دیدگاه­های مربوط به هیجان

دیدگاه زیستی

این دیدگاه معتقد است که هیجان­ها از تأثیرات بدنی گذرگاه­های عصبی لیمبیک، الگوهای شلیک عصبی و پس­خوراند صورت می­گیرد. دیدگاه زیستی معتقد است که انسان­ها چیزی بین 2 تا 10 هیجان دارند. هیجان­ها متشکل از الگوهای پاسخ­های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند و هیجان­ همان احساسی است که به فرد دست می­دهد. ولی هیجان یک رفتار است، نه یک تجربه­ی خصوصی و پدیده­ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد. هیجان­های شدید معمولاً همراه با برانگیختگی فیزیولوژیکی هستند که خود ناشی از تحریک بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار است. کسانی که پس خوراند دستگاه خودمختار عصبی­شان به علت آسیب نخاع محدودشده است گزارش می­کنند که کمتر دستخوش هیجان­های شدید می­شوند. برانگیختگی دستگاه خودمختار نیز می­تواند در تمیز هیجان­ها موثر باشد، زیرا الگوی برانگیختگی ؛مثلاً تپش قلب، دمای پوست  در هیجان­های مختلف، متفاوت است .

دیدگاه شناختی

این دیدگاه معتقد است که هیجان­ها از رویدادهای ذهنی نظیر ارزیابی­ها، دانش و حافظه، زمانی که فرد معنی شخصی رویدادهای محرک را تعبیر می­کند ناشی می­شود چون مواردی نظیر داروها، تحریک برقی مغز و پس­خوراند صورت، هیجان را فعال می­کند. معلوم است که نیروهای زیستی بدون دخالت شناختی یا با دخالت آن تجربه هیجانی به بار می­آورند چون افراد تقریباً همیشه ارتباط شخصی و اهمیت شخصی رویدادها را تعبیر می­کنند پس معلوم می­شود که نیروهای شناختی هم موجب تجربه هیجانی میشوند. دیدگاه شناختی معتقداست که انسان­هاخزانه­ی هیجان بسیار متنوع­تری از هیجان­های اصلی دارند. این نظریه­پردازان می­گویند درست است که تعداد معدودی مدار عصبی و واکنش بدنی مثل جنگ و گریز وجود دارد، اما چند هیجان مختلف می­تواند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند. برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی تنها مثل بالا رفتن سریع فشار خون می­تواند مبنای زیستی خشم یا حسادت باشد.

کارکرد هیجان­ها

از دیدگاه کارکردی هیجان­ها به صورت واکنش­های زیستی، تکامل یافته­اند تا به ما کمک کنند تا با تکلیف اساسی زندگی مثل مواجه شدن با تهدید به خوبی کنار بیاییم. هیجان­ها به هدف­های اجتماعی هم کمک می­کنند. هیجان­ها احساسات ما را به دیگران منتقل می­کنند، بر نحوه تعامل دیگران با ما تأثیر می­گذارند، ما را به تعامل اجتماعی فرا می­خوانند و نقش مهمی در برقراری روابط میان فردی، حفظ و قطع آن دارند.

هیجانات و ارزیابی شناختی

وقتی انسان­ها رویداد یا عملی را تجربه می­کنند، بر حسب اهداف و بهزیستی خود دست به تفسیر موقعیت می­زنند. تفسیر موقعیت به فرد کمک می­کند نوع هیجان احساس شده و شدت آن را مشخص کند. این قبیل تفسیرها ارزیابی شناختی نام دارد. ارزیابی شناختی عبارت است از تحلیل موقعیتی که هیجان را به وجود آورده است. این گونه ارزیابی هم بر شدت و هم بر کیفیت هیجان اثر می­گذارد. وقتی افراد در حالت برانگیختگی نامتمایز قرار گیرند، ارزیابی آنان از موقعیت، کیفیت تحربه­ی هیجانی را تعیین می­کند. اما برخی حالات هیجانی نیز وجود دارد که در آن­ها ظاهراً هیچ نوع ارزیابی هشیارانه و عمدی در کار نیست ؛ مثلاً ترس­هایی که بر اثر شرطی شدن کلاسیک در دوران کودکی به وجود آمده است .

به نظر می­رسد این هیجان­های پیش­شناختی را گذرگاه­های عصبی متمایزی در مغز، هدایت می­کنند. واکنش کلی به حالت هیجانی این است که آدمی به رویدادهایی که با وضع هیجانی وی همخوان باشد بیشتر توجه می­کند و بیشتر همان وضع هیجانی را می­آموزد تا رویدادهایی که با حالت هیجانی­اش ناهمخوان­اند. پیامد دیگر این که وضعیت هیجانی بر ارزیابی شخص از افراد و اشیاء و رویدادهای آینده اثر می­گذارد. وقتی در حالت ناخوشایند هیجانی هستیم در میزان خطرات اغراق می­کنیم، وقتی در حالت مطبوع هیجانی هستیم، خطرات را ناچیز می­انگاریم.

هیجانات مستقل از شناخت

وقتی به موشی شوک الکتریکی وارد می­شود، بدون آن که فرصتی برای فکر کردن و فعالیت شناختی داشته باشد شوک وارده او را وادار به واکنش عاری از شناخت می­کند. به همین ترتیب اگر به طور ناگهانی به صورت کسی مشت بزنند، پیش از آن که فرصتی برای تفسیر داشته باشد، هیجان بروز می­کند. این مثال­ها حاکی از وجود دو نوع تجربه­ی هیجانی است: هیجان­های مبنی بر ارزیابی شناختی و هیجان­های مقدم بر شناخت .

پژوهش در زمینه­ی فیزیولوژی هیجان که با بررسی ساختارهای مغزی درگیر هیجان سر و کار دارد، این دو گانگی را تأیید کرده است آمیگدالا که توده­ای بادامی شکل در بخش زیرین مغز است و مسئول واکنش­های حیاتی است، تمامی درون­دادهای قشر مخ را دریافت می­کند و چون قشر مخ جایگاه شناخت است، گفته می­شود درون­داده­های آمیگدالا، همیشه با ارزیابی شناختی همراه است . این ارتباط به احتمال زیاد اساس زیست­شناختی هیجان­های پیش­شناختی یا هیجان­های غیرمتکی بر ارزیابی است.

با این که می­توان بدون ارزیابی شناختی آگاهانه و عمدی نیز تجارب هیجانی داشت، اما چنین تجاربی محدود به احساس­های کلی مثبت یا منفی است. اگر تعریف ارزیابی شناختی را طوری گسترش دهیم که ارزیابی­های خودکار و ابتدایی آموخته شده در طی تکامل را در بر گیرند، در این صورت می­توان گفت که تقریباً تمامی هیجان­ها متضمن نوعی ارزیابی هستند .

تعریف تنظیم هیجانی

هرچند تعریف عملیاتی مفهوم تنظیم هیجان، دشوار است، بسیاری از محققان روان­شناسی رشد، سعی در مطالعه­ی آن دارند. تحت سیطره در آوردن مفهوم تنظیم هیجان دشوار است، زیرا تظاهرات و تجارب هیجانی نیز به راستی، حل نشده­اند و هیجان­ها در محور مفهوم هیجان­ها درجات متفاوتی دارند. این امر تنوع در تعاریف را موجب شده که ذیلاً به نمونه­هایی از آن اشاره می­شود:

  • تنظیم هیجان مبتنی است بر فرایندهای درونی و بیرونی پاسخ­دهی در برابر مهار و نظارت، ارزیابی وتعدیل تعاملات هیجانی به خصوص خصایص زودگذر و تند آن­ها برای به تحقق رسیدن اهداف .
  • تنظیم هیجانی، به توانایی فهم هیجانات، تعدیل تجربه­ی هیجانی و ابراز هیجانات اشاره دارد.
  • تنظیم هیجانی شامل هر راهبرد مقابله­ای است که افراد، هنگام مواجهه با هیجانات شدید استفاده می­کنند .
  • تنظیم هیجان به اعمالی اطلاق میشودکه بمنظور تغییر یا تعدیل یک حالت هیجانی به کار میرود.
  • تنظیم هیجان، راهبردهای مورد استفاده در کاهش، افزایش، سرکوب و یا ابقای هیجان و از ویژگی ذاتی و فطری آدمی است .
  • تنظیم هیجان دلالت داردبربه کارگماشتن افکارورفتارهایی که درهیجان­های آدمی تأثیر می­گذارند. هنگامی که انسان­ها تنظیم هیجان را به کار می­گیرند، چگونگی تجارب و تظاهر هیجان­های خود را هم تحت اختیار می­گیرند.
  • تنظیم هیجانی، شامل استفاده از راهبردهای رفتاری و شناختی برای تغییر در مدت زمان یا شدت تجربه­ی یک هیجان است.
  • تنظیم شناختی هیجان، به شیوه­ی شناختی مدیریت و دستکاری ورود اطلاعات، فراخواننده­ی هیجان اشاره دارد.
  • دیویدسون،مشخص کرده است که هیجانات بندرت بدون همراهی تنظیم هیجان بکار برده می­شود به عبارت دیگر تنظیم هیجانی یک جنبه­ی ذاتی از گرایش­های پاسخ هیجانی است. این ارتباط ذاتی بین تولید هیجان و تنظیم، یک مرز مبهمی را ایجاد می­کند به طوری که هنگامی که یکی پایان می­یابد دیگری شروع می­شود، در حالی که بعضی­ها استدلال می­کنند که تولید و تنظیم هیجان درهم تنیده شده­اند.

مولفه ­های تنظیم هیجانی

کارکردهای دوگانه­ی هیجان­هابه فرایندنظم بخشی هیجانی اشاره دارد.گراتزورومر، نظم­بخشی هیجانی را در برگیرنده­ی چهار مولفه­ می­دانند .

  • آگاهی از هیجانات
  • پذیرش هیجانات
  • توانایی کنترل رفتارهای تکانشی
  • توانایی کاربر انعطاف­پذیر تدابیر تنظیم هیجانی متناسب با موقعیت.

سطوح تنظیم هیجان

گروهی معتقدند که تنظیم هیجان، وابسته به دو سطح است، فرایند تنظیم هیجان و بازده آن : تنظیم هیجان مبتنی است بر فرآیندهای درونی و بیرونی پاسخ­دهی در برابر مهار و نظارت، ارزیابی و تعدیل تعاملات هیجانی به خصوص خصایص زودگذر و تند آن­ها برای به تحقق رسیدن اهداف .تنظیم هیجان می­تواند آگاهانه یا ناآگاهانه، زودگذر یا دایمی و رفتاری و یا شناختی باشد. تنظیم هیجان رفتاری، نوعی از تنظیم هیجان است که در رفتار آشکار فرد دیده می­شود نسبت به تنظیم هیجان شناختی که قابلیت مشاهده ندارد و زودگذر است.

 آثار تنظیم هیجان

هیجان، در تمام اختلالات عاطفی نقش بسزایی دارد. روان­گسیختگی، دربرگیرنده­ی تغییرات هیجانی است، روان­زدگی، به اضطراب وابسته است، جامعه­ستیزی، ریشه در فقدان آشکار هیجان دارد، اختلال­های روانی عمومی و انواع رفتارهای نابهنجار، ریشه در مشکلات هیجانی دارد و حتی عقب­ماندگی ذهنی، غالباً به عنوان عقب­ماندگی هیجانی در نظر گرفته می­شود ،بررسی متون و مطالعات روان­شناختی، نشان می­دهد که تنظیم هیجان، عامل مهمی در تعیین سلامتی و داشتن عملکرد موفق در تعاملات اجتماعی است . شواهد زیادی نشان می­دهند که تنظیم هیجانی با موفقیت یا عدم موفقیت در حوزه­های مختلف زندگی مرتبط است. تنظیم هیجان موفق همراه با دستاوردهای مثبت است، دستاوردهایی چون رشد صلاحیت­های اجتماعی سلامتی به کارگیرنده تنظیم هیجان و در مقابل، هیجان تنظیم نشده با اشکال برجسته آسیب­های روانی همراه است مثلاً گفته شده است که عدم تنظیم هیجان می­تواند منادی رفتارهای مشکل آفرینی همچون خشونت باشد. طبقه­ی قدرتمندی از تنظیم هیجان، شامل راه­های شناختی اداره کردن اطلاعات هیجانی تحریک­کننده است.

تنظیم هیجان شناختی همراه همیشگی آدمی است که به مدیریت یا تنظیم عواطف و هیجان­ها کمک می­کند، به انسان توان سازگاری بیشتر به خصوص بعد از تجارب هیجانی منفی را می­دهد . تنظیم هیجانی در بیشتر مطالعات همسان با مقابله شناختی فرض می­شود و در کل به راه­های شناختی مدیریت عواطف با استفاده از اطلاعات برانگیخته هیجانی گفته می­شود. فرایندهای شناختی می­توانند به ما کمک کنند تا بتوانیم مدیریت با تنظیم هیجان­ها و یا عواطف را بر عهده بگیریم تا از این طریق بر مهار هیجان­ها بعد از وقایع اضطراب­آور و تنیدگی­زا توانا باشیم.توانایی تنظیم هیجانات منفی برای حفظ و تداوم سلامت روانی و بهزیستی فردی ضروری است، به خصوص در جمعیت­هایی که به طور معمول با موقعیت­هایی مواجه می­شوند که هیجانات منفی شدید را بر می­انگیزند. پژوهش­های انجام شده نشان داده است که افزایش تجربه­های هیجانی مثبت باعث مواجهه­ی موثر با موقعیت­های تنش زا می­شود.همچنین تحقیقات نشان داده است که راهبردهای تنظیم هیجان باپریشانی روان شناختی مرتبط بوده  ، سازگاری بعدی فرد را پیش­بینی می­کند و تمرکز بر مهارت­های تنظیم هیجان می­تواند در پیش­بینی و درمان مشکلات روانی موثر باشد.

پژوهش­های دیگر نیز نشان داده است که تنظیم هیجان، سازگاری مثبت را پیش­بینی می­کند و ارزیابی مجدد به عنوان یک راهبرد تنظیم هیجان با بهزیستی و سلامت روانی بالا مرتبط است. تنظیم هیجان موفق، همراه با دستاوردهای مثبت است، دستاوردهایی چون رشد صلاحیت­های اجتماعی، سلامتی به کارگیرنده­ی تنظیم هیجان و در مقابل، هیجان تنظیم نشده با اشکال برجسته­ی آسیب­های روانی همراه است، مثلاً گفته شده است که عدم تنظیم هیجان می­تواند منادی رفتارهای مشکل آفرینی همچون خشونت باشد.تشخیص این امر، بسیار مهم است که تنظیم هیجانی، شبیه به ترموستات تعادل است که میتواند هیجانات را تعدیل کند و آن­ها را در محدوده­ی کنترل نگه دارد، به طوری که شخص بتواند با آن­ها کنار بیاید . بنابراین در شرایط کنونی، تنظیم هیجانی نقش مهم­تری در کارکرد روزانه­ی آدمی می­یابد.

منبع

فوادی،افسانه(1394)، تاثیر مدیریت زمان بر تنظیم هیجان در طی امتحان و سازگاری تحصیلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0