رویکرد روانکاوی

دیدگاه فروید :بنظر فروید، اکثر مردم به درجات مختلف روان نژند هستند و سلامت روان شناختی یک ایده آل است نه یک هنجار آماری . بعقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روان شناختی ضرورت دارد . نخستین ویژگی خود آگاهی است .

بنظر فروید، خود آگاهی برای سلامت روان شناختی کفایت کننده نیست . می دانیم که زندگی اجتماعی بخودی خود متبع بالقوه غیر منطقی بودن است . فروید تقریباً ایده ای در مورد غیر منطقی بودن اعمال گروهی داشته است . او تمام جنبشهای سیاسی،دموکراتیک یا استبدادی ، انقلابی یا ارتجاعی را فاسدومردود می داند .

به عقیده فروید، انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روان جنسی را با موفقیت گذرانیده باشد و در هیچ یک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد . به نظر او کمتر انسانی متعارف به حساب می آید و هر فردی به نحوی از انحاء نا متعارف است . فروید از حیطه روان شناسی انسان نا متعارف را به دو گروه روان نژند و روان پریش تقسیم می کند و هسته مرکزی بیماری روانی را اضطراب می داند . به عقیده فروید نوع مکانیزم های دفاعی مورد استفاده افراد سالم روان نژند و روان پریش متفاوت است . شخص سالم از مکانیزم های دفاعی نوعی دوستی ، پیش بینی ، شوخ طبعی ، والایش و سرکوب استفاده می کند .

دیدگاه یونگ :نظریه یونگ ، در مورد روان نژندی از نظریات فروید و ادلر، پیچیده تر است ، به طور کلی که وی نظریات انان را تخریبی و تقلیلی می داند . بعقیده یونگ ، در اغلب موارد علت روان نژندی یک سو نگری  است . یک سو نگری به اشکال مختلفی روی می دهد که دو نوع از انها اهمیت اختصاصی دارند . در مورد نخست شخص در مورد اهدافی دچار مشغله فکری می شود که این اهداف برای یک مرحله پایین تر از چرخه زندگی متناسب بوده اند . شخص جوانی که دچار وسوسه فکری مربوط به مشکلات دوران کودکی و خردسالی است ، نمی تواند به نحو موثر از عهده خواسته های زندگی و رقابت اجتماعی بر آید . شخص میانسالی که هنوز به جایگاه اجتماعی و جنسیت علاقمند است نیز به همین اندازه دچار سردرگمی شده است ، زیرا این موضوعات نبایستی تا این اندازه در زندگی این شخص حائز اهمیت باشند . مشکل دوم یک سو نگری ممکن است به صورت توسعه بیش از حد یک نگرش یا عملکرد اساسی و بنیادین باشد که موجب شود شخص نقاب  خودش را بی از حد جدی بگیرد .

دوم و مهمتر اینکه یک سو نگری فرآیند تفرد را متوقف می سازد . هدف نهایی روانشناسی فروید و آدلر مصالحه فرد با خواسته های جامعه است . یونگ، این مرحله را نخستین هدف الزامی در سلسله مراتب تفرد ، می داند . بنظر وی تفرد بالاتر از مصالحه با جامعه است.تفرد به معنای منفرد شدن ،همگون شدن و منحصر بفرد شدن بینظیر وغیرقابل مقایسه است.

تفرد یعنی تولید وشکوفایی تمامیت بالقوه ذاتی فرد تفرد مستلزم اینست که فرد به کلیت و یکپارچگی برسد . لذا یونگ معتقد است که تعداد خاصی از افراد هر جامعه نا کامل باقی می ماند . تفرد در ساده ترین شکل ان عبارتست از تمییز تدریجی من یا خود آگاهی از ناخودآگاهی . اما یونگ افزایش بیش از حد خود آگاهی را به همان اندازه اندک بودن آن آسیب گونه می داند، از این لحاظ وضعیت متعادل تری را اتخاذ کرده است .

شخص پس از روبرو شدن با نقاب ، سایه و آینما یک مانع نهایی برای خود شدن  دارد که همان وسئله معانی زندگی است . کوشش فرد برای جستجوی حقیقت ازلی مشکل معنای زندگی را حل می نماید . چنین کوششی همزمان فرد را از قدرت ناخودآگاه ارکی نسخ های کهن آزاد می کند و انرژی خلاق آنها را تخلیه می کند .

بنظر یونگ ، سلامت روان شناختی و خود شناسی یکسان هستند . تحقق خود با سه معیار مشخص می شود : نخست بایستی واپس زنی تخلیه شود ، تنشهای بین کنشها و نگرشهای ناخودآگاه و خود آگاه به آرامش مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش و صفای درونی برسد . دوم فرد بایستی بیان نمادین ناخودآگاه را درک کند.سوم شخس بتواند از طریق ایمان شخصی به نماد یا اسطوره خصوصی خود شناسی نزدیک شود .

دیدگاه صفات موری :  بعقیده موری، تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است . موری، موضع روان شناختی انسانگرایانه و خوش بینانه ای دارد . به علاوه به عقیده وی من سرکوبگر و مهار کننده نیست . من موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانه های نهاد است . بعقیده موری قدرتمندی من ازتعیین کننده های با اهمیت سازگاری و سلامت روان شناختی فرد است . هر چه فاصله بین من ایده آل و من برتر کمتر باشد ، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود . هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایده آل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعه اش خواهد اندیشید .

بعلاوه موری ، عقیده داشت که انسان نیاز به تخیل و خلاقیت  دارد ، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش، انسان سالم خواهد ماند. تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به منصفه بروز برساند ، از لحاظ روان شناختی سالم است . فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد .

پرس، نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد . پرس در نظریه موری همان تعیین کننده های محیطی رفتار است . به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر می شود ؛پرس بتا و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (پرس آلفا) تفاوت قایل شویم . یکی از معیارهای سلامت روان شناختی در نظریه موری اینست که ادراک از محیط از نوع آلفا باشد نه بتا .

بعقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار عقیده  هستند . اما فقط عقده های افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری می شوند . پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از, عقده های «خوشه ای» ؛ بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بی یاوری …  , عقده « مهر طلبی» ؛ فعالیت های منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی پرخاشگری مهار شده ؛ یا نیاز به تعریف و تمجید و عقده «پرخاشگری دهانی» ؛ مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم ، تمایلات قوی پرخاشگرانه ، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت ، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان, عقده «طرد دهانی» ؛ مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی, « عقده طرد مقعدی » ؛ مانند نیاز به پرخاشگری ، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی ، عقده « نگهداری مقعدی » ؛ مانند واکنش دفعای به دفع و تخلیه ، عقده «میزراهی» ؛ مانند شهوت میزراهی ، عقده « ایکاروس » ؛ مانند خود شیفتگی شدید, عقده «اختگی » ؛که عمدتاً نتیجه تخیلات با استنای کودکانه است,  مبری است .

دیدگاه انسانگرایانه :

گرودون آلپورت : به نظر آلپورت روان نژندی پیامدنقصان و کمبود سلامت روانی  است فرد روان نژند پر توقع ، سلطه جو ، حسود ، هیستریک و انفعالی است و دلش بحال خودش می سوزد،اگرما ،کری کنشی و حتی فلج مبتلا شود و خود محوری روان نژندی فاقد کنترل است .

تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی  انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست یافته اند . آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است :

نخستین معیار بلوغ روانی ، توانایی گسترش خویشتن است . کودکان نوعاً خود محور هستند . اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه انها به سلامتی و بهزیستی دیگران .

دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط می شود . ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است ، بویژه با خاواده و دوستانش . سومین معیار سلامت روان شناختی را  امنیت عاطفی  می نامد . شخص بالغ می تواند محرومیتها و تحریکات غیر قابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید . این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده ، بشاش و خوشبین و ساده انگار هستند ، بر عکس این افراد بر حسب موقعیت خلقی هستند .

چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت ، هوش کنشی یا عقل سلیم است . افکار و ادراک فرد بالغ بطور کلی کارآمد و درست است . این مسئله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می اورد.افراد بالغ معمولاًهوش بالای متوسط دارند،هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد الزاماً بالغ نیست .

پنجمین ویزگی افراد بالغ  بصیرت نسبت به خویشتن  است . هر کسی فکر می کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست . آلپورت، بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف می کند . … رابطه انچه که فرد فکر می کند هست و آنچه که دیگران در مورد او فکر می کنند . بخصوص روانشناسی که فرد را مطالعه و بررسی می کند …

آخرین معیار آلپورت، برای سلامت و روان شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت مندی است که ترجمه اصلاح آلمانی است . جهت مندی یعنی اینکه زندگی فرد بالغ به سوی هدف یا اهداف انتخاب شده ای در حرکت باشد . هر فرد اهداف خاصی برای زندگی دارد که سعی عمده اش مصروف رسیدن به آن می شود .

بعقیده آلپورت،جهتمندی نتیجه نوعی فلسفه یکپارچه سازدرزندگی است که تحت نظارت این فلسفه ارزشها،اهداف وایده های فرد سازماندهی می شوند .بنظر آلپورت مهمترین فلسفه زندگی مذهب است.

منبع

لطفعلیان،فرزانه(1393)، اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر سلامت روان مادران،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی ومشاوره مدرسه ،دانشگاه آزاداسلامی مرودشت

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

 

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0