اصول و معیارهای تصویرگری ، مصورسازی
اصل سادگي: هرچه اجزاي يك تصوير آموزشي، در جهت القاي پيام موردنظر، وحدت بيشتري داشته باشد و عوامل غيرضروري در آن حذف و با جزئيات كمتري نمايش داده شود، آن تصوير براي نمايش و ايجاد شرايط مناسب براي يادگيري، مطلوبتر و جالبتر خواهد بود، سادگي تصوير تابع سن مخاطب و موضوع آموزش است.
اصل تأكيد: از این اصل به نام اصل نقطهی اوج و یا اصل نقطهی طلایی یاد ميشود، در اين اصل، تصويرگر عنصر بصري را به صورت غيرمترقبه، با فشار و تأكيد در يك تركيببندي تصويري به بيننده ارائه ميكند. براي مثال، اگر هدف تصويرگر آموزشي، انتقال مفهوم قلب باشد استفاده از اصل تأكيد ايجاب ميكند كه در يك چارت آموزشي، خطوط محيطي بدن ترسيم شوند و فقط عضو «قلب» رنگ زده شود. طبق تجربه رعايت همين نكتهي ساده ميتواند، عامل مؤثري در ارتباط بصري باشد.
اصل تعادل: منظور از تعادل، پراكندگي عادلانه و منطقي اجزاي جالب و جذاب تشكيل دهنده يك تصوير است. تعادل ممكن است از نوع رسمي يا غيررسمي باشد. در تعادل رسمي، هدف ايجاد اثري ساده، آرام كننده، رسمي، ساكن و كم انرژي است. براي مثال، نمايش چهرهی انسان و جانوران از روبه رو يا پشت سر. در تعادل غيررسمي، هدف ايجاد تحرك، پويايي، به جنبش درآوردن احساسات و ايجاد كنجكاوي ذهني است. براي مثال، نمايش تصوير انسان در حالت سه رخ.
رعايت اصل توازن بين زمينه و موضوع: فضاي يك تصوير بر دوگونه است. زمينه يا فضاي منفي، موضوع يا فضاي مثبت. در تصويرگري، براي بيان بهتر موضوع بايد آن را از زمينه جدا كرد و هميشه هوشيار بود كه شيفتگي نسبت به زمينه، بيننده را از موضوع غافل نكند. براي مثال، اگر موضوع تصوير نمايش جوانه يك ساقه و بيان زندگي گياهي باشد، قرار دادن اين موضوع در پسزمینهای كه داراي تنهي يك درخت با پوستي مشبك است، باعث ناديده گرفتن موضوع اصلي توسط بيننده و ضعف تصوير براي بيان منظور اصلي مي شود. در طراحي تصوير، اصولاً زمينه ثابت و موضوع متحرك به نظر ميآيد. غفلت از اين اصل، موجب سردرگمي مخاطب و در نتيجه باعث بي اثر شدن ارتباط بصري خواهد شد. براي مثال، تصوير يك ماهي در تنگ آب، بايد طوري ترسيم شود كه تنگ ثابت و ماهي در حال حركت به نظر بيايد.
اصل رابطه تصوير با معيارهاي اندازهگيري: عناصر بصري ميتوانند روي يكديگر تأثير بگذارند و همديگر را تعديل كنند يا تغيير دهند. مهمترين عامل تعيين كننده در اين زمينه، مقياسها يا معيارهاي اندازهگيري است. بزرگي وكوچكي، بلندي و كوتاهي، وسعت و باريكي و ساير نسبتها، تنها در مقايسهاي اندازه اشيا با يكديگر و يا در مقايسه اعضاي بدن انسان، قابل درك و فهم است. براي مثال، در يك تصوير آموزشي، اندازه واقعي ارتفاع يك آبشار، زماني نمود پيدا میكند كه انساني سوار بر اسب كنار آن قرار گرفته باشد و يا در تصوير ديگري، براي نماياندن عظمت اهرام ثلاثه مصر، ميتوان عرب شتر سواري را پاي اهرام آورد تا چشم، بزرگي اهرام را راحتتر درك كند.
رابطه تصوير با معيارهاي كادربندي: انتخاب كادر مناسب، سوژه را از سرگرداني نجات ميدهد؛ زيرا كادر، معياري براي ارزيابي روابط بين اجزاي تشكيلدهندهي يك تصوير است. كادر افقي احساس سكـون، عميق، سـردي و آرامش را القـا ميكند و كادر عمودي، احساس جنبش، نزديكي، گرمي، التهاب و هيجان را القا ميكند. سوژهاي كه به صورت كوچك در وسط كادر قرار گيرد، بر اثر فشار كادر، كوچكتر از حد معمول به نظر ميآيد. معمولاً سوژههاي كوچك به طرف سوژههـاي بزرگ ميل پيدا ميكنند و تحتالشعــاع آنها قـرار ميگيرند. سوژههایی كه لبه هاي كادر را لمس ميكنند، ميل به خارج شدن از چارچوب كادر را نشان ميدهند.
اصل فاصله ي مطلوب: براي اين كه تصويري به خوبي ديده شود، فاصلهي بين چشم و تصوير باید با دو برابر قطر تصوير باشد.از آنجا كه فاصلهي مطلوب ديدن درحدود 30 سانتيمتر است ابعاد تصويرهاي آموزشي بهتر است 12×9 باشدكه با قطر 15 سانتيمتري، بادانشآموزان راحتتر ارتباط بصري برقرار ميكند.
اصل تأثيرات رواني خط ها: خطوط افقي، منحني، عمودي، دندانهدار و مورب، هر يك تأثيرات رواني خاص خود را دارند. خطوط افقـي مانند خط تمـاس دريا با جو يا خط تمـاس زمينهـاي هموار با جو در بيننده احساس آرامش پديد ميآورد. خط كناري ابرها، پستي و بلنديهاي شني يـا قوسهـاي نـرم و تكـراري، چشم را نـوازش ميدهند. تيزي سنگها و خطوط كـوهستانها، حالت ترس و احتياط را در كـودكـان ايجـاد ميكنند. يك خط مورب مانند خط ديوار كـج اين احسـاس را در بيننده ايجـاد میكند كه هـر لحظـه بيم افتادن آن ميرود. پس غيرقابل اطمينان است. خطوط عمودي، مانند ساختمانهاي بلند و درختان سپيدار نگاه را به طرف بالا ميكشانند و نيروي خود را به ما تحميل ميكنند، خطوط آزاد فاقد نقطه انتهايي، احساس جستوجوكنندگي را القا ميكنند و خطوط دندانهدار با زاويههاي تند در فرد ايجاد هراس میكنند خط هاي منحني و شكلهاي دوراني عشق و محبت را القا ميكنند و شكلهاي هندسي با خطوط زاويهدار و اندازههاي متشابه نفرت را كه ضدعشق است منتقل ميكنند. براي مثال، در ترسيم چهرهي دشمن ميتوان از خطوط تيز و شكننده و در ترسيم چهره دوست از خطوط نرم و منحني استفاده كرد.
اصل تأثير رواني شكلها و رابطه ي آنها با تصوير آموزشی: شكل، نحوهي طراحي خط و سطح براي تجسم يك شي است. تماشاي يك شكل يا جسم از زواياي متفاوت، تأثيرات متفاوتي از مجموعه خطوط و يا سطوح بر بيننده باقي ميگذارد. شكل نيز مانند خط داراي تعابير متفاوتي است. شكلهاي مثلثي و ساير شكلهايي كه خطوط مايل دارند، تحرك بيشتري نسبت به شكلهاي چهارگوش از خود نشان ميدهند و احجام فضايي، چون كره كه فاقد رأس، پهلو و پايه هستند، متكي به خود به نظر ميرسند و از تعادلي معلق برخوردارند. در تصاوير آموزشي، بهره گيري از سه شكل مثلث، دايره و مستطيل بيشتر رواج دارد. براي آگاهي از اثرات رواني اين سه شكل به توضیح آنها میپردازیم:
- مثلث: شكل هندسي فعالي است كه حرکت رو به بالا را القا میکند و پرانرژيترين شكلهاست. در تركيب بندي، بايد رأس و قاعدهي مثلث در تصوير ديده شوند. مثلاً اگر ميخواهيم تصوير فردي را كه پشت ميزش نشسته است، طراحي كنيم، بايد دستهاي او كه بر ميز تكيه دارد ؛ بعنوان قاعده مثلث؛ در تصوير ديده شوند؛ زيرا مشاهدهگر احساس ميكند كه فرد در حالت افتادن و سقوط است.
- دايره: مظهر بينهايت، نماد تكامل انسان و نشان كمال توازن است. شكلي است سبك و پرتحرك و در تصويرهاي آموزشي نوعي شادابي را القا ميكند.
- مربع و مستطيل: اين شكلها نه تنها بهترين كادر براي تصويـر هستند، بلكـه شكلـي هندسي را ارائه ميكنند كه بيشترين كاربرد را دارد. اين شكل خواه براي تصوير، خواه براي وسايل زندگي و يا الگوهاي معماري در نظر گرفته مي شود.
خواص رواني رنگها و رابطه ي آنها با تصوير: تأثير رنگها بر اعصاب انسان به صورت هاي گوناگون آزمايش شده است. رنگها را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:گرم، سرد و خنثي.
- رنگهاي گرم: رنگهایی چون زرد، نارنجي و قرمز را شامل مي شوند. اين رنگها را رنگهايي مثبت، متجاوز، بي آرام و تهييج كننده ميدانند.
- رنگهاي سرد: شامل رنگهاي بنفش، آبي و سبز هستند. اين نـوع رنگهـا، منفــي، غيـرمتجـاوز، دوري گزين، و كنارهگير و آرام و ساكت به شمار ميروند.
- رنگهاي خنثي: مثل سياه، سفيد و خاكستري و معمولاً اثري تا حدي اندوه بار بر ما ميگذارند. طيف رنگها نيز اثرات متفاوتي دارند. رنگ زرد روشن، رنگي است كه روح دارد و كنايهاي از خورشيد، خوشحالي، نشاط و گاه تقدس است، اطراف سر شمايل مقدسين، اغلب هالهاي از رنگ زرد به نشانهي نور، ديده ميشود.
- رنگ زرد تيره و زرد خنثي: و يا مايل به سبز، رنگهايي هستند كه چندان مورد توجه و علاقه قرار نميگيرند. زيرا معمولاً نشاندهنده بيماري، بيكمالي، حسادت، فريب و بیوفايي هستند.
- رنگ قرمز، رنگي مثبت و تهييج كننده است. در اسلام، نماد شهيد شدن و خون دادن در راه خداست.
- رنگ آبي، رنگي صاف روشن، آرام و اميدواركننده است و روي بيننده فشاري را تحميل نميكند. برعكس ذهن بيننده را به جاهاي دور میکشاند، نگاه به آن احساسي از بيكرانگي در فرد ايجاد ميكند.
- رنگ سبز، نشاندهنده رضا، آرامش و اميدواري است و آميزهاي است از دانش و ايمان. ديدن آن در فرد احساس جواني و فرا رسيدن بهار را بيدار ميكند.
- رنگ سفيد، نماد عفت، پاكدامني، پارسايي، بيگناهي و حقيقت است. مهمترين جنبهي نمادي آن، صلح و متاركه از جنگ است كه پرچم سفيد نيز همين معني را میدهد.
- رنگ سياه، رنگ افسردگي، سنگيني و عمق است. در عين حال نماد رازداري، پوشيدگي و غم و اندوه نيز هست. اين رنگ، هم آثار رواني مثبت دارد، هم منفي.
پرهيز از تكراري بودن سبك تصويرسازي: استفاده ي مكرر از هر عامل بصري، تكراري و كليشهاي بزرگترين آسيب را به ارتباط مداوم دانشآموز ، طي نه ماه تحصيلي با محتواي كتاب آموزشي وارد ميكند. براي مثال، چنانچه قرار است، در پايان يك موضوع درسي، دانشآموز در صفحه آخر كمي خستگي دركند، در تصويرسازي يا صفحهآرايي بايد از خطوط منحني و رنگهاي كم رنگ و سرد بيشتر استفاده شود. يا اگر لازم است، با توجه به مطالب درسی، وضعيت خاصي مانند استراحت فكري در اعصاب و روان مخاطب پيش بيايد، بايد از عناصر اوليه هنرهاي تجسمي مانند: نقطه، خط، سطح و … به جا و به هنگام استفاده كرد.
اصل تصويرگري مبتني بر تحقيق و پژوهش: در تصويرسازي، به ويژه تصويرسازي علمي، تصويرگر نيازمند جمعآوري مدارك و شواهد است. اين كار را ميتوان به كمك متخصص موضوعي انجام داد. براي مثال:در نمايش لباس اقوامي كه در گذشته زندگي ميكردهاند و يا زندگي مردم نخستين، نيازمند تحقيق جز به جز در زندگي آنان هستيم. اين كار، با همكاري يك مورخ امكانپذير است.
اصل استفاده به جا از تصویر: هر نوع تصويري براي بيان هر پيامي مناسب نيست. براي مثال، در نمايش پديدههاي جغرافيايي، نظير چشمانداز جغرافيايي يك مكان و يا يك خانه روستايي در برنج زارهای شمال ايران، عكس بهتر از نقاشي است و يا در آموزش موضوعات ديني، طراحي و نقاشي بهتر از عكس است.
اصل تطبيق با واقعيات: يك تصوير بايد نمادي از واقعيات باشد؛ چه علمي، چه اجتماعي و چه تاريخي يا جغرافيايي. براي مثال، يك كبوتر هيچ گاه روي پنج تخم نمي نشيند و زنان عشاير هيچ گاه چادر نمي پوشند، لباس مردم دوره صفويه، مانند لباس امروز مردم ايران نيست، و يا در بيابان هاي ايران كاكتوس ديده نمي شود. توجه به عناصر شهري، روستايي، ايلي، اجتماعي، قومي و ناحيه اي؛ مناطق خزري، بياباني، كوهستاني، ساحلي در بهره گيري از تصاوير آموزشي از جمله ضرورت هاست.
اصل برجسته سازي موضوع: براي رسانايي پيام، هنرمند ممكن است با برجسته سازي موضوع و يا تلفيق تكنيك هاي گوناگون به قابل حس كردن فضاي نوشته كمك كند. براي مثال، تلفيق عكس و نقاشي در يك تصوير، ممكن است به تسهيل تفسير ميكروسكوپي يك موضوع در زيست شناسي كمك كند.
رعايت تناسب بين سبك هنري و موضوع آموزشي: سبك هنري با موضوع آموزشی در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند. براي مثال، درتصوير كشيدن موضوعات علمي، پديدههاي طبيعي بايد از سبك رئاليسم سود جست.
اصل تفاوت در فرهنگ هاي منطقهای: مخاطبان كتاب درسي از نزديكترين تا دورترين نقطههاي يك كشور را دربرميگيرند و اغلب داراي فرهنگهاي متفاوتي هستند. آنها در شهرها، روستاها، و نواحي جغرافيايي متفاوتي چون ؛ مناطق بياباني، كوهستاني و معتدل خزري زندگي ميكنند. آداب، رسوم، لباس، و شيوه ي معيشت هر ناحيه نيز متأثر از شرايط جغرافيايي، گذشته تاريخي و سنتهای آن قوم است. دور شدن از ويژگيهاي بومي و يا منطقهاي و يا توجه نكردن به تنوع آنها موجب بيگانه شدن دانشآموز از محتواي آموزشي مي شود و دركپذيري مفاهيم را براي او دشوار ميكند.
اصل به روز بودن تصوير: رعايت سه ويژگي مهم در تصوير، موجب به روز بودن تصوير ميشود. در اين صورت، مخاطب از ديدن آن به لحاظ علمي، اجتماعي و زماني احساس بيگانگي و دوري از واقعيت نميكند. اين سه ويژگي عبارتند از: استفاده از جديدترين شيوه براي نمايش بهتر موضوع، استفاده از تكنيكهاي مدرن و گاه تركيبي، و انطباق با پيشرفتهاي جديد علمي و واقعيتهاي موجود.
اصل توازن در تصويرگري جنسيتها: اغلب اين انتقاد به كتابهاي آموزشي وارد ميشود كه در تصويرگري كتابها، غلبه با مردسالاري است، در حالي كه نيمي از مخاطبان كتابهاي آموزشي دختران هستند. توجه نكردن به جنسيتها، موجب بيعلاقگي نيمي از مخاطبان ميشود. مخاطبان از هر جنس كه باشند، بايد به كتاب احساس دلبستگي پيدا كنند و آن را از خود بدانند و يا خود را در آن بيابند.
توجه به هويت ملي، اعتقادي و اسلامي: در طراحي تصوير، بايد به هويت تاريخي، قومي، اعتقادي مردم به ويژه ارزشهاي اسلامي توجه كرد. استفاده از طرحهاي تاريخي، بومي و مورد مردم از اهميت زيادي برخوردار است. شايسته است، محتواي مواد آموزشي به انتقال ميراث فرهنگي ملي و منطقه اي كمك كند.
تحريك حس كنجكاوي و علاقه به كشف: تصاوير در فراگير بايد انگيزه و سؤال ايجاد كنند؛ به گونهاي كه ذهن او با ديدن تصاوير فعال گردد و علاقهمندي به كشف در او بيدار شود. شروع كتابهای آموزشي، با توجه به نوع كتاب، همراه با تصاوير متنوع و مرتبط، در تحريك حس كنجكاوي فراگيران مؤثر است. براي مثال، شروع يك كتاب علوم همراه با گياهان سبز، گل، پروانه و جانوران، بيشتر به تحريك حس كنجكاوي كودكان كمك میكند تا كتابي كه اولين تصوير آن از رعد و برق و آسمان تيره باشد.
توجه به علايق كودكان به رنگها: رنگها علاوه بر زيبايي، بار اطلاعاتي نيز دارند. در عين حال بايد با توجه به رشد سني كودك انتخاب شوند. كودكان رنگهاي شاد، تميز، پخته، جاافتاده و خالص را دوست دارند. رنگهاي چرك و خفه براي كودك دافعه دارند.
منبع
عمادی وفا،مریم(1393)، روشهای مصورسازی گرافیکی در طراحی وب سایت مدارس هوشمند،پایان نامه کارشناسی ارشد،تکنولوژی آموزشی،دانشگاه آزاداسلامی کرمانشاه
از فروشگاه بوبوک دیدن نمایید
دیدگاهی بنویسید