اجزاي هوش معنوي

عقل شهودي

نور بصیرت که به انسان اجازه می دهد در مورد جنبه هاي خاصی از واقعیت، خیالبافی کند. همچنین این ویژگی حس درك هیبت و عظمت خلقت وحس خود شناسی را امکان پذیر می سازد.

نقطه مقابل عقل شهودي است. این فرآیند شامل ترسیم، توسعه و تحلیل بصیرت به دست آمده از طریق شهود در راستاي روشن کردن معنا و جزئیات خاص بصیرت است.

آگاهی بر خواسته ها و نیات :

با ترکیب عقل شهودي و ادراك مستدل انسان قادر خواهد بود که به یک حالت آگاهی وارد شود یعنی آگاهی کامل از اهداف و خواسته هایش.

قدرت و عدالت متمرکز:

نقطه مقابل عشق، زور و محدودیت است. زمانی که قدرت در شکل مثبت ظهور یابد نشان دهنده عدالت و انصاف خواهد بود. این ویژگی، ایجاد کننده نظم و احساس مسئولیت، توانایی کنترل و ارزشیابی رفتارهاي خود شخص است.

عشق و شفقت:

نعمت عشق بیانگر جریان نامحدود عشق و انرژي الهی است.

شفا و بخشش :

وقتی عشق و قدرت به طور مطلوب متعادل شوند، نتیجه عبارت است از بهبود و تعدیل انرژي هاي متعادل نشده شامل بخشش خود ودیگران، ابراز دلسوزي، و فرونشاندن عصبانیت بدون شکستن حریم دیگران.

 زندگی باشوق:

بروز کامل عشق در شخصیت فرد وایجاد توانایی براي زندگی با شادي و شوق

 زندگی باوقار، یکدلی وتعهد:

بصورت پایبندي به اصول شخصی و نیروي متعالی بوده و بدون این حس شخص دچار لاقیدي می شود. در این حالت فرد می تواند وسوسه را رد کند و رفتارها و صحبت هایش تعهد به ارزش هاي شخصی را نشان دهد و نیز مسیر اخلاقی وي راهنماي او در زندگی و کسب و کار خواهد بود.

پیوند و خدمت خلاق:

این ویژگی بر دو عملکرد اشاره دارد: داشتن خلاقیت و ارتباط و پیوند داشتن با دیگران. در این جا شخص ترکیبی از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادي زندگی اش از خود بروز می دهد و رفتار هاي او براساس کار هاي مثبت و متعهدانه است.

پادشاهی خداوند، شادي وتکامل، و زندگی همراه با هوش معنوي مطلوب:

یعنی شخص هر چه را در زندگی با آن سروکار دارد یا اساساً هر آنچه در دنیاست را نشانه اي از وجود خداوندوحضور پروردگارنظارت او بر اعمالش بداند واین که همه چیز به خواست و اراده خداوند صورت می پذیرد .

راهبردهای یادگیری خودتنظیمی

تاریخچه  یادگیری خودتنظیمی

تئوری و تحقیق علمی در مورد یادگیری خودتنظیمی، از اواسط دهه ی 1980 در پاسخ به این سؤال مطرح شد که چه طور دانش آموزان به فرآیندهای یادگیری خودشان مسلط می شوند. در واقع از دهه ی 1980 به بعد، یادگیری خودتنظیمی به عنوان راهبردی نو برای کمک به دانش آموزان به منظور تسلط بر فرآیندهای یادگیری و به طور کلی بهبود کیفیت یادگیری، مورد توجه روان شناسان، مشاوران و متخصصان تعلیم و تربیت قرار گرفت. تا قبل از دهه ی 1980، مطالعات در حوزه ی یادگیری خودتنظیمی بر زمینه های گوناگون فردی، خانوادگی و اجتماعی متمرکز بود و پس از آن، این سازه در زمینه ی یادگیری مطرح شد و مورد توجه نظریه های گوناگون روان شناسی از جمله رفتارگرایی ، شناخت گرایی و ساخت گرایی قرار گرفت.

منبع

هاشمی نیا،طاهره(1394)، نقش هوش معنوی و راهبرد های یادگیری خودتنظیمی بر عملکرد تحصیلی دانشجویان، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی بندرعباس

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0