الگوی پنج عاملی شخصیت
الگوی پنج عاملی شخصیت، الگوی مسلط در روانشناسی گرایشی میباشد. منظور از گرایش، ویژگیهای پایدار و نسبتاً ثابتی است که افراد را از یکدیگر متمایز میسازند و معمولاً مترادف با صفت به کار میرود، هرچند صفت، اغلب در ترکیب با سایر اصطلاحات به کار میرود و اندیشههای تا حدی متفاوت و ماهیت پایدار یک ویژگی را , که ممکن است در سایر مردم، حالتی گذرا به نظر برسد, منتقل میکند، مانند صفت اضطرابی که بیان میکند، در برخی افراد آمادگی برای اضطراب، خصیصهای ثابت از شخصیت آنان است .
انسانها در زندگی روزانه خود عادت دارند در مورد دیگران با اصطلاحات گرایشي مثل مهربان، پرخاشگر، مردمآمیز و غیره صحبت کنند. هر گرایشی، ترکیبی از تمایلات پاسخی خاصتر تصور میشود. این تمایلات، افزایشی اند، یعنی قدرت گرایشی خاص در فردی خاص،حاصل جمع قدرت تمایلات پاسخی مرتبط با آن است .
محققان روانشناسی گرایشی تقریباً در دو گروه قرار میگیرند. گروه اول، کسانی هستند که در پی درک صفات انسانی از طریق بررسی تفاوتهای فردی در سرشت زیستشناختی و ژنتیکی فرد یا انسانها بطور کلی هستند و دستۀ دیگر که از فنون آماری به ویژه تحلیل عوامل برای شناسایی تعداد، ماهیت و ساختار گرایشهای شخصی استفاده میکنند. معمولاً، روانشناسان گرایشی، برای شناسایی صفات و ویژگیهای اصلی، از سه رویکرد گسترده استفاده میکنند: رویکرد واژگانی، رویکرد نظریهای و رویکرد آماری.
مدل پنج عاملی شخصیت بیشتر بر رویکرد آماری متکی است هرچند رشتههای اصلی مادههای آن از رویکرد واژگانی به مطالعۀ شخصیت منشأ میگیرند. به نظر میرسد، ترستون، با استفاده از تحلیل عوامل، اولین کسی باشد که مدل پنج عاملی را مطرح نمود، اما انتساب ریشه مدل پنج عاملی به فیسک معمولتر است. فیسک، برای اولین بار دریافت که وقتی از فنون سنجش متفاوتی از جمله خوددرجهبندی، درجهبندی توسط همسالان و مشاهدهگران استفاده میشود، احتمال این وجود دارد که در زمینه عوامل پنجگانه، به تعاریف مشابهی دست پیدا کرد. اطلاعات و دانش در این حیطه، توسط نورمن، گسترش بیشتری یافت. نورمن ، به ریشه سنجش شخصیت در روانشناسی بازگشت، یعنی استفاده از لغات و عباراتی که صفات را توصیف میکنند. این مفهوم، ریشه در فرضیه گالتون، دارد. بر اساس این فرضیه، مهمترین تفاوتهای فردی میان انسانها در طول تاریخ به صورت اسامی صفات مانند: پرخاشگر، آرام، مشتاق و غیره رمزگردانی میشوند. این وضعیت در تمامی زبانهای دنیا روی میدهد. رویکرد واژگانی، هم چنین بر این فرض مبتنی است که هرچه گرایش مهمتر باشد در زبان محاوره بیشتر به کار میرود. گالتون 1000 نوع از این ویژگیهای توصیفکننده شخصیت را در زبان انگلیسی شناسایی کرد. بعداً، آلپورت و گلدبرگ ، یک تحقیق پیمایشی منظم را در زبان انگلیسی انجام داد و حدود 4500 لغت را در چهار طبقه جای دادند: صفات شخصیتی، خلق و فعالیتهای موقتی، قضاوتهای مربوط به سلوک شخصی و توانمندیها و استعدادها. از این میان واژههای خنثي بیانگر صفات شخصیتی محتمل، مورد توجه ویژه روانشناسان قرار گرفت .
بعدها نورمن، مطرح ساخت که مطالعات پیش از دهه 1960، به علت ضعف کامپیوترها، قدرت کافی برای تحلیل همه توصیفکنندگان صفت نداشتند، در نتیجه از زیرمجموعههای کوچکتری استفاده کردند.
تحلیلهای نورمن پنج فاکتور اساسی را بیرون کشید:
شادخویی ؛ لغت غیرمرسوم برای برونگرایی، توافق، وجدانی بودن، ثبات هیجانی و فرهنگ.
کار اولیه نورمن، توسط گلدبرگ، ادامه یافت. او صفات بسیاری را با استفاده از تحلیل عوامل مورد بررسی قرار داد. گلدبرگ در بررسیهای مختلف روی نمونههای مختلف، دریافت که همسانی قابلتوجهی بین عاملهای شخصیت حتی، وقتی که از روشهای مختلف استخراج مادهها استفاده میشود وجود دارد .
محققان از اسامی نسبتاً متفاوتی برای نامیدن این عوامل استفاده کردهاند، اما رایجترین آنها، مدل پنج عاملی کاستا و مک کری، میباشد.
این پنج عامل عبارتند از: روانرنجورخویی، برونگرایی، باز بودن نسبت به تجربه، توافقپذیری و وجدانی بودن. این پنج عامل، همان پنج عامل نورمن هستند، با این تفاوت که کاستا و مک کری، عامل فرهنگ را، باز بودن نسبت به تجربه نامیدند. آنها متوجه شدند که عامل مذکور، تنها ضرایب عاملی کوچکی با مادههای مربوط به هوشمندی و فرهیختگی دارد، اما با درجهبندیهای مربوط به ابتکار، خلاقیت، استقلال و جرأتورزی ضرایب عاملی بزرگتری داردو آنرا بازبودن نسبت به تجربه نامیدند. کاستا و مک کری با نشان دادن این که ساختار مدل پنج عاملی شخصیت، هم برای پرسشنامهها هم درجهبندی خود و هم برای گزارش مشاهده گران کاربرد دارد، اهمیت این مدل را برای روانشناسی گرایشی افزایش دادند.
بنا به اظهار کاستا و مک کری ،این مدل از چهار طریق تأیید میشود:
- پنج صفت پایداری زیادی دارند و با استفاده از فنون سنجشی متفاوت، شناسایی میشوند.
- با گستره متفاوتی از نظریههای روانشناختی از جمله روانکاوی، روانسنجی و روانشناسی قومی سازگار هستند.
- در فرهنگهای مختلف روی میدهند.
- اساس زیستشناختی دارند .
در ادامه به توصیف مختصر عوامل پنجگانه پرداخته میشود:
روان رنجورخویی
یکی از ابعاد وسیع شخصیت مقایسه سازگاری و ثبات عاطفی فرد، با ناسازگاری و روانرنجورخویی است. هرچند که متخصصین امور بالینی، بسیاری از انواع ناراحتیهای هیجانی از قبیل ترس اجتماعی، افسردگی تهییجی نوعی از افسردگی که توأم با بیقراری است تا کینهتوزی را تفکیک نمودهاند. داشتن احساسات منفی هم چون ترس، غم، برانگیختگی، خشم، احساس گناه و کلافگی به طور دائم و فراگیر، مبنای مقیاس روانرنجورخویی (N) را تشکیل میدهند. در هر صورت عصبیت دربرگیرنده عناصری بیش از آسیبپذیری به ناخوشاحوالی روانشناختی میباشد. از آن جا که احتمال دارد هیجانهای مخرب بتوانند در سازگاری فرد و محیط تأثیر داشته باشند، هر زن و مردی که دارای نمرههای بالا در مقیاس روانرنجورخویی باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که دارای افکار غیرمنطقی و قدرت کمتر در کنترل تکانهها بوده و همچنین دارای درجات انطباق ضعیفتری با دیگران و شرایط استرسزا باشد. افرادی که دارای نمرههای پایین در شاخص روانرنجورخویی هستند، افرادی هستند که از نظر عاطفی باثباتاند. این افراد معمولاً، آرام و دارای خلقی یکنواخت و راحت بوده و به آسانی میتوانند بدون برآشفتگی و مشکل رفتاری با موقعیتهای بغرنج و استرسزا مواجه شوند .
برونگرایی
سازه برونگرایی و نقطه مقابل آن درونگرایی، تقریباً در تمامی نظریههای روانشناسان، نقش عمدهای ایفا میکند، همان طور که میدانیم، برونگراها افرادی اجتماعی هستند. اما اجتماعی بودن فقط یکی از ویژگیهای این افراد در شاخص برونگرایی است. علاوه بر دوستدار دیگران بودن و ترجیح اجتماعات و مهمانیها، این افراد همچنین در عمل، قاطع، فعال و اهل گفتگو میباشند. این افراد، هیجان و تحریک را دوست دارند و برآنند که امیدوار به موقعیت و آینده باشند. بازاریابهای موفق کشورهای در حال توسعه و رشد یافته، نمونهای از افراد برونگرا هستند .
در مقابل برونگراها که بسیار واضح و روشن قابل توصیف میباشند، درونگراها را به آسانی نمیتوان توصیف کرد. درونگراها افرادی محافظهکار هستند، اما نه این که دوستداشتنی نباشند، مستقل هستند نه این که در جمع شاخص نباشند و تکرو باشند، اما تنبل و کند نیستند. درونگراها، درجایی که ترجیح میدهند تنها باشند، معمولاً خجالتی هستند. این مطلب نبایستی اینطور تلقی شود که آنها دارای اضطراب اجتماعی هستند. هرچند درونگراها، به سرخوشی و فعالی برونگراها نیستند، اما افرادی ناخشنود نیز نیستند. یکی از ویژگیهای برجسته این افراد کنجکاوی است. این افراد ؛ درونگراها بسیار علاقهمند به تحقیق و پژوهش میباشند. این یافته در پژوهشهای متعدد و مرتبط با طرح عامل شخصیت نشان داده شده است .
باز بودن به تجربه
بعنوان یکی از ابعاد اصلی شخصیت، باز بودن به تجربه، بسیار کمتر از روانرنجورخویی و برونگرایی شناخته شده است. عناصر تشکیلدهنده باز بودن به تجربه ؛ تصورات فعال، حساسیت به زیبایی، توجه به تجربههای عاطفی درونی و قضاوت مستقل اغلب در نظریهها و ارزیابیهای شخصیت نقش قابلتوجهی را ایفا نمودهاند و غالباً وحدت این ویژگیها در یک شاخص، مورد توجه قرار گرفته است. افراد پذیرای تجربه انسانهایی هستند که نسبت به تجربه درونی و دنیای پیرامون کنجکاو هستند و زندگی آنها سرشار از تجربه است. این افراد، طالب لذت بردن از نظریات جدید و ارزش غیرمتعارف هستند و دارای احساسات مثبت و منفی فراوان در مقایسه با افراد غیرپذیرا میباشند. فرد دارای نمره بالا در پذیرای تجربه بودن، فعالانه در پی فرصتهای آموزشی بیشتر و تجارب کاری چالشانگیز است .
معمولاً شاخص پذیرای تجربه بودن، ارتباط مثبتی با هوش دارد و افراد دارای تحصیلات بالاتر، نمره بیشتری در این مقیاس میآورند. پذیرای تجربه بودن به خصوص با آن جنبههایی از هوش سروکار دارد که کمتر در معرض سنجش در آزمونهای هوشی هستند، که از آن جمله میتوان تفکر چندوجهی (واگرا) را نام برد که با خلاقیت ارتباط نزدیکتری دارد.
پذیرای تجربه بودن، معادل هوش نیست. برخی از افراد بسیار باهوش، افرادی غیرپذیرا نسبت به تجربه هستند و برخی افراد بسیار پذیرای تجربه، دارای ظرفیت هوشی پایین هستند. مردان و زنان دارای نمرههای پایین در این شاخص، افرادی هستند که در رفتار متعارف و در ظاهر محافظهکار به نظر میرسند. آنها موضوعات رایج را بهتر از موارد نادر میپسندند و پاسخهای هیجانی آنها نسبتاً آرام و نهفته است. هرچند که برخی از شواهد وجود دارد که نشان میدهد پذیرا و یا غیرپذیرا بودن نشاندهنده استفاده فراگیر از واکنشهای دفاعی نمیباشد. افراد پذیرا بحثهای باز، تنوع افکار و افکار پیچیده را ترجیح میدهند. آن چه را غیرقابلتحمل میدانند ابراز مخالفت نیست بلکه تلاش برای سرکوبی مخالفت با دیکتاتوری یا جزمیت است .
توافقپذیری
همانند برونگرایی شاخص توافقپذیری بر گرایشهای ارتباط بین فردی تاکید دارد. فرد موافق اساساً نوعدوست است، با دیگران احساس همدردی میکند و مشتاق کمک به آنان است. هم چنین معتقد است که دیگران نیز با او همین رابطه را دارند. در مقابل شخص ناموافق خودمحور و مظنون به قصد و نیت دیگران است و بیشتر اهل رقابت است تا همکاری. افراد دارای ویژگی ناموافق عدم اعتماد، شکاکیت، همحس نبودن، اهل همکاری نبودن، کله شقی و گستاخیگری دارند.
هیچ یک از دو قطب این شاخص دارای منزلت اجتماعی برتر نیستند. همین طور نمیتوانیم بگوییم کدام گروه از افراد که در قطبهای این شاخص قرار میگیرند از بهداشت روانی بهتری برخوردارند. هورنای، دو تمایل عصبی را مورد بحث قرار داده است :حرکت در جهت مخالف دیگران و حرکت به سمت دیگران, که نشاندهنده جنبههای بیمارگونه توافق و تقابل است. نمره پایین در توافق معمولاً با ویژگیهای اختلال شخصیت خودشیفتگی، ضداجتماعی و پارانوئید همراه، درحالیکه نمره بالا درتوافق معمولاً با اختلال شخصیت وابسته همراهی دارد .
وجدانی بودن
یکی از موضوعات مهم در نظریههای شخصیت و به خصوص در نظریه روانپویایی موضوع کنترل تکانهها است. طی تکوین و رشد فردی اغلب افراد میآموزند که چگونه کششها و نیازهای خود را اداره کنند. ناتوانی در مقابل تکانهها و هوسها نشاندهنده نمره بالا در روانرنجورخویی میباشد. از طرف دیگر کنترل خویشتن میتواند بر فرایند فعال طراحی سازماندهی و اجرای وظایف نیز اطلاق شود و تفاوتهای فردی در این زمینه مبنای شاخص وجدانی بودن است. فرد وجدانی دارای هدف و خواستههای قوی و از پیش تعیینشده است. توجه داشته باشیم که افراد انگشتشماری در جهان میتوانند موسیقیدان برجسته یا قهرمان ورزشی شوند بدون اینکه چنین ویژگی را داشته باشند. دیگمن، این شاخص را تمایل به موفقیت نامید، در جنبههای مثبت این شاخص افرادی که نمرههای بالا در زمینههای حرفهای و دانشگاهی کسب میکنند و در جنبههای منفی ویژگیهای ایرادگیریهای کسلکننده و وسواس اجباری به پاکیزگی و یا فشار فوقالعاده به خود در امور کاری و حرفهای دیده میشوند. افراد دارای نمره بالا در وجدانی بودن افرادی دقیق، وسواسی، وقتشناس و قابلاعتماد هستند. افراد دارای نمره پایین نبایستی فاقد پایبندی به اصول اخلاقی دانست. بلکه این افراد معمولاً دقت کافی برای انجام امور ندارند. همین طور در جهت رسیدن به اهداف خود نیز چندان مصر و پیگیر نیستند .
ابعاد پنج عامل بزرگ شخصيت ميتوانند رفتار ضدتوليد معطوف به همكاران را پیشبینی نمايند.
ابعاد پنج عامل بزرگ شخصيت ميتوانند رفتار ضدتوليد معطوف به سازمان را پیشبینی نمايند.
منبع
شیخخوزانی،نورالله(1393)،رفتارهای ضدتولید بر اساس پنج عامل بزرگ شخصیت و رفتارهای شهروندی سازمانی،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی صنعتی سازمانی،دانشگاه آزاداسلامی ارسنجان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید