الگوهای عاملی شخصیت
الگوهاي عاملي، به ويژه رويکرد پنج عاملي : گشودگي، وظيفه شناسي، خوشايندي، برون گرايي و روان نژندي/ ثبات هيجانيددر مقايسه با ساير رويکردها، در سالهای اخير بیش تر مورد توجه قرار گرفته اند. ساير الگوهاي مطرح در حوزه رويکردهای عاملی به شخصيت عبارتند از الگوي شانزده عاملي شخصيت کتل و الگوي دو عاملي درونگرایی – برونگرايي / ثبات – بيثباتي هيجاني آيزنک که بعدها بعد روان پريشي – خود گرداني نيز به آن اضافه شد .
در حالي که اولين مدافعان از رويکرد پنج عاملي بزرگ، ابعاد آن را به صورت عمودی ؛مستقل در نظر میگرفتند، ديگمن ، اين مسئله را مورد ترديد قرار داد و يک فراتحليل از همبستگیهای ميان ابعاد رويکرد پنج عامل بزرگ، در 9 مطالعه مربوط به بزرگسالان و 5 مطالعه مربوط به نوجوانان و کودکان انجام داد. نتايج پژوهش وي نشان داد که دو عامل شخصيتي وجود دارند که در سلسله مراتب عوامل، در سطوح بالاتری قرار میگیرند که وي آنها را به عنوان عوامل آلفا و بتا نام گذاري نمود. دلپذير بودن يا خوشايندي، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني زير مجموعه عامل آلفا و گشودگي و برونگرايي بر روي عامل بتا قرار گرفتند.
ديگمن ، ارتباط مقبوليت اجتماعي خوشايندی، را در قرار گرفتن در زير مجموعه عامل آلفا مورد بحث قرار داد. وي دو نقش را براي مقبوليت اجتماعي فرض نمود: يکي به عنوان نوعي سوگيري پاسخ نظامدار : برای مثال به نظر وی همبستگي ميان دلپذيربودن، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني، از پاسخهایی با سوگيري مثبت يا همان وانمود خصوصيات خوب شرکت کنندگان در مقیاسهای خودسنجي ناشي شده است و دومين نقش مقبوليت، مربوط به صفاتي میشود که واقعاً نشان دهنده مقبوليت اجتماعي فرد میباشند. در رابطه با عامل بتا نيز، ديگمن دريافت که اين بعد شخصيت بیشتر معرف رشد شخصي است؛ لذا عامل بتا، اين امکان را فراهم میکند تا نظریههای انسان گرايانه :مانند ديدگاه مزلو درباره خودشکوفايي با رويکرد صفات با همديگر تلفيق شده و يکپارچه شوند.
جاست کارولین، به نقل از دي يانگ، پترسون و هيگينز ، به دو دليل عوامل آلفا و بتا را به ترتيب به عنوان عامل «باثباتی» و عامل «انعطاف پذيري» تغيير نام دادند: اول، براي اين که شواهد پژوهشي نشان دادهاند که صفات مربوط به رويکرد پنج عامل بزرگ زير بنايي ارثي دارند ، دوم اين که جنبههای مربوط به دو ساختار عمده ديگمن، در دوره کودکي اوليه پديدار میشوند. دي يانگ و همکاران، يک ديدگاه زيستي نسبت به موضوع شخصيت اتخاذ نمودند: آنها فرض کردند که عامل آلفاي شخصيت که شامل دلپذيربودن، وظيفه شناسي و ثبات هيجاني است، نشان دهنده مسيري است که از طريق آن، انسانها میتوانند ثبات عملکردي دستگاه سروتونرژيک صعودي، واقع در بخش دمي مغز، را حفظ نمايند.
به اعتقاد آنها عامل بتا نيز که شامل گشودگي و برون گرايي است، نشان دهنده تمايل به تعامل با محرکهای جديد : مانند انعطاف پذيري رفتار و تفکر، از طريق دستگاه دوپامينرژيک واقع در بخشهای مرکزي مغز است. نقش ساير گذرگاهها و مدارهاي دستگاه عصبي توسط اين محققان بررسي نشده است، در مقابل به نظر آنها، گذرگاهها و مدارهاي سروتونرژيک و دوپامينرژيک در شخصيت نقش بسيار مؤثرتري بر عهده دارند. اين محققان معتقدند که دو عامل باثباتی و انعطاف پذيري نبايستي متضاد هم در نظر گرفته شوند، چرا که اين دو عامل بيشتر به عنوان مکمل يکديگر عمل میکنند: شخص براي دست يابي به ثبات در موقعیتهای جديد، بايد داراي انعطافپذيري باشد.
همان گونه که روابط و هيجانات پايدار اين امکان را فراهم میکنند تا شخص در مواجهه با موقعیتهای جديد، آسيبي نديده و احساس ايمني داشته باشد. وجود چنين روابطي نشان دهنده اين احتمال است که عوامل باثباتی و انعطاف پذيري، عوامل سطح بالاي شخصيت نيستند: بلکه يک بعد شخصيتي به نام انعطافپذيری و باثباتی، در بالاترين نقطه سلسه مراتب صفات شخصيت وجود دارد.
دي يانگ، از يک طرح چند روشي – چند صفتي براي فراهم ساختن حمایتهای پژوهشي بیش تر از ساختار مرتبه بالاتر صفات پنج عامل بزرگ شخصيت استفاده کرد. وقتي که وي از چهار منبع اطلاعاتي استفاده کرد، پنج عامل بزرگ شخصيت، به دو عامل باثباتی و انعطاف پذيري تقليل پيدا کردند که نشان دهنده اين حقيقت است که همبستگي دروني ميان پنج عامل بزرگ شخصيت، به علت سوگيريهاي ارزيابان نمیباشد. بحثهای صورت گرفته توسط وي نشان دهنده اهميت ارزيابي پايايي بين ارزيابان، در مطالعه همبستگي بين صفات پنج عامل بزرگ شخصيتي است.
منبع
حیدری،سعیده(1394)، رابطه ویژگیهای شخصیتی با خلاقیت هیجانی ،هوش هیجانی در دانشآموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی بالینی،دانشگاه آزاداسلامی
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید