خانواده و رضایتمندی زناشویی ؛ ساختار و نظریه ها

ساختار و راهبردهای خانواده

خانواده از لحاظ ساختار نظام عاطفی پیچیده ای است که 4-3 نسل را در بر می گیرد. ویژگی تمام خانواده ها عبارت است از محبت، وفاداری و تداوم عضویت. حتی هنگامی که این ویژگی ها مورد چالش قرار می گیرند، معمولاً خانواده ها  در برابر تغییر مقاومت نشان می دهند و برای بازگرداندن الگوهای تعاملی آشنای خود به حرکات اصلاحی تمسک می جویند. تمامی خانواده ها باید سبک ها و راهبردهای کنارآمدن با فشارهای روانی را که از درون و بیرون خانواده می جوشند، پرورش دهند.خانواده ها معمولاً الگوهای تعاملی ثابت، مشترک و هدف مند و مکرری را به نمایش می گذارند چیزی که کانتور و لر به آن «راهبردهای خانوادگی» می گویند. این راهبردها عموماًا از دید ناظران پوشیده هستند و درک نمی شوند. این راهبردهای خانوادگی که توسط همه اجرا می شوند، الگوهای تبادلی پیش بینی پذیری هستند که به یک اشاره توسط تمامی اعضای خانواده تولید می گردند، به گونه ای که هر یک از اعضاء احساس می کند چه به اجبار یا اختیار نقشی را بازی کند که قبلا به خوبی جا افتاده است.

کانتور و لر سه راهبرد خانوادگی را مشخص کردند:

  • آنهایی که به قصد تداوم نظام خانواده سعی می کنند رابطه میان اعضا را حفظ کنند.
  • دسته ای که معمولا به طور موقت فشار روانی را تشدید می کنند تا به هدف مورد نظر دست یابند.
  • آنهایی که به قصد مرمت و اصلاح تولید می شوند .

تفاوت زوج ها از نظر میزان رضایت مندی

زوج ها ممکن است در چگونگی رضایت مندی یا عدم رضایت مندی تفاوت داشته باشند. یک زوج ممکن است از رابطه چیز زیادی بدست آورد و احساس خشنودی کند در حالی که زوج دیگرکه از رابطه چیز کمتری بدست می آورد، احساس نا خشنودی داشته باشد. گاهی اوقات هر دو زوج به طور مساوی احساس رضایت دارند. به هر حال در سطح رضایتمندی تفاوتهای فردی وجود دارد. نکته مهم این است که در رضایت مندی چه تفاوت های جسنی می تواند وجود داشته باشد. یک جامعه شناس بنام جس برنارد تجارب زناشویی زنان و مردان را به صورت متفاوت توصیف کرد. در بررسی های اولیة او همسران رفتارهای یکدیگر را در یک دوره دو هفته ای از دو بعد ارزیابی کردند: عاطفی- وسیله ای و لذت بخش- غیر لذت بخش نتایج بدست آمده شباهت ها و تفاوتهای جنسی را آشکار کرد. زنان و شوهرانشان به رفتارهای غیر لذت بخش عاطفی وتکلیفی بطور مشابهی واکنش نشان می دادند. امّا در رفتارهای لذت بخش مردان و زنان متفاوت بودند. شوهران رفتارهای تکلیفی همسرشان را خیلی مهم ارزیابی می کردند و زنان رفتارهای هیجانی شوهران را مهم ارزیابی می کردند.

نظریه های مرتبط با آسیب شناسی زندگی زناشویی

نظریه روان پویایی و ارتباط شئ

دیدگاه کلاسیک روانپویشی که منبعث از الگوی روانکاوی فروید است، مشکلات زناشویی را پیامدهای مشکلات درون روانی همسران می داند.

یکی از دیدگاههای معاصر روانپویشی، نظریه روابط فردی است.برطبق این دیدگاه اشخاصی که در ازدواج به یکدیگر می پیوندند، هرکدام میراث روانی یکتا و جداگانه ای را وارد آن رابطه می کنند.هر کدام دارای تاریخچه ای شخصی، یک شخصیت بی همتا و مجموعه ای از افراد درونی کرده و مخفی هستند که آنها را در تمامی تبادلاتی که متعاقبا با یکدیگر خواهند داشت دخالت می دهند.روابط زناشویی مسئله دار و ناآرام تحت تأثیر درون فکنی های آسیب زا یعنی اثرات یا خاطرات مربوط به والدین یا سایر اشخاص قرار دارد.این درون فکنده ها حاصل روابطی هستند که هر همسر در گذشته با اعضای نسل قبلی داشته و اینک در درون او لانه کرده است. یکی از نظریه پردازان این رویکرد، جیمز فرامو، معتقد است که معمولا مشکلات خانوادگی ریشه در نظام خانوادگی گسترده دارد.ماهیت و کیفیت رابطه زناشویی به خانواده پدری زن و شوهر و خصوصا به اینکه تا چه حد تعارضات خانواده های آنها حل شده باشد بستگی دارد.

نظریه های رفتاری

بر طبق مدل تبادل رفتار، اختلاف های زناشویی تا حد زیادی پی آیند میزان تقویت و یا تنبیه اعمال شده     ا زطرف زوجین نسبت به هم و هر رابطه تقویت و تنبیهی که هر زوج از خود نشان می دهد در نظر گرفته می شود.

در درمان زناشویی رفتاری که بر اساس ترکیبی از نظریه یادگیری اجتماعی و نظریه مبادله اجتماعی است، فرض می شود که افراد با یک سری نیازها یا انتظارات برای تقویت کننده ها(فواید)وارد ازدواج می شوند که این انتظارات در سنین کودکی در آنها شکل گرفته است.هنگام انتخاب همسر فرد سعی دارد رابطه ای ایجاد کند که حداکثر فایده و حداقل هزینه را در برداشته باشد.هنگامی که فواید رابطه انتظارات را برآورده نکنند یا نسبت هزینه به سود بالا باشد اختلاف رخ می دهد. در مراحل اولیه رابطه، تضادها معمولا با پذیرش یا اجتناب پوشانده می شوند ولی اگر زوجین مهارت های ارتباطی خوب یا مهارت های حل اختلاف نداشته باشند، اختلافات بالا رفته و بصورت پیچیده درمی آیند.با زیاد شدن تعداد دفعات اختلافات، سازگاری زناشویی مختل شده و رضایت کمتری از رابطه خوانهد داشت.

نظریه های شناختی

طبق نظریه منطقی-هیجانی الیس، آشفتگی یک زوج بطور مستقیم به اعمال طرف دیگر یا شکستهای سخت زندگی مربوط نمی شود بلکه بیشتر به دلیل باور و عقیده ای است که این زوج در مورد چنین اعمال و شکستهایی دارد.الیس مدعی است، تفکر غیر منطقی که ویژگی آن عبارتست از اغراق زیاد، انعطاف ناپذیری بی جا، غیر عقلانی و بویژه مطلق گرایی در بسیاری موارد تواما به نوروز فردی و اختلال ارتباطی می انجامد.بنابراین، باورهای غیر منطقی به اختلال های فردی منجر می شود و باعث نارضایتمندی های بی اساس در حیطه زناشویی می گردد.

آرون بک، سردمدار شناخت درمانی، معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک است.به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود.همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی، انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است.اغلب زوج ها درباره دخل و خرج خانواده، نگهداری فرزندان، فعالیت های اجتماعی، گذراندن اوقات فراغت و تقسیم کار در خانواده باورهای متفاوتی دارند.

نظریه های سیستمی

در نظریه ساختی، مینوچین معتقد است، خانواده وقتی معیوب می شود که قواعدش اجرا نشود.وقتی مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذپذیر می شوند، عملکرد خانواده به عنوان یک نظام مختل می شود.اگر سلسله مراتب خانواده رعایت نشود. یعنی والدین تصمیم گیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند، آشفتگی و مشکل پیش می آید.گاهی صف بندی های درون خانواده مخرب و به مثلث سازی منجر می شوند. در یک خانواده آشفته قدرت روشن و صریح نیست. در نظریه تجربه نگر، ویتاکر ، معتقد است که اختلال خانواده هم از جنبه ساختاری و هم از بعد فرآیندی مورد توجه قرار می گیرد.ازلحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز، خرده نظام ها، تبانی های مخرب انعطاف ناپذیری نقشها و جدایی نسل ها از هم گردند.مشکلات مربوط به فرآیند می توانند موجب فروپاشی امکام مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت، دلبستگی یا اعتماد از میان برود.در مجموع ویتاکر چنین فرض می کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند که فرآیندها و ساخت های مختل به مدت طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند.

 نظریه های بین نسلی

در نظریه بین نسلی، بوون ، تصور می کرد در بسیاری از خانواده های مشکل دار غالبا اعضای خانواده فاقد هویت مستقل و مجزا هستند و بسیاری از مشکلات خانوادگی بخاطر این روی می دهد که اعضای خانواده خود را از لحاظ روان شناختی از خانوده پدری مجزا نساخته اند .هرچه درجه عدم تفکیک یعنی فقدان مفهوم خویشتن یا برعکس، وجود یک هویت شخصی ضعیف یا نااستوار بیشتر باشد امتزاج عاطفی بیشتری میان خویشتن بادیگران وجود خواهد داشت.افرادی که بیشترین امتزاج را بین افکار و احساساتشان دارند چون قادر به تفکیک افکار از احساسات نیستند در تفکیک خویش از سایرین نیز مشکل دارند و بسادگی در عواطف حاکم یا جاری خانواده حل می شوند و ضعیف ترین کار کرد را دارند.هرچه امتزاج خانواده هسته ای بیشتر باشد احتمال اضطراب و بی ثباتی بیشتر خواهد بود و تمایل خانواده برای یافتن راه حل از طریق جنگ و نزاع، فاصله گیری، کار کرد مختل یا ضعیف شده یکی از همسران یا احساس نگرانی کل خانواده راجع به یکی از فرزندان بیشتر خواهد شد.سه الگوی بیمارگون محتمل در خانوده هسته ای که محصول امتزاج شدید بین زوجین است عبارتند از:بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، تعارض زناشویی آشکار، مزمن و حل نشده ای که در طی آن دوره هایی ازفاصله گیری مفرط و صمیمیت عاطفی مفرط رخ می دهد، آشفتگی روانی در یکی از فرزندان و فرافکنی مشکل به آنها.هرچه سطح امتزاج زوجین بیشتر باشد، احتمال وقوع این الگو بیشتر خواهد بود. رخدادهای تروماتیک  یا آسیب زایی که به پیوند بین زوجین صدمه می زنند و اگر برطرف نشوند باعث نگهداری چرخه های منفی و ناامنی در دلبستگی می شوند، از جمله آسیب های دلبستگی اند.این رخدادها هنگامی اتفاق می افتند که یک زوج نمی تواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد.رخدادهای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصا ترک کردن ها و خیانت ها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک می شوند .

مدل های ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی

در مورد ارزیابی و بررسی آسیب های زندگی زناشویی، مدل های مختلفی وجود دارد که عبادتند از:

 مدل مک مستر :مدل مک مستر درباره کنش خانواده شش جنبه کارکرد خانواده را مد نظر قرار می دهد:

  • حل مسئله
  • ارتباط
  • نقش ها
  • پاسخگویی عاطفی
  • دخالت عاطفی
  • کنترل رفتاری

مدل فرآیند کارکرد خانواده: این مدل نیز کارکرد خانواده را در طول شش بعد بررسی می کند که همه آنها جز یکی، شبیه طبقات مدل فوق است.این ابعاد عبارتند از:

  • انجام وظیفه
  • ایفای نقش
  • ارتباط
  • ابزار عاطفی (دخالت عاطفی)
  • کنترل
  • ارزش ها و هنجارها

بر اساس این مدل، چند مشکل شایع خانودگی مطرح می شود که عبارتند از: مشکلات انجام وظیفه، مشکلات ارتباط، مشکلات نقش، مشکلات کنترل رفتار، مشکلات ساختاری شامل مشکلات مرزبندی و کنش ضعیف نظام های فرعی و مشکلات نظام های خارجی.

مدل برادبوری : مدلی از عملکرد زناشویی ارائه شده است که بصورت یک پژوهش طولی در مورد ازدواج است.در این پژوهش 200 متغیر مختلف تعیین کننده کیفیت ازدواج و ثبات زناشویی و حدود 900 نتیجه بررسی شده اند که همگی را می توان به 3 دسته که در بردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.

1) یک دسته از متغیرها در بردارنده فرایندهای تطابقی، یا روش هایی که افراد و زوج ها با اختلاف عقاید و مشکلات فردی یا زناشویی کنار می آیند.در پژوهش های این زمینه بر رفتارهای قابل مشاهده ای تأکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت بهم دارند و نیز شناخت هایی که پس از این رفتارها ایجاد می شوند.اکثر این پژوهش ها توسط مدل رفتاری یا مدل یادگیری اجتماعی هدایت می شوند.یعنی اینکه زوج ها چگونه باهم رفتار می کنند و چگونه به یکدیگر پاسخ می دهند و واکنش های آنها به این پاسخ ها، همگی بر کیفیت و ثبات ازدواج اثر می گذارند.

2) مجموعه دوم متغیرها مربوط به رخدادهای تنش زا یا گذرهای تحولی، شرایط، حوادث و موقعیت های مزمن یا حاد می شود که زوج ها با آنها روبرو می شوند.مطالعات مربوط به این متغیرها بر این موضوع تأکید می کند که چطور حوادث و شرایط محیطی که زوج ها با آن روبرو می شوند بر کیفیت و ثبات ازدواج تأثیر می گذارد.ریشه بررسی این دسته از متغیرها در نظریه بحران است که چگونگی اثر بحران ها بر ثبات زناشویی می پردازد.

3) دسته سوم عبارتند از آسیب پذیری های پایدار یا عوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج می کنند. تحقیقات در این زمینه مشخص کرده است که کیفیت و ثبات ازدواج ممکن است تحت تأثیر طیفی از متغیرهایی قرار گیرد که در طول ازدواج زیاد تغییر نمی کند.بعنوان نمونه، یک ویژگی پایداری که ازدواج را تحت تأثیر قرار می دهد شامل سبک صمیمیت همسران در روابط بزرگسالی است.با این فرض که تجربیات اولیه افراد در روابط نزدیک، ماهیت و چگونگی روابط بعدی آنها در بزرگسالی را تشکیل می دهد.متغیرهای دیگر در این مورد عبارتند از:تجربات آموزشی، موفقیت ها، تعاملات با همکلاسیها، سابقه زناشویی، نمو جنسی، سابقه پزشکی، تجربیات خانواده اصلی یعنی جدایی و طلاق والدین، تعارض خانواده، روابط همشیرها تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن که به معنای گزارش کردن تنش، ناراحتی و نارضایتی در طول زمان صرف نظر از شرایط، حتی بدون وجود یک منبع آشکار تنش زا است .

بر اساس این مدل می توان گفت فرآیندهای تطابقی احتمالا بیشترین تأثیر مستقیم را بر کیفیت زناشویی دارند، به نوبه خود باعث ثبات یا عدم ثبات ازدواج می شوند. این فرایندها، بعنوان متغیری که در کیفیت زناشویی نقش اصلی دارد، ممکن است عملکرد رخدادهای تنش زایی باشد که زوجین با آن روبرو می شوند.در واقع با فرض مساوی بودن همه شرایط، کیفیت تطابق برای تنش های شدید ضعیف تر عمل می کند و اثر کمتری دارد و حوادث تنش را احتمالا تشدید می شوند، آنچه در اینجا چالش برانگیز است، چگونگی سازگاری زوجین است، چون توانایی افراد با پیشینه ها و شخصیت های مختلف برای کنار آمدن با اختلاف عقاید و مشکلات زناشویی یا انتقالی با هم متفاوت است . بطور کلی ازدواج به سطح بالایی از تطابق یا مدارا نیاز دارد.زوجین باید علیرغم هر گونه انتظاراتی که از گذشته با خود حمل کرده اند با تفاوت های فردی یکدیگر خوگرفته و محدودیت های یکدیگر رابپذیرند.افرادی که در خانواده اصلی شان مورد آسیب یا بد رفتاری قرار گرفته اند، در زندگی زناشویی خود به الگوهای مخرب رفتاری روی می آورند.چناچه میزان تطابق زوجین به حد کافی نباشد، هیچ یک از زوجین در بیان احساسات خود احساس امنیت نکرده و اعتمادی در بین نخواهد ماند.

طرح سه محوری تسنگ و مک درموت

طرح سه محوری تسنگ ومک درموت، یک طبقه بندی سه محوری از خانواده های مشکل دار ارائه داده است.محور این طرح تعیین سه طبقه از مشکلات بود:مشکلات رشدی خانواده، مشکلات نظام خانواده، مشکلات گروه خانواده. مشکلات رشدی خانواده مسائلی از قبیل اشکال در تحقق رابطه زناشویی رضایت آمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال در گردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده والد، خانواده باز ساخته و بی ثبات مزمن را در بر می گیرد. مشکلات نظام خانواده، اشکلاتی در مورد نظام های فرعی زن و شوهری، والد-کودک و فرزندان را شامل می شود. مشکلات گروه خانواده اختلالات کنشی-ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را در برمی گیرد.

مدل السون: در مدل چند مختصاتی السون و همکانش، ابعاد همبستگی و انطباق پذیری مشخص شده اند.بعد انطباق پذیری از پایین به بالا در مقوله هایی بصورت الف)خشک، ب)با ساختار، ج)انعطاف پذیر، د)هرج و مرج گونه مشخص می شوند.مقوله های با ساختار و انعطاف پذیر دو سطح ملایم عملکرد هستند.بعد همبستگی در چهار سطح الف)گسسته، ب)جدا شده، ج (متصل د) بهم تنیده مشخص می شوند.فرض بر آن است که سطوح بالای بهم تنیدگی یا سطوح پایین همبستگی در شکل گسستگی ممکن است برای خانواده هایی که آشکارا در هر دو بعد، همبستگی و انطباق پذیری خیلی بالا یا خیلی پایین دارند ناکارساز به نظر می رسند

مدل بیورز: مدل بیورز دارای دو محور است:یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل خانواده که تحت عنوان گرایشی به مرکز، آمیخته و گریز از مرکز طبقه بندی می شود و دیگری پیوستار گرمسیری(انعطاف و انطباق)نامیده می شود که ساختار، اطلاعات موجود و انعطاف پذیری انطباقی نظام خانواده را در بر می گیرد و مربوط به میزان کارآیی خانواده است.و بر همین اساس خانواده ها به پنج دسته تقسیم می شوند:خانواده های با عملکرد شدیدا مختل، خانواده های مرزی، خانواده های متوسط، خانواده های باکفایت یا مناسب و خانواده های باعملکرد بهینه می باشد. از طرف دیگر کرانه ها در سبک نامرکزگرا یا مرکزگرا تعامل خانوده بعنوان سبک زندگی احتمال دارد که موجب عملکرد خانوادگی ضعیف شوند. خانواده های دارای سبک مرکزگرا اعضایی دارند که رضایت از رابطه شان را بصورت آمدن به درون خانواده می بیند.آنها تمایل دارند بچه هایی را پرورش دهند که خانواده از آنها سفت و سخت مراقبت می کند بطوری که مستعد رفتار ضد اجتماعی، غیر مسئولانه و خودمحورانه هستند و انواع خاص نشانه های مرضی را در نوجوانی نشان می دهند.مشخصه خانواده های دارای سبک گریز از مرکز، تمایل به بیرون راندن اعضا و دیدن رضایت از رابطه شان بصورت بیرون آمدن از خانواده می باشد.احتمال دارد آنها بچه هایی را تربیت کنند که از نظر اجتماعی منزوی، درهم ریخته یا کناره گیر باشند.

کار کرد مطلوب خانواده

چنانچه روابط زناشویی رابطه ای سست باشد پایه های لازم برای موفقیت آمیز بودن و مطلوب بودن عملکرد خانواده لرزان و یا حداقل ضعیف خواهد بود برای زوجی که خودشان با هم سازگار نیستند مشکل است که والدین خوبی باشند. سوال اساسی این است که آیا شرکای ازدواج از روابط میان خود احساس رضایت می کنند؟ در واقع آن ها باید یکدیگر را سیراب ، تصدیق و حمایت نمایند. رابطه زناشویی باید بر اساس اطمینان و احترام متقابل باشد که در این امر عوامل عاشقانه و صمیمت نیز دخالت دارند. علاوه بر این هر یک از زوجین نیازمند همسر با کفایت و آگاهی هستند که بتواند به موقع به حل تعارضات  موجود بپردازد.

نظام تربیتی در برگیرنده تمام شیوه هایی است که والدین با کمک یکدیگر و برای تربیت و نگهداری بچه ها در پیش می گیرند بنابراین می بایست نسبت به اصول مورد استناد خود متفق باشند، و جهت توجه شان نیز معطوف به احتیاجات بچه ها و تامین رشد و سلامتی آن ها باشد در مجموع تعاملات یا شبکه روابط بین والدین و کودک و نیز روابط بین خود کودکان به طور گسترده ای چگونگی جریان رشد کودک را تامین می کند.

به طور کلی کارکرد مطلوب خانواده مفهوم مفیدی است که نه تنها در مورد مشکلات احتمالی به وجود آمده در خانواده بلکه در تعیین این که آیا نیازهای زوجین و فرزندان آنها، آنچنان که می بایست برطرف می شوند یا نه نیز مد نظر قرار می گیرد هر خانواده باید هم نیازهای عاطفی و هم روان شناختی اعضای خود را برآورده سازد، و کودکان را برای زندگی مستقل در دنیایی که بعدها در آن قرار خواهند گرفت آماده سازد و در موقع مناسب آنها را روانه جامعه کند.

منبع

عباسی زهنده، آرزو(1393) ، رابطه جهت گیری مذهبی و هوش هیجانی با رضایتمندی زناشویی ، پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی بالینی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0