمول، با توجه به شرایط مورد نیاز، استفاده کند. در سلامتی، ما یک موازنه مناسب از هماهنگ بودن تمام آن چیزهایی که هست ، هستیم . ما یک کبد و یک قلب نداریم، ما کبرد و قلب و غیره با هم هستیم. ما جمعی از قسمت ها هم نیستیم بلکه یک هماهنگی هستیم. پس ، مسئله از نوع بودن است نه داشتن . آسیب در گشتالت درمانی عبارت است ا ز : تأکید بر حمایت اجتماعی و وابستگی به دیگران، عدم مسئولیت پذیری، خود واقعی نبودن و ایفای نقش با خود و دیگران. درمان نیز افزایش خودمختاری ، تعامل سازنده با دیگران و تحقق بخشیدن به خود، و از همه مهم تر، به حداکثر رساندن آگاهی به خود است،لذا باید سعی کنیم :

  •  در پی حمایت شخصی باشیم نه  حمایت محیطی
  •  خود واقعی مان باشیم و نقش بازی نکنیم
  •  روش های مطلوب ایجاد تماس با دیگران را یاد بگیریم
  •  درون فکنی نکنیم
  •  فرافکنی نکنیم  و …

رفتار درمانی اسکینر :

 بیشتر رفتارهای بشر آموخته شده اند؛ چه به هنجار چه نابهنجار.سلامت روانی و انسان سالم ، به عقیده اسکینر، معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط است. چنین انسانی وقتی با مشکل روبه رو می شود. تا هنگامی که از طریق جامعه به هنجار تلقی می شود، برای بهبود بخشیدن به رفتار خود و اطرافیانش و به هنجار کردن آنها به طور متناوب از شیوه اصلاح رفتار استفاده می کند. به علاوه، انسان سالم باید آزاد بودن خود را نوعی توهم بپندارد؛ بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط معدودی از عوامل محیطی مشخص می شود. انسان سالم کسی است که به خاطر رفتارهای متناسب از محیط و اطرافیانش تأیید اجتماعی بیشتری دریافت می کند. شاید معیار تلویحی دیگر در مورد خصوصیات انسان سالم از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان باید از علم نه برای پیش بینی ، بلکه برای تسلط بر محیط خویش استفاده کند. در این معنا، فرد سالم کسی است که بتواند برای به کارگیری هر روش، بیش تر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندتری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدف مندی، غایت نگری و مانند آن را کنار بگذارد .

نظریه انسان گرایی مازلو :

انسان ها می توانند چیزی باشند که باید باشند، آن ها باید به ماهیت خود وفادار بمانند. مازلو ، انسان را خودشکوفا می داند. انسان ها الگوهای بلوغ، پختگی و سلامت اند؛ با حداکثر استفاده از همه قابلیت ها و توانایی های خود، خویشتن خویش را فعلیت می بخشند. می دانند کیست اند و چیست اند و به کجا می روند. در مسیر تحقق خود، تکاپو نمی کنند بلکه تکامل می یابند. ویژگی های آن ها را می توان چنین فهرست کرد: ادراک صحیح واقعیت ها، پذیرش کلی طبیعت دیگران و خویشتن ، خودانگیختگی ، سادگی، طبیعی بودن، توجه به مسائل بیرون از خویشتن، نیاز به خلوت و استقلال ، تازگی مداوم تجربه های زندگی، نوع دوستی، کنش مستقل، تجربه های عارفانه یا اوج، روابط متقابل با دیگران، تمایز میان وسیله و هدف و خیر و شر، حس طنز مهربانانه، آفرینندگی، و مقاومت در مقابل فرهنگ پذیری . به نظر این اندیشمند بزرگ، انسان ها باید در برآورده کردن این نیازها بکوشند: نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلق پذیری و عشق، احترام، و خودشکوفایی. در ضمن ، این نیازها از قوی تری تا ضعیف ترین مرتب شده اند و قبل از این که نیازهای سطح بالاتر اهمیت پیدا کنند، نیازهای پایین تر باید، دست کم تا اندازه ای، ارضا شوند .

مکتب روان کاوی یونگ :

همه چیز در ناهشیار ابراز بیرونی می جوید و شخصیت نیز می خواهد از شرایط ناهشیار خود تکامل یابد. فرایندی که موجب یکپارچگی شخصیت انسان می شود، فردیت یافتن یا تحقق خود است. این فرایند خود شدن، فرایندی طبیع است. این کیفیت در واقع گرایشی چنان نیرومند است که یونگ آن را غریزه می داند. در انسان فردیت یافته، هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نیست، نه هشیار نه ناهشیار، نه یک کنش یا گرایش خاص نه هیچ یک از سنخ های کهن، بلکه هدف صرفا پذیرش وجود آنهاست. گام بعدی فرایند فردیت یافتن، ضرورت سازش با دوگانگی جنسی ـ روانی است. مرد باید آنیما  ؛ خصایص زنانه و زن ، آنیموس ؛ خصایص مردانه اش را بیان کند. ویژگی دیگر، یک پارچگی خود است، همه جنبه های شخصیت ، یکپارچگی و هماهنگی می یابند؛ به گونه ای که همه آنها بتوانند بیان شوند. اشخاص سالم از شخصیتی برخوردارند که یونگ آن را شخصیت مشترک خوانده است. چون دیگر هیچ جنبه شخصیت به تنهایی حاکم نیست، یکتایی فرد ناپدید می شود. چنین اشخاصی را دیگر نمی توان متعلق به یک سنخ روانی خاص دانست .

اریک فرام :

لازمه عشق بارور ، رابطه آزاد و برابر بشری است. فرام، تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست می دهد؛ چنین انسانی به طور عمیق عشق می ورزد، آفریننده است ، قوه تعقلش را کاملا پرورانده است، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند، حس هویت پایدار دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است. فرام شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند. او با کاربرد واژه جهت گیری ، این نکته را بیان می کند که جت گیری، گرایش با نگرش کلی، یکی است که همه جنبه های زندگی، یعنی پاسخ های فکری، عاطفی و حسی به مردم و موضوع و رویدادها را ، خواه در جهان و خواه در خود در بر می گیرد. بارور بودن یعنی به کار بستن همه قدرت ها و استعدادهای بالقوه خویش. چهار جنبه شخصیت سالم در روشن ساختن مرام فرام از جهت گیری بارور موثر است.

این چهار جنبه عبارت اند از : عشق بارور ، تفکر بارور ، خوش بختی و وجدان اخلاقی . لازمه عشق بارور ، رابطه آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه  می تواند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از چهار ویژگی برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت ، احترام و شناخت، تفکر بارور ، مستلزم هوش ، عقل و عینیت است. خوشبختی ، بخش جدایی ناپذیر و پیامد زیستن در سوی موافق جهت گیری بارور و همراه همه فعالیت های زایاست. فرام میان دو نوع وجدان اخلاقی ، که عبارت اند از : وجدان اخلاقی قدرت گرا و وجدان اخلاقی انسان گرا، تفاوت قائل است. او اولی را نمایانگر قدرت خارجی درونی شده می داند، که رفتار شخص را هدایت می کند، و دومی را تداعی خود تلقی میکند،که از تأثیر عامل خارجی آزاد است.عشق از نوع بودن، بهترین نوع عشق است نه از نوع داشتن .

نظریه ی درمان سیستم های خانواده ( مینوچین ، بوئن و …):

هیچ چیز مستقل از هیچ چیز دیگری نیست. به نظر این درمان گران، مشکلات افراد تنها در خود آنهاست نیست بلکه در سیستمی است که در آن زندگی می کنند. برای این که شخص از سلامت کافی برخوردار باشد، باید سیستم زندگی و از جمله تعاملاتش با دیگران بهبود پیدا کند. آنچه در مکاتب روان درمانی و مشاوره ای فردی دنبال می شود، تنها اصلاح و تغییر یکی از اعضای سیستم است ولی از نگاه درمان گران سیستمی، از جمله مینوچین، این فرد تنها یک بیمار معلوم است که نشانه های بیماری سیستم خانواده ی خود را به همراه دارد . از مهمترین نشانه های انسان سالم از نگاه این درمان گران می توان به این ویژگی ها اشاره کرد:

  • – عدم اتحادها و مثلث سازی ناسالم بین اعضای خانواده،
  •  وجود مرزهای نسلی روشن و واضح و تعریف شده بین اعضا،
  •  توزیع متناسب قدرت د رخانواده و رعایت سلسله مراتب ها ،
  •  سازگاری با دوره های مختلف رشد،
  •  وجود الگوهیا تعاملی سازنده بین اعضا،
  •  تمایز هر یک از اعضا از خانواده ی اصلی ، پدری و در عین حال، ماندن در نظام عاطفی خانواده،
  •  بازنگری یادگیری های دوران گذشته و آگاه بودن از آن ها در زندگی خود،
  •  بلد بودن مهارت های ارتباطی و تقویت کنندگی ،
  • داشتن عزت نفس بالا،
  • اهل گفت و گو بودن،
  • تفکیک عقل از احساس،
  • احترام به همدیگر ،
  • کاهش اضطراب خانوادگی .

منبع

دین پرست،آرزو(1394)، رابطه خنده درمانی یوگایی و سلامت روان دختران و پسران جوان ،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشکاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0