روش­های مختلف برآورد هزینه­ های اجتماعی انحصار

هاربرگر اولین کسی است که به محاسبه کمی هزینه اجتماعی انحصار پرداخته است. وی ایده اصلی خود را از مقاله هاتلینگ با عنوان «رفاه عمومی و مشکلات ناشی از مالیات­بندی بر نرخ­های تسهیلات عمومی و راه آهن» گرفت. در انجام این محاسبات، هاربرگر نشان داد که در هر صنعت (j) که در تعادل رفاهی عمل می­کند، مساحت مثلث گمشده را می­توان برحسب نرخ سود کشش قیمتی تقاضای آن صنعت (با لحاظ برخی فروض ساده کننده) محاسبه کرد. این مثلث که در ادبیات اقتصادی با عنوان «زیان از درست رفته» «مثلث هاربرگر» یا «زیان رفاهی» نامیده می­شود. با استفاده از نرخ­های بازدهی هر صنعت طی دوره زمانی 1941-1944م هاربرگر زیان رفاهی انحصار در اقتصاد آمریکا را میزانی معادل یک دهم تا یک درصد درآمد ملی برآورد کرد. نتیجه مطالعه وی نشان داد که «بعید به نظر می­رسد که انحصار، کل رفاه را از طریق تأثیر آن بر تخصیص منابع به شدت تحت تأثیر قرار دهد».

اهمیت مطالعه فوق از آنجاست که این مطالعه یکی از اولین مطالعات جامعی است که به بررسی انحصار و تخصیص منابع پرداخته است و پس از آن، بسیاری از اقتصاددانان از هر دو بعد نظری و محاسباتی ایراداتی بر آن وارد کردند. در واقع، نقطه ضعف این مطالعه در مفروضات آن است که استیگلر انتقادات بسیاری بر آن داشت. از آن جمله، وی معتقد است که کشش واحد تقاضا ایراداتی به همراه دارد. یک انحصارگر در جایی که درآمد نهایی وی صفر است، فعالیت نخواهد کرد. بنابراین، بیان می­کند که در مدل هاربرگر، به موازات افزایش کشش تقاضا بر میزان زیان­های رفاهی نیز افزوده می­شود.

دومین انتقاد استیگلر این است که «اگر سودهای انحصاری تبدیل به سرمایه شود، سرمایه انحصارگر به گونه ای رشد می­یابد که تنها نرخ­های بازدهی رقابتی به دست آید». در اینجا استیگلر انتقاد خود را با این موضوع بیان می­کند که در مطالعه هاربرگر برخی صنایع انحصاری بوده و برخی از آنها نیستند. «برآورد زیان رفاهی در این شرایط تمایل به کاهش دارد». بدین طریق، وی نشان داد که محاسبه زیان رفاهی ناشی از انحصار هاربرگر بسیار کم است. مطالعه استیگلر مشوق مطالعات جدید به لحاظ نظری و محاسباتی بود. بکی از مهمترین این مطالعات مربوط به کامرشن است.

مطالعه دیگر مربوط به تولاک می­باشد. وی با بررسی پویایی­های انحصاری کردن، به بسط تحلیل زیان رفاهی ناشی از انحصار پرداخته است و طی آن نشان می­دهد از آنجا که وجود فرصت برای کسب سودهای انحصاری، منابع را به سمت ایجاد انحصار سوق می دهد، هزینه­های فرصت این منابع همان هزینه­های اجتماعی انحصار می­باشد. همچنین، از آنجا که فرآیند انحصاری کردن، انتقال منابع میان اعضای جامعه است، هر گسترش منبع در این زمینه، به لحاظ اجتماعی غیرضروری (بی نتیجه) است.

«هزینه شرط بندی فوتبال تنها با هزینه بلیط برنده محاسبه نمی­شود، بلکه هزینه تمامی بلیط­ها در نظر گرفته می­شود». کل هزینه­های انحصار باید بر حسب تلاش در به دست آوردن انحصار توسط انحصارگران موفق و ناموفق و همچنین مقاومت برای حفظ قدرت انحصاری اندازه­گیری شود. از نظر تولاک، اهمیت این مطلب از آنجاست که به محض شکل­گیری انحصار، تلاش­های مداوم برای شکست یا وارد کردن فشار بر آن قابل پیش­بینی خواهد بود. در اینجا بار دیگر منابع قابل ملاحظه ای سرمایه­گذاری خواهد شد. لذا، وی چنین نتیجه می­گیرد که منابعی که به انحصاری کردن اختصاص می­یابد نیز جزو هزینه­های عملکرد انحصاری است، حال آنکه، روش اندازه­گیری مثلث رفاه این مساله را نادیده می­گیرد و بنابراین هزینه رفاهی انحصار را کمتر از حد برآورده می­کند.

این مساله بعدها در مطالعه پوزنر، که یکی از مهمترین مطالعات موجود در ادبیات سنجش هزینه­های رفاهی عملکرد انحصاری به شمار می­رود، مورد توجه قرار گرفت. وی در مطالعه خود چنین عنوان داشته است «زمانی که قیمت بازار بالای سطح رقابتی باشد، مصرف­کنندگانی که به خرید تولیدات فروشندگان در سطح قیمت جدید ادامه می­دهند، به دلیل قیمت­های بالا متحمل زیان می­شوند. این زیان کاملا با درآمد اضافی که فروشندگان در سطح قیمت بالاتر به دست می­آورند، جبران می­شوند. وی در مطالعه خود چنین نوشت: «کسانی که خرید محصور را متوقف کرده اند، متحمل زیان می­شوند که توسط هیچ فروشنده ای جبران نمی­شود. این سطح همان زیان ثابت حاصل از قیمت گذاری بالاتر از قیمت رقابتی است و در تحلیل سنتی تنها زیان اجتماعی است».

در نهایت، وی نشان داد در شرایطی که کشش قیمتی تقاضا ثابت فرض شود، هرقدر افزایش قیمت انحصاری نسبت به رقابتی و مقدار مطلق کشش قیمتی تقاضا کوچکتر باشد، نسبت زیان رفاهی ناشی از عملکرد انحصارگر کمتر خواهد بود. در انجام مقایسه میان نتایج هر دو حالت، پوزنر نشان داد مادامی که تغییر در قیمت کمتر از 25 درصد باشد و حتی در شرایطی که تغییرات قیمتی بیشتر از این میزان است اما تقاضا کم کشش می باشد، نتایج به دست آمده از هر دو روش تفاوت چندانی ندارد. در پایان مطالعه، وی انحصارات را به دو دسته انحصار تحت تنظیم و انحصار خصوصی تقسیم کرد و نشان داد که انتظار می­رود هزینه­های اجتماعی انحصارات تحت تنظیم بیش از هزینه­های انحصار خصوصی باشد.

در همان هنگام که مطالعه پوزنر به چاپ رسید، مطالعات دیگری نیز در رابطه با سنجش هزینه­های رفاهی عملکرد انحصارگران و نقد مطالعه هاربرگر به انجام رسید. یکی از مهمترین این مطالعات مربوط به برگسون بود. ایراد اصلی وی در این رابطه، به چارچوب تعادل جزیی مورد استفاده توسط هاربرگر مربوط می­شود. در این خصوص، وی معتقد به ضرورت بهره­گیری از چارچوب تعادل عمومی بوده است. ایراد دیگر برگسون مربوط به فرض کشش واحد تقاضا است.

وی در مقاله خود چنین عنوان می­کند: «در یک مدل ساده دو بخشی که یک بخش به صورت انحصاری عمل می­کند، وقتی هیچ تغییری در درآمد خانوارها مشاهده نمی­شود، باز هم عملکرد زیر سطح امکانات تولید کل خواهد بود. همچنین وی در انجام محاسبات به حصول اطلاع نسبت به کشش متقاطع قیمتی هم تأکید دارد. زیرا وقتی قیمت تمامی کالاها در سطح هزینه نهایی (MC) تعیین شود، می­تواند ساختار قیمت را تغییر دهد که آن نیز به نوبه خود می­تواند باعث انتقال در منحنی تقاضا شود. این در حالی است که در الگوی هاربرگر کشش قیمتی واحد است و سایر کشش های قیمتی و درآمدی صفر در نظر گرفته شده است.

مطالعه مهم دیگر مربوط به کالین و مولر است. آنها در مطالعه خود به معرفی روشی نوین برای اندازه­گیری هزینه­های اجتماعی عملکرد انحصاری پرداختند و در عین حال انتقادات متعددی نسبت به رویکرد هاربرگر مطرح کردند. آنها با استفاده از تحلیل تعادل جزیی و به منظور تایید انتقادات خود زیان رفاهی انحصار را برآورد کرده­اند و چنین بیان می دارند که تمامی برآوردهای گذشته زیان­های رفاهی، به انحاء مختلف از برآوردهای اصلی هاربرگر اریب (تورش) داشته­اند.

 نتایج به دست آمده از محاسبات آنها، نشان داد هزینه­های اجتماعی انحصار در حقیقت به میزان قابل توجهی بزرگتر می­باشد. مطالعه دیگر توسط بیزینگر و تولیسون صورت گرفت. در این مطالعه، مشابه با روش تولاک و پوزنر، به تحلیل هزینه­های اجتماعی انحصار و مقررات تنظیمی پرداخته شد. از نظر این افراد، «زمانی که در یک محیط سازمانی، انحصارگران و مصرف­کنندگانی که در صدد کسب گزینه­های مازاد مصرف کننده هستند، در نظر گرفته شوند، نتایج حاصله با نتایج مطالعه هاربرگر متفاوت خواهد بود».

آنها به مطالعه رفتار گذشته و حال قیمت­های تحت تنظیم در هر دو حالت 1-از پیش تعیین شده و 2- مقتضی شرایط، پرداختند. نتایج مطالعه نشان داد که هزینه اجتماعی رانت­های انحصاری متغیری است که به رفتار گذشته و حال مجموعه قیمت­های تحت تنظیم مربوط است. رفتار گذشته مهم است، بدین دلیل که اطلاعاتی در خصوص انتظارات کسانی به طور کامل تحت تأثیر فرآیندها تنظیم هستند، فراهم می­کند.

این انتظارات به گونه­ای شکل می­گیرد که قادر به تعیین سطح بهینه منابعی که در فرآیند انحصاری کردن تخصیص خواهد یافت، باشد. رفتارهای حال تنظیم کننده از این جهت مهم است که به تعیین زیان­های تخصیصی ایستا که باید به هزینه­های مقررات تنظیمی افزوده شود، می­پردازد. نتایج این مطالعه تا حد زیادی مؤید نتایج پوزنر بود؛ بدین معنا که گاها هزینه­های اجتماعی اعمال مقررات تنظیمی به مراتب بیشتر از عملکرد انحصارگر تنظیم نشده در بازار است.

در همین زمینه مطالعه مهم دیگری توسط وندرز به انجام رسیده است. وی با بررسی الگوی تولاک در مورد رویه­های رانت­خواری، به بررسی عملکرد مصرف­کنندگان در حفظ مازاد خود پرداخته است. در واقع، زمانی که این موارد به صورت همزمان مورد بررسی قرار می­گیرند، در یک سوی تحلیل، انحصارگران بالقوه­ای وجود دارند که به منظور کسب مازاد مصرف کنندگان (با عنوان رانت انحصاری) به انجام فعالیت­هایی مبادرت می­کنند و در سوی دیگر مصرف­کنندگان نیز به منظور اجتناب از انتقال مازاد مصرف­کننده به انحصارگر به فعالیت­های موازی دست می­زنند.

در واقع، زمانی که انحصارگران رانت­خوار باشند، آنها به مقابله با انحصارگر می­پردازند. اجبار انحصارگران به تنظیم قیمت در سطح نزدیک به سطوح رقابتی، نیازمند صرف هزینه­هایی توسط مصرف کنندگان – نظیر اقدامات لابی­گری یا اعمال فشار بر نهادهای تنظیم کننده – می­باشد. وندرز دلیل این امر را به صورت زیر توضیح می دهد: «خریداران و فروشندگان از انجام حداکثر هزینه­هایی که آنها را در معرض مخاطره قرار می­دهد، اجتناب می­کنند. بدیهی است، اگر هریک از آنها به صورت داوطلبانه مقدار کمتری هزینه کنند، سود به دست می­آورند.

علاوه بر این، انگیزه­ای برای دو سمت رقابت میان خودشان برای به دست آوردن یا اجتناب از تنظیم پیشنهادی وجود دارد. بنابراین، هریک از دو طرف ممکن است تنها تا حدی مخارج انجام دهند که در معرض مخاطره قرار نگیرند» . مطالعه مهم دیگر در سنجش هزینه های انحصارگر مربوط به دیکسون، گونتر و محمود است. آنها در مطالعه خود به محاسبه زیان رفاهی (WL) پرداختند.

رابطه به دست آمده در این مطالعه مطابق با نتایج کالین مولر است. در مرحله بعد آنها به شرایطی پرداختند که در آن به جای اطلاعات قیمتی تنها اطلاعات مربوط به اختلاف میان حاشیه قیمت – هزینه واقعی در صنعت (mari) و حاشیه رقابتی (marc) وجود داشته باشد. نتایج این مطالعه نشان داد اگرچه رابطه مورد استفاده هاربرگر در سنجش هزینه­های اجتماعی عملکرد انحصارات توأم با کوچکنمایی بوده است، روابط مورد استفاده کالین – مولر نیز نوعی بزرگنمایی در سنجش هزینه های اجتماعی عملکرد انحصارات ایجاد می­کرده است.

منبع

صبائی، امیرمهدی(1392)، ساختار و هزینه اجتماعی انحصار، پایان¬نامه جهت دريافت درجه کارشناسی ارشد، مديريت مالي، دانشگاه تهران

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0