تاريخچه مفهوم پردازي سازمان يادگيرنده

اگرچه به لحاظ عمق مفهوم یادگیری تاریخچه مدونی از سازمان های یادگیرنده وجود نداردو نامی از سازمان های یادگیرنده به میان نمی آید، در عین حال نگریستن به سازمان به عنوان سیستم یادگیری بحث جدیدی نیز نمی باشد، فردريك وینسلو تيلور ، كسي كه تئوري اثربخش مديريت علمي را تدوين نمود, معتقد است، وقتي واقعيتهاي مديريتی، برای یک مدیر بيان و سنجيده شوند، وي براحتی مي‌تواند آموخته هاي خود را به ديگران منتقل نموده و در نتيجه كارائي سازمان را افزايش دهد . در سال 1950، رويكرد سازمانهاي يادگيرنده توسط نظریه پردازانی چون ريچارد سايرت، جيمزمارچ و هربرت سايمون، اصلاح و بازنگري شد. بنا به گفته اکثر محققان، مفهوم سازمان يادگيرنده، از سالهاي پایانی قرن بيستم، از جانب محققان و رهبران سازمانها توجه بيشماري را به خود جلب كرده است.

از دهه 1980 به بعد نیز صاحبنظرانی چون ؛ پیترز و واترمن ،آریه دوگاوس، پدلر، آرجریس و شون، مارسیک، واتکینز، و جفارت وارد صحن سازمان یادگیرنده شدند و هریک به نوعی و با رویکرد خاص به تعریف و تشریح این مفهوم پرداختند. البته همگان اذعان می کنند که انتشار كتاب« اصل پنجم: هنر و عمل سازمان يادگيرنده» نوشته پيتر سنگه، مهمترين روند فكري اين پارادايم می باشد و سنگه پایه گذار تفکر علمی سازمان یادگیرنده در سالهای گذشته بوده است. هرچند برخی نیز معتقدند که در پنج اصل سازمان یادگیرنده که توسط سنگه ذکرشده ، فقط مورد تفکر سیستمی را ایشان تشریح کرده و به طرز جالبی در صحن سازمان یادگیرنده تبیین کرده و بقیه اصول وی، در آثار صاحبنظران پیشین آمده بود و سنگه، فقط رنگ و لعاب و نظم خاصی به آن آثار گذشته بخشیده است.

دونالد شون و كريس آرجریس ،  معتقدند مفهومی تحت عنوان توسعه سازماني فرايندي است كه به صورت فعالانه، تغييرات برنامه‌ريزي شده را براي كمك به آزمايش انعطاف پذيري سازمانها اجرا مي‌كند و امور روزمره و هنجارهاي فرهنگي خود را تغيير مي‌دهند . دومين مفهومي كه به پيدايش مفهوم سازمان يادگيرنده مربوط مي‌شود، تغييرات اقتصادي بود. فينگر و ويلس در مورد فرايندهاي جهاني شدن و قانون زدايي گفته اند كه اینها به صورت اساسي رقابت را بويژه در شركتهاي بزرگ جهاني سرعت بخشيده است. سومين مفهومي كه بر پيدايش مفهوم سازمان يادگيرنده تأثير گذاشت، جنبشي بود كه به سوي مديريت كيفيت جامع رهسپار شد. مديريت كيفيت جامع به ادواردز دمينگ  ، نسبت داده شده است و آن رويكرديست كه تغييرات را با آغوش باز پذيرفته و توجه سازمان را به برآورده كردن خواسته‌هاي مشتريان جلب مي‌كند.اين تغييرات كه در مديريت كيفيت جامع مطرح شد به مديران راهي را با نام سازمان يادگيرنده پيشنهاد كرد و باعث شد که توجه به امر یادگیری در فرایندهای بهبود کیفیت، مهمتر از گذشته جلوه گر شود.

منبع

تابش فرد،علی(1393)،عوامل موثربریادگیری سازمانی کارکنان سازمان ناجا،پایان نامه کارشناسی ارشد،رشته فرماندهی ومدیریت انتظامی،دانشگاه علوم انتظامی بندرعباس

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0