بررسی درمانهای تلفیقی
به نظر میرسد وقت آن فرا رسیده باشد تا به جای تاکید و تلاش برای اثبات کارآمدی یک رویکرد ویژه برای درمان انواع آزردگیهای روانی بکوشیم تا از رویکردهای تلفیقی برای پاسخ به نیازهای خاص یک آزردگی ویژه استفاده کنیم. مسر فهوم انطباق انضمامی را به عنوان روشی برای ترکیب راهبردهای درمانی باهدف افزایش کارآمدی درمان مطرح کرده است. او توصیه میکند که ابتدا بر اساس ویژگیهای شخصیتی مراجع و مشکل فعلی او یک طرح درمان زمینهای را طراحی کرده و سپس بر اساس سایر الگوهای مداخلهای این طرح اولیه را به گونهای تکمیل کنیم که بیشترین تناسب را با وضعیت خاص درمانجو و یا نوع خاصی از اختلال پیدا کند.
شناخت درمانیهای تلفیقی
در طی سالهای اخیر توسعه زیادی در معرفی درمانهای مبتنی بر دیدگاه شناختی تحقق پیدا کرده است. از این جمله میتوان به درمانهای شناختی/تحلیلی ، رفتاردرمانی دیالکتیک ، شناخت درمانی مبتنی بر توسعه آگاهی که درمانگری به اسم سیگال آن را معرفی کرده است و شناخت درمانی وجود گرا که به وسیله کیسان برای کمک به گروههای خاصی از بیماران ارائه شده است، اشاره کرد.
شناخت درمانی هستی نگر
شناخت درمانی هستی نگر به صورت گروهی نخستین بار توسط کیسان و همکاران برای کمک به پژوهشگران در بررسی اثربخشی گروه درمانی بر طول عمر و کیفیت زندگی زنان مبتلا به مراحل غیر منتشر سرطان پستان در قالب یک برنامه استاندارد مداخله روانشناختی عرضه شد. هدف ویژه این برنامه کمک به زنان یاد شده بود تا بتوانند برای مقابله کارآمد تر با بیماری سرطان نگرش مثبت تری به زندگی پیداکرده و اصیل و درون زا تر زندگی کنند.
این روش درمان به دنبال آگاهی از عدم تناسب رویکردهای رواندرمانی رایج تا آن هنگام، با نیازها و شرایط خاص بیمارانی که به تازگی از ابتلا خود به سرطان آگاه شده و مشغول مداوا بودند، ارائه شد. در واقع تا آن موقع اغلب روشهای مداخله بر حمایتهای اجتماعی و آموزش راهبردهای شناختی رفتاری متمرکز بود و نسبت به نگرانیهای مهم وجودی این افراد بیتوجهی میشد.
کیسان مضامین وجودی نظیر مرگ، معنا، اندوه، تنهایی، آزادی و منزلت را به عنوان چالشهای کلیدی وجود در افراد مبتلا به بیماریهای بدخیم معرفی کرده است. علاوه بر این او تصور میکند که بیماران ممکن است در اثر تجربه هیجانهای مرتبط با مضامین وجودی فوق روحیه خود را از دست داده و احساس بی روحیگی کنند.
میلسپاق نیز درد روحی را محصول آگاهی فرد از احتمال مرگ زودهنگام، از دست دادن روابط، از دست دادن خویشتن، از دست دادن معنی و کنترل بر خود و شرایط میداند. او معتقد است که چنین دردی را فقط میتوان از طریق ایجاد خود تأییدی و تعالی بخشیدن به خواستها و مقاصد و دستیابی به احساس درونی کنترل بر اوضاع به دست آورد.
مک گراس مدلی از درد روحی را ارائه کرده است که بر اساس آن ابتلا به بیماریهای تهدیدکننده زندگی نیازهای زیادی را تحمیل میکند که میتوانند قابلیت افراد را برای معنی دادن به تجربههای زندگیشان تحت تأثیر قرار دهند و باعث شوند تا آنها نتوانند به زندگی پیوند زده و بنابراین به احساس پوچی و خلأ دچار شوند. از طرف دیگر کرنای و مونت درد روحی را به عنوان نوعی بریدگی و انفصال که باعث احساس از خود بیگانگی و فاصله گرفتن فرد از آن جنبههائی از عمیقترین سطوح وجودی خود که میتوانند به فرد معنا، امید و مقصود بدهد، دانستند. درد روحی میتواند از طریق علائم روانشناختی، زیستشناختی، مشکل در روابط بین فردی خود را نشان دهد که کرنای و مونت آن را بحران ایمان نیز نامیدهاند.
به رغم کیسان، درمان آزردگیهای وجودی یا همان نشانگان افت روحیه و از دست دادن روحیه در این بیماران، شامل تسهیل جستجوی معنی و مقصود در زندگی، گسترش ارتباطات فردی و کمک به بیمار برای توسعه افکار و نگرشهای سازگار و مناسب است.
موراتا ویژگی دیگری را نیز با تعریف خود از درد و رنج روحی به وسیله احساسهای بیمعنایی، بیارزشی، فقدان قصد و هدف و هویت که در اثر از دست دادنهای متعدد در حوزه روابط بین فردی، اقتدار و امید به آینده ایجاد میشود، وارد تعریف فوق کرده است. بر اساس نظر موراتا این فقدانها باید در هنگام تلاش برای کمک به بیمارانی که به مرگ نزدیک میشوند مورد توجه قرار گیرد.
به این ترتیب روش شناخت درمانی هستی نگر کوشید تا دیدگاهی متناسب با نیازهای خاص این گروه از بیماران را معرفی کند. در این مدل درمانی افراد فرصت پیدا میکنند تا از طریق بیان احساسات با اضطرابهای وجودی خود آشنا شده و آنها را بپذیرند. درعینحال با استفاده از راهبردهای شناختی، خطاهای شناختی و نیز رفتارهای نگهدارنده این خطاها را شناسایی و تغییر دهند. در مجموع انتظار می رود تا در اثر این مداخله افراد ترسها و تعارضهای ناشناخته خود را نسبت به مسائل وجود دریافته و با آنها کنار بیایند. درعینحال افکار و احساسات موجود در هر یک از اعضا نیز در گروه مطرح و کمک میشود تا توسط افراد درك شود. همان طور که موضوعات مختلف شروع به مطرحشدن میکند ترسهای افراد نیز مورد بررسی قرار میگیرد. حساسهای جدا ماندگی افراد کاهش مییابد و بیماران کمک میشوند تا با بیماری و اندوه ناشی از احساسات از دست دادن آنچه که برای فرد مهم است مواجه شده و بتوانند کاملتر با زندگی درآمیزند.
ساختار و اهداف شناخت درمانی هستی نگر
این روش به صورت هفته یک جلسه 90 دقیقهای و برای اجرا در یک دورهی 10 جلسهای برنامهریزیشده است. این شیوه مداخله به بیماران کمک میکند تا از محیط حمایتکنندهای که برای سازگاری بهتر آنها با تشخیص و درمان بیماری HIV ضروری ست بهرهمند شوند. در طی دوره درمان ترس بیماران از زندگی با یک بیماری دارای تهدید جدی مرگ بررسی و روی آن کار میشود. بیمار درعینحال راهبردهای شناختی و رفتاری که به او کمک میکند تا با بیماری خود بهتر مقابله کند را فرامیگیرد. در طی این فرایند از بیمار خواسته میشود تا داستانهای خود را در مورد زندگی، افکار و احساسات فردی در مورد تجربه بیماری HIV، اندوهی که در مورد از دست دادن سلامت و عزیزان دارند، تعریف کنند و ترسهای خود را در این زمینه بررسی نماید. علاوه بر این بیمار یاد میگیرند تا افکار خود را آزمایش کرده و چهارچوب و تعابیر جدیدی برای افکار و باورهای خود برگزیند تا بتوانند چشمانداز مثبت تری پیدا کند. سعی بر آن است که به بیمار کمک شود تا تسلط خود را بر زندگی خویش تجربه کرده و روابط خود را با دیگران و جهان توسعه دهند. اولویتهای زندگی نیز مجدد ارزیابی میشود تا نشانگان افت روحیه را کاهش داده و بیمار را به طرف زندگی درونزا و اصیل تر و دارای کیفیت زندگی بهتر و بامعنا سوق دهد. تکلیف منزل نیز تعیین میشود تا مهارتهای فردی بهتر جا افتاده و یادگیری مستقر شود.
منبع
فرمانی شهرضا ،شیوا(1393)،اثربخشی شناخت درمانی هستی نگر بر کاهش نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به ویروس نقص سیستم ایمنی انسان(HIV)،پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره خانواده ،دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید