انگیزش و رفتار سازمانی

تعاریف موجود در باب انگیزش

امروزه به اندازه تمامی افراد و متخصصان برای انگیزش تعریف وجود دارد. معمولاً از بین این کلمات یک یا چند کلمه برای تعریف به کار می‌رود:   “تمایلات، خواسته ها، آرزوها، اهداف، مقاصد، نیازها، گرایش درونی، غرایز”. به طور کلی انگیزش  به دلایل موجود در لایه های زیرین رفتار اطلاق می‌شودکه سبب تحریک، هدایت و نگهداری رفتار می‌شود.

اهمیت انگیزش در این است که با استفاده از آن می‌توان عملکرد کارکنان را به سطح بالایی رساند. بدین معنی که افراد سخت تر کار کنند، بطور منظم در محل کار حاضر شوند و برای عملی شدن هدفها و تصمیمهای سازمان کوشش کنند. از طرف دیگر مدیران و کارکنان می‌توانند برای خود هدفی تعیین کنند و در جهت آن هدف فعالیت کنند. هدف به عنوان مقصد ونشانه عمل می‌کند و نیز ابزار کنترل مؤثری هستند که فعالیت آنها را در جهت تنظیم عملکرد سازمان کنترل می‌کنند.

ابعاد انگیزش

انگیزش شامل فرایندی است که در بر گیرنده شدت، جهت و تداوم تلاش برای رسیدن به یک هدف می‌باشد. انگیزش عمومی به تلاش برای رسیدن به هر هدفی اطلاق می‌شود ولی در رفتار سازمانی تمرکز را بر روی اهداف سازمانی قرار می‌دهند.

  • شدت: فرد تا چه اندازه سخت تلاش می‌کند.
  • جهت: باید تلاش در مسیری که به نفع سازمان است قرار بگیرد تا عملکرد مناسبی را در پی داشته باشد.
  • تداوم: فرد تا چه اندازه می‌تواند به تلاش خودش ادامه دهد.

عناصر متشکله انگیزش

انگیزش فرایندی است که با یک نیاز یا نقص روانشناختی  یا فیزیکی آغاز می‌شود و باعث بروز رفتار می‌شود یا می‌توان آنرا گرایشی دانست که به هدف یا خواسته ای ختم. بر این اساس می‌توان گفت انگیزش از سه عنصر نیاز، عامل محرک و انگیزه تشکیل می‌شود.

  • نیازها: زمانی که حالت عدم تعادل روانی یا فیزیکی بوجود می‌آید رخ می‌نماید.
  • محرکها: برای فرو نشاندن نیازها به وجود می‌آیند.محرکهای فیزیکی و روانی مبتنی بر عمل هستند وتمایلی را برای رسیدن به یک انگیزه بوجود آورده و در قلب فرایند انگیزشی قرار دارند.
  • انگیزه یا مشوق: انگیزه نیز به آنچه سبب فرو نشاندن نیاز و کاهش محرک می‌شود اطلاق شده ، سبب بازیافت توازن فیزیکی و روانشناختی شده و محرک را نیز کاهش می‌دهد.

نظریه های موجود در باب انگیزش

در اغلب طبقه بندی های صورت گرفته توسط محققان مختلف نظیر لاننبرگ و اورنستین، مولینز، رابینز و جاج و بسیاری دیگر، نظریه های انگیزشی به دو دسته نظریه های محتوایی و نظریه های فرایندی تقسیم می‌شوند.

نظریه های محتوایی

این نظریه ها بر نیازهای فرد تأکید دارند. این نظریات بیان می‌دارند که وظیفه مدیر خلق یک محیط کاریست که به نیازهای افراد به طرز مثبتی پاسخ دهند. این نظریات کمک می‌کنند تا برای عملکرد ضعیف، رفتارهای نامطلوب، رضایت پایین و علاقه ای که توسط نیازهای مسدود شده یا برآورده نشده بر روی کار باقی می‌ماند توضیحی پیدا شود. به طور کلی این نظریات بر آنچه محرک افراد است تأکید دارند. به طور کلی این نظریات بر عوامل درون فردی متمرکز می‌شوند که باعث تحریک، راهنمایی، نگهداری یا منع رفتار می‌شود.

سلسله مراتب نیازها مزلو: معتقد بود در انسان پنج سلسله مراتب از نیازها وجود دارند: فیزیولوژیکی، امنیت، اجتماعی، احترام و خود شکوفایی.

ERG آلدرفر به سه گروه نیاز اصلی تأکید دارد: نیازهای وجودی (زیستی)،  نیازهای وابستگی و ارتباط و نیازهای رشد.

نظریه نیازهای اکتسابی مک کللند: وی یک سلسله نیاز را به عنوان اساس انگیزش مفروض ‌می‌دارد. این نیازها عبارتند از: نیاز به موفقیت، نیاز به وابستگی و نیاز به قدرت، که در اثر ارتباط فرد با محیط او ایجاد می‌شود.

نظریه های فرایندی

این نظریه هابر روی فرایندهای شناختی و فکری  و اصلی یا واقعی انگیزش که در ذهن افراد جریان دارند یا رفتار آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهند .

انتظار ویکتور وروم: وی بیان می‌کند قبل از اینکه رفتاری انتخاب شود فرد جنبه های مختلف را بر اساس کار مورد نظر و پاداش آن ارزیابی می‌کند.

برابری آدامز: مبتنی بر این است که افراد خواهان رفتار عادلانه و برابر سازمان با خودشان هستند.

تعیین هدف لاک و لاتام: وی بیان می‌دارد که میزان عملکرد هر فرد در رابطه با هدفهایی است  که وی خود را ملزم به انجام آن می‌داند.

به طورکلی نظریه های مربوط به انگیزش را می‌توان به صورت جدول زیر خلاصه نمود:

نظریه های انگیزشانواعارائه دهندگانسال
نظریه های محتواییانگیزش – بهداشتهرزبرگ1975
X , Yمک گرگور1960
وجود-ارتباط-رشدآلدرفر1972
نیازهای سه گانهمک کللند1974
سلسله مراتب نیازهامزلو1954
نظریه Zاوچیاوایل دهه 60
نظریه عزت نفسهالتمن و گلرمن2002
نظریه های فرایندیارزش – انتظاروروم1964
برابریآدامز1963
اسنادکلی1968
یادگیری اجتماعیباندورا1960
ارزیابی شناختیآرچامز1960
تقویت (پاداش)اسکینر1980
تعیین هدفلاک و لاتام2002

 

از آنجایی که هر نوع از این نظریه ها به درک ما از انگیزش منجر می‌شود ولی هر یک به تنهایی توضیح کاملی را ارائه نمی‌کنند. بنابراین از بینش بدست آمده از این نظریه ها  برای ایجاد یک دیدگاه التقاطی استفاده می‌کنند که می‌توانند در خلق پویایی های انگیزشی مؤثر و مفید در محیط کاری کمک کند. کاربردیترین زوایای انگیزش در سازمان در مسائل مربوط به طراحی شغل و هدف‌گذاری می‌باشند. به عنوان مثال، افرادی مانند هوی و میسکل  با توجه به سه عامل نیازها، اهداف و باورها به تلفیق یک مدل ساده از انگیزش در محیط کار پرداختند.

نقش انگیزش در رفتار

انگیزش نیز به همراه ادراک، شخصیت، نگرش و یادگیری نقش بسیار مهمی در ادراک رفتار افرادبازی میکند و مانند مابقی فرایندها قابل مشاهده نیست. تمام آنچه که می‌توان دید رفتار ناشی از آن است. انگیزش هم یک سازه فرضی است که برای تبیین رفتار به کار می‌رود و نباید آنرا با رفتار برابر دانست. از طرف دیگر مدیران سازمان توافق دارند، که انگیزش یک عامل تعیین کننده عملکرد در سازمان است برخی آن را به عنوان دلایلی که در زیر رفتار پنهان می‌باشند معرفی می‌کنند که این دلایل مشتمل بر فرایندهایی در درون فرد است که رفتار را تحریک می‌کند و در مسیرهایی آن را هدایت می‌کند که باید به طور کلی به نفع سازمان باشد یا شامل نیروهایی در درون یا  بیرون  فرد هستند که عامل اصلی جهت تمایل فرد برای تلاش در تحقق اهداف خاص است. انگیزش سه معنا دارد: فرد سخت کار می‌کند، سر کار خود حضور مستمر دارد و رفتار خودش را به سمت اهداف مناسب هدایت می‌کند ، و شدت، جهت و استقامت تلاش یک فرد را برای رسیدن به آن هدف محاسبه می‌کند . ولی به طور ساده می‌توان گفت انگیزش شامل نیروهایی است که موجب می‌شود افراد به گونه ای خاص رفتار کنند . مثلاً دانشجویی برای گرفتن نمره تمام شب را بیدار می‌ماند  و دانشجویی دیگر با وقت گذرانی فرصت مطالعه را از دست می‌دهد ولی هر دو دارای انگیزش هستند.

منبع

دهقان هراتی، فرزانه(1392)، تحلیل مقایسه ای مبانی رفتار سازمانی، پایان نامه ی کارشناسی ارشد، مدیریت آموزشی، دانشگاه شیراز

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0