اضطراب و انواع آن
نوجواني دوره اي از رشد، در حد فاصل كودكي و بزرگسالي است كه در طي آن روابط با همسالان تعميق مي شود. استقلال در تصميم گيري رشد مي كند و فرد در پي مشغله هاي فكري و اجتماعي بر مي آيد. نوجواني عمدتاً دوره ي كاوش، انتخاب و فرايند تدريجي حركت به سمت خودپنداري منسجم است، همچنين بهترين توصيف اين دوره، فرايند پيشرفت است كه مشخصه ي آن افزايش توانايي تسلط بر چالش هاي پيچيده ي تكاليف تحصيلي، بين فردي و هيجاني و در عين حال جستجوي استعدادها، هويت هاي اجتماعي و علايق جديد است. با این وجود است كه لزوم توجه كارشناسان مسايل تربيتي و روانشناسي در جهت آموزش مهارت هاي لازم به نوجوانان براي كمك به عبور آنان از موانع، دستيابي به نقاط عطف ويژه ي اين دوره از رشد و انطباق روان شناختي موفقيت آميز، احساس مي گردد.
اختلالات اضطرابي از شايعترين نوع آسيب رواني در ميان كودكان و نوجوانان است. طبق تعريف اختلاف اضطراب منتشر كودكي و نوجواني كه از همان چاپ چهارمين راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني در طبقه اختلال اضطراب منتشر بزرگسالان طبقه بندي مي شود، اختلالي مزمن كه ممكن است در تمام عضر تدوام يابد. اين اختلال معمولاً همراه ديگر اختلالات اضطرابي با بيماري هاي رواني مشاهده مي شود.
اضطراب احساس ناخوشي، نگراني يا تنشي است كه شما در پاسخ به شرايط تهديد كننده يا فشارزا ارائه مي دهيد. توجه به اين نكته لازم است كه برخي از افراد بيش از ديگران مضطرب اند.اضطراب به منزله بخشي از زندگي هر انسان، در همه جوامع، به عنوان يك پاسخ مناسب و سازگار تلقي مي گردد. فقدان اضطراب يا اضطراب بيمارگونه ممكن است ما را با مشكلات و خطرات زيادي مواجه سازد. اضطراب در حد متعادل و سازنده ما را وا مي دارد كه براي انجام امور خود، به موقع و مناسب تلاش كرده، بدين ترتيب زندگي خود را بادوام تر و بارورتر سازيم.
بندرت اتفاق مي افتد كه در خلال فرآيند نوجواني بحرانهاي اضطراب مشاهده نگردند، گاهي اين اضطراب به طور ناگهاني و زماني به صورت تدريجي ظاهر مي شود. گاهي فراگير است و زماني بالعكس در خلال چند ساعت پايان مي پذيرد. بنابراين، اضطراب به منزله بخشي از زندگي كودكان و نوجوانان، يكي از مولفه هاي ساختار شخصيت آنها را تشكيل مي دهد و از اين زاويه است كه پاره اي از اضطراب هاي دوران كودكي و نوجواني را مي توان بهنجار تلقي كرد و تاثير مثبت آنها را بر فرآيند تحول پذيرفت. چون اين فرصت را براي افراد فراهم مي آورد كه مكانيزم هاي سازشي خود را در جهت مواجه با منابع استر س زا و اضطراب آور گسترش دهند. بالعكس، اضطراب مرضي نيز وجود دارد كه به منز له منبع شكست و سازش نايافتگي به شمار مي شود و طيف وسيعي از اختلال هاي شناختي و بدني تا ترس هاي غيرموجه و وحشتزدگي را شامل مي شود و فرد را از بخش عمده اي از امكاناتش محروم مي كند.
بين تمام سندرم هاي مورد مطالعه روانشناسي، ناهنجاري اختلالات اضطرابي از همه شايعتراست. در مطالعات مختلف، شيوع اضطراب بر حسب جنسيت، متفاوت گزارش شده است.مطالعات همه گير شناسانه نشان داده است كه بين 8 الي 12 درصد از نوجوانان از اختلالات اضطرابي رنج مي برند كه در عملكرد روزانه آنها تداخل ايجاد مي كند. در مطالعه بل- دولان و همكاران ، دامنه ميزان شيوع اختلالات اضطرابي در نوجوانان بين 57 الی 7/17 درصد است كه ميانگين آنها به ميزان 10 درصد است.در كودكان 11 ساله ميزان شيوع اختلال اضطراب جدايي 5/3، اختلاف بيش اضطرابي، اختلال اضطراب منتشر 9/2، فوبي ساده 4/2 و فوبي اجتماعي یک درصد به دست آمد.
همچنين شواهد موجود نشان مي دهد نشانه هاي، فرعي اختلالات اضطرابي در ميان كودكان و نوجوانان بهنجار نيز وجود دارد، به عنوان مثال بل- دولان و همكاران ، دريافتند كه نشانه هاي اختلال اضطراب منتشر، اختلال اضطراب جدايي و فوبي هاي ساده بين 30 الي 20 درصد از نوجواناني وجود دارد كه هرگز اختلال روانپزشكي نداشته اند. كه این امر بر لزوم توجه بيشتر براي يافتن شيوه هاي درمان اين اختلال مي افزايد.با توجه به اينكه روش هاي درمان شناختي به بدكاركردي شناخت ها در آشفتگي هيجاني تأكيد دارند. اين ديدگاه مطرح است كه اختلالات اضطرابي از اختلال در شناخت نشات مي گيرد و اختلال در عملكردهاي شناختي را باعث مي شود. فنون درماني اين روش ها نيز با هدف تصحيح شناخت ها پايه ريزي شده اند.
نشانه هاي اضطراب كدامند؟
نشانه هاي اضطراب را مي توان به دو بخش طبقه بندي كرد: روان شناختي و جسماني، نشانه هاي روان شناختي اضطراب عبارتند از: دلواپسي، تحريك پذيري، هراس، بي تابي، احساس خطر غريب الوقوع، بي قراري، ترس، ناتواني در حفظ آرامش، دشواري در تمركز، مشكلات خواب و فقدان لذت. نشانه هاي جسماني نيز مشتمل است بر: خشكي دهان، سرخ شدن، تهوع و استفراغ، غش و ضعف، اسهال، يبوست، سرگيجه، تنش عضلاني، تكرر ادرار، تحرك بيش از حد، مشكلات جنسي، لرزش، طپش قلب، افزايش ضربان قلب يا بي نظمي ضربان آن، آه كشيدن، تنفس تند و سريع، تعريق به ويژه در كف دست ها، تنفس هاي كوتاه، رنگ پريدگي و احساس خفگي.
انواع اضطراب
اساساً دو نوع اضطراب وجود دارد:
اول، نوعی که به طور طبیعی به عنوان عکس العمل در مقابل استرس یا خطر تجربه می شود، مثلاً وقتی که شخصی، تهدید علیه امنیت یا سلامتی اش را به روشنی تشخیص دهد، در این هنگام احساس لرزه و رعشه می کند، دهانش خشک می شود و معده اش احساس سوزش می کند. بیشتر مردم این گونه احساسات را به هنگام رویارویی با خطر یا فشار تجربه کرده اند.
نوع دیگر اضطراب، اضطراب درون زاد است. این اضطراب ناگهان و بدون هشدار و بدون هیچ علتی ضربه می زند و گاهی چنین به نظر می رسد که بخش هایی از بدن از کنترل شخص خارج می شود. عبارت درون زاد به معنی ایجاد شده از درون است، به این معنی که در اینجا اضطراب در اثر عوامل محیط خارجی فرد به وجود نمی آید، بلکه از درون فرد سرچشمه می گیرد.
عاطفه مثبت
عواطف، يكي از جنبه هاي رفتار انسان است كه نقش مهمي در زندگي انسان ها دارد. بدون عواطف، زندگي بشر تقريباً خسته كننده و بي معني مي شود. انسان از طريق همين عواطف است كه دنيا را پر از معني و سرشار از احساسات در مي يابد. عواطف، بخشي اساسي از نظام پوياي شخصيت آدمي است. ويژگي ها و تغييرات عواطف، چگونگي برقراري ارتباط عاطفي و درك و تفسير عواطف ديگران، نقش مهمي در رشد، سازمان شخصيت، تحول اخلاقي، روابط اجتماعي، شكل گيري هويت و مفهوم خود دارد.
واتسون و تلگن، عواطف را به دو بعد عاطفي پايه تقسيم بندي مي كنند. يكي عاطفة منفي است. بدين معني كه شخص تا چه ميزان احساس ناخرسندي و ناخوشايندي مي كند. عاطفة منفي يك بعد عمومي از يأس دروني و عدم اشتغال به كار لذت بخش است كه به دنبال آن حالت هاي خلقي اجتنابي از قبيل خشم، غم، تنفر، حقارت، احساس گناه، ترس و عصبانيت پديد مي آيد. بعد عاطفي دوم، عاطفة مثبت است كه حالتي از انرژي فعال، تمركز زياد و اشتغال به كار لذت بخش مي باشد. عاطفة مثبت در برگيرندة طيف گسترده اي از حالت هاي خلقي مثبت از جمله شادي، احساس توانمندي، شور و شوق، تمايل، علاقه و اعتماد به نفس است.
عاطفة مثبت و منفي، بيانگر ابعاد اصلي حالات عاطفي مي باشند. اين گونه به نظر مي رسد كه افرادي كه عاطفة مثبت زيادي را تجربه مي كنند، بايد عاطفة منفي نسبتاً كم تري را تجربه كنند و اشخاصي كه عاطفة منفي زيادي را تجربه مي كنند، بايد عاطفة مثبت اندكي داشته باشند. اما در حقيقت، شواهد زيادي در دست است كه نشان مي دهد عاطفة مثبت و منفي هيچ ارتباطي با يكديگر ندارند و دو روي يك سكه نيستند. دليل اين امر اين است كه عامل مولّد عاطفة مثبت، رويدادها و تجارب خوشايند است، در حالي كه عاطفة منفي به واسطة رويدادها يا تجارب ناخوشايند ايجاد مي شود. اين دو بعد خلق، از يكديگر جدا هستند، و روابط آنها با متغيرهاي ديگر، داراي الگوهاي متفاوتي است.
واتسون و تلگن، دريافتند كه اين دو عامل عاطفي ارتباط متفاوتي با افسردگي و اضطراب دارند. از آنجا كه هم در اضطراب و هم در افسردگي، حالت هاي عاطفي منفي ديده مي شود، ابزارهاي سنجش مربوط به هر دو سازه، به يك اندازه داراي عامل عاطفة منفي هستند. بنابراين عاطفة منفي، رابطة مثبتي با اضطراب و افسردگي دارد. از سوي ديگر، اضطراب و افسردگي رابطة متفاوتي با عاطفة مثبت دارند. ابزارهاي سنجش عاطفة مثبت با خلق افسرده و علائم مرتبط با آن، همبستگي منفي بالايي دارند، اما با خلق مضطرب و علائم مرتبط با آن، همبستگي ندارند.
به نظر مي رسد كه افزايش ميزان لذت در طول زندگي، مي تواند به افزايش عواطف مثبت و كاهش عواطف منفي منجر شود. به عنوان مثال، نتايج پژوهش دينرو همكاران، نشان داد كه بين فراواني رويداد هاي مثبت روزانه و عاطفة مثبت، رابطة معني داري وجود دارد. برنباوم، نيز پژوهشي در مورد فعاليت ها و احساسات لذت بخش انجام داد. او در اين پژوهش از 162 دانشجو خواست تا فعاليت هايي را كه از نظر آنها لذت بخش است، بنويسند.
تحليل عوامل، سه نوع از احساسات خوشايندي را كه اين فعاليت ها ايجاد مي كردند، آشكار ساخت: سرخوشي، رضايت خاطر و شعف. همچنين به آنها پرسش نامه اي داده شد كه ميزان لذتي را كه به وسيلة سه نوع فعاليت ايجاد مي شد، اندازه گيري مي كرد. اين سه نوع فعاليت عبارت بودند از فعاليت هاي اجتماعي، فعاليت هاي فكري و فعاليت هايي كه در جهت ارضاي نيازهاي اساسي انجام مي گيرد : مانند خوردن يا خوابيدن. نتايج پژوهش، حاكي از آن بود كه فعاليت هاي لذت بخش با احساسات مثبتي همچون سرخوشي و رضاي تخاطر ارتباط دارد.
اهمیت مطالعه عواطف مثبت
اهمیت مطالعه عواطف مثبت از 1973 با ورود واژه «خوشحالی» در ادبیات پژوهش روانشناسی شروع شد و در اوایل قرن 21 با جنبش روانشناسی مثبتن گر به اوج رسید. این حرکت ها به شروع پژوهش در حوزه عواطف مثبت و اثرات آن بر کارکردهای مختلف منجر گردید. عاطفه مثبت از طریق، تقویت سیستم ایمنی، در بهبود سلامت جسمانی نقش دارد. در زمینه بهداشت روانی مطالعات نشان داده اند که عاطفه مثبت می تواند ابطال کننده عواطف منفی و خنثی کننده اثرات مخرب آنها باشد .پژوهش ها نشان داده اند که عاطفه مثبت، خلاقیت، انعطاف پذیری شناختی، کارآیی در تصمیم گیری، حل مسأله و دیگر شاخص های تفکر مفید را افزایش می دهد.
نقش عاطفه در تفکر و شناخت
نقش عاطفه در تفکر و شناخت چیست؟ این سؤالی است که قرنها، نویسندگان، هنرمندان، فلاسفه و طیف های بسیاری را به خود مشغول کرده است.
در دیدگاه های نظری، معمولاً نقش عاطفه و هیجان نسبت به شناخت یا کمرنگ تر و در حاشیه بوده و یا بر اثرات مخرب آن تأکید شده است. این مسأله ممکن است ریشه در خردگرایی فلسفی داشته باشد یا از لحاظ روششناسی پژوهش، به کمیت پذیری و تجزیه پذیری آسانتر شناخت (نسبت به هیجان) مربوط باشد. در این رابطه، نحوه اثرگذاری عاطفه بر شناخت از جمله مباحث چالش برانگیز است. معمولاً این طور استنباط شده است که این شناخت و تفکر است که تعیین کننده نوع و شدت عواطف می باشد، یا اینکه مطالعات بر نقش مخرب عواطف شدید و عمدتاً منفی متمرکز بوده اند.
دو رویکرد، اثرات عاطفه مثبت را بر شناخت توجیه می کند؛ در رویکرد اول، بر نقش کیفی و اطلاع رسانی عاطفه در بازنمایی های شناختی تأکید می شود. در این رویکرد، اثر پردازش اطلاعات هماهنگ با خلق است. در رویکرد دوم، اثر عاطفه بر فرآیند شناخت و سبک پردازش اطلاعات حایز اهمیت است. در رویکرد اول، عاطفه مثبت موجب افزایش موضوعات خوشایند و ایده های مثبت در محتوای پردازش اطلاعات فرد می شود. مثلاً، فرد در ارزیابی خود از یک پدیده، بیشتر به جنبه های مثبت آن اشاره می کند. در رویکرد دوم، عاطفه مثبت موجب می شود فرد در پردازش شناختی به استفاده از سبک پردازش بالا- پایین، اکتشافی (یافتار شناختی) و کلگرا- شهودی تمایل پیدا کند. این سبک پردازش اطلاعات می تواند انعطاف پذیری شناختی و حل مسأله خلاق را تسهیل کند.
رویکرد دیگر در تبیین اثرات عاطفه مثبت، بر مبانی عصب- زیستی تأکید می کند. در این باره، یک نظریه عصب-روانشناختی بر نقش انتقال دهنده عصبی دوپامین به عنوان واسطه مهم تأثیرات عاطفه مثبت بر کارکردهای شناختی تأکید می کند. این نظریه با این فرض که یکی از روش های عمده ایجاد عاطفه مثبت، دادن پاداش پیش بینی نشده است، بین عاطفه مثبت و پاداش و مبانی عصب – زیستی آنها تشابه قائل می شود.
منبع
اسماعیلی نژاد،حسن(1393)، رابطه کنترل عواطف و سلامت روانی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان،پایان نامه کارشناسی ارشد،روانشناسی تربیتی،دانشگاه آزاداسلامی هرمزگان
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید