انواع گرایشات ارزشی کدامند ؟

گرایش استراتژیک

بخش عمده ای از مبانی نظری، گرایش استراتژیک را به عنوان مجموعه ای از رفتارها با هدف عملیاتی کردن استراتژی های شرکت می داند و مسئله ای حیاتی می باشد از آن جهت که می تواند تعیین‌کننده‌ موفقیت یا شکست یک سازمان باشد.

نوبل، سینها و کومارگریش استراتژیک را به این صورت تعریف می‌‌‌کنند‌: اصول هدایت‌گر که بر بازاریابی شرکت و فعالیت های مربوط به استراتژی‌سازی تأثیر می‌گذارد. گرایش استراتژیک یک شرکت همواره انتخاب صریح از سوی مدیریت نمی‌باشد بلکه می‌تواند نتایج یادگیری سازمانی و دیگر عوامل باشد .در مطالعات اخیر بازاریابی استراتژیک توجه خاصی به گرایش استراتژیک شده است و از آن به عنوان محرک مهم افزایش عملکرد در اقتصادهای در حال ظهور یاد شده است .

-گرایش استراتژیک فعالیتی رقابتی است که یک سازمان در بازار به نمایش می گذارد که اغلب در مرکز تصمیم‌گیری سازمانی قرار می‌‌گیرد.

-گرایش استراتژیک برای مدیریت شرکت مفهوم خاصی دارد به این دلیل که می‌تواند عامل کنترل‌کننده عملیات سازمان در جهت توسعه عملکرد آن باشد.

-گرایش استراتژیک بر این موضوع متمرکز است که شرکت ها در تقابل با محیط خارجی مثل مشتریان، رقبا و تغییرات تکنولوژی چه رفتاری باید داشته باشند.

-کارایی استراتژی های یک شرکت به تناسب بین انتخاب های استراتژیک مدیریت شرکت و پویایی های بازار وابسته می‌باشد.بنابرین اثرگذاری گرایش استراتژیک متأثر از پویایی‌های بازار می باشد.

ونکاترامن در مطالعات خود در خصوص شناسایی ابعاد کلیدی گرایش استراتژیک به مسائلی همچون حیطه، سطح مرتبه‌ای. مقاصد در برابر ادراکات اشاره می‌کند. وی برای مفهوم گرایش استراتژیک شش بعد را در نظر گرفته است که شاخص های عملیاتی آن؛ حالت تهاجمی، تحلیل، حالت دفاعی، آینده نگری، پیشتازی و ریسک پذیری می باشند.در سالهای اخیر محققان بازاریابی چندین جهت گیری استراتژیک را اثرگذار بر عملکرد و رشد کسب و کار معرفی کرده اند. اکثر مطالعات صورت گرفته تنها بر یکی از گرایشات استراتژیک تمرکز داشته اند. در این پژوهش، شش مورد از گرایشات استراتژیک مختلف به نام های گرایش به بازار، گرایش به نوآوری، گرایش به یادگیری، گرایش کارآفرینانه، گرایش به بازار و گرایش به برندبا هم بررسی شده اند که منظر جامع تری از تاثیر این گرایشات بر رشد شرکت دارند.

گرایش به بازار

اگرچه مفهوم بازاریابی در زمان های گذشته و حال مطرح بود اما ارزش عملیاتی آن بسیار محدود است زیرا مفهوم بازاریابی به عنوان فلسفه حاکم بر سازمان است که به سختی می تواند برای مدیریت مفید واقع شود در این صورت نیاز به عملیاتی ساختن آن حس شد. این مسأله تا ظهور بازارگرایی ادامه داشت تا اینکه بازارگرایی راهنمای عملیاتی سازی مفهوم بازاریابی قرار گرفت و از آن برای بهبود عملکرد کسب و کار، استفاده شد.

مفهوم بازار‌گرایی که در مواقعی با مفهوم مشتری‌گرایی برابر گرفته شده است یک مفهوم کلاسیک در حوزه بازار یابی می باشد. کوهلی و جاورسکی نارور و اسلاترو دراکر اولین پژوهشگرانی بودند که به ارائه تعریف، ساختار و بنیان نظری برای بازار‌‌گرایی پرداخته اند و در جهت توسعه ابزار اندازه گیری و تجزیه و تحلیل عوامل و اثرات آن بر عملکرد تلاش کرده اند.در حالی که به مفهوم بازار‌گرایی توجه زیادی نشان داده شده است اما در رابطه با این‌که چطور سازمان‌ها می توانند گرایش به بازار بیش‌تری را ایجاد کنند و توسعه دهند پرداخته نشده است.

بازارگرایی اساس بازاریابی می‌باشد و همینطور در حوزه های دیگر مثل مدیریت استراتژیک هم اهمیت زیادی پیدا کرده است. تحقبقات انجام گرفته در حوزه بازاریابی ویژگی‌های سازمان بازارگرا را مشخص کرده است.در مطالعات مدیریتی پرداختن به مفهوم بازارگرایی به طور فزاینده از اهمیت بیش‌تری برخوردار خواهد شد.همانطوری که شاهد هستیم در بسیاری از بازار‌های جهانی تغییرات تکنولوژی با سرعت بالایی انجام می‌گیرد. در همچین شرایطی همه‌ی کسب و کار‌‌ها خصوصأ کسب و کار‌های خانوادگی به عنوان سازمانی پویا باید با این محیط متلاطم سازگار شوند.

کوهلی و جاوورسکی  ادعا می کنند که دیدگاه بازارگرایی شامل:

  • تولید هوشمندی بازار
  • انتشار تسهیم و به اشتراک گذاری این درک در میان بخش ها
  • پاسخگویی به نیاز مشتریان می باشد.

شرکت هایی که واقعا بازار را درک می کنند و به شیوه ای به هنگام به نیاز های متغییر مشتری پاسخ می دهند، به عنوان شرکت های بازارگرا توصیف می شوند. بازارگرایی در تئوری بازاریابی به عنوان عملیاتی کردن مفهوم بازاریابی ریشه دارد و با یادگیری در مورد بازار به وسیله توسعه درک بازار و استفاده از آن برای تصمیمات و فعالیت های بازاریابی مرتبط است. بازارگرایی به پایه و رکن رفتارهای سازمانی با در نطر گرفتن شرکای کسب و کار (مشتریان، رقبا و وظایف داخلی) و همه کسانی که بر عملکرد سازمانی تاثیر دارند تبدیل می شود.

 گرایش به نوآوری

شرکت‌هایی که گرایش به نوآوری دارند بر شایستگی‌های کلیدی در تخصیص منابع و تکنولوژی و استخدام کارمندان و عملیات و بازارها تمرکز می کنند.پژوهش‌های اولیه در خصوص نوآوری در شرکت، به عوامل مؤثر بر نوآوری- نرخ، سرعت و فواید آن- تمرکز داشتند.اکثر تعریف‌های صورت گرفته برای نوآوری با این تعریف توافق دارند: گرایش به نوآوری فلسفه ای است در شرکت‌هایی که در خصوص یادگیری و دانش استانداردهایی را دارند که همه‌ی بخش‌های عملیاتی شرکت را به سمت ایجاد و توسعه نوآوری هدایت می کند.کسب و کارها اعم از خانوادگی و غیر خانوادگی در چهار حوزه می توانند نوآوری کنند؛ مدل‌های کسب و کار، محصولات، خدمات، فرایندها و کانال‌های حفظ یا ایجاد بازار، سبقت گرفتن از رقبا و تضمین رشد بلند مدت و بقای شرکت، خصوصا در محیط‌های بسیار پیچیده و متلاطم.پژوهش‌های اخیر در این حوزه نوآوری را به عنوان گرایشی که به صورت سیستمی کل شرکت را در بر می‌گیرد در نظر گرفته اند. بر اساس این نگرش نیاز به درک دستاوردهای مثبت و منفی گرایش به نوآوری ایجاد شده است.

ادبیات نوآوری تا به امروز به موضوعاتی مثل خروجی های نوآوری پرداخته است همچنین مطالعاتی که رابطه میان گرایش به نوآوری و تأثیرات آن بر سازمان را بررسی کرده اند.نوآوری مفهوم پیچیده ای است که از منابع گوناگون مشتق میشود و انواع آن به صورتهای مختلف تعریف شده است. در یکی از تقسیم بندیهای شناخته شده، نوآوری به دو دسته نوآوری در محصول و نوآوری در فرآیند تقسیم میشود.نوآوری محصول درواقع در برگیرنده ارائه کالا و خدمات جدید در سازمان است، درحالیکه نوآوری فرآیند شامل نوآوری در ابزار و روشهایی نظیر تکنیکهای تولید یا بازاریابی کالاها و خدمات است که از طریق آن، محصولات و خدمات سازمان ارائه میشوند. نوآوری در محصول و نوآوری در فرآیند اغلب در پیوند با یکدیگر روی می دهند؛ زیرا فرآیندهای جدید میتوانند تولید محصولات جدید را امکانپذیر سازند و محصولات جدید نیز توسعه فرآیندهای جدید را ممکن میسازند.نتایج تحقیقات نشان می دهد سازمانها برای دستیابی به مزیت رقابتی بلندمدت، به نوآوری نیاز دارند .نوآوري به معناي ارائه تولیدات و خدمات نو حاصل از کاربرد خلاقیت ها در زمینه هاي مختلف کاري شرکت است. همچنین نوآوري به معناي کاربرد موفق عقاید خلاق در سازمان نیز می باشد.این متغیر بر اساس مولفه هاي نوآوري تولید و نوآوري فرایند اندازه گیري می شود.نهایتأ گرایش به نوآوری نباید با خروجی‌های آن از قبیل تعداد محصولات و خدمات اشتباه گرفته شود.

گرایش ارتباط با مشتری (مشتری گرایی):

گرایش ارتباط با مشتری مجموعه ای از انتقادات درون سازمانی ست که اولویت اول را توجه به منافع مشتری جهت دست یابی به سود بلند مدت می داند، تا نفع سایر ذینفعان همچون مالکان، مدیران و کارکنان.دیشپاند و همکاران، مشتری گرایی را قسمتی از فرهنگ سازمانی می دانند که می تواند مشتری گرایی را به عنوان یک ارزش تقویت کند. نظر دیشپاند و همکارانش مشابه نظر نارور و اسلاتر است که بازارگرایی را به عنوان فرهنگی می دانند که:

  • بالاترین ارزش را برای معیار سود آوری و حفظ ارزش برتر برای مشتریان در مقابل سایر ذینفعان می داند.
  • هنجار رفتاری کارکنان و مدیران ) اعضای سازمان (بر اساس توسعه ی سازمانی و پاسخ گویی به اطلاعات بازار فراهم می شود.

نارور و اسلاتر:  مشتری گرایی درک صحیح مشتریان هدف برای ایجاد ارزش برتر برای او است و شرکتها باید زنجیره ارزش مشتریان را به درستی درک کنند.

گرایش به برند

امروزه مديران متوجه شده اند كه برند و مديريت برند براي ادامه حيات كسب وكارشان بسيار لازم و ضروري است. در واقع برندها به بخش جدايي ناپذير ارزش شركت و نيز يك دارايي استراتژيك مهم تبديل شده اند به طوري كه براي برخي از شركتها، برند، همه ي دارايي آن شركت محسوب ميشود.گرایش به برند رویکردی است که برند را به عنوان منبعی استراتژیک برای شرکت در نظر می‌گیرد که در نگرش و رفتارهای اعضاء نمایان شده است.کلربیان کرده است که صاحبان برندهای دست اول به مشتریان خود وابسته هستند و با دقت بسیار نیازهای مشتری را بررسی می کنند، همچنین به پیامی که برند آن ها در طول زمان به مخاطب انتقال می دهد توجه نشان می دهند که مبادا در تضاد با برآورده کردن نیازهای مشتری باشد. بنابرین فعالیت هایی حمایتی با هدف توسعه یک برند در طول زمان باید صورت بگیرد .

برخی پژوهشگران به گرایش به برند به عنوان متممی برای گرایش به بازار اشاره کرده اند.یا نوع خاصی از بازار گرایی که به جهت تمرکز استراتژیک بر برند سازی ایجاد شده است.اگرچه یک برند قوی نمی تواند به وجود بیاید مگر اینکه برآمده از استنتاج نیازهای مشتریان باشد اما، چشم انداز برندگرایی این گونه است که پیگیری نیازهای مشتری از ایجاد یک برند قوی جلوگیری می کند.بنابرین در حالی که آگاهی از نیازهای مشتری برای ایجاد گرایش به بازار و ارضا کردن نیازهای مشتریان لازم است.شرکت‌های برند‌گرا گامی در جهت پذیرفتن برند به عنوان یک دارایی استراتژیک برداشته اند.به دليل اهميت بالاي برند و مديريت آن، شركتها كم كم از توجه به برند، يك گام فراتر رفته و به سوي بحث برند گرا بودن حركت كردند.پارادایم گرایش به بازار عمومی می‌گوید مشتریان بدون توجه به تأثیری که روی برند می‌گذارند در الویت هستند.

آرده  این موضوع را مورد بحث قرار داده و معتقد است به جای این که فقط برند عاملی برای پاسخ به نیاز‌ها و خواسته‌های مشتری باشد، شرکت‌ها به برند به عنوان چارچوبی که در خلال آن نیاز‌های مشتری هم پاسخ داده می‌شوند نگاه شود.شركتي كه با برند كالا، فقط به عنوان يك نام تجاري برخورد ميكند، از ماهيت موارد استفاده از برند غافل شده است برند تنها يك نام تجاري نيست بلكه براي بسياري از شركتها، همه دارايي شركت محسوب ميشود.

موسمانز با توجه به اهميت استراتژيك برند بيان ميكند كه برند را ميتوان به عنوان ايده يكپارچه بازاريابي در نظر گرفت كه نيروي محرك كسب و كار است. ديويد آكرمعتقد است كه مديريت ارشد شركت بايد توجه بيشتري را به برند معطوف دارد و ميگويد كه توسعه استراتژي برند بايد همزمان با توسعه استراتژي تجاري صورت گيرد.با استفاده از برندها به عنوان نقطه آغازين در تدوين استراتژي شركت، برند گرايي را ميتوان به عنوان يك پيش شرط در نظر گرفت و نيز برندهايي كه به خوبي تثبيت شده اند مي توانند توانايي شركتها براي رقابت و نيز رشد و سود دهي را افزايش دهند. برند گرايي بدين ترتيب يك گزينه استراتژيك است كه ميتواند مزيت رقابتي شركتها را تعيين كند و ماحصل آن بهبود بقاي آتي در بلند مدت است.در این پژوهش تعریف وانگ  از برند که بر اساس آن، گرایش به برند، ذهنیتی است که بر اساس آن برند در مرکز استراتژی‌‌های کسب و کار قرار می گیرد، مورد پیگیری قرار گرفته است.

 گرایش کارآفرینانه

سرعت و شدت رقابت محیطی سازمانها را مجبور کرده است تا برای ایجاد نوآوری در محصول و فرآیندها همواره در بازار به دنبال فرصت های جدید باشد.گرایش کارآفرینانه فرآیندی است که سازمان راه های جدیدی برای توسعه و تجاریسازی محصولات جدید، حرکت به سمت بازارهای جدید و ارائه خدمات جدید به مشتریان خلق میکند.لامپکین و دس، گرایش کارآفرینانه را مجموعه ای از روشها، اقدامات و سبکهای تصمیمگیری تعریف میکنند که مدیران از آن برای نوآوری در سازمان استفاده میکنند.آنها در تحقیقات خود پنج بُعد ریسکپذیری، نوآوری، پیشگامی، رقابت تهاجمی و استقلالگرایی را برای گرایش کارآفرینانه معرفی کردند که هر کدام از آن ابعاد نسبت به یکدیگر مستقل هستند. منظور از ریسک پذیری، تمایل مشارکت مدیران شرکت در پروژهشهای پرمخاطره و انجام اقدامات متهورانه ای محتاطانه برای نیل به اهداف شرکت است. نوآوری، تمایل شرکت برای به کارگیری و پشتیبانی از ایده های جدید، مواد بدیع و نوظهور، آزمایشها و فرآیندها یی است که به نتایج ارزشمندی از جمله تولید محصولات و خدمات جدید، فرآیندهای تولید جدید و پیشرفت تکنولوژیکی منجر می شود. پیشگامی چشم اندازی آینده نگر است، به گونه ای که شرکتها فعالانه به دنبال پیشبینی فرصتها یی هستند تا محصولات جدید را توسعه داده و معرفی کنند. بدین ترتیب، از مزایای پیشگامی بهره مند شده و بر محیط خود اعمال فشار می کنند. رقابت تهاجمی، بیان کننده آستانه ای از شدت رقابتی است که شرکت در رقابت با سایرین انتخاب میکند و دربرگیرنده تلاشها یی است که برای فائق آمدن بر رقبا انجام می دهد که خود منعکس کننده گرایشی به سمت سختکوشی و تلاش جدی برای پیروزی است. استقلالگرایی، نشانگر اختیاری است که به یک فرد یا تیم در درون شرکت تفویض میشود تا مفاهیم و چشمانداز های کسب وکار را توسعه داده و آن را تا پایان به پیش برد. اینچنین سیاستی، کارکنان را تشویق میکند تا در تغییرات مشارکت کرده و به طور جدی در فعالیتهای کارآفرینانه درگیر شوند.گرایش به کارآفرینی در شرکت در قالب مکانیسم یادگیری و گزینش با هدف ایجاد و افزایش تمایل به کشف و خطرپذیری برای توسعه محصولات جدید، تعریف شده است .از عواملی که بر رابطه گرایش کارآفرینانه با سطح توسعه در فرایند توسعه محصول جدید اثرگذار است و در نقش یک عامل میانجی می باشد می توان به سیستم های کنترل داخلی اشاره کرد. در واقع این سیستم ها می توانند تکامل فعالیت های توسعه محصول جدید را در جهت رسیدن به اهداف سازمان تضمین کنند. متأسفانه راجع به این که چطور گرایش کارآفرینی بر سطح توسعه محصول جدید از طریق سیستم های کنترل داخلی تأثیر می گذارد، اطلاعات زیادی وجود ندارد.

گرایش به یادگیری

یادگیری به عنوان محرک نوآوری نگریسته می شود. چرا که از طریق به چالش کشیدن دیدگاه های قدیمی نسبت به بازار موجب تقویت قابلیت های سازمان می شود.اهمیت یادگیری با توجه به نقش دانش در محیط تجاری که دارای ویژگی هایی از قبیل جهانی شدن روزافزون و تفاوت های فرهنگی اجتماعی و اقتصادی است، روشن می شود.

منبع

شریف نژاد ،فاطمه(1393)، تاثیر گرایشات ارزشی و استراتژیک یررشد کسب و کارهای خانوادگی درصنعت پوشاک ورزش ،پایان نامه کارشناسی ارشد مدیریت کارآفرینی کسب و کار ،دانشگاه علامه طباطبایی

ازفروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0