تغيير نقش کودکان در خانواده
در جامعهي امروزي کودکان نقش و اهميت زيادي دارند در حاليکه در دوران گذشته نبود کودکان مرکز توجه و رسيدگي مثل امروزه نبودند کودکان نه براساس ميل والدين بلکه در نتيجه روابط جنسي متولد ميشوند.و چون بهداشت نبوده نوزادان در اثر اتفاقات طبيعي، بيماريها و قحطي از بين ميرفتند و به همين علت خانوادهها به اين باور ميرسند که مرگ امر طبيعي است و آنها قادر به جلوگيري از آن نيستند و در واقع با اين طرز فکر به خودشان دلداري رواني ميدادند و بنابراين هم روابط عاطفي بين والدين و فرزندان سرد بوده تا در صورت فوت فرزندانشان ضربه کمتري را احساس کنند (به طوريکه بعدها با پيشرفت علوم پزشکي مرگ و مير فرزندان کم شد و روابط بين والدين و فرزندان تغيير يافت)
در گذشته به کودکان به چشم ابزار کار نگاه ميشده که بايد مثل يک بزرگسال نقش نانآوري داشته باشد و ارزش و توجه خاصي معطوف کودکان نميشده فرزند اگر دختر بود که پابهپاي مادران هم در خانه کار ميکردند و وظيفه غذا پختن، لباس شستن، نگهداري بچههاي کوچکتر از خودشان و …. را به عهده داشتند و اين را به حساب آمادگي براي بزرگسالي ميدانستند از طرفي سن ازدواج دختران بسيار پائين و اين حاکي از عدم توجه به خردسالان است.
در پسران هم به همين منوال بوده پسران يا پابهپاي پدرانشان روي زمين مزرعه يا به عنوان شاگرد کارآموز در مغازهي پدر يا ديگري مشغول به کار بودند فرصت براي بازيهاي کودکانه نداشتند تحصيلات بسيار کم بوده يا اصلاً نبوده اين اوصاف بسته به طبقهي اجتماعي فرد که در ثروتمندان امکان ادامهي تحصيل بيشتر فرزندان و آموزش زبانهاي خارجه و آداب معاشرت در مهمانيها و از اين جمله به آنان بود و اين حتي در نوع لباس پوشاندن به کودکان نيز تأثير داشته، لباس طوري نبوده که کودک در آن احساس راحتي داشته باشد و بتواند بازي کند بلکه با متد لباس بزرگسالان بود.
در طبقه متوسط امکان ادامهي تحصيل وجود داشته ولي ندرتاً پيش ميآمده که تحصيلات دانشگاهي هم داشته باشند و ياد گرفتن شغل پدر براي پسران و پيشه کردن به آن شغل در بزرگسالي و جمعآوري سرمايه براي کار و در دختران وظايف خانه و گاهي ديده ميشد که حتي تهيهي جهيزيه نيز به عهده دختران بوده و در قشر فقير که اوضاع بدتر بوده چون به ندرت پيش ميآمد فرزندي سواد خواندن و نوشتن داشته باشد که البته در دختران کمتر از پسران بوده پسران پابهپاي پدرانشان به بيگاري در زمينهاي ارباب رعيت مشغول کار بودند و دختران نيز چون مادران تمام وظايف خانه را انجام ميدادند و بعد از آن يا در کنار پدر و برادرانشان در زمين ارباب به کار مشغول بودند يا در خانههاي اشراف به نوکري برده ميشدند و اين نشان ميدهد که ميزان سن بزرگسالي در گذشته نسبت به امروز بسيار پائين بوده اگر به پاي درد و دل پدران و مادران خود بنشينيم از سختيها و کمبودهاي گذشته برايمان درد دل ميکنند.
اینک خانواده سنتي تبديل به خانواده مدرن شد چرا که کودکان را به کارهاي سخت و طاقتفرسا وادار نميکردند.شواهد بسياري حاکي از عدم توجه به کودکان به صرف کودک بودنشان در دست است.آريه در کتاب تاريخ دوران کودکي؛ بنحوي زيبا، با بررسي تصاوير و نقاشيها مشخص ميکند که تا قرن هفدهم در آثار نقاشان تصويري از کودکان به چشم نميخورد، مگر تصاوير مريم مقدس و حضرت عيسي در دوران کودکي، در معدود تصاويري هم که کشيدهاند، کودکان به شکلي عجيب، يعني به صورت بزرگسالان کوتوله نقاشي شدهاند و در حالي که کودکان از لحاظ ترکيب اندامهاي بدني با بزرگسالان تفاوتهاي بسياري دارند آريه ، معتقد است اين پديده به علت عدم توانايي نقاش نيست، زيرا آنها از لحاظ قواعد نقاشي قابليتهاي کافي داشتند، بلکه نمايشگر و بازتابي از تفکر اجتماعي آن دوران نسبت به کودکان است زيرا همواره گمان بر اين بود که کودک بزرگسالي است با اندامهاي کوچکتر و قواي بدني کمتر، يا به عبارتي کودکان را مينياتور بزرگسالي ميدانستند.
يک قضيهي جالب در گذشته اين بوده که کودکان در محيطي خارج از محيط خانه زندگي ميکردند بعضي از خانوادهها به خصوص ثروتمندان کودکان خود را به دليل شرايط بد محيط زندگي به دايههايي خارج از منطقه زندگي خود که عموماً در روستا بود ميسپردند که اين تا حدودي از مرگ و مير کودکان جلوگيري ميکرد،حتي بعد از دوران شيرخوارگي نيز عقيده داشتهاند که اگر رشد و تربيت کودک در محيطي جداي از منزل باشد بهتر است و فرزندان سالهاي زيادي به دور از خانواده خود بودند. در اقشار پائين هم همانطور که گفته شد به سبب يادگيري حرفه يا تأمين خوراک خود به ديگران سپرده ميشدند اين روند نشان ميدهد که چقدر همبستگي اعضاي خانواده با همديگر ضعيف و سرد بوده. تقريباً از زماني که علم پزشکي قادر به تشخيص بيماريهاي کودکان شد و مرگ و مير کودکان کم شد خانوادهها توجه بيشتري به کودکان خود کردند.
بعد از شکلگيري مدارس و برچيده شدن مکتب خانههاو نياز به شيوههاي تدريس براي کودکان ضرورت شناخت کودکان مطرح شد و در واقع اساس توجه به کودکان رشد کرد در اين قافله بوده که روانشناسان شروع به بررسي کودک، حالات رواني و رشد وي کردند و انواع نظريهها در مورد کودکان و شيوههاي تربيت آنان سر برآورد. به علت تغذيه نامناسب رشد کودکان دچار مشکلاتي شده بود که هم بر روي سلامت روان و هم جسم کودکان تأثيرات به شدت ناگواري بر جاي گذاشت که از طريق توصيه به ورزش و تغذيه مناسب براي کودکان اين موضوع يعني توجه به کودکان و مسائل آنان به موضوعي خاص و مهم تبديل شد.اهميت سازمانها و نهادها را در ميزان پيشرفت اين توجه يادآور شوم شکلگيري قوانين حمايت از کودکان از آن جمله است به ويزه کودکان کار چرا که کودکان زيادي تلف ميشدند.
در اين بين نقش رسانههاي گروهي را نبايد دست کم گرفت چرا که اين وسايل نقش بسيار مهمي در آگاه سازي گستردهي مردم داشتند و دارند تلويزيون و راديو به عنوان وسيلهاي بدون نياز به مهارت خواندن و نوشتن در اختيار فقير و غني جامعه است فقط کافي است انگشت خود را بر دکمهي power آن فشار داده و بقيه را به دست اين جعبه جادويي بسپاريم در راستاي تربيت غلط و تربيت صحيح چقدر فيلم و مستند و حتي دعوت از کارشناسان براي در ميان گذاشتن ضرورت شناخت دقيق فرزندان و برخوردهاي مناسب با آنان تأکيد شده، به طوري که اگر در گذشته ديده ميشد که فرزندان پابهپاي بزرگسالان مشغول کارند و از کم و کاست و نداري خانواده و مشکلات خانواده باخبر بودند. امروزه اين چنين نيست والدين سعي ميکنند فرزندانشان را از مسائل و مشکلات مربوط به خانواده دور کنند و طبق مثل معروف:«صورت خودشان را با سيلي سرخ نگاه ميدارند». امروزه به يمن وسايل ارتباط جمعي و سر برکشيدن نهادها و سازمانها ما شاهد جدايي دنياي بزرگسالان و کودکان هستيم چرا که «کودکان امروزه نه تنها اسباببازيها، کتابها و ديگر وسايل تفريحي مناسب سن خود را دارند، بلکه اماکن تفريحي، فيلم، تئاتر کودکان و نظاير آن نيز از بزرگسالان جداست.
بعضي از جامعهشناسان معتقدند وجود مدارس نيز مکمل اين جدايي است کودکان و نوجوانان حدود 12 سال از زندگي خود را در مدرسه ميگذرانند، اکثر تفريحات و سرگرميهاي آنها را مدرسه ترتيب ميدهد و با گروههاي همسالان همراه است ساعات خواب متفاوت نيز آنها را از زندگي پدر و مادر دور ميسازد و به اين ترتيب با خانواده زندگي کردن کودک به حداقل ميرسد.مطلب ديگر به وجود آمدن رشتههاي دانشگاهي تحت عنوان کودک ياري و واحدهاي درسي چون روانشناسي کودک دليل بر اين ادعاست که به اين موضوع به صورت تخصصي نگريسته شده از طرفي داير شدن مهدکودکها که در آن مربي مخصوص کودک يا مدرک رشته تخصصي آن را دارد يا دورههاي مخصوص را پشت سر گذرانده و شاهد استقبال روزافزون خانوادهها از اين مراکز هستيم کليهي اين نتايج از اهميت کودکان و ويژگيهاي خاص، شکننده بودن و تأثيرپذيري آنها حکايت ميکند.
منبع
بهمن پور،زینب(1389)، بررسی موردی عوامل اجتماعی، فرهنگی فرزندسالاری در جوانان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور نجف آباد
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید