تعابير نوين از کيفيت زندگی کاری
امروزه عوامل برنامههاي کيفيت زندگي کاري در مفاهيم مديريت کيفيت فراگير، توانمندسازي کارکنان و مهندسي دوباره سازمان گنجانيده شده است.
مديريت کيفيت فراگير
مديريت کيفيت فراگير به تعيين سيستمها و فرايندهاي مديريتي که به وسيله قدرت بخشيدن به کارمندان، خشنودي زيادي را نصيب مشتريان ميسازد و با کمترين هزينه و سرمايه، بيشترين سودمندي را به بار ميآورد و مستلزم مشارکت فراگير تمامي کارکنان در تمامي امور ميباشد. مشخصههاي زير تعيينکننده مفهوم مديريت کيفيت فراگير ميباشد:
رهبري: رهبري يعني استفاده از نفوذ شخصي براي شکل دادن به اهداف گروهها و سازمانها، رفتار انگيزشي جهت دستيابي به اين اهداف در آينده و کمک به تعريف فرهنگ گروه يا سازمان است. تعهد مديريت ارشد آنقدر در مديريت کيفيت فراگير نقش دارد که ضعف در مديريت ارشد يک سازمان باعث ناکامي تلاشها براي اجراي مديريت کيفيت فراگير ميشود. مديريت عالي سازمان در اجراي موفقيتآميز سيستم پيشنهادات، داراي نقش اساسي و مهم است. زيرا وي با تمهيداتي که بکار ميبندد، ضمن برداشتن موانع از سر راه اين کار با حمايتهاي مادي و معنوي خود فرهنگ فردي و يا گروهي را در بهبود فرايندها و توليد محصول گسترش ميدهد. همچنين تمامي پيشنهادات پس از تأثير نهايي مديريت عالي است که امکان اجرا پيدا ميکند. بنابراين نقش کليدي مديريت عالي بسيار قابل توجه است.
مشتري: امروزه، سازمانهاي توليدي و يا خدماتي، ميزان رضايت مشتري را به عنوان معياري مهم براي سنجش کيفيت کار خود قلمداد ميکنند و اين روند همچنان در حال افزايش است. اهميت مشتري و رضايت او، چيزي است که به رقابت در سطح جهاني برميگردد. همچنانکه در جايزهي ملي کيفيت، مالکم بالدريج (MBNQA) ميبينيم، چيزي حدود 30٪ از کل امتيازها را ميزان رضايت، مشتريان تعيين ميکند.
کسي که محصولات و يا خدمات سازماني را خريده و يا از آن استفاده ميکند، به عنوان مشتري تعريف ميگردد. در مجموع ميتوان مشتريان را به دو دسته تقسيم کرد: مشتريان خارجي و مشتريان داخلي. مشتريان خارجي در بيرون از سازمان بوده، محصولات و يا خدمات آن را ميخرند. تمام کارمنداني که به نوعي در فرايند تهيه و توزيع کالا و يا خدمات نقش دارند، بايد اثر کار و وظيفهي خود را در بالا بردن سطح رضايت مشتريان خارجي به خوبي درک نمايند. عملکرد آنها بايد به گونهاي باشد که نه تنها مشتريان قديمي خود را حفظ کنند، بلکه بايد بتوانند روز به روز بر تعداد آنها نيز بيفزايد. مشتريان داخلي، کساني هستند که از نتايج فرايندها استفاده ميکنند. مشتريان داخلي واحد آموزش، کارکناني هستند که محصولات و يا خدماتي را از واحد آموزش ميگيرند و در عوض محصولي يا خدمتي را ارائه ميدهند. هر فرد که در فرايندي سهم دارد، مشتري عمليات و فرايند قبلي است و هدف کارکنان هر بخش اين است که از برآورده شدن نيازها و کيفيت مطلوب بخش بعدي، اطمينان حاصل کنند.
مشارکت کارکنان: مشارکت که از بدو خلقت بشر با زندگي انسانها پيوستگي داشته و همواره رو به تکامل بوده است. به طوري که امروزه افراد در تعيين سرنوشت خويش آگاهانه دخالت ميکنند.مشارکت و طرف مشورت قرار گرفتن به فرد ميفهماند که تا چه اندازه در کيفيت کاري که ارائه شد مؤثر بوده است. مشارکت در کارها، توانايي و مناعت طبع و قابليتهاي افراد را بالا ميبرد. مشارکت نگرش منفي افراد را تغيير داده و تعارضهاي محيط کار را از بين ميبرد و به افراد کمک ميکند تا درک بهتري از کيفيت داشته باشند.
بهبود مداوم: بهبود مداوم يعني اينکه بهبود مفهومي مستمر است که هيچ وقت متوقف نميشود يا به تعبيري ديگر کيفيت همواره ميتواند بهبود پيدا کند و در نتيجه بهبود کيفيت بايد به طور مداوم و مستمر انجام پذيرد.
سنجش و ارزيابي: بايد تمامي مراحل و فعاليتها دقيقاً ارزيابي شوند و اينکه کالا بايد با چه کيفيتي توليد شده و وارد بازار شود مورد سنجش و ارزيابي قرار گيرد فعاليتهاي ارزيابي شامل: ارزشيابي استراتژيک، هزينه کيفيت، بازرسي کيفيت، بررسي تشخيصي، ارزشيابي دايره عملکرد، ارزشيابي عملکرد کارکنان، ارزشيابي رضايت کارکنان و ارزشيابي پروژه تيميباشد.
آموزش مداوم: يادگيري راههاي نوين و بهتر انجام کارها و ارتقاي سطح مهارتهاي جديد از اساسيترين لوازم تحقق اين هدف محسوب ميشود. در اکثر سازمانها آموزش از طريق تغييراتي که در نظام پاداش داده ميشود (به عنوان مثال طرح موضوع پرداخت بر مبناي کسب مهارت يا آگاهي) تقويت ميشد. مديريت كيفيت فراگير روشي است كه اساس آن بر كيفيت و مشاركت همه اعضاي سازمان استوار بوده و هدف آن نيل به موفقيت درازمدت از طريق مديريت كيفيت از طريق جلب رضايت مشتري و تأمين منافع همه افراد ذينفع است.
توانمندسازي
ويژگي سازمانهاي امروزي پويايي، پيچيدگي، ابهام و سنتگريزي است و دائماً از محيط اطراف خود تأثير ميپذيرند و تغيير را به عنوان ضرورتي اجتنابناپذير پذيرفتهاند. پيشبيني تغييرات با دقت نسبتاً معقول با اشكال مواجه خواهد بود. با درك اين مهم كه تغيير جزء لاينفك و ذات دانشگاههاي هزارهي سوم شده است. قدرت سازگاري و انطباق با تحولات اخير در عرصههاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و آموزشي افزايش مييابد. به منظور غلبه بر شرايط نامطمئن، پيچيده و پويا تنها راهي كه ميماند، توانمندسازي كاركنان است.از اينرو توانمندسازي نيروي انساني يعني ايجاد ظرفيتهاي لازم براي قادر ساختن کارکنان به ايجاد ارزش افزوده در سازمان، کارايي، اثربخشي و ايفاي نقش و مسئوليتي که در سازمان به عهده دارند. مهمترين مفهوم توانمندسازي واگذاري مسئوليت به پايينترين سطوح سازمان و هدف از آن ارائه بهترين منابع فکري در هر زمينه از عملکرد است. بنابراين، هدف اين است که باصلاحيتترين کارکنان، بيشترين نفوذ را در سازمان داشته باشند.پس بنابراين توانمندسازي عبارت از توزيع قدرت تصميمگيري بين افرادي که در سازمان آن را ندارند به منظور افزايش کارايي و ايفاي نقش مفيد در سازمان است. فرايند توانمندسازي در چهار مرحله مطرح است:
1- ارائه اطلاعات: يعني اطلاعات لازم به آساني در اختيار کارکنان قرار گيرد تا باعث اعتماد به نفس و آگاهي آنان از وضعيت فعلي سازمان شده، موجب تحکيم و فرهنگ اعتماد و همدلي شود.
2- اعتماد: رهبران، نيازمند اعتماد و انتشار قدرت و پذيرش ايدههاي جديد هستند. جريان اطلاعات و دانش تأثير مثبت بر اين بعد و بر پاسخگويي و مسئوليتپذيري کارکنان دارد.
3- استقلال کاري يا خودمختاري: بايد در چارچوب مشخص باشد تا از اتلاف انرژي بيهوده جلوگيري کند.
4- جايگزيني ساختار سلسله مراتب سازماني با گروههاي خودگردان: گروههاي خودگردان شامل کارکناني است که مسئوليت کامل اجراي يک کار يا توليد محصولي را از ابتدا تا انتها بر عهده داشته و مسئوليت ميان آنان تقسيم ميشود. اين گروهها از راه گذراندن دورههاي آموزشي قادرند مهارتهاي لازم را کسب کرده، هنگام کار وابستگي کمتري به مديران و سرپرستان احساس کنند. گروههاي خودگردان در کار يکديگر مداخله نميکنند، مگر آنکه گامي در جهت توانمند شدن باشد.از عوامل مهم بقا و حيات سازمانها، كيفيت توانمندي نيروي انساني است. به عبارت ديگر، اهميت منابع انساني به مراتب از فناوريهاي جديد، منابع مالي و مادي بيشتر است.
مهندسي مجدد
در سالهاي اخير، رويکرد فرايندي به کسب و کار به طور فزايندهاي در بخش دولتي رايج شد. چامپي نخستين کسي است که واژه مهندسي کسب و کار را ابداع کرد. در مجامع علمي نيز، همر در مقالات خود در سال 1990 نخستين کارهاي علمي را در اين زمينه انجام داد. مهندسي مجدد، تفکر ريشهاي فرايندهاي کسب و کار است، براي دستيابي به بهبود شديد در معيارهاي عملکرد؛ از قبيل هزينه، کيفيت، خدمات و سرعت است.
مدهوشي و آقارفيعي (1383) معتقدند: در مهندسي مجدد کلمات وجود دارد که عبارتند از: 1- بنيادين، يعني انيکه مراحل بنيادين کار سازمان چيست. 2- ريشهاي، يعني همه رويهها و ساختارهاي موجود بايد فراموش شوند و مراحل جديدي بايد کشف شوند تغييرات سطحي و کمعميق مفيد نخواهد بود و تغييرات بايد خيلي سريع باشد. 3- شگفتانگيز، تغييرات جالب توجه بايد کشف شوند نه تغييرات حاشيهاي. 4- فرايند، باز طراحي بايد با فرايند مرتبط باشند نه وظايف، افراد و ساختار. همچنين در مورد مهندسي مجدد فرايندها چهار مفهوم مطرح ميشود: الف- کاهش اندازه سازمان: به اين معني که مهندسي مجدد، کارها را حذف ميکند نه مشاغل و يا افراد را. اگر اين طور تصور شود که طبق مفهوم، کاهش اندازه به معني حذف مشاغل و کارکنان است باعث ايجاد مقاومت فراوان کارکنان در مقابل اين تغيير ميگردد، در صورتي که درک درست از اين مفهوم کاهش اندازه، به معني حذف کارها است نه حذف انسانها؛ در مهندسي مجدد فرايندها، افراد از ابزارهايي مانند فناوري اطلاعات استفاده ميکنند تا کارها حذف شوند. ب- ساختاردهي مجدد: مهندسي مجدد فرايندها با اين مسئله در رابطه است که کارها چگونه بايد انجام شوند نه اينکه چگونه يک سازمان بايد ساختاردهي مجدد شود. ج- خودکار: مهندسي مجدد فرايندها بجاي اينکه سازوکارهاي جديدي براي انجام موارد قديمي ارائه دهد، طراحي فرايندهاي جديد را مقدور سازد. د- تحول: مهندسي مجدد فراتر از تصحيح سيستم قبلي است، مهندسي مجدد يک انقلاب است. در نتيجه سازمانها بايد با عبور از مرزها و شكل كارهاي قديمي، كار را از نو شروع كنند. مهندسي مجدد تحولات تدريجي را نميپذيرد و دگرگونيهاي بنيادين و شديد را مدنظر قرار ميدهد.
منبع:
قلاوندی، حسن(1389). تحلیل روابط بین کیفیت زندگی کاری ولنگر های مسیر شغلی با منظر عملکرد سازمانی اعضای هئیت علمی دانشگاه ها، پایان نامه دکتری مدیریت آموزشی، دانشکده علوم تربیتی و روانشاسی دانشگاه اصفهان.
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید