تأثیرات متفاوت طلاق بر دختران و پسران

پژوهشهای انجام شده نشان می­دهد آسیب­پذیری پسرها در مقابل طلاق به مراتب بیش از دختران است، معمولاً دو سال طول می­کشد تا دختران با محیط جدید سازش پیدا کنند، ولی پسرها زمان بیشتری لازم دارند تا سازگاری جدید بیابند. همسو با این دیدگاه، الدارآویدان، حاج یحیی و گرینبام، معتقدند جدائی پدر ومادر می تواند مسائل بیشتری برای پسرها در مقایسه با دخترها در این گروه سنی به وجود آورد. البته پسران این ناراحتی را به صورت افت تحصیلی، پرخاشگری و عصیان و دختران با انزوا و غمگین بودن نشان می­دهند.

والدین روی بچه­های همجنس خود کنترل بیشتری اعمال می­کنند، به همین دلیل مادران بیش  از پدران به دختران سخت می­گیرند و پدران بیش از مادران با پسران جدی هستند. از طرفی والدین خود هستند. اما والدین پس از جدایی، نسبت به دختران محبت بیشتری دارند. لذا عکس العمل پسران شدیدتر و سازگاری آنها کندتر از دختران است. در سنین پیش از دبستان پسران نسبت به دختران معمولاً ناآرامتر و خشن­تر می­شوند و به جای شرکت در فعالیت گروهی باکودکان به حالت پرخاشگری و بی­نظمی بیشتر تمایل نشان می­دهند، خواسته­های آنها افزون­ترمی شود وازگریه برای برطرف کردن نیازهایشان بهره می جویند. پسر طلاق در مواردی تمایلات هم­جنس­گرایانه از خود بروز می­دهند و اتکاء به نفس آنان نیز کم می­شود و اصولاً میزان خودکشی درمیان آنان به نحوی شاخص افزایش می یابد.

 تفاوت­های کودکان در پاسخ به طلاق  و مقوله سازگاری

واکنش­های کودکان طلاق به این پدیده  به دو دسته فوری و کوتاه مدت  تقسیم می­شود.  واکنش کودکان در دراز مدت کاملا متفاوت است و بستگی به این دارد که در مدت طلاق و قبل و بعد از جدایی با آنها چگونه رفتار شده باشد. برعکس واکنش بیشتر بچه ها درست پس از جدایی اغلب یکسان و یک شکل است . تحقیقات نشان داده است که همه کودکان اثرات بلند مدت طلاق را تجربه نمی­کنند و معمولا در مسیر سازگاری روانی و اجتماعی نرمالی قرار می­گیرند. اما شیوه ای که والدین طلاق را مدیریت می­کنند می­تواند کودکان را درمعرض خطر پیامدهای بلند مدت قرار دهد. طلاق، که شامل تضادهای والدین، حمایتهای کمرنگ و ازدست دادن منابع مالی می­شود نشان­گر اینست که والدین می­توانند کودکان خود را در معرض خطرات گوناگونی قرار دهند. یکی از عمده ترین عوامل خطر شدت تعارض والدین قبل، حین و پس از طلاق است. معمولا تعارضها و تضادهایی که مرتبط با مسائل کودک هستند مثل سرپرستی و تربیت با مشکلات سازگاری کودک ارتباط تنگاتنگی دارند. مطالعات دریافته اند که تعارض شدید منجر به احساس عدم امنیت، استرس مزمن، بی­قراری، خودسرزنش ­گری و احساس گناه و ناامیدی، ترس و احساس طرد شدگی می­شود. محققان همچنین دریافته اند که طلاق همراه با تعارض شدید تقریبا میزان مشکلات سازگاری و هیجانی را چند برابر می­کند.

کودکان این خانواده‌ها تمایل کمتری به ادامه تحصیل دارند و ازدواج زودهنگام، خیانت زناشویی، عدم کنترل خشم، احساس ناامنی و نیازمندی و وابستگی نیز در آنها به وفوردیده می­شود. برای بسیاری از کودکان این مشکلات عدیده با گذر زمان و همچنان­که وضعیت روابط و خانواده دوباره رو به ثبات می­رود، کاهش می­یابد، اما بازهم به­طور متوسط می­توان گفت کودکان طلاق نسبت به کودکان عادی از نظر هیجانی و روانی و اجتماعی سازگاری کمتری دارند . اما همیشه اثرات طلاق لزوما آسیب زا نیست. کودکانی که از یک موقعیت خانوادگی آزاردهنده و خشن و منفی جدا شده و به محیط بهتری می­روند، پس از طلاق مشکلات کمتری دارند. معمولا چند سال اول پس از طلاق، مشکل زاترین و استرس زاترین دوره برای کودکان و والدین آنهاست و در این سالها انطباق با شرایط بوجود آمده به کندی صورت می­گیرد . کیستون؛ انطباق با طلاق را بدین­صورت تعریف می­کند:

رها بودن از نشانه های اختلال روانی، داشتن عزت نفس  و احترام گذاشتن به ازدواج مجدد والدین و والد ناتنی و نیز احساس هویت داشتن. اولری، فرانزیونی، براک و زیرپس ، نیز تعریف مشابهی از سازگاری با طلاق دارند. آنها سازگاری با طلاق را بدین­صورت تعریف می­کنند: رها بودن نسبی از علائم و نشانه های بیماری جسمی و روانی، توانمندی در انجام صحیح مسئولیتهای روزمره زندگی و شغلی، تشکیل دادن یک هویت مستقل که ربطی به ازدواج و همسر نداشته باشد.

منبع

عاصمی،زهرا(1394)، اثربخشی برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق بر بهبود راهبردهای خودکنترلی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه پیام نور

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0