دیدگاه ها در ارتباط با هویت
ديدگاه مارسيا
مارسيا مبحث پايگاه هويّت را در جهت عملياتينمودن مفهوم هويّت و ايجاد روايي سازه براي مرحلهي پنجم نظريّهي اريکسون بيان نمود. مارسيا با ادامه تحقيقات اريکسون به اين نتيجه دست يافت که در کنار عنصر تعهّد ، جستوجوگري نيز در شکلگيري هويّت نقش اساسي ايفا ميکند. جستوجوگري پيش از رسيدن فرد به تعهّد، نسبت به يک باور يا عمل لازم است. جستوجوگري در نظريّهي مارسيا به صورت نوعي فرآيند حلّ مسأله عمل ميکند که به کسب آگاهي در مورد خود فرد يا محيط او تأکيد دارد. اين آگاهيها ميتواند به تصميمگيري در انتخابهاي زندگي کمک کند. در جستوجوگري سؤال ها و ابهامهايي براي فرد پيش ميآيد که براي پاسخ به آنها به کسب آگاهي ميپردازد. با توجّه به اينکه تا چه اندازه پاسخهاي ادراک شده توسّط فرد، قانعکننده باشد تعهّد به آن موضوع شکل مييابد. البتّه جستوجوگري و تعهّد در همهي افراد به صورت مشابه کسب نميشود. مارسيا با توجّه بهمين مطلب ميزان دستيابي فرد به هويّت را در پايگاههاي چهارگانهي:
- هويّت موفّق
- هويّت ديررس
- هويّت زودرس
- هويّت مغشوش تقسيمبندي نموده است.
هويّت موفق
در اين وضعيّت که از نظر رشدي پيشرفتهترين وضعيّت هويّت است، مراحل اکتشاف و تعهّد هر دو طي شدهاند. افرادي که در اين وضعيّت بهسر ميبرند در مسائل زندگي، انتخابهاي متعدّدي را در نظر گرفته و با توجّه به شرايط خود تصميمگيري مينمايند. در زمينهي جهانبيني، عقايد گذشتهي خود را مجدّداّ ارزيابي کرده و به راه حلّي ميرسند که آنها را براي انجام فعّاليت آماده ميکند. البته انتخاب نهايي آنها ممکن است شامل شکل تبديليافتهاي از خواستههاي والدين باشد، در شرايط سخت و دشوار عملکرد شناختي بسيار خوبي دارند، خلّاقترند و به عقايد ديگران براي تصميمگيريهاي خود وابستگي کمتري نشان ميدهند و در نهايت از راهبردهاي تصميمگيري منطقيتري استفاده ميکنند.
هويّت ديررس
افراد در اين وضعيّت در مرحلهي اکتشاف بهسر ميبرند، ولي هنوز به تعهّد کافي در مسائل مربوط به هويّت دست نيافتهاند. اين افراد ممکن است به شيوههاي هيجاني و يا به صورت کاملاً عقلاني و منطقي با مسائل هويّت برخورد نمايند، اما در کل داراي کوشش فعّالي براي ايجاد تعهّد بوده و بين منابع گوناگون هماهنگ هستند. آنها مشکلاتي در جداساختن خود از والدين به خصوص والد جنس مخالف دارند و اين مسأله ممکن است زيربناي بيميلي آنها براي تعهّد در روابط باشد. افراد با هويّت ديررس بيشتر از ساير همتاهاي خود دچار ترديد ميشوند، نسبت به تجربيّات جديد باز هستند و به طور کلّي جهتگيري تجربهاي دارند. والدين، معلمّان و همسالان در توصيف اين دسته افراد احساس مثبتي به آنها داشته و تمايل دارند که آنها را به عنوان افراد انعطافپذير، حسّاس و برانگيزاننده توصيف نمايند .
هويّت زودرس
فرد بدون اينکه مرحلهي اکتشاف را گذرانده باشد، نسبت به بعضي مسائل مربوط به هويّت، تعهّد دارد. اغلب تعهّدات هويّت زودرس، همنوايي و همانندسازي با والدين يا چهرههاي قدرت است. اين افراد اگر با موقعيّتي مواجه شوند که در آن ارزشهاي والدين کارايي لازم را نداشته باشد، احساس ترس و ترديد ميکنند. در اين افراد عدم انعطاف و دفاعي رفتارنمودن آشکار است. آنان در جستوجوي تأييد بوده و اعمالشان بر پايهي اعتقادات ديگران است، استقلال و خودکارآمدي کمتري نسبت به افراد در پايگاههاي موفّق و ديررس دارند و در مقايسه با اين دو پايگاه، تکانشيتر عمل ميکنند .
هويّت مغشوش
نوجواني که کاوشگري را طي نکرده و تعهّدي هم ندارد در اين وضعيّت قرار ميگيرد. تأکيد عمدهي اين افراد نسبيگرايي و زندگي لحظهاي است. به نظر ميرسد که صاحب انديشه نيستند، نقشهاي اجتماعي را پيوسته مورد آزمايش قرار داده، سريع تصميم ميگيرند و به راحتي در قالب هر نقشي در ميآيند. بيهدف و سرگردان به نظر ميرسند و از هر نوع آگاهييافتن اجتناب مينمايند و از کمترين سازگاري رواني در بين چهار پايگاه هويّت برخوردارند .
نقد الگوهاي اريکسون و مارسيا
الگوهاي اريکسون و مارسيا، در عينحال که چارچوب مفيدي براي درک فرآيند تشکيل هويّت فراهم کردهاند، از بعضي جنبهها مورد انتقاد قرار گرفتهاند. عدّهاي معتقدند که اين الگوها در مورد دختران کاربرد ندارند، زيرا احساس هويّت در دختران نوعاً با قابليّت آنها در برقراري روابط متقابل درهم تنيده شده است .مورد ديگر در الگوي اريکسون و مارسيا شيوهاي است که در آن برقراري يک هويّت با تکليفي مشخّص ميشود که بايد آن را تکميل کرد يا به پايان رساند. انديشمندان جديد در حوزهي ساختگرايي اجتماعي، اين مسأله را زير سؤال بردهاند و در عوض اعلام ميکنند که احساس ما در مورد خودمان همواره در حال تغيير و تکامل است . علاوه بر اين، بايد به اين نکتهي مهم توجّه داشت که هويّت چيزي منفرد و مجزّا نيست، بلکه جنبههاي متعدّدي را دربر ميگيرد از جمله: هويّت شغلي، هويّت ارزشي ـ مذهبي، هويّت جنسي و … فرآيند تثبيت موقعيّت در هريک از اين حوزهها ممکن است خطّ سير و چارچوب زماني متفاوتي را طي کند.
رويکرد فرآيندي
رويکرد فرآيندي بين نقش جامعه و تحوّل دروني وحدت ايجاد ميکند. هويّت به عنوان يک فرآيند، نوجوان را جهت سازگاري بيشتر در زندگي به استفاده از منابع هدايت ميکند . وقتي تلاشهاي سازگارانهي نوجوان شکست ميخورد، بازخوردهاي منفي ممکن است نيازي براي اصلاحکردن جنبههاي ساختاري هويّت ايجاد کند. نظريّهپردازاني همچون گرتوانت ، کرتينز و برزونسکي داراي رويکرد فرآيندي به هويّت هستند که به تکميل نظريّهي پايگاههاي هويّت پرداختند .
ديدگاه گرتوانت
مدل نظري گرتوانت بر هويّت فردي متمرکز است. کاوشگري از ديدگاه گرتوانت ، داراي دو عنصر توانايي و جهتگيري است. تواناييها که داراي جهتگيري شناختي هستند عبارتند از: ارائهي ديدگاهها، برّرسي ديدگاههاي مختلف، حلّ مسائل و تفکّر انتقادي. جهتگيريها مرتبط با عوامل نگرشي هستند، همانند انعطافپذيري و به تعويقانداختن تصميمگيريها. گرتوانت فرض ميکند که تواناييها و جهتگيريها عناصر مستقلّ فرآيند کاوشگري هستند و هرکدام مستقل از ديگري است . علاوه بر دو عنصر اشاره شده در فرآيند کاوشگري هويّت، گرتوانت پنج عنصر پيشنياز را براي فرآيند کاوشگري در نظر ميگيرد. تمايل به جستوجوي اطّلاعات، حضور يا عدم حضور نيروهاي محرّک در محيط زندگي و اجتماع، رضايت يا عدم رضايت از هويّت جاري، انتظار براي کاوشگري و تمايل براي کاوشگري . از نظر گرتوانت ، عناصري که موجب موفّقيّت در فرآيند کاوشگري ميشوند و سطح تعهّد را افزايش ميدهند عبارتند از:
- عوامل شخصيّتي: مانند انعطافپذيري، عزّتنفس، تمايل کنترل رفتار خود و بازبودن به سوي تجارب.
- مهارتهاي شناختي: مانند ايجاد طرحي مناسب براي رسيدن به نتايج، چندين ديدگاه و اعتقاد را با هم درنظرگرفتن.
- ويژگيهاي بافت اجتماعي: مانند حمايت اجتماعي براي ساخت گزينههاي مختلف، ارتباطات خانوادگي، تعامل با همسالان، فرصت آموزشي و شغلي.
- جهتگيري کلّي فرد: نقطهنظرهاي فرد براي درگيرشدن يا اجتناب از کاوشگري و تعهّد.
ديدگاه کرتينز
کرتينز، مدل خويش را در زمينهي هويّت، هم ساختنگرايي مينامد. زيرا در اين مدل، تحوّل، فرآيندي ميان فرد، جامعه و محيط فرهنگي است. جامعه براي افراد فرصتهايي را جهت رشد شناختي و شايستگي رواني ـ اجتماعي فراهم ميکند. از سوي ديگر افراد نيز در برابر ارتقا و تحوّل جامعه مسئول ميشوند. با توجّه به ديدگاه همساختنگرايي افراد فعّالانه از ميان شکلهاي مختلف هويّت يکي را برميگزينند و در برابر انتخاب خويشتن و نتايج آن مسئوليّت دارند. بنابراين افراد ايجادکنندهي تحوّل خويش هستند. انتخاب گزينههاي زندگي، کشف راههاي آسان و اثربخشي، نياز به استفاده از مهارتهاي حلّ مسأله دارد. مهارتهاي حلّ مسأله از ديدگاه کرتينز شامل خلّاقيت، به تعليق درآوردن قضاوت و ارزيابي انتقادي است. بنابراين کرتينز بر توانايي افراد در ساخت و شکلدهي هويّت اشاره دارد. به اين ترتيب او مانند اريکسون هويّت را ناشي از هر دو عامل خود و جامعه ميداند و بين ساختار شخصيّت فرد و سازمانهاي اجتماعي ارتباط متقابل قائل است به طوريکه هر کدام ميتواند موجب رشد ديگري شود .
قابل توجّه است که اريکسون؛ ايجاد سازمانهاي اجتماعي از قبيل سازمانهاي سياسي و مذهبي را که در آنها نوجوان بتواند احساسات ايدئولوژيکي خود را سازمان دهد، بر عهدهي جامعه ميداند. کرتينز ، نيز بر نقش سازمانهاي اجتماعي براي رشد تأکيد ميکند. تأکيد او بر لزوم شرکت افراد در اجتماع، براي شکلگيري ساختار منسجم هويّت يکي از مشکلات برجستهي قرن بيست، و بيست و يک است. کرتينز با تکيّه بر مسئوليّتپذيري اجتماعي و اينکه افراد مسئول انتخابهاي خويش هستند، هويّت اجتماعي را همتراز هويّت فردي ميداند و به نظريّههاي نئو اريکسوني هويّت، کمک ميکند تا بتواند نسبت به نظريّهي ساختاري هويّت مارسيا به ابعاد بيشتري از هويّت بپردازد.
در سالهاي اخير الگوي وضعيّتهاي هويّت را افرادي چون کوته و لوين؛ وان و هوف، مورد انتقاد قرار دادهاند. مهمترين انتقاد اين افراد اين بود که وضعيّت هويّت ديررس و موفّق با هم، همپوشي دارند و افراد داراي وضعيّت هويّت ديررس، معمولاً بحران هويّت را پشت سر ميگذارند و به تعهّد هم ميرسند. در پاسخ به اين انتقاد، برزونسکي و آدامز ، پس از سی وپنج سال تحقيق بر روي مفاهيم مارسيا، نتايجي را ارائه نمودند. نتايج تحقيق آنها نشان داد که سه سبک اساسي هويّت عبارتند از: هويّت سردرگم، هويّت زودرس و هويّت ديررس و موفق.بر اين اساس برزونسکي يک مدل هويّت شناختي ـ اجتماعي را پيشنهاد کرد که به تفاوتهاي افراد در رويآوردن يا اجتناب از ساختن هويّت تأکيد داشت. او آن را مدل سبکهاي هويّت ناميد .
ديدگاه برزونسکي
مدل شناختي ـ اجتماعي هويّت
برزونسکي هويّت را به عنوان يک نظريّهي خود، بر اساس بازسازي خود از خود ؛ خود ساخته شده مفهومسازي کرد. نظريّهي خود، ساختاري مفهومي است که از طريق فرضيّات، اصول و سازهها در تعامل با محيط به وجود ميآيد و شامل دانش رويّهاي، طرحوارههاي عمليّاتي و ساختار شخصي براي درک و فهم و به وجودآوردن حسّي مشخص از تجارب شخصي و وقايع است و مشابه نظريّههاي رسمي نظريّهي خود، به عنوان چارچوب مشخّص و منبعي براي تفسير تجارب مورد استفاده قرار ميگيرد.
فرآيند هويّت
برزونسکي معتقد است افراد نظريهپردازاني هستند که در فرآيند استدلال نظري مربوط به خود درگيرند. نتيجهي چنين پردازشهاي شناختي، مجموعهاي از فرضيّات، طرحها و تقاضاهاي مربوط به خود در عمل با دنيا را تشکيل ميدهند. مدل برزونسکي مبتني بر يک الگوي انتقادي از رويکرد ساختارگرايي است که فرض ميکند افراد در درون يک واقعيّت بيروني زندگي و عمل ميکنند که مستقل از آنها است و فهم اين واقعيّت اغلب توسّط ساختارهايي صورت ميگيرد که بر او تحميل ميشود، يعني افراد لزوماّ به طور آگاهانه تفاسير و استنباطهاي مربوط به خود را شکل نميدهند. برزونسکي و کوک ، معتقداند اکثر فعّاليّتهاي شناختي در زندگي فرد به صورت خودکار صورت ميگيرد. ساختارها تعيين ميکنند که چه اطّلاعاتي رمزگرداني شوند و اين اطّلاعات چطور سازماندهي، تفسير و معنا گردند. اين ساختارها مستقيماّ اطّلاعات دريافت شده را تعيين نميکنند بلکه واقعيّتهاي بيروني، ساختارهاي شخص را به شدّت تحت تأثير قرار ميدهند.برزونسکي ، سه سبک پردازش هويّت و تعهّد را مطرح ميکند: سبک هويّت اطّلاعاتي، سبک هويّت هنجاري، سبک هويّت سردرگم اجتنابي.
در سبک هويّت اطّلاعاتي، تمايل به بررسي راهحلهاي چندگانه براي مسأله به منظور جستوجوي چند جايگزين، قبل از متعهّد شدن به يکي از آنهاست. کسي که داراي اين نوع سبک هويّتي است، در برقراري روابط بين فردي، سنجيدهتر و بهتر عمل ميکند؛ شکيبايي بيشتري نسبت به کساني که عقايدي متفاوت با آنها دارد، نشان ميدهد و نياز کمتري به تأييد و تصديق ديگران براي کسب اطمينان نسبت به خود دارد. همچنين اين نوع افراد، مهارتهاي مديريّت زندگي را ميشناسند و از استقلال عاطفي برخوردارند. همچنين اين افراد در مورد ساختار هويّت خود، شکّاک هستند و زماني که با بازخوردهاي ناهماهنگ روبهرو ميشوند، تمايل به آزمون، تجديدنظر و انطباق ساختار هويّت خود با اطّلاعات و شرايط جديد دارند. اين افراد، خودکاوشي فعّال و منبع کنترل دروني دارند؛ داراي اهداف شغلي و تحصيلي روشن و مشخّص هستند و در محيط تحصيلي از خودمختاري تحصيلي برخوردارند . اين سبک هويّتي منطبق بر منزلت هويّتيافتگي مارسيا است.
سبک هويّت هنجاري متمايل به همنوا شدن با انتظارات خانواده و اجتماع و درجه بالايي از تعهّد به افراد مهم و استفاده از نظر آنهاست. افراد داراي سبک هويّتي هنجاري، نسبت به افرادي که سبک هويّتي اطّلاعاتي دارند، شکيبايي و خودمختاري عاطفي کمتري دارند . اين افراد، ارزشها و عقايد را بدون ارزيابي آگاهانه ميپذيرند و دروني ميکنند، با گروههاي مرجع همنوايي زيادي دارند و در جستوجوي تأييد و تصديق ديگراناند. آنها به جستوجوي اطّلاعات نميپردازند، مگر اينکه يک منبع معتبر آن را تأييد کند. مردان در مقايسه با زنان به اجتناب اجتماعي ميپردازند، احساس خودکارآمدي اجتماعي کمتري دارند و کمتر از زنان در جستوجوي حمايت و تأييد اجتماعياند، اين سبک هويّتي منطبق بر سبک هويّتي دنبالهروي مارسيا است. سبک هويّتي اجتنابي، تمايل به تعلّل و به تأخيرانداختن تصميمگيريهاي شخصي و اجتناب از پرداختن به موضوع هويّت دارد. اين افراد، روابط ضعيفي با همسالان خود برقرار ميکنند و روابط اجتماعي سطح پاييني از نظر صميميّت، گشودگي و شکيبايي و اعتماد دارند. اين سبک هويّتي منطبق بر منزلت سردرگمي مارسيا است.
تعهّد به رفتار در موقعيّتهايي كه قاطعيّت خود يا تعهّد وسوسه ميشود به شکل ديگري رفتار كند، ثبات ميبخشد. تعهّدات براي افراد احساس هدفمندي و جهتگيري به همراه داشته و به مثابه يک چارچوب مرجع عمل ميكنند كه در محدودهي آنها رفتار و بازخورد، ارزيابي و تنظيم ميگردد . مطالعات نشان دادهاند که قدرت تعهّد با تصميمگيري سنجيده و حسابشده و مقابلهي مسألهمدار رابطهي مثبت و با اهمالکاري، دليلتراشي، جهتگيري مبتني بر ديگري، تمايل به تجربهي وحشت قبل از تصميم و کمرويي کلّي رابطهي منفي دارد .اسماعيلي،. همچنين مطالعات نشان دادهاند که تعهّد هويّت با سبکهاي پردازش هويّت رابطه دارد. افراد با جهتگيريهاي پردازش اطّلاعاتي و هنجاري در مقايسه با افراد سردرگم اجتنابي، تعهّدات و قراردادهاي فردي قويتري نشان ميدهند.
منبع
رحیمیان،افسانه(1393)، رابطهي بين سبکهاي هويّت و تابآوري با شادماني در دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید