خودمختاری چیست؟

تعریف خودمختاری

هریک از صاحب‌نظران ویژگی و صفتی را در باب خودمختاری برجسته ساخته‌اند. دسته‌ای مانند هابرماس، و شیبوتانی، بر آزادی انتخاب افراد تأکید داشتند. برخی مانند راز انگشت تأکید خود را بر توانایی‌انتخاب گذاشتند.گروهی دیگر کانون توجه خود را بر خودآگاهی به عنوان ویژگی بنیادی شخصیت خودمختار گذارده‌اند. تیلور  در بسط مفهوم خودآگاهی بر قدرت‌ارزیابی فرد به عنوان شرط لازم خودمختاری تأکید می‌کند و سرانجام گروهی از اندیشمندان مانند چلپی، مسئولیت‌پذیری  را در تعریف خودمختاری فردی پررنگ نموده‌اند .

از میان تعریف‌های که برای مفهوم خودمختاری آمده است، می‌توان سه دسته تعریف را از یکدیگر بازشناخت :

گروه نخست، دربرگیرنده‌ی تعریف‌های است که خودمختاری را مفهومی عینی و انضمامی دانسته و برای سنجش آن معرف میزان قدرت تصمیم‌گیری را به کار گرفته است. بنابر نظر این گروه، حتی اگر فرد توان تصمیم‌گیری و اعمال اراده را داشته باشد، تا ساختارهای ساختارهای اجتماعی اجازه نمود چنین گرایشی را به او ندهد، وی فردی خودمختار به شمار نمی‌رود.

گروه دوم، دربرگیرنده‌ی تعریف‌های است که بر درونی بودن مفهوم خودمختاری تأکید دارد. شخصی که می‌تواند درزندگی‌اش گزینه‌های مناسب را تشخیص دهد، و توانایی تصمیم‌گیری، ارزیابی انتقادی، و مسئولیت‌پذیری دارد، حتی با وجود ساختارهای بیرونی و الزام‌آور، فردی خودمختار شمرده می‌شود.

گروه سوم، دربرگیرنده‌ی تعریف‌های است که خودمختاری را نه تنها مفهومی‌درونی، بلکه مفهومی ارزشی، مثبت،و مرتبط با شخصیت پیشرفته می‌داند.بدین‌سان،تنها توانایی تصمیم‌گیری و مسئولیت‌پذیری فرد را خودمختار نمی‌سازد، بلکه وی باید تصمیم‌ها و جهت‌کنش خود را به سوی تعهد‌تعمیم‌یافته سوق دهد. با توجه به این تعریف،قلمرو خودمختاری از خودخواهی و خودمداری کاملاً جدا است .

 خودمختاری

رفتار، زمانی خودمختار است که تمایلات، ترجیحات، و خواسته‌های ما فرایند تصمیم‌گیری ما را برای انجام دادن یا انجام ندادن فعالیتی خاص، هدایت کنند. وقتی نیروهای بیرونی ما را وادار می‌سازند به شیوة خاصی فکر، احساس، یا رفتار کنیم، خودمختار نیستیم، یعنی رفتارمان را دیگران تعیین کرده اند.خودمختاری به صورت رسمی عبارت است از: نیاز به تجربه کردن انتخاب در آغاز کردن و تنظیم کردن رفتار. آدم خودمختار کسی است که میل دارد به جای اینکه رویدادهای محیط اعمال او را تعیین کنند، خودش حق انتخاب داشته باشد.  بطوری که در زیرنشان داده شده است، سه ویژگی تجربه دست به دست هم می‌دهند تا تجربة ذهنی خودمختاری را توصیف کنند: درک منبع‌علیت ، درک‌انتخاب  ، و اراده .

درک منبع علیت: به آگاهی فرد از منبع علیتی اعمال با انگیزه اش اشاره دارد. درک منبع علیت در یک پیوستار دو قطبی، از درونی تا بیرونی گسترش دارد.این پیوستار نشان می‌دهد که آیا فرد تصور می‌کند رفتارش را منبع شخصی آغاز کرده : درک منبع علیت درونی یا منبع محیطی؛  درک منبع علیت بیرونی  برای مثال: چرا کتاب می‌خوانید؟ اگر علت اینکه کتاب می خوانید عوامل انگیزشی درون خودتان باشد: علاقه، ارزش . در این صورت شما در اثر منبع علیت درونی کتاب می‌خوانید. اما اگر علت اینکه کتاب می‌خوانید، عوامل انگیزشی محیطی باشد مثل:  امتحان قریب الوقوع ، در این صورت شما در اثر درک منبع علیت بیرونی کتاب می‌خوانید. برخی برای متمایزکردن فردی که رفتارش از منبع علیت درونی ناشی می‌شود و کسی که رفتارش از منبع علیت بیرونی سرچشمه می‌گیرد، از اصطلاحات : مبتکران و آلت دست‌ها استفاده می‌کنند. مبتکران رفتار عمدی خودشان را پدید می‌آورند. آلت دست‌ها مانند کارمندانی که پی‌فرمان فرستاده می‌شوند، سربازانی که از گروهبانان دستور می‌گیرند، و فرزندانی که از والدین دستور می‌گیرند چگونه رفتار کنند، توسط افراد قدرتمند هدایت می‌شوند.

اراده: میل به انجام دادن فعالیتی بدون احساس فشار است . اراده بر این موضوع متمرکز است که افراد هنگام انجام دادن کاری که می‌خواهند انجام دهند مثل: بازی کردن، مطالعه کردن، و صحبت کردن ، و هنگامی که از کاری که نمی‌خواهند انجام دهند خودداری می‌کنندمثل : سیگار نکشیدن، نخوردن، معذرت نخواستن ، چقدر احساس می‌کند آزاد یا مجبور هستند. در صورتی اراده بالاست که وقتی فرد کاری را انجام می‌دهد احساس کند اعمال او کاملاً مورد تأیید خود(self) است,یعنی، در اصل بگوید: من آزادانه دوست دارم کار را انجام دهم . احساس فشار و جبر هنگام انجام دادن یک کار، برعکس اراده و احساس آزاد بودن است. افراد علاوه براینکه توسط محیط تحت فشار قرار می‌گیرند، گاهی انگیزش مملو از فشار در خودشان ایجاد می‌کنند تا خود را وادار سازند کاری را انجام دهند- یعنی در اصل می‌گویند: من مجبورم این کار را انجام دهند.

درک انتخاب: به مواقعی اشاره دارد که در شرایط محیطی قرار بگیریم که امکان تصمیم‌گیری به ما بدهد و چندین فرصت انتخاب کردن در اختیارمان بگذارد. وقتی در شرایط محیطی قرار بگیریم که به طور انعطاف ناپذیری ما را به سمت اعمال تعیین شده سوق دهد، احساس التزام می‌کنیم که برعکس درک انتخاب است. برای مثال، وقتی به کودکان از بین تکالیف مدرسه شان حق انتخاب داده شود، وقتی به ساکنان خانة سالمندان قدرت تصمیم‌گیری داده شود که چگونه فعالیتهای روزانه‌شان را برنامه‌ریزی کنند، و زمانی که بیماران با دکترهای انعطاف‌پذیر، نه خودکامه ارتباط برقرار می‌کنند، این کودکان، سالمندان و بیماران احساس می‌کنند رفتارشان از درک انتخاب ناشی شده است. اما همة انتخاب‌ها یکسان نیستند و به خودمختاری کمک نمی‌کنند . انتخاب بین گزینه‌ها که توسط دیگران پیشنهاد می‌شود، نیاز به خودمختاری را در برندارد مثل: می‌خواهی به موسیقی محلی گوش کنی یا موسیقی کلاسیک؟ در عوض، فقط روانی که افراد بین اعمال خودشان حق انتخاب داشته باشند، درک خودمختاری را تجربه می‌کنند مثلاَ: اصلاَ می خواهی به موسیقی گوش کنی؟

فرض‌ها

دسی و همکارانش، خودمختاری را از اراده متمایز کرده‌اند. اراده ظرفیت‌انسان است در انتخاب اینکه چگونه نیازهایش را ارضاء‌کند . خودمختاری ،فرایند مورد استفاده قرار دادن اراده است . خودمختاری مستلزم این است که افراد نقاط قوت و محدودیت‌های خود را بپذیرند، و از تأثیر نیروها روی خودشان آگاه باشند، انتخاب‌هایی انجام داده و راه‌های ارضای نیازهایشان را تعیین کنند. اراده و خودمختاری با هم ارتباط دارند: برای خودمختاربودن، افراد باید تصمیم بگیرند که چگونه روی محیطشان عمل کنند. افراد خشنود نمی‌شوند از این که نیازهای آنها به طور خود به خود ارضاء شود، بدون این که آنها انتخاب‌های داشته باشند و تصمیم بگیرند که چگونه به آن انتخاب‌ها برسند .دسی و ریان، فرض می‌کنند که سه نیاز روانشناختی ذاتی وجود داردکه زیربنای رفتار است. این نیازها شامل نیاز به شایستگی، خودمختاری و بستگی, ارتباط داشتن است. نیاز به شایستگی شبیه نیاز به تسلط روی محیط در آثار وایت، است. همچنین شبیه نیاز به درک و تسلط است که در نظریه اسنادی فرض شده است.

افراد نیاز دارند که در تعاملات خود با دیگران، با تکالیف و فعالیتها و با زمینه‌های بزرگ‌تر احساس شایستگی کنند. از دیدگاه تکاملی اگر موجودی نتواند تعامل مسلطی با محیط داشته باشد بعید است که زنده بماند. نیاز به خودمختاری به نیاز برای ادراک احساس کنترل، عامل بودن یا خودمختاری در تعاملات با محیط و ، یا از نقطه نظر اسنادی، به یک مکان علیت درونی ادراک شده اشاره دارد . فرض ریان و دسی آن است که افراد یک نیازروانی اساسی برا داشتن احساس خودمختاری و کنترل دارند. آخرین نیاز اساسی یعنی بستگی، به نیازی برای تعلق به یک گروه اشاره می کند و بعضی مواقع نیاز به نیاز برای تعلق نامیده شده است. همچنین سه نیاز شایستگی، خودمختاری و بستگی با نیاز به پیشرفت، نیاز به قدرت و نیاز به پیوندجویی، از نظریة انگیزش پیشرفت کلاسیک شباهت هایی دارد .نیاز به پیوندجویی بسیار شبیه به نیاز به بستگی است. نیاز به پیشرفت تا اندازه‌ای با نیاز به شایستگی همپوشی دارد. نیاز به قدرت و نیاز به خودمختاری بیشترین تفاوت را با یکدیگر دارند. نیاز به قدرت منعکس کنندة امیال و آرزوهای فرد برای تحت تأثیر قرار دادن، تفکیک یا کنترل دیگران است.، در حالی که نیاز به خودمختاری بیشتر متمرکز بر‌درون است و بیانگر امیال و نیازهای برای درک احساس کنترل درونی یا آزادی برای انتخاب و فعالیت است.

انگیزش درونی؛ نیاز انسان برای شایستگی و خودمختار بودن در ارتباط بامحیط است. نیاز به انگیزش درونی به اراده های افراد نیرو می‌بخشد و اراده، انگیزش درونی را برای ارضای نیازها، حل تعارضات بین نیازهای رقیب به کار می‌گیرد، و آنها را کنترل می‌کند. وقتی که فرد به اراده خود عمل می‌کند، ارضا می‌شود. فرایند خودمختاری است که به طور درونی برانگیزاننده است تا نیاز زیربنایی رفتار آشکار شود. شخصی ممکن است یک نیاز ذاتی برای یادگیری داشته باشد و ممکن است آن را به وسیله خواندن کتاب آشکار کند. هنگامی که شخص برای خواندن کتاب تصمیم می‌گیرد انگیزش درونی ارضاء می‌شود، اگر چه خواندن واقعی ممکن است باعث ارضای بیشتر شود. موضع دسی ، یک دیدگاه اندام‌واره‌ای ,ارگانیسمی را نشان می‌دهد. این دیدگاه این نکته را مسلم فرض می‌کند که این نیازها از بدو تولد وجود دارند و با رشد تکامل می‌یابند.

منبع

سلگی لرستانی،مختار(1393)، هنجاریابی و بررسی ویژگی های روان سنجی پرسشنامه رشد خودمختاری،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0