انسان وعزت نفس
انسان در طول زندگي خود تلاش پيگير و مستمري را براي شناخت خود و رسيدن به يك ارزشيابي مطلوب از خود، به عمل آورده است. در آغاز زندگي، كودك امنيت و آرامش را از طريق خانواده، والدين و مراقبين خود دريافت مي كند. و از اين طريق اضطرابش كاهش مي يابد، ولي در گذر زندگي، تعاملات مختلف با خانواده، مدرسه، همسالان و محيط اجتماعي كه در آن زندگي مي كند، شناخت از خود و نگرشي كه نسبت به خود دارد را شكل مي دهد و اين اطلاعات، سازنده فرداي اوست.
تحقيقات زيادي مؤيد اين نكته است كه ارتباط متقابلي بين عزت نفس، عزت نفس و تصور فرد از توانايي خود وجود دارد و اگر احساس ارزشمندي يك فرد كاهش يابد، احساس ضعف و ناتواني در فرد ايجاد مي شود. و بر عكس اگر آن را افزايش دهيم، احساس توانمندي و ارزش را در فرد مهيا مي كند و تغييرات مثبتي همچون افزايش پيشرفت تحصيلي، افزايش تلاش براي موفقيت، داشتن عزت نفس، بلند همت بودن، تمايل به سلامت بيشتر، لذت بردن از روابط با ديگران و پيش بيني مثبت نسبت به موقعيت هاي بعدي در او پديدار مي شود.
نظریه اسناد
نظریه اسناد از جمله دیدگاه های پویای روانشناختی است که به تبیین و تشریح ادراک افراد از علل وقایع می پردازد. به عبارت دیگر اسناد به ادراک یک فرد از علل رفتار خود و یا رفتار دیگران اشاره دارد. در واقع انسان به منظور فهم دنیای اطراف خود به استنباط روابط علی میان وقایع، رفتارها و پیامد ها می پردازد .راتر، برای اولین بار اصطلاح هسته کنترل را وارد فرهنگ روان شناسی کرد. از نظر وی هسته کنترل جزئی از متغیرهای شخصیتی محسوب می گردد و به وابستگی ادراکی پیامدهای رفتاری اشاره دارد .
فرد دیگری که در گسترش نظریه اسناد سهم بسزایی دارد، برنارد واینر می باشد. وی یکی از منابع مهم انگیزشی انسان را، کاوش او برای فهم می داند . بیشتر فعالیت های واینر، در حیطه رفتارهای مرتبط با پیشرفت تحصیلی متمرکز می باشد. به اعتقاد او باور افراد در مورد علل موفقیت ها و شکست هایشان، نقش مهمی در فهم رفتارهای آنان دارد .هسته کنترل دارای دو سطح درونی و بیرونی است. فردی که دارای هسته کنترل درونی است، عامل پیامدهای رفتاری خود را به خود نسبت می دهد. برعکس وقتی هسته کنترل بیرونی باشد فرد اعتقاد دارد که وقایع بیرونی منشا رفتار او هستند .
از افراد ديگري كه در توسعه نظريه اسناد نقش داشته اند مي توان به ابرامسون ، سليگمن و تيزدال، اشاره كرد. در واقع فعاليت هاي اين پژوهشگران در زمينه اسناد، با تدوين مجدد نظريه درماندگي آموخته شده همراه بود. معمولاً بسياري از موجودات به دنبال وقايع ناخوشآيند غير قابل كنترل، يك سري نواقص هيجاني، انگيزشي و شناختي از خود نشان ميدهند كه از اين نواقص تحت عنوان درماندگي آموخته شده نام ميبرند.
به اعتقاد سليگمن ، پديده درماندگي آموخته شده معادل افسردگي در انسان ها ميباشد. اما از آنجا كه نظريه درماندگي آموخته شده قادر به توضيح در مورد چگونگي مزمن شدن و عموميت يافتن علائم افسردگي نبود، اين نظریه بر اساس سبك اسناد، مورد تجديد نظر و تدوين مجدد قرار گرفت . براساس اين تجديد نظر، اين اسنادهاي علي افراد است كه بدنبال وقايع ناخوشايند غير قابل كنترل، تعيين كننده علائم افسردگي و درماندگي آموخته شده در آنان ميباشد .
در واقع افراد به دنبال مواجهه با وقايع ناخوشايند غير قابل كنترل از خود ميپرسند «چرا؟» پاسخ آنها به اين سوال بر چگونگي واكنش آنها به اين وقايع تاثير ميگذارد. طبق نظر آبرامسون، سليگمن و تيزدال، تبيين علي افراد داراي سه بعد ميباشد. اول آنكه علت واقعه ممكن است در رابطه با خود شخص باشد (تبيين دروني) و يا در ارتباط با موقعيت و شرايط بيروني باشد (تبيين بيروني). دوم آنكه ممكن است علت واقعه در طول زمان با دوام باشد (تبيين با ثبات) و يا متغير باشد (تبيين بيثبات). و سوم آن كه ممكن است علت مورد نظر دامنه گستردهاي از پيامدها را تحت تاثير قرار دهد؛تبيين عمومي و يا تنها محدود به يك واقعه خاص باشد؛تبيين ويژه.
پيترسون و سليگمن ، عنوان ميكنند هر چند اين تبيين هاي علي همانند صفت ميباشند، اما در طول زمان در معرض تغيير قرار ميگيرند؛ بدين معنی كه همان گونه كه اين تبيين هاي علي، وقايع آينده را تحت تاثير قرار ميدهند، خود آنها نيز از وقايع زندگي اثر ميپذيرند؛ بعنوان مثال : هم چنان كه سبك اسناد فرد بر افسردگي مؤثر است، افسردگي نيز سبك اسناد را تحت تأثير قرار ميدهد. سلیگمن، از پیشگامان کاربرد سبک اسنادی در بهداشت روانی به ویژه افسردگی است که در زمینه رابطه سبک اسنادی و افسردگی، دو مقوله را مطرح می سازد:
- سبک اسناد بدبینانه
- سبک اسناد خوش بینانه .
نظریه انتساب
فرض اساسي نظرية انتساب اين است كه افراد ميخواهند بدانند چرا آنها و ديگران پيامد خاصي را تجربه ميكنند . آنها ميخواهند علت هاي نهفته در موفقيت ها يا شكست ها، پيروزي ها يا مصيبت ها، مقبوليت ها يا طرد شدن هاي اجتماعيشان را بدانند. بعد از پيامدهاي زندگي، فرد ممكن است اين سؤال ها را از خود بپرسد: چرا در آن امتحان شيمي رد شدم؟ چرا سوزي را از مدرسه اخراج كردند؟ چرا اين آدم فقير است؟ چرا آقای بوش انتخابات رياست جمهوري 1992 را باخت؟ چرا فرانك جواب تلفن مرا نداد؟ برخي پيامدها به توجيه كمي نياز دارند. اگر كسي انتظار وقوع پيامد خاصي را داشته باشد و آن پيامد واقعاً روي دهد، چرا بايد خود را درگير انتساب عليتي كند؟
براي مثال، اگر انتظار اتوبوس ساعت چهار را داشته باشيد و اتوبوس سر وقت حاضر شود، چه لزومي دارد تلاش شناختي كند براي اينكه بفهمد چرا اين رويداد مطلوب رخ داده است؟ وقتي كه انتظار موفقيت دارد و موفق هم ميشود و زماني كه انتظار شكست را دارد و شكست هم ميخورد، پس اين پيامدها پيشبيني شده هستند و باعث نميشوند كه تحليل انتسابي صورت گیرد. از طرف ديگر، پيامدهاي غير منتظره توجه را جلب ميكنند، و افراد سعي ميكنند علت آنها را بفهمند. شكست، زماني كه موفقيت انتظار ميرود يا موفقيت، زماني كه شكست انتظار مي رود، پيامدهاي غير منتظرهاي هستند كه انسان برای آنها نياز به توجيه دارد: چرا اتوبوس سر ساعت نيامد؟ چرا آن سياستمدار بازنده برد؟ چرا در امتحان رد شدم؟ و چرا او دعوت بيغرض مرا رد كرد؟
افراد علاوه بر پيامدهاي غير منتظره ميخواهند پيامدهايي را توجيه كنند كه فوقالعاده منفي يا مهم هستند. بنابراين، تجزيه و تحليل عليتي بعد از پيامدهايي صورت ميگيرد كه غير منتظره، منفي و مهم هستند پس جستجو براي انتساب عليتي به احتمال زياد بعد از شكست مهم و غير منتظره صورت مي گيرد، مثل رد شدن در درس نسبتاً آساني كه براي فارغالتحصيل شدن بايد آنرا بگذرانيد .
افراد به دو دليل اساسي انتساب ميكنند: اولاً آنها ميخواهند بدانند چرا شكست هاي مهم وغير منتظره روي ميدهند. ثانياً، افراد اطلاعاتي را كه از جستجوهاي انتسابي كسب ميكنند براي بهبود بخشيدن به زندگيشان و نحوة تعامل كردن با محيط به كار ميگيرند، براي مثال دانشجويي كه در يك امتحان رد ميشود، و علت آن را خوب تجزيه و تحليل ميكند از دانشجويي كه درصدد توجيه كردن علت شكست خود بر نميآيد، دفعة بعد وضعيت بهتري خواهد داشت. اگر دانشجوي اول شكست خود را به گردن تلاش نكردن بيندازد، احتمالاً گام هاي لازم را براي بر طرف كردن علت آن بر ميدارد. در مقابل، دانشجوي دوم، ممكن است شكست قبلي را بارها تكرار كند .
انتساب ها براي توجيه پيامدها
انتساب عليتي شرح ميدهد كه چرا پيامد خاصي روي داده است . انتسابها دليلي است كه فرد براي توجيه بردن يا باختن، پذيرفته شدن يا طرد شدن، تقويت شدن يا تقویت نشدن ميآورد. وقتي كسي مي گويد كه دعوت او را پذيرفتم چون بسيار زيبا بود، پيامد (پذيرفتن دعوت) و انتساب عليتي (چون او بسيار زيبا بود) را مشخص ميكند. همين طور، كسي كه ميگويد مسابقه را باخته چون كه به طور جدي سعي نكرده است، پيامد (باختن) و انتساب آن ؛چون تلاش كمي كرده است را مشخص ميكند. البته براي توجيه اينكه چرا فردي دعوت يك را پذيرفته است يا چرا او مسابقه را باخته است هر نوع انتسابي امكانپذير است ولی نظريه بر انتساب فرد تمركز ميكند كه وقتي صورت ميگيرد بر انگيزش و هيجان بعدي او تأثير ميگذارد.
وینر، این موضوع را مطرح می کند که به پيامد اخيري كه در زندگي خودتان تجربه كردهايد فكر كنيد، و لحظهاي به دلايل وقوع بينديشيد. احتمالاً به دلايل گوناگون و احتمالي متعددي فكر خواهيد كرد. ورزشكاري را در نظر بگيريد كه مسابقة مهمي را باخته است. شكست او ممكن است به فقدان توانايي، فقدان تلاش، فقدان مهارت، خستگي، داوري هاي سودار، صدمه، راهبرد بيحاصل، ياران تنبل، تماشاچيان متخاصم، تجهيزات ناکافی، مربي بي كفايت يا صرفاً بدشانسي نسبت داده شود. شايد هنگام بررسي پيامدتان، غير از عواملي كه در فوق به آنها اشاره شد به انتساب هاي ديگري هم فكر كرده باشيد. انتساب هايي مثل هوش، زرنگي، جذابيت بدني، خلق، بيماري، هوا، ويژگي شخصيت، چرخة زيستي، مزاحمت، و سوگيري ديگران.
در حالي كه ده ها انتساب امكانپذير هستند، انتساب هايي كه بيش از همه صورت مي گيرند، حداقل در موقعيت هاي پيشرفتي، انتساب هاي توانايي و تلاش هستند؛ يعني، توانايي زياد و تلاش جدي عموماً موجب موفقيت مي شوند؛ توانايي كم و تلاش بيحاصل موجب شكست ميشوند.در حالي كه توانايي و تلاش، انتساب هاي بسيار رايجي هستند، انتساب هاي ديگري هم وجود دارند كه متداولاند. بنابراين، پژوهشگران همة انتساب هاي ممكن را در سه بعد عليتي سازمان دادهاند كه در بخش بعدي به آنها پرداخته خواهد شد.
ابعاد عليتي انتساب ها
انتساب هايي كه براي توجيه كردن پيامدها به كار برده ميشوند يا در فرد وجود دارند؛ مثل شخصيت، هوش، مهارت، تلاش، راهبرد، و زيبايي جسماني و يا در مکان؛ مثل هوا، تأثير ديگران، يا دشواري تكليف. بعد دروني- بيروني يا شخص- محيط انتساب، منبع ناميده ميشود. منبع به معني مكان است، يعني اين كه آيا علت در درون فرد قرار دارد يا در محيط .
علت ها از نظر پايداري هم فرق دارند، كه دومين بعد عليتي است. برخي انتساب ها مثل هوش، مهارت، و شخصيت نسبتاً بادوام هستند، در حالي كه انتساب هاي ديگر مثل خلق، تلاش، شانس، و هوا زودگذرند و لحظه به لحظه تغيير ميكنند. انتساب هاي عليتي كه در زمانها و موقعيتهاي مختلف ثابت هستند علت هاي پايدار ناميده ميشوند، در حالي كه انتساب هايي كه در زمان ها و موقعيت هاي مختلف تغيير ميكنند، علت هاي ناپايدار خوانده ميشوند .
سومين بعد انتسابي كه كنترلپذيري نام دارد، علت هاي قابل كنترل را از علت هاي غير قابل كنترل متمايز ميكند .تلاش و راهبرد، نمونههايي از علت هاي قابل كنترل هستند، در حالي كه هوا، مهارت، حريف، ضعف تجهيزات، كمك، مزاحمت، يا سوگيري ديگران مواردي از علت هاي غير قابل كنترل هستند. توجه داشته باشيد كه كنترلناپذير بودن علت، عمدتاً به تعبيرهاي فردي بستگي دارد، به طوري كه توانايي يا جراحت ممكن است براي يك نفر علتي كنترلپذير باشد و براي ديگري علتي كنترلناپذير.
انتساب هاي عليتي به صورت زير طبقهبندي ميشوند :
- منبع: دروني در برابر بيروني
- پايداري: پايدار در برابر ناپايدار
- كنترلپذيري: كنترلپذير در برابر كنترل ناپذير
مفهوم منبع كنترل به عنوان بخشي از نظرية يادگيري اجتماعي راتر ، بيانگر انتظار تعميميافتهاي است در مورد عوامل مؤثر بر پاداش و تنبيه در زندگي انسان. در يك طرف پيوستار، كساني قرار دارند كه به توانايي خود در مهار كردن رويدادهاي زندگي، يعني منبع داخلي نظارت و كنترل باور دارند و در انتهاي ديگر، افرادي هستند كه معتقدند رويدادهاي زندگي مانند پاداش و تنبيه، در نتيجة عوامل خارجي، هم چون تصادف، شانس يا تقدير، يعني عوامل خارجي منبع كنترل بوجود مآيند. از اين مقياس داخلي- خارجي (مقياس I-E) براي سنجش تفاوتهاي افراد در اين كه چه مقدار از پاداشها و تنبيهها تحت كنترل عوامل داخلي و خارجي است، استفاده ميشود.
افراد در جستجوگري و كنجكاوي خود از علل حوادث و پديدههاي زندگي، علتهاي متفاوتي را انتخاب ميكنند كه از نظر رواني- اجتماعي اين انتخاب بر فرآيندهاي شناختي، عاطفي، انگيزشي و ويژگيهاي شخصيتي و عملكردهاي بعدي آنها (در موقعيتهاي تحصيلي، اجتماعي، شغلي) تأثير بسزايي دارد. به علتهايي كه افراد، نتايج عملكرد خود را به آنها نسبت ميدهند، اسناد علي ميگويند. مردم معمولاً توانايي را يك ويژگي ثابت در نظر ميگيرند. در مقابل، تلاش به عنوان يك ويژگي شخصي ناپايدار در نظر گرفته ميشود. بسياري از مردم كه به خوشبختي اسناد ميكنند آن را بسيار متغير ميدانند. علت موفقيت گاهي به بسياري يا همة موقعيتهاي زندگي مربوط است و شخص نميتواند موقعيت را آگاهانه براي يك هدف مطلوب دستكاري كند (كنترلناپذير) و گاهي ميتواند چنين كاري را انجام دهد (كنترلپذير).
تلاش تنها اسنادي است كه معمولاً به عنوان اسناد كنترلپذير در نظر گرفته ميشود. تاريخچه شكستهاي تحصيلي دانشآموزان از عمدهترين مواردي است كه نقش اسنادي علي را به روشني نشان ميدهد. در اين موارد دانشآموزان بين موفقيتها و اعمال خود رابطة زيادي نميبينند و شكست خود را به فقدان توانايي (اسنادهاي دروني) نسبت ميدهند. آنها تصور منفي از خود دارند و احساس عدم شايستگي ميكنند. اين احساس باعث كاهش عملكرد در آنها ميشود و كاهش عملكرد باعث شكست مجدد آنها ميگردد. چنانچه تصور ذهني نادرست انتخاب شده ادامه يابد، فرد دچار ناراحتيهاي رواني و عدم تطابق اجتماعي ميشود .
معلمان با تجربه و خردمند، همواره به وجود ارتباط مثبت و قابل توجهي بين درك دانشآموز از خود و عملكرد او در مدرسه اشاره كردهاند. آنان بر اين باورند كه فراگيراني كه از خود و تواناييهايشان خشنود هستند، به احتمال بسيار زياد، راه موفقيت را در پيش خواهند گرفت. پژوهشهاي ديگر نشان ميدهد كه بين سبك هاي اسناد علي و انگيزش درعملكرد بعدي، رابطه نیرومندی وجود دارد. دانشآموزان براي علل موفقيتها و شكست هاي خود دلايلي را عنوان ميكنند كه ميتواند يك منبع انگيزش مهم براي هدايت رفتارهاي آتي باشد. نظرية اسناد عقيده دارد وقتي افراد موفقيتهاي خود را به تلاش و توانايي (علتهاي دروني) اسناد ميكنند، براي موفقيتهاي بعدي، و سطوح بالاتر شايستگي ادراك شدة خود، انگيزش بيشتري خواهند داشت.
اسناد موفقيتها به توانايي، ثابت است و احتمالاً در آينده نيز ادامه دارد و اسناد تلاش، اسناد مناسب انگيزشي براي موفقيتهاي بعد از شكست است؛ زيرا كه قابل كنترل است و چنانچه فرد تصميم بگيرد ميتواند آن را بدست آورد. به هرحال وقتي كه افراد شكست را تجربه ميكنند مناسبترين اسناد از لحاظ انگيزشي، تلاش است. يعني شاگرداني كه شكست خود را به فقدان تلاش اسناد ميكنند، به احتمال زيادي باور دارند كه ميتوانند در آينده موفق شوند. به علت اينكه تلاش به عنوان اسناد قابل كنترل تفسير ميشود، شاگرداني كه شكست خود را به فقدان تلاش اسناد ميدهند احتمالاً باور دارند كه مجبور به تكرار شكست نيستند . به علاوه به علت اينكه تلاش كنترلپذير است، به احتمال زياد آنها معتقدند كه ميتوان با انجام كارهايي موقعيت را تغيير داد.
توجه روزافزون به نقش با اهميت متغيرهاي شناختي و غير شناختي در پيشرفت تحصيلي دانشآموزان، زمينهساز انجام تحقيقات زيادي شده است. در اين تحقيق نيز سعي شده تا رابطه بين سبك هاي اسنادي به عنوان يك متغير شناختي و انگيزه پيشرفت بعنوان يك متغير غيرشناختي و يا يك رگه شخصيتي با پيشرفت تحصيلي مورد مطالعه قرار گيرد. از مفهوم سبك اسنادي يا سبك تبييني براي مشخص كردن انواع تبيين هايي استفاده ميشود كه افراد معمولاً در مواجهه با يك رويداد به كار ميگيرند . عوامل علي رفتار را «اسناد» ميگويند و بر اين اساس، رفتار ديگران را به عوامل يا به ويژگيهاي شخصيتي پايدار ؛ به اصطلاح عوامل غيرموقعيتي و يا به جنبههايي از موقعيت اجتماعي آنان اسناد ميدهند .
دانشآموزاني كه معمولاً حوادث بد را به عوامل دروني، پايدار و كلي نسبت ميدهند (من شكست خوردم چون به اندازه كافي با هوش نيستم) نسبت به آنهايي كه چنين حوادثي را با توجه به علل بيروني، ناپايدار و اختصاصي تبيين ميكنند (من شكست خوردم چون جلسه امتحان خيلي شلوغ بود) برتري اندكي نشان ميدهند. افزون بر اين، در دانشآموزاني كه در مواجهه با حوادث خوب، تبيينهاي بيروني، ناپايدار و اختصاصي نشان ميدهند (من در درس روانشناسي نمره «الف» گرفتم چون معلم روز خوبي داشت) در مقايسه با آنهايي كه به تبيينهاي دروني، پايدار و كلي (من با هوش هستم)، مبادرت ميورزد، كمآموزي ديده ميشود .
سبك اسنادي داراي استلزام هاي مهمي در بخش هاي متفاوتي از زندگي روزانه است و با افسردگي، عملكرد ورزشي، سلامت جسماني، سلامت روان شناختي ، عملكرد افراد در زمينههاي حرفهاي و عملكرد افراد در قلمرو آموزش و پرورش.
منبع
صالحی،سلیمه(1393)، سبک های اسنادی با پیشرفت تحصیلی و عزت نفس در دانشآموزان دبیرستان ها، پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی عمومی،دانشگاه آزاد اسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید