انواع مدل‏های مدیریت دانش

پس از آشنايي اجمالي با مدل‏هاي دانش در اين بخش چند مدل كه هر يك ضمن داشتن مشابهت با ديگر مدل‏ها، بعد خاصي از موضوع را در بردارند بررسي مي‏شوند تا از اين طريق امكان مقايسه و شناخت ابعاد گوناگون مديريت دانش براي يكپارچه‏سازي و به كارگيري بهتر آنها فراهم شود. تاکنون نویسندگان بسیاري مدل‏هایی را در رابطه با فرآیند مدیریت دانش ارائه نموده‏اند. اکثر این مدل‏ها از نظر محتوایی تقریباً مشابه هستند اما داراي واژه‏ها و فازهایی با ترتیبات متفاوتی می‏باشند. در این مدل‏ها، فرض می‏شود که مرحله‏ها و فعالیت‏ها اغلب همزمان، گاهی اوقات پی در پی و بندرت در یک ترتیب خطی هستند. در ادامه به معرفی چند مدل پرکاربرد و متداول مدیریت دانش پرداخته می‏شود.

مدلهيسيگ

مدل هيسيگ از چهار فرايند زير تشكيل شده است:

  • خلق كن: اين امر به توانايي يادگيري و ارتباط بر مي‏گردد. توسعه اين قابليت، تجربه تسهيم دانش، ايجاد ارتباط بين ايده‏ها و ساختن ارتباط‏هاي متقاطع با ديگر موضوعات، از اين اهميت كليدي برخوردار است.
  • ذخيره كن: به عنوان دومين عنصر مورد نياز مديريت دانش است كه از طريق آن، قابليت ذخيره سازمان يافته‏اي كه امكان جستجوي سريع اطلاعات، دسترسي به اطلاعات براي كارمندان ديگر و تسهيم مؤثر دانش فراهم مي‏شود، به وجود مي‏آيد. در اين سامانه بايد، دانش‏هاي لازم به آساني براي استفاده همگان ذخيره شود.
  • نشركن: اين فرايند به توسعه يك روح جمعي كه در آن افراد به عنوان همكاران در جهت دنبال كردن اهداف مشترك، احساس پيوستگي به هم داشته و در فعاليت‏هايشان به يكديگر وابسته‏اند، كمك مي‏كند.
  • به كار ببر: چهارمين فرايند، از اين ايده آغاز مي‏شود كه ايجاد دانش، بيشتر توسط كاربرد عيني دانش جديد ميسر است، اين عنصر، دايره فرايند مركزي مديريت دانش متحد را تكميل مي‏كند.

مدل ماركم.مك الروي

وي با همكاري ديگر اعضاي كنسرسيوم بين المللي مديريت دانش براي اين نوع از مديريت، چهار چوب فكري با نام “دوره عمر دانش “تعريف كرده كه در آن، علاوه بر نظريه نوناكا و تاكوچي بر نكته مهم ديگري نيز تاكيد شده است: “دانش تنها پس از اينكه توليد شد، وجود دارد و بعد از آن مي‏توان آن را مهار، كدگذاري يا تسهيم نمود”. بنابراين “مك الروي”  فرايند ايجاد دانش را به دو فرايند بزرگ يعني توليد دانش و پيوسته كردن دانش تقسيم مي‏كند:

 توليد دانش: فرايند خلق دانش، سازماني جديد است كه به وسيله يادگيري گروهي، كسب دانش و اطلاعات و ارزيابي دانش انجام مي‏گيرد. اين فرايند مترادف يادگيري سازماني است.

 پيوسته كردن دانش: از طريق برخي فعاليت‏ها كه پخش و تسهيم دانش را تجويز مي‏كنند، انجام مي‏گيرد. اين عمل كارهايي از قبيل پخش دانش(از طريق برنامه و غيره)، جستجو، تدريس، تسهيم و ديگر فعاليت‏هاي اجتماعي كه موجب برقراري ارتباط مي‏گردد را شامل مي‏شود.

مك الروي همچنين به دو موضوع “عرضه” و “تقاضا” نيز توجه دارد:

  • سمت عرضه: عمل مديريت دانشي است كه در هر صورت براي افزايش عرضه دانش موجود به همكاران يك شركت طراحي مي‏شود.
  • سمت تقاضا: بر روي عرضه دانش موجود به عده‏اي از نيروي كار متمركز شده و سعي در افزايش ظرفيت آنان جهت توليد دارد، به اين ترتيب، ماموريت مديريت دانش، اين است كه ظرفيت يك سازمان را جهت تقاضا براي دانش جديد بالا ببرد.

مدلبك من

  • “بك من” هشت مرحله زير را براي فرايند مديريت دانش پيشنهاد داده است :شناسايي كردن: تعيين صلاحيت‏هاي دروني، منبع استراتژي، قلمرو دانش.
  • تسخير كردن :رسمي كردن دانش موجود.
  • انتخاب كردن: تعيين ارتباط دانش، ارزش و دقت، رفع دانش‏هاي ناسازگار.
  • ذخيره كردن: معرفي حافظه يكي شده در مخزن دانش با انواع الگوهای دانش.
  • پخش كردن: توزيع دانش براي استفاده‏كنندگان به طور خودكار بر پايه علاقه و كار و تشريك مساعي دانش در ميان گروه‏ها.
  • به كار بردن: باز يافتن و استفاده دانش در تصميم‏گيري‏ها، حل مسائل، خودكار كردن و پشتييباني كار و مددكاري شغل و آموزش.
  • ايجاد كردن: توليد دانش جديد در حين تحقيقات، تجربه كردن كار و فكر خلاق.
  • تجارت كردن :فروش و معامله، توسعه و عرضه كردن دانش جديد به بازار در قالب محصولات و خدمات.

مدل بكوويتز و ويليامز

اجزاي فرآيند مديريت دانش ارايه شده از سوي« بكوويتزو ويليامز» شامل هفت عامل:يافتن، بكارگيري، يادگيري، تسهيم، ارزيابي، ايجاد، نگهداري و حذف است كه بايد براي ايجاد سرمايه بر پايه دانش بصورت يكپارچه مديريت شوند.

الف) يافتن: نكات اساسي كه در يافتن اطلاعات درست، بايد در زمان مناسب مد نظر قرار گيرند، عبارتند از آيا منابع و حاملان دانش مشخص‏اند؟

ب) بكارگيري: به اين معنا است كه بتوان خلاقانه و مشتر ي گرايانه، راه‏حل‏هاي مناسب را به دست آورد. اين امر از طريق پيشنهاد راه‏هاي گوناگون براي استفاده از دانش‏هاي بالقوه انجام مي‏شود. نكاتي كه بايد براي تحقق اين موضوع مورد توجه قرار گيرد عبارتند از جريان آزاد ايده‏ها در داخل سازمان.

پ) يادگيري: بررسي در خصوص يافتن دلايل موفقيت يا عدم موفقيت پروژه‏هاي انجام شده به منظور لحاظ كردن نتايج آن در پروژه‏هاي انجام شده به منظور لحاظ كردن نتايج آن در پروژه‏هاي آتي براي انجام اثر بخش آنها. عبارت‏اند از در تمام سازمان، جمع‏آوري تجربيات و آموخته‏ها به رسميت شناخته شود.

ت) تسهيم: در اين فرآيند، همكاران دانش‏هاي خود را به ديگران انتقال مي‏دهند و اين امر، موجب گسترش پايه‏هاي دانش سازماني مي‏شود. در اين زمينه بايد گفت، تبادل دانش در سازمان، به زمان و بسترسازي مناسب نياز دارد، چرا كه ممكن است، اين حالت به دلايل گوناگون در برخي ازهمكاران، احساس خطر را برانگيزد. نكات اساسي در تبادل دانش، عبارتند از همكاران بر انگيخته شوند و مايل باشند كه دانش خود را ارايه دهند.

ث) ارزيابي: در اين فرآيند بايد دانش‏هاي موجود و نيازهاي فعلي و آتي دانش ارزيابي شوند. براي اين كار لازم است، ميزان رشد پايه‏هاي دانش و نيز دستاوردهاي سرمايه گذاري مرتبط با آن اندازه‏گيري شود.

فاكتورهايي كه امكان اندازه‏گيري پايه‏هاي دانش را ممكن مي‏سازند، عبارتند از انواع شاخص‏ها، معيارها و نكات اساسي در اندازه‏گيري ارزش دارايي‏هاي سازماني ايجاد شود.

ج) ايجاد/نگهداري: بايد دانش‏هاي مهم و استراتژيكي در اين فرآيند توسعه يابند و دارايي‏هاي دانشي، نيز مورد توجه قرار گيرند. براي ايجاد و نگهداري دانش بايد ايجاد بستر و ابزارهاي مناسب براي نگهداري دانش و خلق دانش‏هاي جديد فراهم باشد.

چ) حذف: در اين فرآيند، دانش‏هايي كه از نظر استراتژيك و كاربرد ديگر، بي‏معني هستند بايد از سيستم حذف يا در جايي ديگر انبار شوند و دانش‏هاي ابطال شده انبار نشوند.

مدل نوناكا و تاكوچي (راهبردهای انتقال دانشی)

چنانچه انتقال دانش در سازمان از روند مناسبی برخوردار باشد، دانش بین گروه‏ها و افرادی که با یکدیگر کار می‏کنند تبادل شده و افراد به سمت یادگیری بیشتری گرایش پیدا می‏کنند و می‏توانند توانایی خود را برای دستیابی به اهداف سازمانی و فردی ارتقا دهند.محققان مديريت ژاپني نوناكا و تاكوچي تاثير بسياري بر مباني مديريت دانش داشته‏اند. مفهوم « دانش پنهان » و « دانش آشكار » توسط نوناكا براي طرح‏ريزي نظريه يادگيري سازماني طبقه‏بندي شده است. در اين تقسيم بندي، با توجه به همگرايي بين شكل‏هاي پنهان و آشكار دانش، آنان مدلي را پايه‏گذاري كرده‏اند كه به نام خودشان معروف شده است. اين مدل بر خلاف مدل‏هاي پيشين، تمركز خود را بر دو نوع دانش آشكار و نهان مبذول داشته، به نحوه تبديل آنها به يكديگر و نيز چگونگي ايجاد آن در تمامي سطوح سازماني(سطح فردي،گروهي و سازماني) توجه دارد. در اين مدل پويا، نحوه استفاده و تبديل اين دو دانش و چگونگي مديريت دانش در اين زمينه، به صورت حركت مارپيچي (حلزوني) مطابق شكل شماره فرآيندي مستمر فرض شده است.

همچنين در تفكر مذكور، فرض بر اين است كه تنها افراد،به وجود آورنده دانش هستند. بنابراين، فرآيند توليد دانش سازماني، می‏بايست به عنوان فرآيندي مستمري باشد كه در آن، دانش ايجاد شده توسط افراد، بطور سازماندهي شده‏اي، تقويت و هدايت شود. بر پايه مدل نوناكا و تاكوچي مراحل زير باید براي انتقال (تبديل) اين دو نوع از دانش، در سطوح گوناگون سازمان انجام شوند.

الف) اجتماعي نمودن (پنهان به پنهان): انتقال دانش نامشهود يك فرد به فرد ديگر، نحوه رفع مشكل برنامه طراحي بصورت غير معمول. براي انجام موثر اين فرايند بايد ميان افراد، فرهنگ مشترك و توانايي كار گروهي ايجاد شود كه با استفاده از نظريه‏هاي اجتماعي و همكاري ميسر مي‏شود. نشست گروهي كه تجربيات را توضيح داده، درباره آن بحث مي‏كند، فعاليتي است عادي، كه در آن اشتراك دانش پنهان مي‏تواند رخ دهد.

ب) خارجي كردن(بيروني سازي)(نهان به آشكار): تبديل دانش نامشهود به دانش مشهود. در اين حالت فرد مي‏تواند، دانش خود را در قالب مطالب منظم (سمينار،كارگاه آموزشي) به ديگران ارايه دهد. گفتگوهاي ميان يك گروه، در پاسخ به پرسش‏ها يا برداشت از رخدادها، از جمله فعاليت‏هاي معمولي هستند كه اين نوع از تبديل در آنها رخ مي‏دهد.

ج) پيوند و اتصال برقرار كردن (آشكار به آشكار): در اين مرحله، حركت، از دانش آشكارفردي، به سمت دانش آشكار گروهي و ذخيره سازي آن صورت مي‏پذيرد و با توجه به استفاده از دانش موجود، امكان حل مسائل از طريق گروه فراهم شده، به دنبال آن دانش، توسعه مي‏يابد.

د) دروني سازي(آشكار به نهان): در اين مرحله دانش اشكار به دست آمده در سازمان، نهادينه مي‏شود. همچنين گذراندن اين مرحله براي افراد، آفرينش دانش ضمني جديد شخصي را نيز در پي دارد(كسب دانش پنهان جديد از دانش آشكار موجود).

گذراندن مراحل چهارگانه بالا، بايد به صورت پياپي و حركت حلزوني شكل، ادامه يابد، تا به اين وسيله، هر مرحله‏اي، كامل كننده مرحله پيش از خود باشد و ضمن نهادينه شدن دانش در سازمان، باعث توليد و خلق دانش‏هاي جديد نيز شود.نكته مهم ديگر آن است، كه هنگامي‏كه افراد در اين فرآيندها شركت مي‏كنند، آموزش سازماني نيز رخ مي‏دهد، زيرا در اين مشاركت، دانش افراد با ديگران، به اشتراك گذارده مي‏شود، توضيح داده مي‏شود، براي ديگران قابل دسترسي مي‏شود و همچنين خلق و توليد دانش جديد از طريق اين فرآيندها رخ مي‏دهد.

البته بايد توجه داشت كه اين فرآيندها در تركيبات مختلف و در موقعيت‏هاي كاري ما بين افرادي كه با يكديگر مشغول به كارند، به وقوع مي‏پيوندد. خلق دانش، نتيجه تاثير متقابل افراد و دانش آشكار و پنهان است، به واسطه تعامل فرد با ديگران، دانش نهان، برون سازي شده به اشتراك گذارده مي‏شود، همچنين افراد در اين فرايندها از راه مديريت دانش با به دست آوردن بينش و تجربه سازماني خود يا توسط كاركنان ديگر، دانش را خلق، منتشر و دروني مي‏كنند. از آنجا كه همه فرايندهاي اين مدل مهم‏اند، بنابراين لازم است آنها را در مديريت دانش به صورت يكپارچه مورد توجه قرار داده با انديشيدن تدابير و برنامه‏ريزي‏هاي لازم و نيز با عنايت به موقعيت سازمان مورد نظر، توازن بين اين فرايندها را برقرار کرد.

منبع

 سليمي، مستانه(1394)، رابطه بين مديريت دانش با چابكي سازماني كاركنان، پايان نامه كارشناسي ارشد،  تكنولوژي آموزشي، دانشگاه آزاد اسلامي

از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید

اگر مطلب را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

0