تقويت ويژگي پژوهندگي در معلم

راهبردديگري که ميتواندمبين نقش حرفه اي معلم،تأثيرگذاري وي و در نتيجه موجد تحول و پويايي مستمر نظام آموزشي شود، مؤلفه پژوهش است. پژوهش را نبايددرسطوح ستادي و کارشناسي سازمان داد و يا در واحدهاي تحقيقات سازماني محدود کرد بلکه بايد ميدان عمل را براي سطوح پايين سازماني، اعم از فراگيران و به ويژه معلمان بعنوان گردانندگان اصلي امر تعليم و تربيت، فراهم نمود. ضروري است که تدريس با تفکر توأم شود و معلمان از ظرفيت و انديشه خود براي عمل هر چه مؤثرتر به مسئوليت هاي حرفه اي خويش استفاده کنند. تقويت ويژگي پژوهندگي درمعلم مي تواند به ايجادوحدت ميان عنصر پژوهنده وعنصر کارگزار بينجامد که به نوبه خوديک راه حل مناسب وعملي درحل مشکلات ناشي ازجدايي ميان پژوهش وعملست.

البته منظورازمعلم پژوهشگر،درگير کردن وي درامر پژوهش هاي معلمي نيست،که گسترش پژوهش از نوع اقدام پژوهي ؛پژوهش در عمل است. اقدام پژوهي، يعني اين که معلم با ذهنيت پژوهش گرانه با موقعيت هاي عيني که با آن سروکار دارد، روبه رو شود. اقدام پژوهي نوعي روش تحقيق است که موضوع مورد تحقيق، خود عمل تدريس بوده، محقق غالبا معلم شاغل به تدريس و هدف آن، بهبود اوضاع تدريس است،به بيان ديگر: جوهر و اساس اين رويکرد، در دعوت از کارگزاران عملي براي دست يازيدن به پژوهش در حين اشتغال به عمل است که در حقيقت دعوت ايشان به تفکر و تأمل نسبت به موقعيت هاي مسئله دار عملي و به کارگرفتن رويه حل مسئله يا مهارت هاي فرايندهاي علمي براي يافتن راه حل مناسب است.بعبارتي، اقدام پژوهي، ترکيبي از عمل و پژوهش و تلاشي براي شناخت اقدامات تربيتي به منظور اصلاح و بهبود محيط آموزشي است.

توجه به تربيت، آموزش و بازآموزي معلم

آموزش، مترادف سازندگي و تحول است و موجب ارتقاي توانمندي هاي نيروي انساني مي شود. آموزش جرياني است که افراد طي آن آگاهي ها، مهارت ها و گرايش هاي مناسب براي ايفاي نقش در موقعيت ها را فرا مي گيرند. اين جريان، باعث ارتقاي قدرت درک، تجزيه و تحليل، شناخت، بينش و بصيرت، براي انجام وظايف محوله و نيز رويارويي با چالش هاي جديد شغلي مي شود.درنظام آموزشي،از جمله عوامل مهم وتأثير گذار بدون ناديده گرفتن تأثير ساير عوامل کيفيت تربيت، کارآيي و کفايت کسانيست که درسمت معلم،کارگردان اصلي صحنه هاي تعليم وتربيت هستند.اين اهميت به درجه ايست که بايداذعان نمود: هيچ تعليم و تربيتي نمي تواند فراتر از سطح توان معلمان خود پيشرفت کند.بدين لحاظ،درراستاي تقويت نظام آموزشي، بايد نقش معلم،متحول شود.چنين تحولي که بر آن تأکيد شد،مديون چهار اقدام اساسي ذيل است:

  1. توجه به استخدام معلمان ومعياراصولي مترتب برآن
  2. اصلاح آموزش معلمان؛تربيت معلم وتوجه خاص به آموزش هاي ضمن خدمت آنان.
  3. ايجاد نظام شايستگي معلمان.
  4. ايجاد شرايط وامکانات پژوهشي براي معلمان علاقمند.

عوامل چهار گانه فوق، بطور نظام مند بر کارايي و کيفيت معلمان اثر مي گذارد. دگرگوني نظام آموزشي، گسترش و تنوع رشته ها و موضوعات درسي، مشاغل و حرفه ها، تحول در روش هاي تدريس و کتب درسي، تحول در شيوه هاي ارزشيابي و غيره، از جمله دلايلي است که ايجاب مي کند کارکنان نظام آموزشي، بويژه معلمان، بطور متناوب،دوره هاي آموزشي علمي،نظام مند و هدفمندي را بگذرانند. نتايج و ثمرات اين اقدام، بر فرايند تدريس اثر خواهد گذاشت و به توسعه و گسترش رفتارهاي جديد دانش آموزان کمک خواهد کرد. توجه به تربيت معلم و نيز دوره هاي کارآموزي و بازآموزي آنان به انحا و انواع مختلف و آشنا کردن معلمان با تحولات، گسترش دانش، توانايي و نگرش آنان نسبت به ابعاد گوناگون فرايند آموزش و يادگيري، به مثابه با ارزش شمردن توانايي هاي بالقوه و عملي آنان در حوزه تعليم و تربيت است. به عبارتي، پرورش روح يادگيري مداوم در نظام آموزشي، مستلزم پرورش معلماني است که شوق آموختن و يادگيري در وجود آنان شعله ور است؛ بصيرت حرفه اي دارند و مي توانند مهارت ها و توانايي هاي خود را به منصه ظهور رسانند و تأثيري نگرشي و علمي بر دانش آموزان داشته باشند. در راستاي تقويت نقش حرفه اي معلم در نظام آموزشي و انديشه ورزي او بعنوان کارگزار و با توجه به تغييرات بي حد و حصر کنوني،کيفيت و کارايي معلم در نظام آموزشي، به ويژه در عصري که به حق به عصرانفجار اطلاعات، معروف است، مضاعف مي شود.در عصر نوين، لزوم گردآوري،دسته بندي،پردازش،بازسازي وروزآمدي اطلاعات و استفاده بهينه ازيافته هاي آن،بشدت احساس مي شودوبعنوان سرمايه و دارايي پذيرفته شده است.در مسير چنين تحولاتي، سازمان هايي پاسخگو و موفق خواهند بود که هرچه بهتر و بيشتر بر تغييرات پرشتاب، يکپارچگي، دانش اندوزي مداوم، تقويت تعهد در کارکنان، تعامل مناسب با محيط سازماني و برون سازماني، نوآوري و خلاقيت تأکيد کنند. چنين سازمان هايي، فرهنگي را ايجاد يا تقويت خواهندکردکه به خود ـ انگيزشي،خود ـ سازماندهي، مسئوليت پذيري، خود ـ کنترلي وخود ـ آموزي منتهي شود،چراکه دانش ويادگيري،نرم افزار استفاده از تمام ابزار وامکانات موجوددرسازمان است.

اصولاً يادگيري، مقوله اي پويا است که به تدريج از يادگيري فردي به يادگيري سازماني تغيير مي يابد. به دليل نياز سازمان به سازگاري با تغييرات محيطي است که مفهوم سازمان يادگيرنده شهرت يافته است ؛ مفهومي که بر اهميت يادگيري براي سازمان ها همان تأکيدي را دارد که دراهميت يادگيري براي رشد افراد.سازمان يادگيرنده، در طول زمان مي آموزد، تغيير مي کند وعملکردش را متحول مي سازد. چنين سازماني، عملکردش رااز طريق آگاه شدن ودرک کردن، بهبود مي بخشد و اصلاح مي کند.در اين سازمان ها، يادگيري، نياز هميشگي کارکنان تلقي مي شود؛ به اين معنا که در آن، ضمن تأکيد بر آموختن، چگونه آموختن، جذب و توزيع دانش، به خلق و توليد اطلاعات و دانش جديد و مورد نياز نيز پرداخته مي شود. بنابراين در فرايند پويا و تغييرات گسترده پيش رو، راهبرد نظام آموزشي نه تنها نمي تواند واکنشي باشد بلکه بايد فراکنشي باشد. اگر باور داشته باشيم که: کيفيت هر نظام آموزشي در نهايت به معلمان آن جامعه وابسته است و در واقع هيچ جامعه اي نمي تواند از سطح معلمانش بالاتر رود،ناگزير به اين نتيجه منطقي مي رسيم که معلم نيازمند توجهات دقيق و مستمر است. معلم به عنوان عنصر نافذ و فکور نظام آموزشي، در چنين سازماني که از آن به سازمان يادگيرنده تعبير شد، نمي تواند يادگيري از نوع تک حلقه اي را مبناي کار خود قرار دهد. در اين نوع يادگيري، فرد و يا سازمان با استفاده از بازخورد و انجام اصلاحات پياپي، رفتار خود را تنظيم مي کند؛ ليکن اين تنظيم رفتار، مبتني بر رويه هاي استاندارد و از قبل تعيين شده است بدون آن که در مفروضات اساسي، تغيير معني داري پديد آيد. در حالي که در يادگيري دو حلقه اي يا خلاق، فرد يا سازمان به ارزيابي مجدد و هنجارها و گاه تغيير در ارزش ها، مفروضات اساسي و فرهنگ مبادرت مي کند. اين نوع يادگيري، فرم ها و معيارهاي ثابتي نداردوتوانايي اساسي براي بازسازي آن وجود دارد. اين شيوه،بيان سنج،يادگيري مولد،يادگيري سطح بالا،يادگيري استراتژيک ناميده مي شود که بر مبناي مفاهيم سازمان يادگيرنده،بايد اهميت تربيت،آموزش و بازآموزي معلمان در نظام آموزشي عميقا مورد توجه قرار گيردوجهت گيري بر مبناي يادگيري ازنوع دوحلقه اي ومولد باشدومعلم خواهد توانست خلاقيت وابتکار خودرابه خدمت گيرد و بطور مداوم در پي توسعه قابليتهاي خود براي مواجهه با موقعيت هاي بديع، تازه و متنوع تدريس باشد. سنج مي گويد: مدارس اثربخش، در اساس، سازمان هاي يادگيرنده بودند. اين سازمان ها محيطي را فراهم مي کردند که هم از نظر معلمان و هم دانش آموزان، جايي بود که اطلاعات، آزادانه مبادله مي شد، کارگروهي به صورت عادت در مي آمد، بحث مسايل آموزش و يادگيري، مورد تشويق قرار مي گرفت و اشتباهات، به عنوان فرصت هايي براي يادگيري،تحول وپيشرفت تلقي مي شد.نظام آموزشي امروز را نمي توان با دانش و ذهنيت ديروز اداره کرد. محيط متحول سازماني، چنين فرصتي رااز مديران ومعلمان گرفته است.

آنان بايد ناشناخته هارامديريت ورهبري کنند.سايمون،يکي از دانشمندان مديريت جديد، معتقد است که سازمان هاي امروزي براي حفظ حيات و توفيق خويش مي بايد، سه مهارت اساسي را در خود پرورش دهند:

  • مهارت در فهم شرايط نامعين آينده
  • مهارت ايجاد ايده هاي نو و متناسب با شرايط جديد.
  • مهارت در اجراي هر چه سريع تر برنامه هاي جديد.

چنين شرايطي، براي آموزش و پرورش، به ويژه مديران، معلمان و مشاوران،الزامات وضرورتهاي تازه رامطرح مي کند ورسالت نويني رافراروي دست اندرکاران نظام آموزشي ترسيم مي کند. اینک بايد نسبت به تجهيز و تقويت بنيادي ترين عنصر اجرايي نظام تربيتي، تسهيلات وامکانات آموزشي، پژوهشي وراهبردهاي انگيزشي، اقدامي اساسي صورت گيرد. به بيان آيزنر، … اگر بنا باشدمدارس،مکانهايي براي پيشرفت وتشخيص قواوقابليت هاي دانش آموزان باشد، متقابلاً بايد مکان هايي براي پيشرفت و تشخيص قوا و قابليت هاي معلمان نيز باشد.چنين پرورشي، مستلزم سامان دهي، اصلاح و بهبود نظام انتخاب و به ويژه تربيت، آموزش و بازآموزي هاي معلمان است. توجه به اين موضوع مي تواند ضمن هم سويي با تحولات وتغييرات کنوني،به معلم درايفاي نقش،بسيار کمک کند.

منبع

یزدان پناه،کیا(1393)،ارتباط سنجی ارگونومی،فرسودگی شغلی ونگرش حرفه ای معلمان،پایان نامه کارشناسی ارشد،علوم تربیتی مدیریت آموزشی،دانشکده ادبیات وعلوم انسانی شهیدباهنرکرمان

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0