بالینی استرس

 اضطراب:

اضطراب، معمول‌ترين پاسخ به محرك تنش‌زاست. منظور از اضطراب، هيجاني است ناخوشايند كه همه‌ي ما درجاتي از آن را در قالب كلمه‌هايي همچون : دلشوره، نگراني ،تنش  و  ترس  تجربه كرده‌ايم. در مواجهه با رويدادهاي رنج‌آورتر از دامنه‌ي تحمل معمولي آدمي نظير : فاجعه‌هاي طبيعي، تجاوز جنسي، كودك‌ربايي گاهي مجموعه نشانه‌هاي حاد ناشي از اضطراب به نام اختلال تنش پس آسيبي (PTSD) بروز مي‌كند.  نشانه‌هاي عمده‌ي اين اختلال عبارت‌اند از:

  •  احساس بيهودگي همراه با بي‌علاقگي به فعاليتهاي قبلي و احساس بيگانگي با ديگران
  •  بازسازي مكرر فاجعه در خاطرات و روياها
  •  اختلال خواب

اختلال در تمركز يافتن و زياده گوش به زنگ بودن. كساني كه از سانحه جان به در مي‌برند از اين موضوع كه ديگران از دست رفته‌اند و خودشان زنده مانده‌اند احساس گناه مي‌كنند. اختلال تنش‌ پس آسيبي ايجاد مي‌شود يا هفته‌ها و ماهها يا حتي سالها بعد، در پي تنش خفيف‌تري بروز مي‌كند و ممكن است زمان درازي بر جا بماند. پژوهشي با بازماندگان سيل سال 1972 كه منطقه‌اي در ويرجينيا را شست و با خود برد نشان داد كمي پس از سيل، 63% بازماندگان گرفتار اختلال مزبور مي‌شدند . بررسي مشابه با كودكان فلوريدايي بازمانده از گرفتار اختلال پس آسيبي بود،آسيب‌هايي همچون خشونتهاي جنسي يا جسمي، يورشهاي تروريستي و جنگ كه آدميان مسبب آنها هستند به دو علت بيش از فاجعه‌هاي طبيعي موجب اختلال پس آسيبي مي‌شوند.:

  • نخست اينكه اين آسيبها باورهاي زيربنايي آدمي را درباره‌ي احتمال دچاربه اختلال آسيبي را بيشتر مي‌سازند.
  • دوم اينكه اين قبيل آسيبها، بيشتر فرد را نشانه مي‌گيرند تا كل جامعه را- و گرفتار آمدن انفرادي، شخص را بيشتر آماج اختلال پس آسيبي مي‌سازد.

بررسي درباره‌ي بازماندگان نسل‌كشي بزرگ يهوديان نشان داده كه چهل سال بعد تقريباً نيمي از آنان همچنان گرفتار اختلال پس آسيبي بودند، كساني كه ناچار شدند در اردوگاه‌ها به سر برند سه برابر بازماندگاني كه اجبار به اقامت در اردوگاه پيدا نكرده بودند، اين اختلال را نشان دادند. بسياري از آنان فاجعه‌ي مرگها را پيوسته در روياهايشان مي‌ديدند و هنوز نيز هر وقت كه همسر یا فرزندانشان در برابر چشمانشان نباشند گرفتار اين وحشت مي‌شوند كه مبادا بلايي بر سر آنها آمده است .

خشم و پرخاشگري:

خشم به عنوان یک شیوه بیان اضطراب بسیار فراوان است و در اکثر مواقع ،وجود یک اضطراب شدید نه تنها کودک را دچار ناپایداری هیجانی شدید می کند بلکه موجب می شود تا در برابر جزئی ترین سرزنشها یا تذکرها ،حساسیت نشان دهد و به صورت مکرر دچار خشم سود. این خشمهای ناگهانی که وهله های احساس گناهکاری را در پی دارند،واکنشهای منفی اطرافیان را برمی انگیزد و به همین دلیل ،شیوه برخورد آنها با کودک در چنین مواقعی به گونه ای است که نه تنها آنچه را که وی بیش از هر چیز نیاز دارد ،یعنی احساس ایمنی  و اطمینان خاطر را در او به وجود نمی آورد،بلکه احساس گنهکاری وی را تشدید میکند .

خشم، واكنش رايج ديگري است به موقعيت تنش‌زا كه مي‌تواند به پرخاشگري هم بيانجامد. بررسيهاي آزمايشگاهي نشان داده بعضي جانوران در برابر تنش‌زاهاي گوناگون همچون ازدحام، ضربه برقي و عدم دريافت غذايي كه انتظارش را كشيده‌اند پرخاشگري نشان مي‌دهند. ضربه‌ برقي به هر يك از دو جانوري كه با هم در قفس واحدي هستند موجب مي شود با هم نزاع كنند و همزمان با قطع ضربه، دست از نزاع بردارند. در برابر ناكامي، كودكان غالباً خشمگين مي‌شوند و دست به پرخاشگري مي‌زنند. اينكه بتوان نسبت به خاستگاه ناكامي دست به پرخاشگري مستقيم زد، نه همواره میسر است و نه كاري است عاقلانه. گاه خاستگاه ناكامي مبهم و ناملموس است و شخص به جستجوي محملي بر مي‌آيد تا اين هيجانش را نثار آن كند. گاهي كسي كه ناکامی را ایجاد کرده چندان نیرومند است که حمله ور شدن به آن خالی از خطر نیست هنگامی که راه بر حمله ی مستقیم در بروز ناكامي بسته باشد، ممكن است پرخاشگري جابجا شود به اين معنا كه عمل پرخاشگري به جاي علت واقعي، متوجه شخص يا شي بي تقصيري گردد. براي نمونه كسي كه در محل كارش توبيخ شده، خشم و غضب بيرون نريخته را بر سر خانواده‌ي خود مي‌ريزد، دانشجويي كه از نمره‌ي نامنصفانه‌ي استادش خشمگين است با هم اتاقيش درگير مي‌شود؛ كودكي كه در فعاليتهاي مدرسه ناكامي دارد به جان وسايل مدرسه مي‌افتد.

خمودگي و افسردگي :

 در برابر جدایی ،محرومیت یا ناکامی،پاره ای از نوجوانان واکنش اضطرابی افسرده واری را که به منزله ی یک پاسخ حمایتی واقعی است،نشان می دهند. مع هذا نباید اضطراب و افسردگی را یکسان دانست . اضطراب همواره بر تجلیات  روانی دیگر مقدم است و مبارزه ی فرد را علیه خطری  که به نظر میرسد  وی را تهدید میکند،نشان می دهد.دردناکتر شدن تدریجی  این مبارزه  با آشکار شدن پاسخ افسرده وار می انجامد،پاسخی که برای مدتی  با پاسخ اضطرابی  درهم تنیده می شود تا بتدریج جانشین آن شود.این حالت اغلب جنبه موقت دارد و با استقرار روایط جدید و گسترش رغبتهای نو ،به افول می گراید.واکنش های اضطرابی افسرده وار معمولا در آغاز نوجوانی ،در افرادی که در مرحله ی نهفتگی یا پیش, نوجوانی دارای رگه های هراسی یا وسواسی بوده اند،بروز میکند.

هر چند پاسخ معمول آدمي به ناكامي، پرخاشگري فعال است با اين حال رفتار وارونه ي آن يعني كناره گيري و خمودگي نيز رواج دارد. وقتي شرايط تنش‌زا استمرار پيدا كند و شخص توفيقي در حل و فصل آن نداشته باشد، ممكن است خمودگي عميق شده و به صورت افسردگي درآيد. نظريه‌ي درماندگي آموخته شده ، نشان مي‌دهد كه ممكن است رويدادهاي آزاردهنده‌ي مهار‌نشدني منجر به افسردگي شود. رشته آزمايشهايي نشان داد كه سگ در قفس دو‌سره دستگاهي كه دو بخش آن را مانعي از هم جدا مي‌كند به سرعت ياد مي‌گيرد براي فرار از ضربه‌ي برقي خفيفي كه از طريق تور سيمي كف قفس به پاهايش وارد مي‌شود به بخش ديگر آن بپرد. اگر چند ثانيه پيش از وصل شدن جريان برق به توري كف قفس، چراغي روشن شود سگ ياد مي‌گيرد كه با ديدن اين نشانه به بخش  بي‌خطر قفس بپرد و گرفتار ضربه‌ برقي نشود. اما اگر قبلاً سگ در موقعيتي قرار گرفته باشد كه نتوانسته از ضربه‌ها اجتناب كند يا بگريزد، يعني هيچ كوششي از جانب سگ موجب پايان گرفتن ضربه‌ها نشده باشد، در آن صورت بعدها وقتي سگ در شرايط گريز‌پذير هم قرار بگيرد. فراگيري پاسخهاي گريز برايش بسيار دشوار مي‌نمايد يعني هر چند پرش ساده‌يي به بخش ديگر قفس او از عذاب مي‌رهاند با اين حال در جاي خودش مي‌نشيند و ضربه‌ها را تحمل مي‌كند.

بعضي از اين سگها حتي اگر آزمايشگر آنها را از روي مانع بگذارند تا متوجه راه و روش نجات بشوند نيز اين رفتار را ديگر ياد نمي‌گيرند. آزمايشگران به اين نتيجه رسيدند كه اين قبيل سگها بر اثر تجربه قبلي ياد گرفته بودند كه در اجتناب از درد، درمانده‌اند و بنابراين در اين موقعيت تازه نيز دست از كوشش و تلاش نشسته بودند. غلبه حيوان بر اين گونه درماندگي آموخته شده دشوار مي‌نمود. نه در همه‌ي آدميان بلكه در بعضي از آنان در پاسخ به رويدادهاي مهار‌نشدني و غير قابل كنترل، درماندگي آموخته‌ شده به صورت خمودگي، كناره‌گيري و رخوت ايجاد مي‌شود. در پرتو اين واقعيت كه درمانده شدن آدميان در پي رويدادهاي مهار‌شدني همه‌گير و فراگير نيست بلكه چالش و تلاش ناشي از اين قبيل رويدادها را بعضي مردم حتي استقبال هم مي‌كنند، در نظريه‌ي اوليه درماندگي آموخته شده تغييراتي بايد وارد مي‌شد ، در عين حال براي درك علت وا‌دادن بعضي مردم به رويدادهاي دشوار و پذيرفتن و گردن نهادن بر آنها هنوز نظريه‌ي اوليه درماندگي آموخته شده كارساز است. براي نمونه اين نظريه در تبيين عصيان نكردن زندانيان اردوگاه‌هاي نازي به اين صورت به كار رفته است كه: زندانيان متقاعد شده بودند كه هيچ كاري از دستشان بر نمي‌آيد و به همين جهت دست به فرار نمي‌زند. زنان تحت ستم شوهر نيز كمتر تلاش مي‌كنند از وضع موجود بگريزند. اين قبيل زنان مي‌گويند از ترس پاسخ احتمالي شوهر يعني رها كردن خانه و زندگي، يا از جهت نداشتن منابع اقتصادي براي تامين خود و فرزندانشان احساس درماندگي مي‌كنند.

منبع

پشنگ زاده،فرنوش(1393)، آموزش مهارتهای معنوی بر ویژگی های استرس زای مادر- کودک  در پرستاران،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه خوارزمی

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0