بهزیستی روان ­شناختی

امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت به­ طور اعم و در روان­شناسی بطور اخص در حال شکل­گیری و گسترش است. در این دیدگاه و رویکرد علمی تمرکز بر روی سلامتی و بهزیستی از جنبه­ی مثبت و نیز توضیح و تبیین ماهیت روان­شناختی بهزیستی است .بهزیستی روان ­شناختی مستلزم درک چالش­های وجودی زندگی است. رویکرد بهزیستی روان ­شناختی رشد و تحول مشاهده شده در برابر چالش­های وجودی زندگی را بررسی می­کند و به شدت بر توسعه انسانی تأکید دارد به عنوان مثال دنبال نمودن اهداف معنادار، تحول و پیشرفت به عنوان یک فرد و برقراری روابط کیفی با دیگران. جمع گسترده­ای از ادبیات تحقیقی در دهه 1950 و 1960 میلادی به تجزیه و تحلیل چالش­های و مشکلات اساسی زندگی پرداخته است.

نظریه­ پردازان «گستره­ی زندگی» نظیر اریکسون و نوگارتن التزام­های دوره­های مختلف سنی و راه­هایی را که فرد بطور موفقیت­آمیزی می­تواند بر آن­ها غلبه کند را تبیین کرده­اند. روان­شناسان علاقمند به رشد و پیشرفت کامل انسان سازه­هایی از قبیل خودشکوفایی کمال رشد و تفرد را پیشنهاد و ارائه کرده­اند.احساس بهزیستی هم دارای مؤلفه­های عاطفی و هم مؤلفه­های شناختی است. افراد با احساس بهزیستی بالا به طور عمده­ای هیجانات مثبت را تجربه می­کنند و از حوادث و وقایع پیرامون خود ارزیابی مثبتی دارند، در حالی که افراد با احساس بهزیستی پایین حوادث و موقعیت زندگی شان را نامطلوب ارزیابی می­کنند و بیشتر هیجانات منفی نظیر اضطراب، افسردگی و خشم را تجربه می­کنند.

باید توجه داشت که تجربه هیجانات خوشایند و مثبت همزمان با تجربه­ی هیجانات ناخوشایند و منفی صرف کند به همان نسبت زمان کمتری را برای هیجانات منفی باقی می­گذارد. از سوی دیگر باید توجه داشت که هیجانات مثبت و منفی حالات دو قطبی نیستند که فقدان یکی وجود دیگری را تضمین کند. یعنی احساس رضامندی مثبت تنها با فقدان هیجانات منفی پدید نمی­آید و عدم حضور هیجانات منفی لزوماً حضور هیجانات مثبت را به همراه نمی­آورد، بلکه برخورداری از هیجانات مثبت خود به شرایط و امکانات دیگری نیازمند است. بنابراین، احساس بهزیستی (شادی) سه مؤلفه مجزا و در عین حال مرتبط با یکدیگر را می­بایست مورد شناسایی قرار داد:

  • حضور نسبی هیجانات مثبت
  • فقدان و عدم حضور هیجانات منفی
  • رضامندی از زندگی.

در مطالعات گوناگون افراد شاد را با ویژگی­های زیر تعریف می­کنند:

اول آنکه از عزت نفس و احترام به خود بالایی برخوردارند و خودشان را دوست دارند. در یکی از آزمون­های عزت نفس با جمله­هایی نظیر«من از با خود بودن لذت می­برم» و «من ایده­های خوبی دارم» کاملاً موافق هستند. این افراد به اخلاقیات توجه بسیار دارند و عقلانی رفتار می­کنند .دوم آنکه افراد شاد احساس کنترل شخصی بیشتری را در خود احساس می­کنند، آن­هایی که انجام امور بیشتر به توانایی­های خود می­اندیشند تا به درماندگی و ناتوانایی­هایی خویش، با استرس بیتشری مقابله می­کنند .

سوم آنکه افراد شاد خوش­بین هستند. افراد خوش­بین با این جملات موافقت کامل دارند که: «وقتی با کار جدیدی روبرو می­شوم، انتظار موفقیت در آن کار را دارم». با این افراد موفق­تر، سالم و شادتر از افراد بدبین هستند.چهارم آنکه افراد شاد برون­گرا هستند و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند افراد شاد در مقایسه با افراد ناشاد، چه در تنهایی و چه در حضور دیگران، احساس شادی می­کنند و از زندگی خود و دیگران، از زندگی در نواحی گوناگون شهری یا روستایی و یا اشتغال در مشاغل گوناگون انفرادی و اجتماعی به یک اندازه لذت می­برند.

یكي از مهم­ترين مدل­هايي كه بهزيستي روان ­شناختي را مفهوم­سازي و عملياتي كرده، مدل ريف و همكاران است. ريف بهزيستي روان­ شناختي را تلاش فرد براي تحقق توانايي­هاي بالقوه واقعي خود مي­داند .اين مدل از طريق ادغام نظريه­هاي مختلف رشد فردي عملكرد سازگارانه شكل گرفته و گسترش يافته است بهزيستي روان­شناختي در مدل ريف و همكاران از شش مؤلفه تشكيل شده است: مؤلفه­ی پذيرش خود به معني داشتن نگرش مثبت به خود و زندگي گذشتة خويش است. اگر فرد در ارزشيابي، استعدادها توانايي­ها و فعاليت­هاي خود در كل احساس رضايت كند و در رجوع به گذشته­ی خود احساس خشنودي كند، كاركرد رواني مطلوبي خواهد داشت. همه انسان­ها تلاش مي­كنند با وجود محدوديت­هايي كه در خود سراغ دارند، نگرش مثبتي به خويشتن داشته باشند، اين نگرش پذيرش خود است مؤلفه­ی ­خودمختاري به احساس استقلال، خودكفايي و آزادي از هنجارها اطلاق مي­شود .فردي كه بتواند بر اساس افكار، احساسات و باورهاي شخصي خود تصميم بگيرد، داراي ويژگي خودمختاري است.

در حقيقت، توانايي فرد براي مقابله با فشارهاي اجتماعي، به اين مؤلفه، مربوط مي­شود داشتن ارتباط مثبت با ديگران، ديگر مؤلفه­ی اين مدل، به معني داشتن رابطه­ی باكيفيت و ارضاكننده با ديگران است. افراد با اين ويژگي عمدتاً انسان­ هايي مطبوع، نوع دوست و توانا در دوست داشتن ديگران هستند و مي كوشند رابطه اي گرم بر اساس، اعتماد متقابل با ديگران، ايجاد كنند مؤلفه­ی هدفمندي در زندگي، به مفهوم دارا بودن اهداف درازمدت و كوتاه­مدت در زندگي و معنادار شمردن آن است. فرد هدفمند نسبت به فعاليت­ها و رويدادهاي زندگي علاقه نشان مي­دهد و به شكل مؤثر با آن ­ها، درگير مي­شود. يافتن معني براي تلاش­ها و چالش­هاي زندگي در قالب اين مؤلفه قرار مي­گيرد. تسلط بر محيط مؤلفه­ی ديگر اين مدل به معني توانايي فرد براي مديريت زندگي و مقتضيات آن است . لذا فردي كه احساس تسلط بر محيط داشته باشد، مي­تواند ابعاد مختلف محيط و شرايط آن را تا حد امكان دستكاري كند، تغيير دهد و بهبود بخشد مؤلفه­ی رشد شخصي به گشودگي نسبت به تجربيات جديد و داشتن رشد شخصي پيوسته باز مي­شود. فردي با اين ويژگي همواره درصدد بهبود زندگي شخصي خويش و از طريق يادگيري و تجربه است.

شواهد پژوهشي فراواني وجود دارد كه نشان مي­دهند حوادث نامطبوع زندگي قادرند بهزيستي روان­شناختي را تحت تأثير قرار دهند و مختل كنند و به ايجاد مشكلات رواني مانند افسردگي و اضطراب منجر شوند بر اين اساس داشتن فرزند كم­توان­ذهنی كه ماهيتي تقريباً ثابت و تنش­زا دارد. مي­تواند با ايجاد تنيدگي به كاهش بهزيستي روان­شناختي منتهی شود. روي بهزيستي روان­شناختي نشان داده است مادران داراي فرزند عادي در مؤلفه­هاي خودمختاري، تسلط برمحيط، رشد شخصي و پذيرش خود، نسبت به مادران داراي فرزند كم­توان ذهني وضعيت بهتري دارند، اما در مؤلفه­ی احساس داشتن هدف در زندگي، مادران گروه دوم بهتر بودند. از مشكلاتي كه در ميان مادران كودكان كم­توان­ذهني شيوع دارد، افسردگي است.

تحقيقات نشان داده­اند كه حدود 30 تا 35 درصد مادران اين كودكان نمرات بالايي در آزمون­هاي افسردگي دريافت كرده­اند و داراي علائم باليني مربوط به افسردگي هستند. مادران علاوه بر تحمل مشكلات ناشي از مراقبت از كودك كم­توان­ذهني، بايد با مشكلات مربوط به هزينه­هاي بالاي اقتصادي، كاهش روابط اجتماعي با آشنايان و بستگان، احساس گناه از به دنيا آوردن فرزندي مشكل­­دار و نگرش­هاي منفي اطرافيان نيز كنار بيايند كه اين موارد مي­توانند افسردگي­اي ايجاد كنند كه ناتوان كننده باشد اما پژوهش­ها نشان داده­اند كه وجود افسردگي والدين، خصوصاً مادران، كودكان كم­توان­ذهني با متغيرهاي مختلفي مانند نوع كم­تواني­ذهني داشتن منابع مالي بسنده يا سطح اقتصادي اجتماعي متوسط و بالاتر و حمايت­هاي اجتماعي مناسب ارتباط دارد و متغيرهاي فوق، مي­توانند تأثير كم­تواني­ذهني را تعديل كنند. بررسي­ها حاكي از اين بوده­اند كه افسردگي با برخي از ويژگي­ها و صفات شخصيتي، تعديل مي­شود.

ابعاد بهزیستی روان­شناختی

در زمینه­ی مطالعه روان­شناختی برخی از محققان آن را از نظر مؤلفه­ها یا فرایندهای ویژه نظیر بندهای عاطفی مفهوم­سازی می­کنند. بلومبرگ، بونلا و کاسکنو در تبیین بهزیستی روان­شناختی بر فرایند­های جسمانی تأکید کرده و خاطر نشان می­سازند که بین سلامت روانی بالا و کیفیت بالای زندگی رابطه وجود دارد. برخی دیگر از محققان نیز در توصیف بهزیستی روان­شناختی بر نقش فرایند­های معنوی نظیر هدفمندی در زندگی که منجر به عملکرد بهینه می­گردد تأکید دارند. برخی نیز بر فرایندهای فردی و اجتماعی از قبیل برخورداری از توجه مثبت نسبت به خود و پیوندهای معنادار با دیگران اشاره می­کند. ریف  دریافت که محققان درباره معیارهایی از قبیل دیدگاه مثبت نسبت به خود (پذیرش خود)، توانایی ایجاد بافت­هایی منطبق با وضعیت روان­شناختی خود (تسلط بر محیط)، روابط گرم با دیگران (روابط مثبت با دیگران)، هدفمندی و احساس جهت داشتن (زندگی هدفمند)، رشد توانایی­های بالقوه­ی فردی (رشد شخصی) و مستقل بودن (استقلال) اتفاق نظر دارند . موارد فوق با مواردی از قبیل رضایت از زندگی رابطه­ی مثبت و با کنش­وری­هایی از قبیل افسردگی رابطه منفی نشان می­دهند.

نظریه­ های بهزیستی روانی

نظريه­ی فرانکل

 نظريه­ی فرانکل بر معناجويی افراد در زندگی تأکيد دارد. او معتقد است که رفتار انسان­ها نه بر پايه­ی لذت­گرايی نظريه­ی روانکاوی فرويد و نه بر پايه­ی نظريه قدرت­طلبی آدلر است، بلکه انسان­ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می­باشند. اگر فردی نتواند معنايی در زندگی خويش بيابد­، احساس پوچی به او دست می­دهد و از زندگی نااميد می­شود و ملالت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می­گيرد. الزاماً اين حس منجر به بيماری روانی نمی­شود، بلکه پيش­آگهی بدی برای ابتلا به اين اختلالات است. بنابراين فرانکل بهزيستی را در يافتن معنا و مفهوم در زندگی می­داند.

الگوی ويسينگ و وان­دان

ويسينگ ، وان دان به نقل از زنجانی طبسی ، يک سازه­ی بهزيستی، روان­شناختی کلی را معرفی کردند که به وسيله­ی ” احساس انسجام و پيوستگی ” در زندگی، تعادل عاطفی و رضايت کلی از زندگی، مشخص و اندازه­گيری می­شود. آن­ها تأکيد می­کنند که بهزيستی روانی، سازه­ای چند بعدی يا چند وجهی است و اين حيطه­ها را در بر می­گيرد:

  • عاطفه : در افراد بهزيست يا خوشبخت، احساس مثبت بر احساسات منفی غلبه دارد .
  • شناخت : اين افراد رضايت از زندگی را تجربه می­کنند. به نظر آن­ها زندگی قابل درک و کنترل است.
  • رفتار: افراد بهزيست، چالش­های زندگی را می­پذيرند و به کار و فعاليت علاقه دارند.
  • روابط بين فردی : افراد بهزيست به ديگران اعتماد می­کنند و از تعامل اجتماعی نيز برخوردارند.

نظريه­ی ريف

 در طول دهه­ی گذشته ریف برای اولين بار تعريفی چند بعدی برای بهزيستی روانی ارائه داد . شش مؤلفه­ی در اينجا مطرح شد. تحقيقات بسياری بر روی بهزيستی با توجه به اين مدل انجام شد که برخی به بررسی تأثير سن، جنسيت يا وضعيت اقتصادی- اجتماعی بر بهزيستی پرداختند و برخی ديگر بهزيستی را به عنوان عاملی متأثر از تجارب زندگی (ازدواج، بچه دار شدن و طلاق و…)و يا تحولات زندگی و نيز چالش­های خاص (داشتن والدين الکلي­، داشتن بچه­ی عقب مانده ذهنی، پرستاری از همسر يا والدين بيمار) مورد مطالعه قرار دادند. اين مؤلفه­ها عبارتند از : پذيرش خود، هدف و جهت­گيری در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محيط­، خود مختاری و روابط مثبت با ديگران.

عوامل مؤثر بر بهزيستی

عوامل مختلفی بهزيستی را دستخوش تغيير می­کنند. ويلسون نشان داد که عوامل غير شخصيتی، هم بهزيستی را تحت تأثير قرار می­دهند. او گفت افراد خرسند افرادی جوان، سالم، تحصيل کرده، با درآمد بالا، برون­گرا، خوش بين، بدون نگرانی، مذهبی، متأهل و با عزت نفس بالا، با روحيه و شاد، برخوردار از هوش سرشار و فروتن هستند. عواملی چون سن، درآمد و تحصيلات تأثير چندانی بر بهزيستی ندارند .

امید به زندگی

اگر چه فرآيند تولد نوزاد با رنج­هاي فراواني همراه است ليكن براي والدين لذت­بخش مي­باشد. با وجود بسياري از مشكلات كه والدين براي تولد فرزند خود متحمل مي­شوند اميد به سالم و طبيعي بودن كودك معمولاً موجب احساس اعتماد در آن­ها و در نتيجه پذيرش كودك مي­گردد. به محض آگاه شدن والدين از معلوليت فرزند، تمام آرزوها و اميدهاي آن­ها مبدل به ياس شده و مشكلات، شروع مي­شود. در واقع، تولد كودك كم­توان ذهني نمايانگر فروپاشي تصوراتي است كه والدين در سر مي­پروراندند. مادر، نخستين شخصي است كه به طور مستقيم با كودك ارتباط برقرار مي­كند. رويارويي مادر با فرزند كم­توان­ذهني، نياز كودك به مراقبت دايمي، اهميت فراهم ساختن شرايط ويژه­ي رشد، تجربه­ي تنش والدين ناشي از وجود رفتارهاي آييني، مشكلات زباني، قشقرق و فقدان مهارت مراقبت از خود در اين گروه ازكودكان، همگي زمينه­ را براي تضعيف كاركرد طبيعي مادر فراهم مي­نمايند. وجود چنين مشكلاتي افزايش ميانگين اختلالات رواني در مادران كودكان استثنايي و به ويژه مادران داراي كودك كم­توان­ذهني را در مقايسه با مادران كودكان عادي در پي­ خواهد داشت. همچنين داشتن توقعات و انتظارات دور از توانايي كودكان و برآورده نشدن آن­ها موجب ناكامي والدين ميشود.

بنابراين تولد يك كودك كم­توان­ذهني در مادراني كه به مدت 9 ماه بارداري، انتظار يك كودك سالم و با ويژگي­هاي طبيعي را داشته اند موجبات احساس گناه و تقصير، ناكامي و محروميت ناشي از طبيعي نبودن كودك را در مادر فراهم مي­كند كه بالطبع غم، اندوه و افسردگي را به دنبال خواهد داشت. در مجموع، چنين شرايطي مي­تواند سبب گوشه­گيري، عدم علاقه به برقراري رابطه با محيط، احساس خودكم بيني و بي ارزشي در مادر شود و پيامدهاي منفي همچون اضطراب، پرخاشگري، حرمت به خود پايين و افسردگي شديد را در مادران به دنبال داشته باشد و سلامت آن­ها را به خطر اندازد. يكي از مهمترين منابع زمينه­ساز اين گروه از مشكلات روان­شناختي از دست دادن اميد به زندگي به نظر مي­رسد كه اميدواري در تمام ابعاد زندگي ضروري باشد. اميد به معناي توانايي باور به داشتن احساس بهتر، در آينده مي­باشد. اميد با نيروي نافذ خود، تحريك كننده­ي فعاليت فرد است تا بتواند تجربه­هاي نو كسب نمايد و نيروهاي تازهاي را در فرد ايجاد كند. اميد به عنوان يكي از منابع مقابله­ي انسان در سازگاري با مشكلات و حتي بيماري­هاي صعب العلاج در نظر گرفته مي­شود. همچنين اميد مي­تواند به عنوان يك عامل شفادهنده، چندبعدي، پويا و قدرتمند توصيف شود و نقش مهمي در سازگاري با فقدان داشته باشد.

آثار سودمند اميد بر سلامت جسماني و رواني در پژوهش­هاي مختلفي تاييد شده است. به عنوان مثال، همبستگي مثبت اميد با عاطفه­ي مثبت، احساس خودارزشمندي حرمت خود و همبستگي منفي با افسردگي اضطراب احساس فرسودگي و به طور كلي با عاطفه­ي منفي نشان داده شده است. از نظر اسنايدر و همكاران، ملالت و افسردگي با انسداد يا عدم تحقق اهداف ارتباط دارد و براي فرد، واجد اهميت است. سطح پايين اميد، پيش­بيني­كننده­ي سطح افسردگي و كاستي­هاي رواني اجتماعي است. بررسي علمي اميد به زندگي در انسان قدمتي كوتاه دارد و دوران ابتدايي خود را مي­گذراند. اسنايدر براي اولين بار، نظريه­ي اميد را مطرح كرد و آن را متشكل از قدرت اراده، قدرت راهيابي، داشتن هدف و تشخيص موانع دانست. گروپمن اميد را احساس وجد و نشاط در نظر مي­گيرد كه هنگامي تجربه مي­شود كه فرد آينده­ي بهتري را فراسوي چشمان خود انتظار داشته باشد. اميد، عبور از موانع مهم و پرتگاه­هاي عميق را در طي مسير تسهيل مي­كند. اميد به فرد جرأت مي­دهد كه با شرايط خويش مواجه شود و ظرفيت غلبه بر آن­ها را پيدا كند.

بر خلاف گروپمن كه خصيصه­ي انفعالي براي اميد در نظر مي­گيرد و آن را مانند دارونما تلقي مي­كند، اسنايدر معتقد است كه اميد، خصيصه­ي فعالي است كه در بر گيرنده­ي داشتن هدف، قدرت برنامه­ريزي و اراده براي دستيابي به هدف، توجه به موانع رسيدن به هدف و توانايي رفع آن­ها است: نااميدي، فرد را در وضعيت غير فعالي قرار مي­دهد كه نمي­تواند موقعيت­هاي مختلف خود را بسنجد و در مورد آن­ها تصميم بگيرد. نااميدي، شخص را در برابر عوامل تنش­زا، بي دفاع و گرفتار مي­كند. شخص با گذشت زمان، تمامي اميد خود را از دست مي­دهد و افسردگي عميق را جايگزين آن مي­كند. طرز تفكر وي حالت انعطاف­ناپذير همه يا هيچ دارد كه مانع حل مسئله مي­شود. در حقيقت نااميدي باعث تضعيف مهارت حل مسئله در فرد مي شود. همچنين سبب مي­شود كه فرد به طور دايم تجربه­هاي خود را به شكل منفي و نادرست ارزيابي كرده و پيامدهاي نگران كننده­اي را براي مشكلات خود در نظر بگيرد.

يكي از مشغله­هاي بزرگ ذهن انسان، خود انسان است .آفرينش و پيدايش انسان، هدايت شده و جهت­دار است يا بي­جهت و تصادفي بوده است. اگر براي بودن انسان معنايي وجود دارد، آن معنا يا آن معناها چيست و كدامند و چگونه بايد آن­ها را دريافت و محقق ساخت.

به ذهن برخي، پرسش­هايي چون چه بايد بكنم؟ چه چيزي درست است؟ چه چيزي غلط است؟ چگونه تصميم بگير م؟ به سوي كدام هدف بروم؟ و براي چه غايتي كوشش نمايم؟ خطور مي­كند. به طور معمول اين پرسش­ها به يك ذهن بيمار و آشفته متبادر نمي­شود بلكه از يك روح بيدار و پخته كه در فرآيند جستجوگری فعال قرار دارد برمي­خيزد. متأسفانه افراد شكيبايي خود را از دست مي­دهند و به راحتی تحت تأثير گفته­هاي ديگران قرار گرفته و در اين مبارزه ميدان را خالي می­کنند. کسانی هم که پرسش­گری می­کنند و در جسجوی پاسخ هستند خود را در یک مارپیچ نا امیدی مي­يابند و چون نمي­توانند ذهن خود را باز يابند و در بحران راه خود را پيدا كنند درجا مي­زنند .زندگي توأم با بيماري يا آسيب ديدگي شديد غيرقابل پيش­بيني و نامطلوب است. اين نوع زندگي پر از خطرهايي است كه متوجه خودانگاره شخص است و همچنين به عزت­نفس، احساس آزادي، فعاليت­هاي روزمره، راحتي جسمي و زندگي آينده­ی وي لطمه مي­زند. بيماري لاعلاج پيامدهاي مختلفي را برجا مي­گذارد؛ از جمله: انكار، خشم افسردگي، عدم اطمينان و تنهايي در هر دوره از تاريخ، در هر فرهنگ و تمدني در همه طبقات اجتماعي افرادي وجود داشته­اند كه از نظر فعاليت اجتماعي، پايين­تر از حد طبيعي بوده­اند و اين امر سازگاري آن­ها را با محيط زندگي­شان مشكل ساخته است.

منبع

ترابی، حمیدرضا(1392)، تأثير آموزش مهارت های مثبت اندیشی بر بهزیستی روان شناختی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی، پایان نامه کارشناسی ارشد، روان شناسی کودکان استثنایی، دانشگاه آزاد اسلامی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0