رهبري امنیت مدار و استراتژيک

رهبري امنیت مدار و استراتژيک فرايندي است براي اثرگذاري برموفقيت مطلوب چشم انداز که به وسيله رهبران مورد استفاده قرار مي­گيرد و با تأثيرگذاري برفرهنگ سازماني، تخصيص منابع، هدايت از طريق سياست­گذاري و اجماع بر سر محيط جهاني پيچيده، مبهم، غير قابل اطمينان و فرّار که با فرصتها و تهديدها مشخص مي‌شود، همراه است. اين نوع رهبري شامل نوعي تصميم گيري استراتژيک است که با در نظر گرفتن کليه تمايلات، تفاوتهاي شخصيتي، برنامه­ ها، ذي‌نفعان سازمان و فرهنگ­هاي مختلف، تحقق مي‌يابد. برنامه‌هايي که اين رهبران طرح‌ريزي مي‌کنند بايد عملي بوده، خوشايند و مقبول ذي‌نفعان سازمان و نمايندگيها و شرکاي ملي و بين المللي سازمان قرار گيرند. از آنجايي که استراتژي به عنوان طرحي کلي براي دستيابي به هدف تعريف مي شود و هدف از آن برقراري ارتباط بين اهداف، روشها و امکانات است، هدف از رهبري استراتژيک تعيين اهداف، انتخاب بهترين روش رسيدن به اين اهداف و استفاده از اثربخش‌ترين امکانات و وسايل است. استراتژي نوعي طرح است و رهبري استراتژيک تفکر و تصميم گيري مورد نياز براي ايجاد يک طرح مؤثر است. مهارتهايي که براي رهبري در سطح استراتژيک مورد نيازند، بسيار پيچيده تر و مبهم تر از مهارتهايي هستند که براي رهبري در سطوح فني و عملياتي مورد استفاده قرار مي گيرند.

مهارت استراتژیک رهبران

  • مهارتهاي مفهومي: ايجاد يک چارچوب مرجع دانشي، مديريت مسئله و تصوير سازي آينده.
  •  مهارتهاي تکنيکي: درک سيستمي، توانايي برقراري روابط چند مليتي و فرا مليتي در عرصه جهاني، شايستگيهاي اجتماعي و سياسي.
  • مهارتهاي بين فردي: توانايي ايجاد اجماع بر سر موضوعات بحث برانگيز، توانايي مذاکره، توانايي برقراري ارتباطات مناسب.
  • به طور کلي، رهبري استراتژيک يعني توانايي يک رهبر ارشد و باتجربه، که داراي چشم انداز و معرفتي براي ايجاد و اجراي طرح­ها و تصميم گيري­هاي نتيجه‌‌گرا در محيطي استراتژيک، پيچيده، مبهم، نامطمئن و متغير است.
  • یکي از ويژگيهاي اصلي رهبري استراتژيک تصميم گيري بر اساس تغييرات دائمي محيط استراتژيک خارجي و داخلي سازمان و چگونگي تأثير آنها بر تخصيص بهينه منابع و اعضاي سازمان است.

با وجودي که اجزاي تشکيل دهنده محيط استراتژيک (محیط های محلی، نظامی و بین المللی) هم مکمل و هم متضاد يکديگرند، ولي رهبراني که تصميمات استراتژيک مي گيرند نمي توانند اجزاي آن را به صورت جداگانه در نظر آورند.ماهيّت رهبري استراتژيک بدين گونه است که اين رهبران مستقيماً بر افراد تأثير نمي گذارند، بلکه از طريق تأثيرگذاري بر سيستم‌ها و فرايندهاي سازماني به نتايج مطلوب و مورد نظر مي رسند. يکي از اين روشها تأثيرگذاري از طريق فرهنگ سازماني است. فرهنگ معمولاً طريقه درست انجام کارها را به کارکنان نشان مي‌دهد، ولي اگر اين طريقه انجام کار با چشم اندازهاي آتي سازمان مغايرت داشته باشند به عنوان مانعي در سر راه ايجاد تغيير در خواهد آمد. بر اين اساس عده اي از محققان رهبر استراتژيک را در حکم مغز متفکري اسمي براي سازمان يا واحدهاي فرعي آن مطرح کرده اند که بر کل سازمان متمرکز است. مسئوليت چنين رهبري(در نقش مغز متفکر اسمي) ايجاد سازماني اثربخش و اجزاي اصلي اين نوع سبک رهبري مسيريابي و فرهنگ سازي است. رهبر از طريق مسيريابي، سازمان را با محيط خارجي مرتبط مي سازد و همزمان با آن از طريق فرهنگ سازي، افراد مناسب را براي دستيابي به اهداف سازماني تربيت مي کند. چنين رهبري بايد تعيين کند که سازمان به کجا مي رود و براي اين منظور چگونه سازماني بايد باشد. نکته قابل توجه در سبک رهبري استراتژيک اين است که ايفاي نقش مغز متفکر سازمان فقط محدود به مديران ارشد سازمان نيست، يعني همه مديران سازمان مي توانند در حيطه مسئوليت خود نقش رهبري استراتژيک را بازي کنند و به عنوان رهبر کل سازمان، رهبر يک بخش، رهبر يک قسمت، يا حتي رهبر يک گروه کاري ايفاي نقش نمايند. آنان متعلق به هر سطح سازماني که باشند، باز هم اجزاي اصلي اين نقش رهبري، مسير يابي و فرهنگ سازي است. بدون توجه به اين که واحد سازماني آنان چقدر کوچک است، همه مديران بايد به فراتر از عمليات روزانه خود توجه کنند و بهترين روش را بيابند (مسير يابي) و جوّ مناسبي براي اجراي آن ايجاد کنند(فرهنگ‌سازي)تا اثربخشي واحد سازماني خود را در انجام کارهاي درست، بهبود دهند.محققان براي رهبران استراتژيک ويژگي هايي از جمله: حساسيت شديد نسبت به محيط، استقلال، دورانديشي، مسير يابي و فرهنگ سازي، را عنوان و از خود- تنظيمي به عنوان مبناي اصلي رهبري استراتژيک ياد کرده اند. از آنجايي که رهبران استراتژيک در ايجاد و ابلاغ چشم اندازي استراتژيک و قابل فهم براي سازمان نقشي اساسي بر عهده دارند. وظايف اصلي آنان به اين شرح بيان شده است:

1-ايجاد چشم انداز 2-فرهنگ سازي3- برقراري روابط سازماني مناسب 4.برقراري روابط فرا سازماني و چند مليتي مناسب 5- نماينده سازمان6-مديريت و رهبري تغييربه طور کلي فرايند رهبري استراتژيک از درون سازمان و بر اساس تحليلي که رهبر از محيط استراتژيک و اعضاي سازمان به عمل مي آورد آغاز مي شود. سپس رهبر استراتژيک بر مبناي ارزشهاي فردي و سازماني و با بهره گيري از مهارتهاي فني، عاطفي و معنوي، چشم‌انداز سازمان را تدوين مي کند. در مرحله بعد بر اساس اينکه سازمان در چه صنعتي فعاليت دارد، مشتريان آن چه کساني هستند، توانمنديهاي اصلي آن چيست و چه محصولات و خدماتي ارائه مي‌دهد، مأموريت و اهداف استراتژيک سازمان تدوين مي شوند. اهداف استراتژيک مبنايي براي تهيه استراتژي‌ها هستند که اين استراتژي‌ها مي‌توانند در سطوح سازماني، بخشهاي کاري و حتي در سطح فردي و عملياتي تدوين شوند. البته در اين زمينه يکي از روشهاي مؤثر مقايسه خود با ساير همکاران و رقبا و الگوسازي از فعاليتهاي آنان است. يکي از دشوارترين مراحل فرايند رهبري استراتژيک، فرايند تغيير است که اگر بدرستي اجرا و منجر به يادگيري شود، مي توان اميدوار بود که دستيابي به اثربخشي سازماني محقق شده است. مرحله پاياني در فرايند رهبري استراتژيک به ارزيابي استراتژي اجرا شده مربوط است.

منبع

رضائیان، رقیه(1393)، تاثیر مولفه هاي رهبری امنیت مدار بر رفتارکارکنان شبکه بهداشت ودرمان شهرستان بهشهر، پایان نامه کارشناسی ارشد تحقیقات آموزشی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد نکا.

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0