توانایی فراشناختی چیست؟
الگوي يادگيري و پردازش اطلاعات واينشتاين و مایر فرایند يادگيري را مشتمل بر سه محور شناخت، فراشناخت و منابع مدیریت و نظارت می داند. اجزای فراشناختی اين الگو مشتمل بر راهبردهايي است كه به فراگيرنده كمك مي كند تا شناخت خود را هدايت، نظارت و مهار نمايد. مديريت تلاش و زمان در اين مقوله قرار مي گيرد. اصطلاح فراشناخت به دانش ما درباره ی فرایندهای شناختی خودمان و چگونگی استفاده بهینه از آن ها برای رسیدن به هدف های یاد گیری گفته می شود. فراشناخت روش یا آگاهی فرد از نظام شناختی خود او و یا دانستن درباره ی دانستن است.براون فرا شناخت را به دو صورت زیر معرفی کرده است:
- آگاهی فرد از فعالیت ها یا فرایندهای شناختی خود او
- روش های مورد استفاده فرد برای تنظیم فرایندهای شناختی خودش
به سخن دیگر فراشناخت از یک سو شامل دانش روش ها و فرایندهای شناختی یادگیری و از سوی دیگر شامل روش های کنترل و نظارت بر یادگیری است. رابطه مفهوم فراشناخت، به عنوان مفهومي متداول در تعليم و تربيت با فرآيند يادگيري انکارناپذير است. محققان و متخصصان تعليم و تربيت به طور گسترده به نوع و سطح دانش مورد نياز فراگيران علاقمندند و اين مستلزم تاکيد نظام هاي آموزشي بر آموزش هاي فراشناختي و يادگيري “چگونه يادگرفتن است تا فراگيران بتوانند در برخورد با مسايل گوناگون به طور مستقل بينديشند. فراشناخت به استعداد درک و کنترل مطلب مورد يادگيري گفته مي شود و نقش بسيار مهمي در بهبود و گسترش عملکردهاي شناختي دارد و مي تواند مهارت هاي يادگيري فراگيران را توسعه بخشد. فراشناخت، نقشی اساسي در يادگيري موفقيت آميز ايفا مي کند و هرچه توانايي هاي شناختي فراگير بالاتر باشد، فرآيند يادگيري موفقيت آميزتر خواهد بود. به عبارتي فراگير بايد در يادگيري خود نقش فعالي ايفا کند و ياد بگيرد که يادگيري خود را ارزيابي کند و اگر راهبردهاي يادگيري اش موفق نبود، از راهبردهاي جديد استفاده کند.
هدف اساسي آموزش فراشناختي، خودکنترلي و خودآموزي است تا فراگيران ، يادگيرندگان مستقلي شوند که بتوانند فرآيندهاي شناختي و يادگيري شان را در جهت اهداف تعيين شده خود، هدايت، نظارت و اصلاح کنند.بسياری از مشکلات يادگيري و انتقال يادگيري ناشي از فقدان توانایی ها و راهبردهاي فراشناختي است. مهارت ها و راهبردهاي يادشده به فرد امکان انتخاب، کنترل، نظارت، مديريت و در نتيجه بهبود فرآيندهاي شناختي را مي دهد. بنابراين لازم است فراگيران در زمينه مهارت هايي از قبيل نظام دهي، نظارت بر خود، برنامه ريزي و تعيين هدف، آموزش لازم را ببينند تا بر راهبردهاي شناختي تصميم يافته مسلط شوند و پايه يادگيري هاي جديد ايجاد شود. در غير اين صورت حل تکاليف جديد که قبلا با آن مواجه نشده اند، برايشان مشکل است.
فراشناخت
فراشناخت یکی از تازه ترین شعارهای روز در روانشناسی و تعلیم وتربیت است. اگر چه بیش از دو دهه از حضور فراشناخت در فرهنگ واژگان روانشناسی نمی گذرد اما شواهد گسترده، حاکی از جایگاه ویژه ی آن نزد محققان و صاحب نظران بین المللی است.هدف اصلی آموزش و پرورش یا تعلیم و تربیت این است که در رفتار فرد، یعنی در دانش، مهارت ها، عادات و نگرش های او تغییر مثبت ایجاد کند. برای رسیدن به این هدف اتخاذ شیوه ها و روش های نوین لازم و ضروری است. برای افزایش کارایی و بهره وری در تدریس و مشاوره، دانشمندان علوم رفتاری نظریه ها و روش های مختلفی را پیشنهاد کرده اند که متناسب با تحولات دانش تعلیم و تربیت است برخی از این روش ها جدید و نوین هستندکه فرا شناخت یکی از این شیوه ها است. یافته های پژوهشی وسیعی درباره نقش فرا شناخت در زمینه هایی نظیر حل مسأله، خواندن، نگارش، یادگیری و … حکایت از آن دارد که نظام فعلی آموزش و پرورش را باید در جهت تاکید بر فراشناخت حرکت داد.
اگر آموزش و پرورش به دنبال تربیت دانش آموزانی است که بتوانند از عهده ی حل مسایل مختلف جامعه ی متحول فردا برآیند و مسئولیت یادگیری خویش را برعهده گیرند باید فراشناخت را در برنامه های خود وارد کنند و به گسترش مهارت های فراشناختی بپردازند. زیرا مهارتهای فراشناختی به افراد کمک می کند تا خودشان را با موقعیت های جدید سازگارکنند. بسیاری از صاحبنظران از جمله جکوبسن بر این عقیده هستند که هرگونه اصلاح در نظام تربیتی، مستلزم در نظر گرفتن یافته های پژوهش های فراشناختی و استفاده از آنها در برنامه های آموزشی است.دانش آموزان با استفاده از این شیوه ها می توانند در فرایند یاددهی-یادگیری، خودآغازگری، خود مشاهده گری و خود قضاوتی فعالانه مشارکت می کنند و در نهایت به انسان توسعه یافته مبدل می گردند.
مفهوم فراشناخت
اين اصطلاح به عنوان هر گونه دانش و فعاليت شناختي كه موضوع آن هر جنبهاي از اقدامات شناختي و تنظيم آن است، تعريف شده است. گمان ميرود كه توانایی فراشناختي نقش مهمي در انواع فعاليتهاي شناختي، از جمله رد و بدل كردن اطلاعات به صورت كلامي، ترغيب كلامي، درك و مفهوم مطالب، خواندن، نوشتن، توجه، ادراك، حافظه، فراگيري زبان، حل مسأله، شناخت اجتماعي و اشكال مختلف خودآموزي و كنترل خود بازي ميكند. فراشناخت با مفاهيم وابسته (براي مثال فرآيندهاي اجرايي) نيز در ميدانهاي روانشناسي شناختي، رشد شخصيت، پيريشناسي، و تعليم و تربيت و نيز رشد شناختي كودك به كار گرفته شده است. امروزه فراشناخت و وابستگان مفهومي آن در روانشناسي و تعليم و تربيت بسيار مطرح هستند .
فراشناخت، آن چنان كه روانشناسان مطرح كردهاند، دانش درباره فعاليتهاي تفكر و يادگيري و كنترل آنها يا بررسي دانش فرد، فرآيندهاي شناختي، توليدات، يا آنچه بدان مربوط است، ميباشد.فراشناخت عبارت است از هر گونه دانش يا فعاليت شناختي كه يك موضوع شناختي را در بر ميگيرد و يا يك فعاليت شناختي را نظم ميدهد، فراشناخت مربوط ميشود به دانش مردم، در مورد ماهيت مردم به عنوان يك نظام شناختي و نيز دانش در مورد ماهيت تكاليف شناختي متفاوت.
فراشناخت به دانش فرد درباره نظام شناختي خود و چگونگي كنترل آن گفته ميشود. فراشناخت، شناختي است وراي شناخت و تفكر عادي و به آگاهي فرد از شناخت، يادگيري و نحوه تفكر خود اطلاق ميشود.فراشناخت يا فراسوي شناخت به معرفت يا شناختي گفته ميشود كه هر كس درباره نظام شناختي خودش دارد. فراشناخت از جمله راههاي معنيدار ساختن يادگيري است. فراشناخت كه نوعي مهارت است و “انديشيدن درباره انديشيدن” خوانده ميشود، به مهارتهايي نظارت دارد كه در طول يادگيري و آموزش فعال است.فراشناخت توانايي فرد براي تفكر درباره فرآيندهاي فكري خودش، توجه دقيق به آنها به خصوص تلاش فرد براي توانايي شناختي بالاتر است.
اصطلاح فراشناخت، “به دانش ما درباره فرآيندهاي شناختي خودمان و چگونگي استفاده بهينه از آنها براي رسيدن به هدفهاي يادگيري گفته ميشود” . به سخن ديگر، فراشناخت دانش يا آگاهي فرد از نظام شناختي خود او يا دانستن درباره دانستن است. دانش فراشناختي ما را ياري ميدهد تا به هنگام يادگيري و دانستن امور، پيشرفت خود را زير نظر بگيريم. همچنين اين دانش به ما كمك ميكند تا نتايج تلاشهايمان را ارزيابي كنيم و ميزان تسلط خود را بر مطالبي كه خواندهايم، بسنجيم. دانش فراشناختي به ما ميگويد كه راههاي مختلفي براي سازمان دادن مطالب به منظور سهولت بخشيدن به يادگيري و يادآوري آنها وجود دارند. ميتوان به گونهاي ديگر به فراشناخت نگريست، بدين صورت كه آن را “شناخت شناخت” دانست. از آنجا كه شناخت را به دانستن و يادگيري معني كرديم، پس ميتوانيم فراشناخت را به دانستن درباره نحوه يادگيري و تفكر خود معني كنيم. به همين سبب، يكي از تعابير بسيار نزديك به فراشناخت “يادگرفتن يادگيري” است.
نخستين بار هارلو مفهوم يادگرفتن يادگيري را در يك رشته آزمايش كه با ميمونها انجام داد، مطرح ساخت. در اين آزمايشها ميمونها وادار ميشدند تا مسائلي را كه به آنها داده ميشد، حل كنند. يافته جالب هارلو اين بود كه ميمونها هر چه مسائل بيشتري حل ميكردند در حل مسأله تواناتر ميشدند. يعني حيوانها ياد ميگرفتند كه چگونه ياد بگيرند. روانشناسان پيرو رويكرد خبرپردازي در دهههاي اخير، به جاي مفهوم يادگرفتن هارلو، از اصطلاح فراشناخت استفاده كردهاند. هم يادگرفتن يادگيري و هم فراشناخت به اين واقعيت اشاره ميكند كه بر اثر پيشرفت يادگيري، يادگيرندگان نه تنها دانش شناختي كسب ميكنند بلكه بر چگونگي شناخت خود نيز آگاه ميشوند، يعني به دانش فراشناختي نيز دست مييابند.براون فراشناخت را به دو صورت زير معرفي كرده است:
- آگاهي فرد از فعاليتها يا فرآيندهاي شناختي خود او.
- روشهاي مورد استفاده فرد براي تنظيم فرآيندهاي شناختي خودش. به سخن ديگر، فراشناخت از يك سو شامل دانش روشها و فرآيندهاي شناختي يادگيري و از سوي ديگر شامل روشهاي كنترل و نظارت بر يادگيري است.
دمبو ميگويد دانش فراشناخت به سه چيز اشاره ميكند:
- دانش مربوط به خود يادگيرنده (مانند آگاهي از رجحانها، علاقهها، نقاط قوت، نقاط ضعف و عادتهاي مطالعه).
- دانش مربوط به تكليف يادگيري (از جمله اطلاعات مربوط به دشواري تكاليف مختلف و مقدار كوشش مورد نياز براي انجام تكاليف تحصيلي).
- دانش مربوط به راهبردهاي يادگيري و چگونگي استفاده از آنها.
هولت، ضمن مشاهدات خود از رفتار دانشآموزان مختلف، در رابطه با اهميت دانش فوق به نتيجهگيري زير دست يافته است: ممكن است دانشآموز خوب كسي باشد كه ميگويد من نفهميدم، زيرا او دائماً بر ميزان درك و فهم خود نظارت دارد. دانشآموز ضعيف كسي است كه از ميزان درك و فهم خود آگاه نيست و غالبا” نميداند كه ميفهمد يا نميفهمد. در نتيجه مسأله اين نيست كه از يادگيرندگان بخواهيم آنچه را كه نميدانند از ما بپرسند بلكه مسأله اين است كه آنان را از تفاوت بين آنچه ميدانند و آنچه نميدانند، آگاه سازيم.
اولین بار فلاول این اصطلاح را به کار برد. به نظر فلاول فراشناخت به معنای دانش درباره ی شناخت، فرایندهی شناختی و هرآنچه مربوط به آن است و همچنین به معنای بازبینی، تنظیم وارزیابی فعالانه ی فعالیت های شناختی است. به بیان فلاول فراشناخت هم شامل دانش فراشناختی و هم شامل تجربه، تنظیم یا کنترل فراشناختی است. به عقیده براون فراشناخت به معنی تفکر درباره ی تفکر است. به عبارت ساده تر، نگرش فراشناختی به شناخت و آگاهی انسان از شناسایی ها و آگاهی های وی اطلاق می شود و سه مؤلفه:
- دانش بیانی (دانشی که با حقایق واطلاعات سروکار دارد).
- دانش رویه ای (دانشی که مشتمل بر برعملیت و فعالیت هایی است که برای انجام کار ووظیفه انجام می گیرد و آن چگونه دانستن است).
- دانش بافتی یا زمینه ای (دانشی که مربوط به دانستن چرایی هادر یک بافت وزمینه است).
جزء ابعاد اساسی فراشناخت تلقی می گردند.به طور ساده فراشناخت به شناخت شناخت یا دانستن درباره ی دانستن گفته می شود. به طور دقیق تر، فراشناخت عبارت است از دانش فرد درباره ی چگونگی یادگیری خودش.مهمترین امتیاز دانش فراشناختی این است که یادگیرنده را قادر می سازد تا لحظه به لحظه از فعالیت یادگیری خود و چگونگی پیشرفت کارش آگاه باشد و هم نقاط قوت وضعف خودش را تشخیص دهد.
مولفههاي فراشناخت
نظريهپردازان مختلف، فراشناخت را به گونهاي كم و بيش متفاوت طبقهبندي كردهاند. فلاول. فراشناخت را متشكل از دو طبقه كلي دانش فراشناختي و تجربه فراشناختي ميداند.
دانش فراشناختي: دانش فراشناختي ناظر است بر بخشي از دانش اكتسابي كه به امور شناختي مربوط ميشود و به عنوان بخشي از دانش و باورهايي كه به مرور از طريق تجربه در حافظه بلندمدت اندوخته شده است كه ما را در بكارگيري هدفها، عملها، تجربههاي گوناگون براي پردازش انواع مختلف از اطلاعات هدايت ميكند، گفته ميشود. دانش فراشناختي را ميتوان به دانش مربوط به اشخاص، تكاليف و راهبردها تفكيك كرد. دانش فراشناختي ما را ياري ميدهد تا به هنگام يادگيري و دانستن امور، پيشرفت خود را زير نظر بگيريم. اين دانش به ما ميگويد كه راههاي مختلفي براي سامان دادن مطالب به منظور سهولت بخشيدن به يادگيري و يادآوري آنها وجود دارد.
تجربه فراشناختي: تجارب فراشناختي عبارتند از تجارب شناختي يا عاطفي كه به يك اقدام شناختي مربوط ميشوند. تجارب كاملا” آگاهانهاي كه به سادگي، قابل بيان هستند، نمونههايي از تجارب فراشناختي ميباشند. البته تجارب فراشناختي، تجارب كمتر آگاهانه و كمتر قابل بيان را نيز شامل ميشوند. اين تجارب از جهت محتوا ميتواند مختصر يا مفصل، ساده يا پيچيده باشند. تجارب فراشناختي ميتوانند به مثابه ی كنشهاي مفيد به خدمت اقدامات شناختي درآيند. براي نمونه: درك ناگهاني اين كه آنچه را كه لحظاتي پيش خواندهايد، نميفهميد، ممكن است فراخوان، بسياري از كنشهاي سازگار كننده باشد. بسياري از تجربههاي فراشناختي نشان ميدهد كه فرد در چه مرحلهاي از اقدام شناختي است و چه نوع پيشرفتي كرده است و ميكند و احتمالاً خواهد كرد. به نظر ميرسد اين تجربهها در موقعيتهايي رخ ميدهد كه انتظار ميرود فرد به نظارت و تنظيم آگاهانه و دقيق شناخت خود ناگزير باشد.
به نظر ميرسد كه دانش فراشناختي، تجربه ی فراشناختي و رفتار شناختي، طي دوره انجام تكليف شناختي اطلاعاتي را براي يكديگر فراهم ميكنند و همديگر را فرا ميخوانند. بيكر و براون. فراشناخت را به دانش درباره شناخت و تنظيم شناخت تقسيم كردهاند. فرآيندهاي فراشناختي، دو جنبه مستقل ولي در ارتباط با يكديگرند: يكي دانش فراشناختي و ديگر فرآيندهاي تنظيم و كنترل.
دانش فراشناختي شامل موارد زير است:
اطلاعات فرد در مورد نظام شناختي خود: اين دانش درباره ويژگيهاي شخصي است كه دربرگيرنده اطلاعات فرد از مهارتهاي اختصاصي-عمومي و تواناييهاي فردي مؤثر بر عملكردهاي شناختي بوده و شامل سه بخش است: آنچه شخص درباره نقاط ضعف و قوت خود ميداند؛ اطلاعاتي كه از فرآيندهاي شناختي و انگيزشي خود دارد و آنچه از مقايسه تواناييهاي خود با ديگران درمييابد.
اطلاع از هدف و ويژگيهاي تكليف: سوال اساسي در هر تكليف مربوط به يادگيري اين است كه هدف از اين كار چيست و چگونه ميتوان براي دستيابي به آن برنامهريزي كرد؟ براي پاسخگويي به اين سوال بايد به ويژگيهاي تكليف توجه كرد. در صورتي كه تكليف مورد نظر براي يادگيرنده با اهميت نباشد يا مورد توجه او قرار نگيرد، فراشناخت و نظام نظارتي، فعال نخواهد شد. براي مثال، كودكان شش ساله ميتوانند موارد آشنا را بهتر از موارد ناآشنا يادآوري كنند؛ و نيز مجموعههاي كوچكتر را بهتر از يك شعر بلند يا فهرستي از اسامي ياد ميگيرند، ولي حجم و قدرت يادآوري حافظه كوتاهمدت را بيش از آنچه هست برآورد ميكنند. به هر حال، نكته جالب اين كه كودكان تا حدود نه سالگي بر اين باورند كه با مروري كوتاه بر تكاليف ميتوانند مقدار زيادي از مطلب را به خاطر آورند.
اطلاعات مربوط به راهبردهاي تسهيل كننده: علاوه بر اطلاعات مربوط به نظام شناختي و اهداف موضوع يادگيري، اطلاع يادگيرنده از راهبردهاي تسهيل كننده پردازش اطلاعات نيز ميتواند تلاشهاي يادگيرنده را در جهت يادگيري صحيح رهنمون شود. كودكان پنج ساله با اطلاع از محدوديتهاي حافظه، درمييابند كه اطلاعات جزئي و مختصر خيلي سريع از بين ميروند. اين كودكان به تدريج و در حدود شش سالگي از عواملي كه بر عملكرد ذهن تاثير دارد، درك كاملتري پيدا ميكنند، مثلاً تشخيص ميدهند كه شرط لازم براي انجام يك تكليف، تمركز بر آن است. همينطور، تمايل به انجام كاري خاص و وسوسه نشدن براي كارهاي ديگر، موجب تمركز بيشتر بر آن موضوع ميشود.
اطلاع از راهبردهايي كه يادگيري را بهبود ميبخشد(سازماندهي، مرور ذهني، معنيدار كردن موضوع، تمركز و غيره) و درك اين كه راهبردهاي يادگيري ميتواند موجب اعتلاي حافظه شود و يادآوري را تسهيل كند، نياز به رشد دارد. تنظيم و كنترل از ديگر فرآيندهاي فراشناختي است كه فرآيندهاي تفكر فرد را در موقعيت يادگيري هدايت ميكند. كنترل كنندههاي فراشناخت يا خودتنظيميعبارتند از: برنامهريزي، نظارت، تنظيم و بازبيني.
برنامهريزي يا طرحريزي: برنامهريزي مستلزم تعيين هدف براي مطالعه است، مثلا در مطالعه اجمالي موضوعات، سوالاتي مشخص ميشود كه يادگيرنده ميتواند معلوم كند چگونه به انجام تكليف مبادرت ورزد. به علاوه، برنامهريزي متضمن انتخاب راهبردهاي مناسب و تنظيم منابعي است كه بر عملكرد يادگيرنده تأثير ميگذارد. مثلاً، فرد قبل از مطالعه متن، پيشبينيهايي ميكند، راهبردهايي را در نظر ميگيرد و زمان لازم براي مطالعه را تخمين ميزند و قبل از شروع تكليف، توجه انتخابي خود را به مطالعه اختصاص ميدهد.
برنامهريزي براي يادگيري، شبيه روشي است كه مربي فوتبال براي جايگزيني بازيكن در مقابل تيم رقيب به كار ميگيرد و بعد از اين كه فيلمهاي تيم مقابل را تماشا كرد، براي راهبردهاي حمله، دفاع و مقابله تصميم ميگيرد (براي مثال، اگر تيم مقابل، دفاع ضعيفي داشته باشد، مربي احتمالا” تصميم ميگيرد كه بر حمله يا هجوم تأكيد كند)؛ سپس مربي براي اين كه بازيكنان مسئوليت خود را در بازي بدانند با آنها صحبت ميكند. همينطور دانشآموز بايد طرحي كلي براي يادگيري داشته باشد: آنها هنگام مطالعه و در كلاس درس يادداشت برميدارند، مدت نياز به مطالعه را پيشبيني ميكنند، يادداشتهايشان را مرور و در صورت ضرورت، گروههاي مطالعه را سازماندهي ميكنند. همچنين آنها انواع ديگري از رفتارهاي خودتنظيميرا به كار ميبرند و در صورت لزوم به منابعي غير از كتابهاي درسي مراجعه ميكنند. يادگيرندگان در اين فرآيند كاملاً فعالاند نه منفعل.
راهبرد نظارت: راهبرد نظارت شامل پيگيري و توجه به هنگام خواندن متن، سوال كردن از خود درباره موضوعات و نظارت كردن بر سرعت و زماني است كه خواندن يك متن نياز دارد. دانشآموزي كه براي امتحان زيستشناسي آماده ميشود، هنگام مطالعه از خود سوالاتي ميكند كه پاسخي ندارند. از اين رو، احساس ميكند روش مطالعه و يادداشتبرداري او كارآمد نبوده، به راهبردهاي يادگيري ديگري نياز دارد. روانشناسان شناختي معتقدند، فقدان يا كمبود دانش يادگيرندگان درباره توجه و عوامل تاثيرگذار بر آن، مهمتر و اساسيتر از فقدان يا كمبود دانش آنها در مورد مطالب درسي است. به عبارت ديگر، چنانچه فراگيران، اطلاعاتي درباره توجه و ساير عوامل تسهيل كننده يادگيري داشته باشند و مهارتهايي در اين زمينه كسب كنند، يادگيري دروس مختلف نيز براي آنها آسان خواهد شد. در اين شرايط، نگراني معلمان درباره بيتوجهي دانشآموزان و مشكلات يادگيري آنها نيز كاهش مييابد. اين دانشآموزان ميتوانند مهارتهاي فراشناختي را در خانه و مدرسه براي بهبود يادگيري خود به كار گيرند. شناخت نظام پردازش اطلاعات مخصوصا براي معلماني كه با مشكل توجه دانشآموزان سروكار دارند، مفيد است. بنابراين، اولين اقدام معلم موفق، جلب توجه دانشآموزان به موضوعات مهم است. او ميتواند اين كار را با كمك كردن به دانشآموزان در انتخاب موضوعات مهم انجام دهد: آنها را براي توجه كردن به موضوعات درسي برانگيزاند، از پراكندگي حواس آنها بكاهد و مهارتهايي را به آنها آموزش دهد تا توجه آنها را بر يادگيري و موقعيت يادگيري متمركز كنند.
راهبرد تنظيم: راهبرد نظمدهي با راهبرد نظارت و برنامهريزي در ارتباط است.به عنوان مثال، هنگاميكه يادگيرندگان بخشي از متن را نفهمند و نتوانند به سوالات خاص جواب دهند، دوباره قسمتهاي قبل را بازخواني و مرور ميكنند. در اين شرايط، سرعت خواندن يادگيرنده به دليل مشكل بودن يا ناآشنايي با موضوع كاهش مييابد. بنابراين، راهبرد تنظيم به دانشآموزان كمك ميكند تا چگونگي مطالعه خود را اصلاح كنند، دوباره مرور و نقايص درك و فهم خود را برطرف كنند.
راهبردهاي فراشناختي
يادگيرنده ی ماهر کسى است که هم بهروشهاى کسب شناخت مجهز است و هم بهروشهاى کسب فراشناخت. روشهاى کسب شناخت و فراشناخت با اصطلاح راهبردها يا استراتژىهاى شناختى و فراشناختى معروف هستند. راهبرد يا استراتژى به يک نقشه کلى يا مجموعهاى عمليات که براى رسيدن به هدف معينى طرحريزى شده است گفته مىشود. بنابراين، راهبردهاى شناختى وسايل شناختى هستند که ما براى رسيدن به هدفهاى شناختى خود، مانند انجام دادن يک تکليف يا جواب دادن به سؤالهاى يک آزمون برمىگزينيم.
اصطلاح ديگر وابسته به راهبرد يا استراتژى تاکتیک است. تاکتيک به يک فن يا تکنيک خاص گفته مىشود که در خدمت استراتژى قرار دارد. بايلر و اسنومن در رابطه با استراتژى و تاکتيک گفتهاند شايد مهمترين نکتهاى که بايد درباره اين دو مفهوم فهميد اين است که تاکتيک بايد با هدفهاى استراتژى همخوان باشد. راهبردهاى شناختى ابزارهاى يادگيرى هستند. راهبردهاى شناختى در واقع راهبردهاى يادگيرى و يادآورى هستند. راهبردهاى شناختى به ما کمک مىکنند تا اطلاعات تازه را براى ترکيب با اطلاعات قبلا آموخته شده و ذخيرهسازى آنها در حافظه درازمدت آماده کنیم.
از سوى ديگر، راهبردهاى فراشناختى ابزارهائى هستند براى هدايت راهبردهاى شناختى و نظارت بر آنها. از جمله اين راهبردها مىتوان تعيين هدف براى يادگيري، طرح سؤال درباره مطالبى که خوانده مىشوند، ارزشيابى از آنچه خوانده شده است، و تنظيم سرعت مطالعه را نام برد. به سخن ديگر، يادگيرنده به کمک راهبردهاى فراشناختى از راهبردهاى شناختى خود حداکثر استفاده را مىبرد. دمبو در اين باره گفته است، به دانشآموزان و دانشجويان مىتوان راهبردهاى شناختى متعددى را آموزش داد، اما اگر آنها از مهارتها يا راهبردهاى فراشناختى لازم برخوردار نباشند و ندانند که در يک موقعيت معين از کدام راهبرد شناختى استفاده کنند، يا چه زمانى راهبرد شناختى خود را عوض نمايند، يادگيرندگان ماهرى نخواهند بود. در مقايسه راهبردهاى شناختى با راهبردهاى فراشناختى گفته شده است يادگيرندگان ماهر راهبردهاى شناختى را بهخدمت مىگيرند تا به پيشرفت شناختى دست يابند و از راهبرهاى فراشناختى استفاده مىکنند تا بر آن پيشرفت نظارت کنند.
همانطور که می دانیم، راهبردهاي شناختي راههاي يادگيري هستند. در قياس با آنها، راهبردهاي فراشناختي تدبيرهايي هستند براي نظارت بر راهبردهاي شناختي و هدايت آنها. دمبو در مقايسه اين دو نوع راهبرد با يكديگر گفته است: “برحسب نظام خبرپردازي، راهبردهاي شناختي به ما كمك ميكند تا اطلاعات تازه را به منظور پيوند دادن با اطلاعاتي كه ميدانيم، براي ذخيرهسازي در حافظه درازمدت آماده سازيم-راهبردهاي شناختي ابزارهاي لازم براي يادگيري محتوا هستند، اما راهبردهاي فراشناختي بر راهبردهاي شناختي اعمال كنترل ميكنند و به آنها جهت ميدهند. به سخن ديگر، ميتوان به يادگيرندگان راهبردهاي شناختي زيادي را آموزش داد، اما اگر آنان از مهارتهاي فراشناختي لازم كه ميگويد در يك موقعيت معين كدام راهبرد يا استراتژي شناختي مورد استفاده قرار گيرد و چه وقت بايد تغيير استراتژي داد بيبهره باشند، هرگز يادگيرندگان موفقي نخواهند شد. بنابراين، راهبردهاي شناختي و فراشناختي بايد با هم كار كنند.”
فلاول نيز راهبردهاي شناختي و فراشناختي را با هم مقايسه كرده و در اين باره گفته است كه يادگيرندگان ماهر راهبردهاي شناختي را به خدمت ميگيرند تا به پيشرفت شناختي دست يابند و از راهبردهاي فراشناختي استفاده ميكنند تا بر آن پيشرفت نظارت و كنترل داشته باشند. گود و برافي نيز در توضيح آگاهي فراشناختي آن را “انتخاب هشيارانه راهبردهاي مناسب، نظارت بر اثربخشي آنها، اصلاح غلطها، در صورت لزوم تغيير راهبردها، و جانشين ساختن آنها با راهبردهاي جديد دانستهاند”.
گارنر براي روشن ساختن تمايز بين راهبردهاي شناختي و راهبردهاي فراشناختي مثال زير را ذكر كرده است: “فرض كنيد دانشآموزي قرار است در آينده نزديك در امتحان درس تاريخ شركت كند. براي آماده شدن به منظور شركت در اين امتحان، كتاب درسي خود را كه قبلا در طول ثلث يا ترم تحصيلي مطالعه كرده بازخواني ميكند و درباره نكات مهم كتاب، براي مرور كردن در شب امتحان، يادداشت تهيه مينمايد. بازخواني مطالب كتاب درسي و يادداشتبرداري دو نوع راهبرد شناختي هستند، زيرا دانشآموز از طريق آنها اطلاعات مربوط به درس تاريخ را ميآموزد و به حافظه ميسپارد. حال اگر دانشآموز مورد نظر ما، پس از خواندن و يادداشت برداري، بكوشد تا با جواب دادن به سوالهاي آخر فصلهاي كتاب آموختههاي خود را ارزشيابي كند، اين ارزشيابي شخصي يك راهبرد فراشناختي به حساب ميآيد. اگر نتيجه اين ارزشيابي نشان دهد كه دانشآموز براي امتحان درس آمادگي كامل را كسب نكرده است، همان راهبردهاي شناختي يا راهبردهاي شناختي ديگري را به كار خواهد بست تا اين كه بالاخره اطلاعات لازم را درباره كتاب كسب نمايد”.
لفرانسوا راهبردهاي شناختي و فراشناختي را با اصطلاح راهبردهاي يادگيري و تفكر معرفي كرده و گفته است كه اين يك اصطلاح كلي است كه هم مهارتهاي شناختي را شامل ميشود و هم مهارتهاي فراشناختي را. او در كتاب خود با عنوان روانشناسي براي آموزش، به منظور روشن ساختن تمايز بين راهبردها يا مهارتهاي شناختي و فراشناختي توضيحات زير را داده است: “من تصميم ميگيرم كه معاني اصطلاحات مربوط به آموزش و پرورش علوم شناختي جديد را بياموزم (انتخاب هدفي كه فكر ميكنم از عهده آن بر ميآيم، يك تجربه فراشناختي). به مطالعه مطلب مورد نظر خود ميپردازم (فعاليت شناختي). بعد از خواندن چند سطر مكث ميكنم؛ احساس مبهمي از اين كه چيزي را نفهميدهام به من دست ميدهد (تجربه فراشناختي). آن دو سطر را دوباره ميخوانم (فعاليت شناختي). حال احساس ميكنم كه دارم ميفهمم (فراشناخت). به خواندن ادامه ميدهم، و به هر تعريفي كه بر ميخورم يكي دو بار آن را براي خود تكرار ميكنم (مرور ذهني، يك راهبرد شناختي). احساسي به من دست ميدهد حاكي از اين كه دارم ياد ميگيرم (تجربه فراشناختي). كارم را به پايان ميرسانم. به هر يك از اصطلاحات نگاه ميكنم و به آراميتعريف آن را تكرار ميكنم (عمل شناختي). از اين كه مطالب را ميفهمم و تا امتحان فردا آنها را به ياد خواهم داشت، احساس رضايت ميكنم (فراشناخت).
کمک به رشد توانایی های فراشناختی
آلن براون ار دانشگاه کالیفرنیا پیش گام تحقیق درباره ی فراشناخت است و مطالب زیادی را درباره ی کاربرد این پژوهش ها در تدریس داشته است. موارد ذیل که از تحقیقات براون اقتباس شده است به تکامل فراشناخت دانش آموزان کمک می کند:
-به دانش آموزان کمک می کند تا درک کنند فعالیت های مختلف یادگیری ،انتظارات متفاوتی را به وجود می آورد. مثلا دانش آموزان ابتدایی که لغات جدیدی را فرا می گیرند باید بدانند که خواندن فهرستی از لغات و یا حتی حفظ آنها بهترین روش یادگیری یا به کارگیری کلمات جدید نیست. روش مؤثرتر یادگیری تعریف هر لغت و به کارگیری آن در موارد فراوان و متفاوت است. به طور کلی براساس تحقیقات مربوط به فراشناخت معلمان نباید فقط محتوای درسی را به دانش آموزان خود بیاموزند بلکه باید روش ارزیابی و شیوه ی آماده شدن برای یادگیری را نیز آموزش دهند.
-به دانش آموزان باید آموخت که اطلاع از شناخت ، خود اثر مهمی در یادگیری دارد .دانش آموزان باید بیاموزند که ارتباط یافته های جدید باید با دانسته های قبلی امکان یادآوری را افزایش می دهد همچنین باید بدانندکه انگیزه های آنها برای یادگیری در کیفیت فراگیری تاثیر مستقیم دارد .علاوه براین باید به دانش آموزان کمک کرد تا به نقاط قوت وضعف خود پی ببرند و به هنگام یادگیری موارد جدید، این نقاط قوت و ضعف را در نظر داشته باشند.
-باید به دانش آموزان روش های علمی فراشناخت را آموخت. مثلا دو روش علمی بسیار خوب تلخیص و تهیه سؤالات است. تحقیقات نشان می دهد که وقتی شاگردان خلاصه و یا نمایی از موارد خواندنی درس را برای خود تهیه می کنند به محفوظات درسی آنها افزوده می شود.
-به دانش آموزان باید روش تهیه سؤال را آموخت. سؤال درآوردن نیز ازابزارهای مهم آموزش مهارت های فراشناختی است .کسی قادر به تهیه سؤال است که قادر به فهم مطالب باشد. ما با این ابزار میزان دقت دانش آموزان را ارتقا می بخشیم، توان تشخیص مطالب مهم را رشد می دهیم و مهمتر از همه ذهن دانش آموزان را به پاسخ دادن به این گونه سؤالات هدایت می کنیم. بنابراین بهتر است دانش آموزان به هنگام مطالعه سؤالاتی را از خودشان بپرسند زیرا این امر به یادآوری اطلاعات مهم کمک می کند.
راهبردهای توسعه ی توانایی فراشناختی
راهبردهایی که با استفاده از آنها می توان به توسعه ی توانایی فراشناخت اقدام کرد، از بلکی و اسپنس اقتباس شده است:
-تعیین اینکه چه می دانیم و چه نمی دانیم. فراشناخت یعنی تفکر درباره تفکر و به عبارتی متمایز کردن دانسته های خویش از مجهولات است. همانطور که وظیفه ی یک مدیر، اداره ی یک سازمان است. وظیفه ی یک اندیشمند نیز اداره ی افکار خویش است. بدین منظور او باید بتواند اطلاعات جدید را به مطالب پیشین ربط دهد. آگاهانه راهبردهایی را برای فکر کردن انتخاب کند و به برنامه ریزی، بازبینی و ارزیابی فرایندهای فکری خویش بپردازد.
-بیان فکر و صحبت کردن درباره ی تفکرات شخصی: وقتی فرد در هنگام حل مسأله یا تصمیم گیری به بیان شفاهی افکار خویش بپردازد کنترل و آگاهی بیشتری بر افکار خویش پیدا می کند و در نتیجه آگاهی فراشناختی او تحریک می شود.
-برنامه ریزی و خود گردانی: هرگاه از دانش آموزان بخواهیم که طرح یا نقشه ای برای یادگیری خویش تهیه و سپس بر اجرای آن نظارت کنند. آن ها مشغول انجام یک تکلیف فراشناختی می شوند . برای مثال لازم است ابتدا پیش بینی کنند که برای انجام یک تکلیف به چه مقدار وقت و تلاش نیاز دارند و اطلاعات را از کجا و چگونه به دست آورند. سپس برای جمع آوری، بازِیابی و ترکیب اطلاعات برنامه ریزی کنند.
رابطه شناخت و فراشناخت
طبق نظر فلاول روابط متقابلي بين عناصر شناختي و فراشناختي وجود دارد. به نظر ميرسد كه دانش فراشناختي، تجربه فراشناختي و رفتار شناختي طي دوره انجام تكليف شناختي، اطلاعاتي براي يكديگر فراهم ميكنند و همديگر را فرا ميخوانند: دانش فراشناختي پايهاي براي تجربه فراشناختي است كه به نوبه خود استفاده از راهبردهاي شناختي و فراشناختي را افزايش ميدهد، همچنين تجربه فراشناختي ميتواند بازبيني دانش فراشناختي را ارتقاء دهد و تجربههاي فراشناختي بيشتري را فراهم ميكند. استفاده از راهبردهاي فراشناختي ميتواند هم استفاده از راهبردهاي شناختي و هم بازبيني دانش فراشناختي را تحريك كند، و استفاده از راهبرد شناختي ميتواند تجربه فراشناختي را ايجاد كند.
روابط بين اجزاء فراشناخت
در بحث از تمايز راهبردهاي شناختي و فراشناختي نظر اغلب محققان و در درجه اول فلاول بر اين است كه آنچه بين اين دو راهبرد تفاوت و تمايز ايجاد ميكند، تفاوت در چگونگي استفاده از اطلاعات است. راهبردهاي فراشناختي فرآيندهاي متوالي هستند كه شخص براي كنترل فعاليتهاي شناختي و براي اطمينان از دستيابي به يك هدف شناختي مورد استفاده قرار ميدهد. اين فرآيندها به شخص در تنظيم و هدايت يادگيري و برنامهريزي و نظارت بر فعاليتهاي شناختي و همچنين در وارسي آن فعاليتها كمك ميكنند . در حالي كه راهبردهاي شناختي براي كمك به فرد در دستيابي به يك هدف معيني مورد استفاده قرار ميگيرند.
اهميت توانایی فراشناختي
يكي از دلايل علاقهمندي بسياري از محققان به حيطه فراشناختی آن است كه معتقدند اين حوزه تلويحات مهمي در ميدان تعليم و تربيت دارد به نظر ميرسد كه توانایی های فراشناختي نقش مهمي در انواع فعاليتهاي شناختي از جمله تبادل كلامي اطلاعات، درك مطلب خواندن، درك كلامي، نوشتن، زبانآموزي، ادراك، توجه، حافظه، حل مسأله، شناخت اجتماعي، خودآموزي و … بازي ميكند .
مطالعات متعددي تأثير مثبت دانش و توانایی فراشناختي را بر عملكرد نشان دادهاند. براي مثال گارنر با ارائه شواهد نظري و پژوهشي متعدد تأثير دانش فراشناختي بر مهارت خواندن را نشان داد. بيلر و اسنومن پژوهشهايي را نقل ميكنند كه در آنها پاريس و همكارانش در سالهاي 1984 و 1986 به دانشآموزان كلاسهاي سوم و پنجم مهارتهاي شناختي و فراشناختي را آموزش دادند. نتايج اين پژوهشها معلوم كردهاند كه دانشآموزاني كه اين گونه مهارتها به آنان آموزش داده شد، در قياس با دانشآموزاني كه از آموزش اين مهارتها بيبهره ماندند، در توانايي خواندن و درك مطالب جلوتر بودند.
گارنر پس از بازنگري پژوهشهاي انجام شده درباره اثربخشي راهبردهاي شناختي و فراشناختي گفته است: “پژوهشهاي موجود به روشني نشان ميدهند كه رفتار راهبردي يا استراتژيكي، يادگيري را افزايش ميدهد، چنين روشن شده است كه يادگيرندگان ماهر ميدانند كه چه زماني بايد راهبردي عمل كنند”.
واينستاين و هيوم بر اين باورند كه معلمان ميتوانند از راه آموزش مهارتهاي يادگيري و مطالعه (راهبردهاي شناختي و فراشناختي) به دانشآموزان خود كمك كنند تا يادگيرندگان موفقتري باشند و در سرنوشت تحصيلي خود نقش فعالتري را ايفاء نمايند. براون و پالينسكار نشان دادهاند كه نه تنها كودكان داراي عقب مانده خفيف ذهني بلكه دانشآموزان داراي ناتوانيهاي يادگيري نيز كه در قياس با دانشآموزان عادي، از لحاظ كاركردهاي شناختي نقص دارند، ميتوان با آموزش مهارتهاي لازم به اين نوع كودكان، نواقص روشهاي يادگيري آنان را برطرف نمود. در لزوم توجه به اهميت فراشناخت و آموزش مهارتهاي فراشناختي به دانشآموزان، اسلاوين معتقد است كه روانشناسان تربيتي طي چندين دهه، آموزش راهبردهاي ويژه يادگيري به دانشآموزان را تاييد كردهاند.
آموزشهاي مختلف فراشناختي ميتواند به افراد كم هوش و يادگيرندههاي ضعيف و حتي متوسط كمك كند كه يادگيرندههاي كارآمدتري شوند. نتايج مطالعات هامن و همكاران بيانگر آن بود كه آموزش راهبردهاي شناختي و فراشناختي به طور قابل توجهي در پيشرفت تحصيلي و انجام موفقيتآميز تكاليف درسي دانشآموزان موثر ميباشد. لذا اين محققان به معلمان پيشنهاد ميكنند كه علاوه بر اين كه خودشان بايد با راهبردهاي موثر يادگيري و مطالعه آشنايي كامل داشته باشند، ميبايستي اين راهبردها را به دانشآموزان آموزش داده و استفاده از اين راهبردها را به آنها توصيه نمايند.از آنجايي كه فراشناخت به تفكر درباره فكر كردن و آگاه شدن از فرآيند آموزش و يادگيري و به كاربردن آن در آموزش مربوط ميشود، بنابراين معلم داراي نقش كليدي و ساختاري در توسعه و افزايش اطلاعات و آگاهيهاي فراشناختي ميباشد.
به طور كلي بايد گفت كه يكي از برجستهترين خصوصيات توانایی فراشناختي اين است كه باعث رشد و آگاهي فرد هم درباره ی جريانهاي تفكر و هم درباره چگونگي به كارگيري بهتر آنها ميشود. اگر به رفتار افراد در موقعيتهاي يادگيري به دقت بنگريم، خواهيم ديد كه در فعاليتهاي يادگيري خود متفاوت عمل ميكنند. گروهي به سختي حداقل توفيق مورد نياز براي ادامه تحصيلات را كسب ميكنند، دستهاي ديگر در حد وسط قرار دارند و موفقيت نسبي به دست ميآورند، بالاخره تعدادي هم هستند كه موفقيتهاي چشمگيري نصيب خود ميسازند. يادگيرندگان موفق همان كساني هستند كه با صفت راهبردي (استراتژيك) شناخته شدهاند. واينستاين و هيوم در توصيف آنان گفتهاند: “اين يادگيرندگان با فعاليتها يا تكاليف يادگيري با اعتماد به نفس بالا و احساس اطمينان از اين كه از عهده آن تكاليف بر خواهند آمد روبهرو ميشوند، يا دست كم با اين احساس كه ميدانند چگونه بايد از پس آنها برآيند برخورد ميكنند. اين يادگيرندگان ، سختكوش، با پشتكار، و مبتكر هستند و در برخورد با مشكلات به سادگي دست از كار نميكشند. آنان ميدانند كه يادگيري يك جريان فعال است و خود آنان بايد مقداري از مسئوليت آن را بپذيرند. يادگيرندگان راهبردي به طور فعال به يادگيري ميپردازند و ميدانند كه چه وقت ميفهمند، و شايد مهمتر از آن، ميدانند كه چه وقت نميفهمند. وقتي كه با مشكل روبهرو ميشوند، ميكوشند بفهمند كه براي حل آن به چه چيزي نياز دارند، و از معلم و يا همكلاسهاي خود ياري ميطلبند. براي آنان مطالعه كردن و يادگرفتن يك فرآيند نظامدار است كه به ميزان زياد زير كنترل خودشان است”.
پژوهشهاي انجام شده درباره يادگيرندگان موفق يا همان يادگيرندگان راهبردي، ويژگيهايي را به دست دادهاند كه با استفاده از آنها ميتوان اين گونه يادگيرندگان را شناسايي كرد. واينستاين و هيوم اين ويژگيها را به شرح زير معرفي كردهاند:
- درباره چگونه مطالعه كردن اطلاعات زيادي دارند.
- از راهبردهاي يادگيري و مطالعه استفاده ميكنند.
- از مهارتهاي فكر كردن استفاده ميكنند.
- براي مهارتهاي يادگيري و فكر كردن ارزش قائل هستند.
- علاقه كافي براي استفاده از اين مهارتها دارند.
- باور دارند كه ميتوانند اين مهارتها را به كار بندند.
- ميتوانند فعاليتهاي مورد نظر خود را در يك زمان معقول به انجام برسانند.
- براي رسيدن به هدفهاي خود برنامهريزي ميكنند.
- بر رفتار و چگونگي پيشرفت خود نظارت ميكنند.
- نتايج كار خود را در رابطه با هدفهاي خود و بازخورد حاصل از نظر معلم ارزيابي ميكنند.
- رويكردشان نسبت به يادگيري و مطالعه يك رويكرد نظامدار است
پژوهشهای انجام شده درباره استراتژی ها یا راهبردهای یادگیری(راهبردهای شناختی و فراشناختی) نشان داده اند که استفاده از این تدابیر، یادگیری و پیشرفت تحصیلی یادگیرندگان را بهبود می بخشند.
در پایان نامه متولی تاثیر آموزش راهبردهای فراشناختی بر خواندن، درک مطلب، و سرعت یادگیری دانش آموزان کلاسهای اول دبیرستان مورد تایید قرار گرفت. مهمترین روشی که در این پژوهش برای آموزش راهبردهای فراشناختی به کار رفت و بیشترین تاثیر را بر بهبود خواندن و درک مطلب دانش آموزان به بار آورد روش آموزش دو جانبه است. در پژوهشی دیگر که به صورت رساله ی دکتری در رشته ی روانشناسی انجام گرفت نشان داده شد که آموزش راهبردهای یادگیری و مطالعه، علاوه بر درک مطلب، سرعت یادگیری، دانش فراشناختی، خود پنداره یا مفهوم خود تحصیلی، برنامه ریزی و تنظیم وقت، و حل مسئله را در دانش آموزان افزایش می دهد. باز هم در پژوهش دیگری نشان داده شد که یادگیرندگان موفق از مهارت های شناختی و فرا شناختی حداکثر استفاده را می برند. نتایج این پژوهش از قرار زیر است: دانش آموزان قوی بیشتر از دانش آموزان ضغیف از راهبردهای شناختی سازمان دهی، بسط و گسترش، و تکرار و تمرین استفاده می کنند. همچنین دانش آموزان قوی بیشتر از دانش آموزان ضعیف از راهبردهای فراشناختی به ویژه راهبرد فراشناختی کنترل و نظارت بر درک سود می برند.
با توجه به آنچه گذشت، به روشنی معلوم می شود که توانایی فراشناختی نقش مهمی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی دارد. همچنین معلوم شده است که این توانایی ها قابل آموزش و یادگیری اند. بنابراین، می توان این گونه نتیجه گیری کرد که معلمان می توانند به دانش آموزان، به ویژه دانش آموزان ضعیف، توانایی های یادگیری و مطالعه را آموزش دهند و مطمئن باشند که ثمره ی این آموزش بسیار نوید بخش خواهد بود. با توجه به مطالب عنوان شده در بخش بعدی به بررسی خودکارآمدی پرداخته می شود.
منبع
توحیدی، یوسف(1393)، رابطه خودکارآمدی ، توانایی فراشناختی و انگیزش تحصیلی با عملکرد ریاضی، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته روانشناسی تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید